فیشنگار



تاریخ آینده کره ارض، بارور حوادثی بس شگفت است، حوادثی که مجد و عظمت جهانگیر اسلام را در پی خواهد داشت و این همه را تنها کسی درمی‌یابد که منتظر است و بوی یار را از فاصله‌ای نه چندان دور می‌شنود و هر لحظه انتظار می‌کشد تا صدای انا المهدی» از جانب قبله بلند شود و او را به سوی خویش فرا خواند.


انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت.

شب حیات انسان با انقلاب اسلامی در فجر صادق خویش داخل شده است و شایسته است که اکنون منتظر صبح باشیم، صبح دولت یار.


شهید سید مرتضی آوینی


پ. ن: سلام. شاید انقلاب اسلامی در کشورهای مختلف علاقمندانی داشته باشد که نمی توانند 22 بهمن ماه را جشن بگیرند. مثل مردم حزب الله لبنان که سال های پیش نمیتوانستند ولی امسال جشن باشکوهی به خاطر دهه فجر برگزار کردند و من دوست داشتم امشب متن سخنرانی جذاب سید حسن نصرالله در این مراسم را بگذارم اما دوستان

مقاومت هنوز ترجمه فارسی را منتشر نکرده اند. قلب های علاقمند که برای این فجر بشری می تپد بسیار است و ما حتی از رشد آن هم اطلاع نداریم حتی. من سعی می کنم به نیابت از این انسان های مشتاق فردا در مراسم شرکت کنم. سخنرانی ایشان را دیشب در تلویزیون دیدم چه گزارش خوبی داد از تاریخ و دستاوردهای انقلاب اسلامی و همه بر اساس آمار های سازمان ملل متحد و موسسات وابسته به آن. 


صفر: اگر با خواندن این پست اشکتان جاری شد مرا هم به دعا کنید! معلومه دارم تلقین می‌کنم که پست رو چجوری بخونید؟


یک: یادمه یه بار توی فیشنگار پرسیده بودم روزهای هفته از چه زمانی نامگذاری شده و مورد استفاده قرار گرفته؟ بعد ادامه دادم توی کتاب مقدس اسلام لااقل از جمعه و شنبه نام برده شده ولی یادم نیست کدام پست بود.|شما یادتون نمیاد کدوم پست بوده؟|


دو: امروز چهارشنبه بود. در میانه‌ی بزرگراه اصفهان - کاشان دقایقی برای اسنراحت کنار امامزاده‌ای به نام شاه سلطان حسین» توقف کردم. محیط باصفا و خلوتی بود. این بزرگوار برادر امام حسن عسکری(ع) و عموی امام زمان(عج) و فرزند امام هادی(ع) هستند (یه حس ناجوری بهم دست داده بود اینکه در محضر کسی هستم که شناختی از شخصیتش ندارم. برای شما هم پیش اومده همچین حسی؟) ده دقیقه ای تا اذان مانده بود.


سه: دوستی (شیخ) دارم می‌گفت ما معمولا برای خواندن دعاها سراغ مفاتیح‌الجنان می‌رویم. اما روایت‎‌ها و توضیحات و ماجرای دعاها را مطالعه نمی‌کنیم. گفت مقدمه

زیارت روزهای هفته» حدیث شگفت‌انگیزی هست. در این دقایقی که منتظر اذان بودم یاد صحبت دوستم افتادم و رفتم آن حدیث را خواندم. روایتی از امام هادی(ع) بود که توسط یکی از شیعیان نقل شده بود و در ادامه امام، زیارت روزهای هفته و ترتیب آن را به آن فرد تعلیم می دهد. طبق این روایت روز چهارشنبه اختصاص به زیارت امام هادی(ع) دارد.


چهار: روز چهارشنبه، روایت از امام هادی(ع) و روز زیارت ایشان و بالای سر فرزند ایشان؛ زیبا نیست این اتفاق؟ من که دوست نداشتم ساده از کنار این نشانه‌ها بگذرم. حالا که تا اینجا را مطالعه کردید دوست دارم خواندن متن آن روایت عجیب را به شما هدیه کنم: در مفاتیح الجنان، به بخش زیارت روزهای هفته هم می‌توانید مراجعه کنید و ماجرا را بخوانید که بهتر هم هست.



http://1mohajer.ir/wp-content/uploads/2016/09/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%B7%D9%86%D8%B2-3-300x210.jpg



سیّد ابن طاووس در جمال‌الأسبوع گفته: ابن بابویه رحمه‌الله مسنداً از صقر بن ابی دلف روایت کرده که: چون متوکّل حضرت امام علیّ‌النّقی علیه‌السلام را به سامرا احضار کرد روزی به خدمت آن حضرت رفتم تا خبری از احوال آن جناب بگیرم، و آن حضرت را نزد زراقی حاجب متوکّل محبوس کرده بودند، چون نزد حاجب رفتم گفت: چه کار داری؟ گفتم: به دیدن شما آمده ام، ساعتی با هم نشستیم و از هرگونه صحبتی با هم کردیم تا آنکه مردم را متفرّق کرد و مجلس خلوت شد.


باز پرسید که: برای چه آمده ای؟ من همان جواب اوّل را دادم گفت: گویا آمده ای که خبری از مولای خود بگیری، من ترسیدم گفتم: مولای من خلیفه است، گفت: ساکت شو که مولای تو بر حقّ است و من نیز اعتقاد تو را دارم، گفتم: الْحَمْدُ لِلَّه، پس گفت: آیا می‌خواهی نزد او بروی؟ گفتم:بلی!


گفت: قدری بنشین تا پیک خلیفه از نزد او بیرون آید، من نشستم تا وقتی که پیک خلیفه بیرون شد، آن وقت پسرکی را مأمور کرد که مرا به نزد آن حضرت ببرد.



چون به خدمت آن جناب رسیدم دیدم بر روی حصیری نشسته است و در برابرش قبری کنده اند، پس سلام کردم، حضرت جواب داد، فرمود: بنشین، پس فرمود که: برای چه آمده ای؟ گفتم: آمده ام که از احوال شما خبری گیرم، پس چون نظرم بر قبر افتاد گریستم، حضرت فرمود که: گریه مکن که در این وقت از ایشان آسیبی به من نمی رسد، گفتم: الْحَمْدُ لِلَّه،



پس گفتم: ای سیّد من حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که معنی آن را نمی فهمم، فرمود: چیست آن حدیث؟ عرض کردم: لا تُعادُوا الْأَیّامَ فَتُعادِیکُمْ، یعنی دشمنی نکنید با روزها که آنها با شما دشمنی خواهند کرد، فرمود: مراد از ایّام و روزها ما هستیم مادامی که به پا است آسمانها و زمین:

  • شنبه اسم رسول خدا صلی الله علیه و آله است، و 
  • یکشنبه امیر المؤمنین علیه‌السلام، و
  • دوشنبه حسن و حسین علیهما‌السلام، و
  • سه شنبه علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ و جعفر بن محمّد علیهم‌السلام، و 
  • چهارشنبه موسی‌بن جعفر و علیّ‌بن موسی‌الرضا و محمّد‌بن علیّ علیهم‌السلام و منم
  • پنجشنبه فرزندم حسن علیه السلام
  • جمعه فرزندِ فرزندم است، و به سوی او جمع می‌شوند اهل حق
این است معنی ایّام، پس دشمنی نکنید با ایشان در دنیا که دشمنی کنند با شما در آخرت، پس فرمود: وداع کن و بیرون رو که ایمن نیستم بر تو و می‌ترسم اذیّتی به تو رسد، آنگاه (متن زیارت‌ها را بیان) فرمود:


++

مفاتیح خوب برای نصب روی گوشی چی سراغ دارید؟

++

شاه سلطان حسین(ع) شاهزاده ای در مسیر شاهراه اصفهان به نطنز + تصاویر






انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت.  و این همه را تنها کسی درمی‌یابد که منتظر است و بوی یار را از فاصله‌ای نه چندان دور می‌شنود و هر لحظه انتظار می‌کشد تا صدای انا المهدی» از جانب قبله بلند شود و او را به سوی خویش فرا خواند.


شب حیات انسان با انقلاب اسلامی در فجر صادق خویش داخل شده است و شایسته است که اکنون منتظر صبح باشیم، صبح دولت یار.

شهید سید مرتضی آوینی


پ. ن: سلام. شاید انقلاب اسلامی در کشورهای مختلف علاقمندانی داشته باشد که نمی توانند 22 بهمن ماه را جشن بگیرند. مثل مردم حزب الله لبنان که سال های پیش نمیتوانستند ولی امسال جشن باشکوهی به خاطر دهه فجر برگزار کردند.قلب های علاقمند که برای این فجر بشری می تپد بسیار است و ما حتی از رشد آن هم اطلاع نداریم و من سعی می کنم به نیابت از این انسان های مشتاق فردا در مراسم شرکت کنم. 


پ. ن: دوست داشتم امشب متن سخنرانی جذاب سید حسن نصرالله در این مراسم را بگذارم اما دوستان

مقاومت هنوز ترجمه فارسی را منتشر نکرده اند.سخنرانی ایشان را دیشب در تلویزیون دیدم چه گزارش خوبی داد از تاریخ و دستاوردهای انقلاب اسلامی و همه بر اساس آمار های سازمان ملل متحد و موسسات وابسته به آن. 


قدم‌به‌قدم، روز به روز، انتخاب‌های شما اعمالتان را شکل می‌دهند و به عادت تبدیل می‌کنند. بیایید عادت‎‌های موفقیت و برنده شدن را آرام آرام به زندگیتان تزریق کنید. آن وقت است که قادر خواهید بود زندگی خود را به هر سمتی که تمایل دارید هدایت کنید.  91_ اثر مرکب


پست مرتبط:

  • شکست‌ها آگاهانه نیست ولی

  • ثبات قدم کلید موفقیت


هیچ‌کس آگاهانه نمی‌خواهد چاق یا ورشکسته شود یا طلاق بگیرد، ولی اغلبِ (نه همیشه) این اتفاقات در نتیجه مجموعه‌ای از تصمیمات کوچک و ضعیف به وقوع می‌پیوندند. 61


  • پ.ن: تا الان 11 نفر پرسشنامه رو پاسخ دادن. شما هم انجام دادین خبر بدین. |

    link|


خب حالا که کلید موفقیت را یافتیم چه چیزی منشاء تمایلات و سوخت لازم برای ثابت‌قدمی شماست؟ آن چیزی که به شما انگیزه می‌دهد و اشتیاقتان را شعله‌ور می‌کند؟ پاسخ: راز این پمپاز در ارزش‌های اصلی زندگی شما نهفته است که قبل از هر هدف‌گذاری باید آن ارزش‌ها را کشف کنید.



پ.ن: پرسش‌نامه ارزش‌های اصلی در کتاب اثر مرکب حتما به شما کمک می‌کند. من این پرسشنامه را با حوصله پر کردم و نتیجه این پرسشنامه برای من هیجان‌انگیز بود. پیشنهاد می‌کنم همین الان پاسخ‌های خود را در دفترچه بولت ژورنال یا دفتر خاطرات خود ثبت کنید.

دریافت |124 kb


پ.ن: لازم نیست پاسخ‌ها را به من بگویید اما انتظار می‌رود حداقل 25 نفر اعلام کنند که پرسشنامه را انجام داده اند. متشکرم.


نمی‌توانید با روزی دو ساعت کار کردن در اینترنت، دویست هزار دلار درآمد داشته باشید، پانزده کیلوگرم در هفته وزن کم کنید، با استعمال کرم روی صورتتان بیست سال جوانتر شوید و روابط شویی‌تان را با یک قرص درمان کنید.


وقت آن است که به شما بگویم شما مدت زمانی طولانی فریب خورده اید؛ هیچ معجون معجزه آسا، فرمول مخفی یا راه حل سریعی برای موفقیت وجود ندارد.


تکرار این تبلیغات نگرش ما از نیاز به تلاش برای رسیدن به موفقیت را دچار اختلال کرده است. در حالی که تنها کلید موفقیت **** *** است. |اثر مرکب|


پ.ن: نقاشایا رسید. ارسالی توسط هو مورو |آفرین بهشون|

کلیک


انقلاب اسلامی حرکتی بود جهت احیای دین، که سرنگونی نظام طاغوت و جایگزینی نظام ی اسلامی یکی از مراحل آن بود. انقلاب اسلامی حرکتی است که مسیری دارد و مراحلی، و مقصدی را دنبال می‌کند. آن‌چه در سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد، بارقۀ آغازین انقلاب اسلامی بود نه تمام انقلاب اسلامی.

 


با این نگاه به انقلاب اسلامی پرسش از امکان یا عدم امکان جمع اسلام و توسعه، پرسشی ساده‌انگارانه دانسته می‌شود. سخن در این نیست که آیا در این قطار می‌شود احکام را هم رعایت کرد یا خیر. سخن در این است که مقصد این قطار کعبه نیست، ترکستان است و بگذار باز بپرسند مگر ترکستان رفتن حرام است؟ و مگر نمی‌شود انسان در ترکستان به یاد خدا باشد؟

 


اما آن مادر تنهایی که بعد از بیست سال از مفقود شدن پسرش می‌گوید هنوز هم هر وقت صدای زنگ در خانه می‌آید، می‌گویم پسرم آمده است.» هیچ‌وقت با انقلاب اسلامی این‌طور معامله نمی‌کند. می‌دانید بیست سال یعنی چه؟ می‌دانید هر وقت یعنی چه؟ هر وقت یعنی هر وقت. و خدا می‌داند چقدر از این مادرها هستند که می‌فهمند انقلاب اسلامی برای این نبود که ما هر جا خواستیم برویم و البته احکام را هم رعایت کنیم.

 

 



سلام دوستان؛ این جمله‌ها بخشی از یادداشت طولانی به قلم یکی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) است درباره تحول در علوم انسانی» که در سال‌هایی که ما دانشجو بودیم این مطلب در میان آدم‌هایی که پیگیر همایش‌های علوم انسانی» بودند دست به دست می‌شد و من آن را برای یکی از بچه‌های دانشگاه فرستادم تا در نشریه شان کار کنند. کار کردند و برایم فایل آن را فرستاد و حالا |در

همان فرایند مرتب‌نمایی فایل‌هایم به دست آمد| ولی نمی‌دانم با شما به اشتراک بگذارم یا نه چون به صورت کتاب هم چاپ شده این یادداشت. حالا هر کس دوست دارد!

کلیک کند روی فایل


پ.ن: یادتونه توی دبیرستان نقاشی می‌کشیدیم واسه دهه فجر؟ یادمه من نقاشی نمی‌کشیدم خطاطی می‌کردم همین تیتر رو :) با خودکار! بعد داخلش رو رنگ می‌زدم به شَکل پرچم ایران!
پ.ن: شما بچه‌های گل توی خونه هم نقاشی‌های خودتون رو بفرستید تا در همین جا انتشار بدیم
  • پست مرتبط:

    آنها نفت شما را می‌خواهند |اگر امام انقلاب نمی کرد|


و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ میزنند که ما وعده پروردگار خود رابه حق یافتیم.
و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ میزنند که ما وعده پروردگار خود رابه حق یافتیم.

و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ میزنند که ما وعده پروردگار خود رابه حق یافتیم.



و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ می‌زنند که ما وعده پروردگار خود را به‌حق یافتیم.

  • ترجمه آیه بعدی را خودتان بروید بخوانید.|

    link|

  • چه حسی دارین اگه شما هم برید اون ور ببینید که راسته همه چیز؟

برای برخی سوال شده که چگونه می‌توانند در فیش‌نگار ماهی بگیرند! توضیح می‌دهم: چندی پیش تصمیم گرفتم به کامنت هایی که با بیان منطقی و روان به شرح فیش‌ها پرداخته باشند و یا در پیشبرد بحث‌ها موثر باشند یا کامنت‌هایی که با فیش هم‌افزایی بیشتری داشته باشند امتیاز بدهم و نماد امتیاز هم شکلکِ ماهی انتخاب شد. گفتم توضیح بدهم تا در جریان ماهی‌گیری باشید.


در ادامه مطلب نام و تعداد امتیازها را قرار می‌دهم:

(اگه اسم یا امتیاز کسی رو جا انداختم خودش بیاد بگه)

  • نویسنده وب سوته دلان:
  • خانم الفــــــ:

  • لوسی می:

  • مهتاب:

  • خورشید:



به نام خداوند متعال|سلام| شما می‌دانید که من مرد پست‌های بی‌مناسبت‌م| طی زندگی با فیش‌نگار جان به این رسیده‌ام که اگر از مطلبی خوشت آمد همان روز تنظیم کن برای انتشار؛ شاهد این تجربه نیز پنجاه و چند پست پیش‌نویس شده ای است که گویا دیگر انتشاراشان مزه نمی دهد! | از این رو وقتی این دو مطلب طولانی را مطالعه کردم که مال بیش از 15 سال پیش هست به نظرم رسید که برای شما خوبان به اشتراک بگذارم؛ ضرر نمی‌کنید اگر تا تهش را بخوانید!| راستی آقاگل» و شباهنگ» دو تن از محبوب‌های برکه‌ی صمیمی‌مان هستند که ازشان خبری نیست! | رفقا به هم سر بزنید| روز خوبی داشته باشید. بفرمایید پست:(14 دقیقه وقت می خواهد)

آهان راستی! عنوان مطلب شوخی با کتابی هست با عنوان چهل تدبیر» که من نخوانده‌ام ولی ورقش زدم |عکس داره|



نامه‌ی کناره‌گیری آیت‌الله طاهری از امامت جمعه‌ی اصفهان

الحمدلله رب‌العالمین و صلوات الله و سلامه علی الانبیا و المرسلین، خص علی خاتمهم و اشرفهم الذی قیل فی شانه، لولاک لما خلقت الافلاک و علی وصیه و خلیفته علی امیرالمومنین والائمه المعصومین من ولده بالاخص خاتمهم الذی یملا به‌الله الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.


از دیرباز تا کنون می‌خواستم مطالبی را به طور اختصار به ملت شریف و سرافراز تقدیم کنم. غرض از نوشتن این اوراق، هرگز نخواسته و نمی‌خواهم ملت عزیز و صبور را مایوس و ناامید کرده باشم، اما هرگز نمی‌توانم چشمم را بر واقعیات ملموس و حقایق محسوس ببندم، شاهد درد نفس‌گیر و رنج طاقت‌فرسای مردم باشم. مردمی که گلهای فضیلت را پایمال می‌بینند و افول و ارزش‌ها و زوال معنویت‌ها را می‌نگرند.


جمهوری اسلامی که ثمره‌ی خون پاک فرزندان غیور ملت سلحشور و مسلمان ایران است و هنوز بسیاری از خانواده‌ها منتظر جنازه‌ی فرزندان شهید خود هستند با وعده‌ی حکومت عدل علی علیه‌السلام، استقرار یافت تا ملت به نوایی و کشور به جایی برسد و البته ملت سامان نمی‌پذیرد و ملک اصلاح نمی‌شود مگر به جمله‌ی کوتاه پیامبر گرامی اسلام که می‌فرماید: صنفان من امتی اذا صلحا صلحت امتی و اذا فسدا فسدت امتی. قیل یا رسول‌الله و من هما؟ قال الفقهاء والامراء (خصال جلد 1 صفحه 37). دو دسته از امت هستند که اگر اصلاح شوند امت من اصلاح می‌شوند و اگر فاسد شوند جامعه‌ی اسلامی فاسد می‌شوند. پرسیدند ای پیامبر خدا این دو صنف چه کسانی هستند؟ فرمود: دانشمندان دینی و حاکمان.


اصل جمهوری یعنی جابه‌جایی مرتب و مکرر مدیران کشور و جامعه‌ی مدنی یعنی نقد و انتقاد مداوم برنامه‌های حکومت و انقلاب یعنی تامین و تضمین خواسته‌های ملت که مع‌الاسف، امروز، واقعیت غیر از اینهاست. مصلحت کشور به عدالت است و آزادی، که این سال‌ها هردو را، به مسلخ می‌بینیم. هنگامی که از وعده‌ها و قول و قرارهای اول انقلاب، به یاد می‌آورم، هم‌چون بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم. من عمرم را آفتاب لب بام می‌بینم. آردم را بیخته و غربالم را آویخته‌ام، اما از این‌که می‌شنوم تعدادی از آقازادگان و از ما بهتران که بعضا خرقه‌پوش و دستاربند هم هستند در سبقت از سرمایه و ثروت کشور در راه اهداف خویش با یکدیگر رقابت گذاشته‌اند، به یاد می‌آورم که ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد . آن‌ها که اموال مردم را به غارت می‌برند؛ آری برای آنان که بیت‌المال مسلمین را از خود و کشور را ملک و ثروت موروثی خویش می‌پندارند عرق شرم می‌ریزم. اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا متر فیها ففسقوا فیها”.


آیا این بود آن‌چه را با مستضعفین پیمان بستیم؟ ایهات و هیهات! هزار وعده‌ی خوبان یکی وفا نکند. حقیر که مثل همگان، سهم بسیار ناچیزی در انقلاب و تداوم آن داشته‌ام خود را مکلف می‌دانم و از سر غیرت و درد می‌پرسم تکلیف این همه کاستی و ناراستی و قصور و فتور و فقر و فاقه، عصیان و نقصان و تکاثر و تفاخر و زراندوزی و مردم‌سوزی و تبعیض چیست؟ تا کی برای مردم، تکراری سخن بگوییم و مرتب کنفرانس و جلسه و میتینگ برگزار کنیم و از قوت لایموت ملت دردمند و محتاج و مستمند لقمه‌ی سفره‌های اشرافی و طاغوتی خود گردانیم و از جیب ملت نجیب به اطرافیان و نورچشمی‌ها حاتم‌بخشی کنیم و هزینه‌ی سفرهای ی و خاقانی و تبلیغاتی و بی‌خاصیت خود را بر مردم محروم و به تعبیر حضرت امام طاب ثراه پای تحمیل کنیم! چه می‌گوییم؟ در برابر این همه انحراف و اجحاف و قانون‌شکنی، تغافل و تجاهل و تساهل تا چند؟


اکنون که شاه و آمریکا در این کشور، تسلط ندارند که مضایق و معایب و مشکلات را متوجه آن‌ها بدانیم. چرا به انتقادات دلسوزانه گوش نمی‌دهند؟ چرا از استعدادها و مغزها کمتر استفاده می‌کنند؟ مگر پیامبر مکرم و نبی معظم اسلام صلوات الله و سلامه علیه، نفرمود من اصبح و لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم. م


صیبت عظمای دین‌گریزی و سرخوردگی و بیکاری و تورم و گرانی و شکاف جهنمی فقر و غنا و فاصله‌ی عمیق و روزافزون طبقاتی و رکود و سقوط درآمد ملی و اقتصاد بیمار و فساد اداری و ضعف شدید مدیریتی و نقص فزاینده‌ی ساختار ی کشور و اختلاس و ارتشاء و اعتیاد و عدم چاره‌اندیشی کارآمد، تبعات وجیع و فجیعی دارد که هم‌چون سیل بنیان‌برانداز پشت سد ایستاده و هر لحظه کیان کشور و حیات ملت را تهدید می‌کند. واتقوا فتنه لا تصیبین الذین ظلموا منکم خاصه (آتش که گرفت خشک و تر می‌سوزد).


لاف زدن و گزاف گفتن و تزویر نمودن و حریم خصوصی افراد را شکستن و تصفیه حساب خصوصی و ی نمودن و آب در شیر کردن و به سخنان کلیشه‌ای دل خوش بودن و از جمعیت‌های خیابانی سان دیدن، تاکنون نتوانسته است از حجم انبوه مشکلات و معضلات بکاهد و افسرده‌ای را با مرحمی بنوازد یا آبی بر اضطرابی بیفشاند و جامی به تشنه کامی بچشاند و نانی به خسته‌جانی برساند.


عدم تعهد به قانون و حضور نهادهای غیرمرئی نامسوول، باندهای مافیایی و خلع ید مجلس و وجود اهرم‌های مطلقه‌ی نامتناهی و مادام‌العمر نامحدود و قدرت‌های بادآورده رویین‌تن غیر پاسخ‌گو و ت‌گذاری‌های خارجی بعضا ناموفق و بنیادهای مرئی و بنگاه‌های نامرئی و غیراقتصادی و تجاری و اسکله‌های غیردولتی نامتعارف و رانت‌خواری و یغماگری و فراری دادن مغزها و بگیر و ببندها و حصر و حبس‌های نامألوف و باب شدن چنگیزی و مردم‌ستیزی و قانون‌گریزی و ایزوله کردن ارباب فکر و اندیشه و اسیر کردن منتقدان و ذبح نامطبوع مطبوعات و حبس نامشروع اصحاب نشریات و مردم را هیچ انگاشتن و بر شیپور قدرت دمیدن و کشور را بر بال باد گذاشتن، سرانجامی نامیمون دارد که از نتیجه آن به خدای بزرگ پناه می‌بریم.



آنان‌که بر شتر چموش قدرت سوارند و در میدان ت دواسبه می‌تازند و از نردبان مقدسات و اعتقادات مردم بالا می‌روند و گرد آسیاب ریاست می‌چرخند و از پل دین می‌گریزند تا به دنیا برسند، متاسفانه مؤید و مشوق عده‌ای چماق به دوش و فرقه‌ای کفن‌پوش که دندان تمساح خشونت را تند و تیز می‌کنند و می‌خواهند عجوزه‌ی تندخوی و عفریته‌ی زشت‌روی خشونت را به نکاح دین درآورند و امور مقدس را ملوث جلوه دهند؛ یعنی رجاله‌ها و فاشیست‌هایی که معجونی از جهل و جنونند و بند نافشان به مراکز قدرت متصل است و مطلق العنان و افسارگریخته و نه ملوم معاقب قضا هستند و نه محکوم معاتب قانون؛ ذوب‌شدگانی که ماست را سیاه می‌بینند! و به تعبیر زیبای قرآن قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیواه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» بگو ای پیامبر، آیا با خبر کنم شما را به کسانی که زیبانبارترین مردمند؛ آن‌ها که عمل خود را تباه کردند در این سرای و گمان می‌برند بهترین مردمند از لحاظ عمل!


شعبان بی‌مخ‌های وحشت و رهبت که با هتاکی و سفاکی ننگ عنیف و معیف، کوی دانشگاه را آفریدند و با تهاجم حیوانی مرتع دانشگاه را چریدند و با تعرضات شنیع پرده‌ی ناموس فرهنگ و علم را درنوردیدند و در قتل‌های زنجیره‌ای مظلومان بی‌گناه و قربانیان بی‌پناه لعنت سرمدی خدای و نفرت ابدی خلق را خریدند. ”الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیوه الدنیا.


همان عمله‌های استبداد و چماقداران قدم بخرد نامهذب مجنون باطل‌اندیش و ظالم کیش که چهره‌ی بین‌المللی نظام را ملکوک و وجهه‌ی اسلامی انقلاب را مهتوک نمودند. ”اولئک الذین طبع الله علی قلوبهم واتبعو اهوائهم و عجب این‌که در آن دادگاه حق‌سوز عدالت‌کش به آن بردگان مفلوک دست مریزاد نیز گفتند و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون.


من در این سراشیبی عمرم که صدای هولناک خطوات مرگ را می‌شنوم و صاعقه‌ی مهیب تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم بالرحیل را استماع می‌کنم و مشتاقانه لقاء حق‌تعالی و وصال اجداد طاهرینهم را انتظار می‌کشم موضوعی را که باید در صدر مطالبم به رشته‌ی تحریر می‌کشیدم مطرح می‌کنم و می‌پرسم حصر فقیهی هم چون آیت الله منتظری، با کدام عقل و نقل و آیه و حدیث و عرف و شرع و ت قابل توجیه است؟ بر این شناخت بود که رهبر فقید و عظیم‌الشان انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی قدس سره القدوسی گرما بخشیدن به نظام و حوزه را به ایشان توصیه فرمودند.


فاجعه‌ی نامسبوق و نامسموع حصر مجتهدی چون ایشان عاقبتی شوم نتیجه‌ای مشئوم و پایانی مذموم دارد. الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم. عزت و حرمت و عظمت حریم مرجعیت معظم شیعه حتی در سیاه‌ترین حکومت و فرعونی‌ترین رژیم نیز استوار و پایدار و برقرار بوده است. حوزه‌های نفوذناپذیر علمیه همیشه کهف امین مردم و مراجع عظام تقلید، علی الدوام حبل المتین ملت و ت اصیل پیوسته حصن حصین کشور و منهاج حقیقت و منوار فضیلت بوده‌اند و حیات و ممات همه‌ی فقها از کلینی تا خمینی شاهد این مدعا است. آه آه! شوقا الی رؤیته وا اسفا که امروز شاهد حبوط ت و سقوط مرجعیت هستیم!


دریغ و درد که دژ مستحکم و نفوذناپذیر مرجعیت شیعه به دست غوغائیان معرکه‌ی ت و بازیگران صحنه‌ی ریاست به سود استعمار ضربه‌ای جانکاه خورد و الی الله المشتکی.



انشاءالله ملت شریف کاستی‌ها و قصوری را که احیانا مشاهده فرمودند به حساب کهولت سن از ضعف‌های جسمانی این پیر ارادتمند که مدام دعاگوی ملت و کشور است بگذارند. حقیر حدود سی سال پیش در نجف اشرف با کسب اجازه از محضر مبارک حضرت امام رهبر کبیر انقلاب با اقامه‌ی نماز جمعه در اصفهان مجاز شدم ولی با کمال تاسف در شرایط موجود از امامت جمعه کنار می‌روم. ”الفرار مما لایطاق من سنن المرسلین.


در پایان، برادران و خواهران بزرگوارم را به صبر و هوشیاری و متانت اکیدا توصیه می‌کنم و ملت و کشور مظلوم را به حساب اصلی ولایت مولانا و صاحبنا حضرت مهدی موعود ارواحنا فداه می‌سپارم و دست همه‌ی طبقات را به رسم وفا و صفا می‌فشارم.


ای خداوند قسط و آزادی و ای پرودگار عدالت و آگاهی و ای آفریدگار قلم و اندیشه، بر کویر تفتیده و مزرعه خشکیده‌ی ما بیش از این آب شعور و باران نور ببار و رحمت واسعه‌ی خود را از این ملت بزرگ دریغ مدار. اللهم اظهر کلمه الحق و اجعلها العلیا و ادحض کلمه الباطل و اجعلها السفلی انک علی کل شیء قدیر و بالاجابه جدیر، اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا، صلواتیک علیه و آله و غیبه ولینا و کثره عدونا و قله عددنا و شده الفتن بنا و تظاهر امان علینا فصل علی محمد و آله و اعنا علی ذلک بفتح منک تعجله و بضر تکشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره و رحمه منک تجللناها و عافیه منک تلبسناها برحمتک یا ارحم الراحمین.
اصفهان:

سید جلال الدین طاهری 17 تیر 1381 ا







پاسخ به نامه‌ی آیت‌الله طاهری امام جمعه اصفهان‌


بسم‌الله الرحمن الرحیم‌

جناب آیت‌الله آقای حاج سید جلال الدین طاهری دامت توفیقاته‌


با سلام و تحیت دیروز نامه‌ای منسوب  به جنابعالی ملاحظه کردم که در آن از برخی اوضاع کشور از جمله رواج فسادهای اخلاقی و مالی و وجود تبعیض میان طبقات مردم و استفاده‌های نامشروع برخی از اصحاب مناصب حکومتی یا شکوه کرده‌اید.



اینها مطالب حقّی است که اینجانب در چند سال اخیر بارها در اجتماعات عمومی و نیز در دیدار مسئولان ذیربط درباره‌ی آن هشدار داده و بسیج همه‌ی امکانات را برای مبارزه با فقر و فساد و تبعیض از همه خواسته‌ام. اکنون هم معتقدم جز با جهادی مخلصانه و برخاسته از احساس درد و احساس خطر، این شجره‌های ملعونه قلع نمی‌شود و این محتاج همکاری و همصدایی همه بخصوص صاحبان موقعیتهای حکومتی و اجتماعی است.


یقیناً از جنابعالی که سوابق ممتدی در انقلاب دارید بیشتر از خیلیها انتظار و توقع داشته و دارم و اکنون که طبق این اعلامیه به این فکر افتاده‌اید آن را به فال نیک میگیرم.


امروزه برای رفع مشکلات مردم سه امر محوری وجود دارد،


یکی تولید کار و اشتغال برای نسل جوان پراستعداد و پرشمار این کشور است که مشکلات زندگی را از دوش بخش مهمی از مردم ما بر میدارد،


دوم مبارزه با فساد اقتصادی در دستگاهها است که اگر عزم همگانی بر آن قرار نگیرد همه‌ی تلاشهای دولت کنونی و دولتهای قبلی را خنثی و دستاوردهای نظام مقدس ما را ضایع میسازد و فاصله طبقاتی را عمیق و منابع محدود ملّی را به خورد مان به حقوق ملت میدهد.


سوم و از همه مهمتر وحدت ملّی و یکصدایی مسئولان و خواص است که اگر مخدوش شود هیچ حرکت سازنده به سامان نمیرسد.


مردم فداکار و مؤمن ما بحمدالله در زیر پرچم اسلام و انقلاب متحدند. نمونه‌ای از حضور پُرحماسه و پُرانگیزه‌ی مردم در دفاع از نظام اسلامی و اعلام حمایت از مبانی انقلاب را خود جنابعالی در سفر چند ماه قبل اینجانب به اصفهان شاهد و ناظر بودید و پس از آنکه عظمت و هیبت اجتماع مردم مؤمن و غیور و جوانان پرشور و مصمم را در میدان امام و خیابانهای اطراف آن به چشم خود دیدید به اینجانب گفتید که من از اوایل انقلاب چنین جمعیت متراکم و پرشوری در این میدان عظیم ندیده‌ام.



مردم بر خلاف تحلیل تعداد انگشت شمار اشخاص مغرض یا فریب خورده، پشتیبان نیرومند انقلاب و اسلام و امام‌اند. کسانی که بر اثر تلقین اطرافیان ناباب و نامطمئن پنداشته‌اند که نظام جمهوری اسلامی دوران ضعف وانحلال را میگذراند، خودشان در دوران ضعف و انحلالند.



دشمنان سوگند خورده‌ی انقلاب که یکروز هم با امام و امت دلِ صاف و مهربان نداشته‌اند با این تلقین‌ها میخواهند مردم را مأیوس، جوانان را گمراه، و بعضی پیران موجّه ولی بیخبر را مدّعی امام و انقلاب کنند.



در چنین شرایطی حرف زدن و اقدام کردن هوشیاری بیشتری می‌طلبد و اندک غفلتی دشمنان داخلی و خارجی را در سوءاستفاده و سوء نیت خود گستاخ می‌سازد و جفای بزرگی به این ملت مظلوم است.


از همین رو، روزی که اطلاعیه‌ی منسوب به جنابعالی صادر شده ضدانقلاب که در زیر سایه‌ی آمریکا و اسرائیل با پول آنها زندگی و تغذیه میکند بیشترین سوءاستفاده را از آن کردند و آن را مقابله با تهای امام راحل و نفی و رفض نظام اسلامی و شعارهای آن وانمود کردند.



البته بنده با سابقه‌ی رفاقت و آشنایی با جنابعالی و اطلاع از سوابق ممتدتان در انقلاب و نیز اطلاع از محبّتی که همواره نسبت به اینجانب ابراز کرده‌اید چنین برداشتی نمیکنم ولی کسانی که سخن شیطان را باور کنند و فریب آن رابخورند نیز وجود دارند. این باید موجب شود که همه‌ی ما در گفتار و اظهار خود هوشیاری و دقت و اخلاص بیشتری به کار گیریم و نگذاریم وحدت و انگیزه این ملت بزرگ و قهرمان خدای نخواسته با غفلت ما مخدوش شود.



آمریکا برای عملی کردن تهدید خود در ایران تنها کمبودی که دارد وجود یک پایگاه مستحکم مردمی است که بتواند با استفاده از آن انتقام خود را از انقلاب و اسلام و امام بگیرد و برای سرکوب این ملت آزاد و شجاع، یک دیکتاتوری سیاه شبیه دیکتاتوری پهلوی در این کشور مستقر کند.



البته این خواب بی تعبیر و خیال احمقانه‌ی آنان مانند تحلیلهای غلط همیشگیشان نسبت به مسائل کشور، برای آنان جز خسران و یأس چیزی به بار نخواهد آورد. مهم آن است که خواص ملت نگذارند هیچ حرکت و اقدام آنان در خدمت آن هدف شوم قرار گیرد.



در باب فساد اقتصادی خوب است همه از اطرافیان و منسوبان خویشاوندی و شخصیتی خود شروع کنند. فساد را فقط در اشخاص دور دست نبینند، بلکه در نزدیکان خود و اشخاص ظاهراً مورد اعتماد خود هم آن را حس و با آن مبارزه کنند. بلای گرفتاری در مُشت اطرافیان نامطمئن موجب شد که یکی از یاران و شاگردان نزدیک امام در اواخر عمر آن یگانه‌ی زمان، مطرود ایشان واقع شود و او را از دخالت در امور ی منع شرعی کنند و باز اگر آن شخص به این تصمیم و اخطار حکیمانه‌ی استاد و مراد خود عمل میکرد یقیناً مشکلات بعدی را برای خود و کشور به وجود نمیآورد.



اینجانب جفای به خودم را فراموش میکنم اما همه باید از امام راحل عظیم خود آموخته باشیم که جفای به ملت و تلاش برای سُست کردن بنیان نظام اسلامی قابل بخشش نیست.



در پایان از مردم عزیز و وفادار ومردان و ن مؤمن و غیور اصفهانی و بخصوص از فرزندان انقلابیم میخواهم که همه‌ی سعی خود را در حفظ آرامش شهر و محیط نماز جمعه‌ی اصفهان بکار برند و از هر شعار و حرکتی که موجب تشنج و اختلاف و دودستگی شود جداً پرهیز کند. بیشک یکی از مهمترین هدفهای دشمن ایجاد هرج و مرج و آشفتگی و درگیری میان اقشار ملت است. با کمال هوشیاری از تحقق این خواسته‌ی دشمنان زبون و ابله و پلید، جلوگیری کنید.



اکنون که جناب آقای طاهری از امامت جمعه کناره گرفته‌اند مانند ماههای گذشته که ایشان به خاطر ابتلائات جسمانی در نماز حاضر نمی‌شدند جناب حجةالاسلام آقای حاج سید علی قاضی عسگر و جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ محمد تقی رهبر امامان جمعه‌ی موقت اصفهان، نماز جمعه را با متانت و استحکام و شکوه فراوان برگزار کنند.


اینجانب از کسی شِکوه نمیکنم و به مدد الهی اطمینان دارم و به خاطر عزم مؤمنانه‌ی این ملت بزرگ و عظمتی که در هنگامه مشکلات از خود نشان می‌دهند جبهه‌ی سپاس بر درگاه الهی می‌سایم و اگر شکوه‌ای در دل باقی بماند به درگاه ولی الله اعظم (ارواحنا فداه) عرضه خواهم کرد.


والسلام علی جمیع عبادالله الصالحین -

سیدعلی ‌ای - ۲۰/۰۴/۱۳۸۱


ابوریحان بیرونی بلوغ را به سه مرحله تقسیم کرده:

 

۱. بلوغ جسمی: آن‌که جسم انسان به رشد خودش برسد و بتواند تولید مثل کند.

 

۲. بلوغ عقلی: آن‌که نفس فکری و ناطقه‌ی انسان کامل شود و عقل، از قوه به فعل در آید.

 

۳. بلوغ تدبیری: آن‌که انسان اگر تنها ماند بتواند خودش را مدیریت کند، اگر خانواده تشکیل داد بتواند خانواده‌اش را مدیریت کند و اگر به ریاست رسید بتواند زیردستانش را مدیریت کند.

 

 

 برگرفته از lucy-may.blog.ir



http://defapress.ir/IDNA_media/image/2015/11/89118_orig.jpg

به زودی به شما یک سری شبهه اصابت می‌کند که نه دستتان به امام می‌رسد و نه پرچم هدایت در راه خدا بالاست. انسان در یک چنین شرایطی مثل کسی می‌ماند که به‌اصطلاح ما در آب افتاده و دارد غرق می شود، می‌خواهد کسی دستش را بگیرد. حضرت می‌فرماید: این دعا را بخوان تا شبهه‌ها در تو اثر نکند و در اعتقادت به امام حاضر زنده‌ای که دستت به او نمی‌رسد، سفت پابرجا بمانی.


یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ‌ الْقُلُوبِ‌ ثَبِّتْ‌ قَلْبِی‌ عَلَى‌ دِینِکَ»، شفّاف می‌گویم: هر روز این‌را بخوانید تا دلتان به امام زمان(صلوات‌الله‌علیه) قرص شود. دو سه ثانیه هم بیشتر طول نمی‌کشد. سند روایت هم خیلی خوب است. |

More|


در پست‌های اخیر بحث‌هایی درباره تاریخ تشیع مطرح شد و آقای

شمس آذر دانش آموخته رشته تاریخ هم در وبلاگ خود مطالبی در این باره نوشت و ادعا کرد که سلسله صفویه تاثیر مستقیمی بر ترویج تشیع در ایران نداشته است. شما را به خواندن خلاصه مطالب ایشان در ادامه پست دعوت می‌کنم. برای من که مفید بود.



اکثر کسانی که صفویّه را کوبیده اند، با تشیّع مشکل داشتند. ابتدا در دام آنان افتاده‌اند که شیعه مدیون و مرهون آنهاست، سپس شروع به تخریب‌شان کرده‌اند ولی قضیه این بود که عرب‌ها به اسم گسترش اسلام رفتند و کشورگشایی کردند و به تعبیر فردوسی "تخت را با منبر برابر کردند"، اینان[صفویه] که جای جدیدی برای‌شان نمانده بود تا فتح کنند، آمدند و متوسّل شدند به تشیّع تا فتوحات را دوباره در دل فتوحات قبلی ادامه دهند. همین!

 

نقش علمای پناهنده در حفظ تشیع

در نیمۀ اوّل دورۀ صفویّه برجسته‌ترین عالمانی که توانستند از به فنا رفتن تشیّع در سرزمین ایران جلوگیری کنند، همان سه بزرگواری بودند که از سرزمین‎‌های عرب‌نشین بحرین، عراق و جبل‌عامل به ایران آمدند. علمای بعدی ایرانی که شاگردان ایشان بودند، عمدتاً اخباری بودند و توان اجتهاد و تفقّه در معارف شیعه را نداشتند و این وضعیّت ادامه داشت تا اواخر دورۀ قاجار و احیای حوزۀ علمیّۀ قم. آن علمای عرب در اصل برای نجات شیعه آمده بودند. از نیمۀ دوّم صفویّه به بعد بود که مذهب شیعه در ایران توانست تا حدّ اندکی روی پای خودش بایستد، آن هم با آن شرایط.

 

انحراف تحلیل‌های تاریخی درباره دوره صفویه

بین تاریخ‌دان‌های معاصر شیعه، مرحوم دکتر شریعتی تنها کسی بود که جرئت نقد واقعی صفویّه را از جایگاه یک محقّق شیعه‌مذهب ایرانی به خود داد و در کتاب "تشیّع علوی - تشیّع صفوی" به تفاوت‌های تشیّع ادّعایی صفویّه با تشیّع واقعی پرداخت؛ هرچند ایشان نیز از مفهوم صفویّه بیشتر در جایگاه یک "نماد" استفاده کرده است تا واقعیّتی تاریخی.

 

عدّه‌ای نیز بوده‌اند چون رسول جعفریان که ظاهراً با دغدغۀ مذهبی به تمجید صفویّه پرداخته و همواره تأکید دارند در مورد برآمدن آنها از تعبیر "طلوع" استفاده کنند که برای هر ستارۀ نحسی نیز به کار می‌رود و اصرار هم می‌کنند که این تعبیر از رهبری است!

 

ابهامات موجود در تاریخ پژوهی دوره صفویه

در واقع اغلب تحلیل‌های موجود احساس‌گرایانه و جانبدارانه است. حتّی دایرة‌المعارف‌هایی مثل ویکی‌پدیا هم در این مورد بی‌طرف نیستند. پس مشکل عمده در این خصوص کمبود منابع نیست، کمبود دقّت نظر است؛ به عنوان مثال:

 

1- همه جا می‌خوانیم: صفویّه سیّد بودند، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا در همۀ منابع اسم جدّشان شیخ صفی‌الدّین ذکر شده و نه سیّد صفی‌الدّین؟!

 

2- همه جا می‌خوانیم: خاندان صفوی قبل از رسیدن به حکومت صوفی بودند، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا در هیچ‌یک از منابع مربوط به تاریخ تصوّف، از طریقتی به نام صفویّه ذکری به میان نیامده است؟!

 

3- همه جا می‌خوانیم: شیخ صفی‌الدّین کراماتی داشت، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا کرامات همۀ مشایخ خیر بود ولی کرامات شیخ صفی شر بود؟!!

 

4- همه جا می‌خوانیم: صفویان در دلیری و جنگاوری چنین و چنان بودند، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: این خاندان در وقایعی مانند حملۀ مغول و حملۀ تیمور به کدام گوری خزیده‌اند؟!!

 

 

5- همه جا می‌خوانیم صفویّه حکومت ملّی تشکیل دادند، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا در این دوره به استثناء شخص پادشاه، بقیّۀ مناصب همگی در دست بزرگان ترک‌تبار قزلباش بود و حتّی در منابع عثمانی، از قلمرو صفوی تحت عنوان "قلمرو قزلباشی" یاد شده و همین الآن هم ترکیه‌ای‌ ها ترجیح می‌دهند به جای صفویّه بگویند قزلباشان؟!

 

6-همه جا می‌خوانیم: اختلاف صفوی و عثمانی اختلاف شیعه و سنّی بود، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: چرا سلطان بایزید سنّی در نامه‌ای که به شاه اسماعیل شیعه می‌نویسد او را به خاطر از میان بردن حکومت سنّی‌مذهب آق‌قویونلو تشویق می‌کند؟!

 

7-همه جا می‌خوانیم: شاه عبّاس اوّل هزار تا کاروانسرا ساخت، ولی هیچ‌کس نمی‌پرسد که: پس چرا هزار تا مدرسه نساخت؟!

 

 

سلاطین صفوی در بیانات رهبری

در این‌جا بخش‌هایی از بیانات رهبری دربارۀ سلسلۀ صفویّه آورده می‌شود؛ قابل توجّه کسانی که می‌خواهند حضرت امام را هم مثل خودشان مدافع صفویّه معرّفی کنند و راه هرگونه انتقاد از این سلسلۀ را ببندند.

 

در این کشور، قبل از دوران حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی، حاکمیّت و مناسبات بین حاکم و مردم، همواره رابطۀ غیراسلامی -رابطۀ سلطان و رعیّت، رابطۀ غالب و مغلوب- بوده است. همۀ کسانی که به این‌جا آمدند و حکومت کردند، احساس نمودند که بر این مردم غلبه پیدا کرده‌اند. از این آخریش که رضاخان و پسرش بود، بگیرید و همین‌طور عقب بروید. قاجاریّه احساس کردند که بر این مردم غلبه پیدا کرده‌اند و فاتح شده‌اند. از اوّل به عنوان فاتح، بنای حکومت خودشان را گذاشتند. قبل از آنها، زندیّه و افشاریّه و صفویّه فاتح شده بودند. اگر همین‌طور به عقب بروید، سلسله‌های گوناگونی را می‌بینید که با پول و زور و قبیله‌گری و قلدری و پهلوانی و با وسایل گوناگون آمده‌اند و بر این مردم فاتح شده‌اند و آنان را به زیر یوغ حکومت خودشان کشانده‌اند.»

 

دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسئولان ستاد بزرگداشت دهۀ فجر - 1369/10/11

 

 

این وضعی که امروز پیش آمده -یعنی دین و فقه حاکم شده است- در طول تاریخ اسلام سابقه ندارد. این چیزی است که جز در دورۀ حکومت اسلامی بعد از صدر اسلام -همان چند سال معدود- دیگر وجود نداشته است. این وضع را نمی‌شود با وضع زمان صفویّه مقایسه کرد؛ آنها یک مشت کودتاچی و قلدرهایی بودند که سر کار آمدند و تصادفاً شیعه بودند؛ مثل قاجاریّه که در این کشور حاکم بودند. صفویّه با قاجاریّه، از لحاظ محتوای کار و سلطنت و بقیّۀ شرایط حکومت، تفاوتی که نداشته است؛ فقط وابستگی شیعی داشتند». |دیدار جمعی از ون استان کرمان - 1370/08/20

 

 

بعد از دوران صدر اسلام، اوّلین باری است که اسلامِ صحیحِ نابِ متّکی به قرآن و حدیث در عالم واقع، دارد تحقّق پیدا می‌کند؛ حتّی در دوران‌هایی که مثلًا علما، محترم هم بودند، این‌جور نبوده. فرض کنیم در دوران صفویّه؛ خب علما، محترم بودند؛ محقّق‌ کَرکی از شام پا می‌شود می‌آید در اصفهان یا در قزوین یا در کجا و شیخ‌الاسلام کلّ کشور هم می‌شود؛ پدر شیخ بهایی، خود شیخ بهایی، اینها همه کسانی هستند که جزو علمای بزرگ بودند، خیلی هم محترم بودند، امّا این‌ها حدّاکثر کاری که می‌کردند این بود که مثلاً فرض کنید که دستگاه قضاوت را بر عهده بگیرند، آن‌هم تا جایی که منافات با برخی از تندروی‌های دستگاه حکومت و سلطنت نداشته باشد؛ و الّا شاه‌ عبّاس و شاه‌ طهماسب و بقیّۀ سلاطین، کار خودشان را می‌کردند.»

 

بزرگ‌ترین جرم حکومت‌های خودکامه و مستبد در طول تاریخ ما این است که نگذاشتند ملّت در آن وقتی که باید با حضور خود، با شجاعت خود، منافع خود را تأمین کند، در میدان حاضر شود. اشرف افغان و محمود افغان و لشکریانشان اطراف اصفهان را گرفته بودند. مردم دلشان وَل‌وَل می‌زد برای این‌که بروند دفاع کنند؛ اما حاکمان تن‌پرورِ خودباختۀ ترسیده، نگذاشتند مردم از خودشان دفاع کنند. آنها تسلیم شدند و در واقع مردم را هم تسلیم کردند. نتیجه این شد که بعد از سال‌های سخت و سیاه، وقتی که مهاجمان مجبور شدند از ایران خارج شوند، صدها و شاید دویست‌هزار نفر از ن و دختران و نوجوانان ایرانی را با خودشان به اسارت بردند؛ یعنی حتّی وقتی که می‌رفتند نیز این‌گونه با مردم رفتار کردند.»

 

 

در گذشته، ّت ما همیشه به عنوان یک مجموعۀ به‌کلّی جدا از اداره و تدبیر حرکت جامعه قرار داشته؛ خودش مغلوب گروه مغلوبی بوده. حتّی در دورانی هم که پادشاهان صفویّه مدعی تشیّع بودند و به علما احترام می کردند و فتحعلی شاه به خانۀ میرزای قمی در قم می‌رفت و زیر بازوی او را می‌گرفت، ّت یک گروه کاملاً حاشیه‌ای بود».


من وقتی در حال رانندگی هستم پاسخ کامنت‌ها رو بلند و شمرده تکرار می‌کنم تا گوشی تایپ کنه آخرش باز با حدس های بی ربطش! آبروی آدم رو می‌بره! مثلا یک بار استدلال را با اسهال اشتباه گرفت! :|بعد حالا امشب یک فیلم دیدم -حتی توی نسخه ی دوبله شده اش- یک سیستم عامل برای دارنده‌ی افسرده‌اش چه کارها که نمی‌کند! از همفکری کردن در پاسخ ایمیل‌ها و کامنت‌ها تا چی بپوشیم و غیره ی دارنده‌ی خود!


یعنی یه سامانتایی هم پیدا میشه که یک هشت هزار و سی‌صد و شانزدهم از زمانش را بگذارد برای سر و سامان دادن و به چاپ سپردن فیش‌ها و کامنت‌های من؟ و اینکه قبل از چاپ فیش‌ها و درآمد زا شدن آن به ناگهان اکسپایر بشود برای همیشه و من کتابم رو تقدیم کنم به کاترین. بله این حق رو دارم با سوژه فیلم

Her شوخی کنم.


پ.ن: از دوست خوبم نویسنده وب

روزهای رنگی من تشکر می‌کنم بابت پیشنهاد این فیلم و همچنین از دیگر دوستانی که در زمینه سینکرونیزیشن‎ و پیدا کردن لینک‌ها یاریگر ما بودند.

این حس خوب هم تقدیم شما.

لینک


در جستجوهای اینترنتی خودم از طریق وب یکی از دوستان به متنی درباره جستارنویسی برخورد کردم که حس کردم خیلی برای وبلاگ نویس‌ها مفید است و به نظرم رسید شاید بتوان وبلاگ‌نویسی را هم نوعی جستارنویسی محسوب کرد: مطالعه این مطالب خوب را به شما تقدیم می‌کنم.


 



مقالات شخصی یا Essay نوشته‌ای است که هرکسی می‌تواند در قالب آن، تجربیات و طرز فکر خود را در مورد موضوعات مختلف بنویسد.


جستارنویس می‌تواند کلمات و موضوعات را با اتکا به دانش شخصی و از دریچۀ ذهن خود، خلق کند.

 

جستارنویس به دنبال این است که احساسات شخصی خود را در مورد موضوعی خاص بیان کند و یا حرفی ناگفته را به خواننده منتقل نماید.

 

 

 

 


 

موضوع جستار می‌تواند هر آن چیزی باشد که نویسنده می‌خواهد دربارۀ آن خبر بدهد، او را به وجد می‌آورد، نقطه عطفی در زندگی‌اش ایجاد می‌کند و یا دغدغه‌ای است که برای مدت‌ها همراه او بوده.


 

 

جستارنویس می‌تواند در رابطه با نوشته‌های خود آزادی عمل داشته باشد، اما باید به این نکته دقت کنیم که هر متنی، فارغ از نوع نگارش یا موضوعیتی که دارد، باید جذاب باشد.

 

۸ گام برای تبدیل شدن به جستارنویس حرفه‌ای

 

 

گام اول: درک ساختار جستار

 

ساده‌ترین ساختاری که می‌توان برای جستار برشمرد، ساختاری سه مرحله‌ای است که شامل معرفی، بدنۀ اصلی و نتیجه‌گیری است.

 

رعایت چنین ساختاری باعث می‌شود متن جستار، متنی منسجم، خواندنی و مفید باشد و تا حد امکان از سردرگمی خواننده جلوگیری کند.

 

این ساختار باعث می‌شود منظور اصلی نویسنده، به بهترین شکل بیان شود.

 

مرحلۀ اول: معرفی

 

بهترین راه برای شروع متن جستار این است که با جملاتی نوشتۀ خود را آغاز کنید که برای خواننده جذابیت داشته باشد و احساس او را با متن درگیر کند.

 

در این مرحله به صورت غیرمستقیم از خواننده می‌خواهید که تا انتهای متن با شما همراه بماند.

 

برای رسیدن به این منظور، بهتر است ایده‌های اصلی و بهترین کلماتتان را در قسمت معرفی بگنجانید و یک شروع انفجاری داشته باشید.

 

به این ترتیب، ضمن اینکه از ایدۀ اصلی متن دور نمی‌شوید، خواننده را مطمئن می‌کنید که از ادامۀ نوشتۀ شما لذت خواهد برد.

 

مرحلۀ دوم: بدنۀ اصلی

 

بدنۀ متن جستار می‌تواند پاراگراف‌های مختلفی داشته باشد که داستان اصلی نوشتۀ شما را به خواننده معرفی می‌کند.

 

درواقع بدنۀ اصلی، در راستای توضیحاتی است که در قسمت معرفی به خواننده عنوان کرده‌اید.

 

برای اینکه جذابیت بدنۀ اصلیِ نوشته بیشتر شود، بهتر است یک ساختار کلی در رابطه با آنچه می‌خواهید بنویسید در ذهن داشته باشید و تلاش کنید آن را به بهترین نحو ممکن در قالب چند پاراگراف، وارد کنید.

 

نکته‌ای که بهتر است در نوشتن پاراگراف‌ها رعایت کنید این است که در هر قسمت، سه بخش عنوان‌شده در ساختار اصلی را رعایت کنید.

 

به این ترتیب که در هر پاراگراف شروع، بدنه و نتیجه‌گیری داشته باشید.

 

با هر پاراگرافی که می‌نویسید، سیگنالی را به خواننده ارسال می‌کنید که در بهترین حالت، باید پیام‌های ارسالی تا حد زیادی هم‌راستا باشند.

 

ازاین‌رو، بهتر است هر پاراگراف، در ادامۀ توضیحات پاراگراف قبلی بوده و به‌نوعی، آغازی برای پاراگراف بعدی را در دل خود داشته باشد.

 

مرحلۀ سوم: نتیجه‌گیری

 

متن جستار را با یک پاراگراف تأثیرگذار و کاربردی، ببندید. بهترین حالت برای نتیجه‌گیری این است که خلاصه‌ای باشد از آنچه در قسمت معرفی و بدنۀ اصلی عنوان کردید و بیان‌کنندۀ نتیجه‌گیری خاصی باشد که در ذهن دارید.

 

بینش اصلی شما در قسمت نتیجه‌گیری خود را نشان می‌دهد و خواننده می‌تواند در رابطه با نوع دیدگاه شما قضاوت کند.

 

بهترین متن برای نتیجه‌گیری، نوشته‌ای است که با قسمت آغازین متن مرتبط و ادامۀ زنجیروار بدنۀ اصلی باشد.

 

 

گام دوم: به دنبال ایده‌ای الهام‌بخش باشید.

 

بعضی روزها هستند که ایده‌های جدید در ذهن ما فوران می‌کنند و در برخی روزها هم، توانایی لازم برای ایده‌پردازی را نداریم و حتی نمی‌توانیم به یک موضوع جذاب و موردتوجه، فکر کنیم.

  •  دفترچه‌ای داشته باشید که بتوانید همیشه و در هر جا آن را همراه خود ببرید.
  •  ساعاتی از شروع روز را به نوشتن اختصاص دهید.
  • جستجو کردن در اینترنت را فراموش نکنید.
 

گام سوم: گرامر و اصول نوشتاری خود را تقویت کنید.

 

با مراجعه به کتاب‌های مختلف در رابطه با نویسندگی و یا حضور در کلاس‌های نویسندگی، تلاش کنید گرامر و اصول نوشتار درست را یاد بگیرید. این کار شما را به حرفه‌ای بودن نزدیک‌تر می‌کند و متن جستار را جذاب و خواندنی‌تر خواهد کرد.

 

هرچقدر هم که ایده‌های شما جذابیت داشته باشند و متن خوبی را آماده کرده باشید، در صورتی که اصول و قواعد نوشتن را به درستی رعایت نکنید، نمی‌توانید انتظار متنی خواندنی و درخورِ توجه داشته باشید.

 

درست‌نویسی به شما کمک می‌کند منظور اصلی‌تان را در قالب کلمات و جملات زیباتر به کار ببرید و متن جستار گیراتر و خواندنی‌تری داشته باشید و به خوانندۀ شما کمک می‌کند تا از نوشته‌ای کسل‌کننده به دور باشد و روانی متن، او را به همراهی بیشتر با شما سوق دهد.

 

گام چهارم: صدا و لحن نوشتاری خود را پیدا کنید.

 

متن جستار شما، تنها تعدادی کلمه و عبارت به هم وصل شده نیست. بیش‌ترین چیزی که باید در یک جستار دیده شود، صدای منحصربه‌فرد شماست.

 

آزادی نوشتن، در جستارنویسی بسیار زیاد است. جستار، نوشتاری است که صدای درونی شما را به خواننده منتقل می‌کند. پس بهترین حالت برای نوشتن متن جستار این است که با لحن خاص خودتان نوشته شود. لحنی که در نوع بیان آن و طرز استفادۀ کلمات در آن، آزادی عمل دارید.

 

متن جستار، سرشار از احساسی است که شما نسبت به موضوعی خاص دارید. باید تلاش کنید این موضوع را از دریچۀ قلبتان بنویسید تا راحت‌تر به ذهن خواننده راه پیدا کند.

 

وقتی متنی را با صدای منحصربه‌فرد خود می‌نویسید، امکان برقراری ارتباط با خواننده را چندین برابر افزایش می‌دهید. به این ترتیب، خواننده با عقاید و دیدگاه شما همگام و همراه می‌شود و احساس بهتری از خواندن متن جستار خواهد داشت.

 

بسیار مناسب است که از موضوعاتی در متن جستار سخن بگویید که شخصیت شما را بهتر نشان بدهد. می‌توانید علاوه بر اینکه از طرز فکر خود می‌نویسید، از سبک زندگی، باورها، ارزش‌ها و حتی کارهای روزمره و دغدغه‌های روزانۀ خود هم بنویسید. این نوع متون، به دلیل اینکه از دل زندگی واقعی شما نشاءت می‌گیرند، می‌توانند صدای خاص شما را بهتر نشان بدهند.

 

گام پنجم: توصیفات خاص خودتان را به کار ببرید.

 

 

سعی کنید با لحن توصیفی بنویسید. برای این کار از تمامی حواس خود استفاده کنید. اجازه بدهید مخاطب، با کفش‌های شما راه برود، هر آنچه را شما می‌بینید از دریچۀ دیدگاه شما ببیند و مانند شما احساس کند.

اجازه دهید مخاطب بداند چه چیزی شما را برآشفته می‌کند؟ چه چیزی احساسات ناب شما را برمی‌انگیزاند؟ بگذارید خواننده با خودِ واقعی‌تان آشنا شود و با خواندن متنی که نوشته‌اید، احساس کند به قدر کافی با جنبه‌های پررنگ وجودی‌تان، آشنایی پیداکرده است.

 

گام ششم: لحن نوشتاری و دیدگاهتان را هماهنگ کنید.

 

ازآنجاکه جستار، نوشته‌ای شخصی و راهی برای بیان علایق و دیدگاه‌های خودتان است، باید دقت کنید با هر ضمیری که برای نوشتن استفاده می‌کنید، در حال انتقال دیدگاهی کاملاً شخصی هستید.

 

همیشه لازم نیست از دید اول شخص و با ضمیر من»، بنویسید؛ اما نکته‌ای که باید همواره مدنظر قرار دهید این است که جستار درنهایت از دیدگاه شخصی شما قرار است به مسائل نگاه کند و بهتر است که لحن و صدای خودتان در سراسر متن وجود داشته باشد.

 

گام هفتم: ویرایش کنید، ویرایش کنید، ویرایش کنید.

 

مهم نیست که چطور می‌نویسید، کدام مفاهیم را در کدام پاراگراف‌ها می‌گذارید و یا چه ترتیبی برای ابراز عقاید خود به کار می‌برید. قسمت بسیار مهمی از نوشتن، ویرایش کردن است.

 

بعدازاینکه متن را می‌نویسید، به خودتان اجازه دهید چند ساعت و یا چند روزی از آن بگذرد، سپس به سراغش بروید و شروع به ویرایش کنید.

 

به خاطر داشته باشید که اگر بخواهید کل متن را هم تغییر بدهید، اصلاً مهم نیست و مانعی ندارد. خودتان را برای ویرایش کردن، کاملاً آزاد بگذارید. تلاش کنید متنی را که نوشته‌اید، در ذهن خودتان و از دیدگاه خواننده‌هایتان، بخوانید.

 

ببینید آیا گرامر و دستور زبان درستی را به کار برده‌اید؟ ایده‌هایتان را شفاف و روشن ‌بیان کرده‌اید؟ جمله‌بندی‌ها درست هستند؟ صدای نوشتارتان به قدر کافی شفافیت دارد؟ می‌توانید برای خواناتر شدن متن، جملاتی را حذف کنید؟

 

اگر ویرایش کردن متنی که نوشته‌اید برایتان سخت است، می‌توانید از اشخاص دیگری کمک بگیرید. خوبی این کار، دخیل کردن ذهنی بیرونی بر روی نوشته‌هایتان است. به دلیل آشنا نبودن آن ذهن با نوشتۀ شما، ممکن است نکاتی را شفاف کند که از دید خودتان پنهان ‌مانده باشد.

 

گام هشتم: مطالعه کنید.

 

 

خواندن انواع کتاب‌ها، خصوصاً جستارهایی که دیگران نوشته‌اند، به افزایش مهارت شما کمک زیادی می‌کند. هرکجا که جستاری یافتید، آن را بخوانید. خود را مقید به نویسنده و یا سبک خاصی نکنید.

 

در رومه، مجله، فضای دیجیتال و هر جا توانستید متنی گیرا و جذاب بیابید، آن را با دقت مطالعه کنید. به ساختاری که در آن‌ها استفاده‌شده است، دقت کنید، به نحوۀ شروع کردن و پایان دادن به متن دقت کنید.

 

اگر قسمت‌هایی را می‌پسندید، آن‌ها را یادداشت کنید و عمیق‌تر در مورد آن‌ها بیندیشید. بهترین نویسندگان، خوانندگانی مشتاق هستند که برای خواندن متون مختلف، زمان و انرژی کافی صرف می‌کنند.

link


این پست رو می‌نویسم تا دلایل منطقی و عقلانی برای تصمیمی که هنوز در موردش مرددم بررسی کنم. 

1ashena.ir  _زمان خوانش: 5-6 minutes

 



سوالیه که این روزا مدام با خودم تکرار میکنم! و جواب هایی که پیدا می‌کنم چندان رضایت‌بخش نیست!

 

این روزا هر ایرانیی رو که می‌بینی و ازش می‌پرسی چه خبر؛ میگه دارم کارام رو می‌کنم که برم؛ فلان دانشگاه پذیرش گرفتم یا فلان شرکت درخواست کار دارم؛ یا میگه خدا کریمه می‌ریم ببینم که چی میشه دیگه؛ یه جوری همه تو تب و تاب رفتن افتادن که آدم با خودش فکر می‌کنه اگر در این خصوص کاری انجام نده از قافله زندگی عقب افتاده و چیزی رو از دست میده که دیگه به این سادگی‌ها قابل دستیابی نیست.

 

البته نمیشه به آدم‌ها حق نداد که نگران آینده خودشون و بچه هاشون نباشن؛ ولی اما تامین آینده به چه قیمتی؟ آدم‌هایی رو می‌شناسم که بچه 4 ساله رو برداشتند و از راه آب و جنگل قاچاقی خودشون رو رسوندن کمپ پناهندگان! زندگی توی کمپ وحشت‌ناک ترین چیزی هست که میشه تصور کرد اونم با یه بچه کوچیک!

 

خوب تو که توی ایران سامان داشتی پس دردت چیه که اینطور خودت رو بی سامان و سرانجام می‌کنی؟ شاید رویایی که واقعا حقیقت نداشته باشه؛ این پست رو نمی نویسم که کسی رو شماتت کنم؛ در واقع دارم این پست رو می نویسم که دلایل منطقی و عقلانی برای تصمیمی که هنوز در موردش مرددم بررسی کنم

 

شرایط جدید و خشن

 

اولین چیزی که بعد از مهاجرت باهاش مواجه میشیم (البته بسته به کشور مختلف متفاوته) اینه که موقعیتی و احترامی که توی ایران داریم رو کنار بذاریم و اصلا بهش فکر هم نکنیم، فرض کنید شما توی یه شرکت مدیر بخشی هستید که چند صد نفر زیر دست شما در حال فعالیت و کار هستند؛ آیا بعد از مهاجرت نیز چنین موقعیتی را خواهید داشت؟ خیلی به ندرت چنین اتفاقی می افته! خوب پس مجورید زیر دست یه آدم دیگه کار کنید؛ و شاید واقعا مجور باشید تعداد زیادی از همکارتون رو تحمل کنید چون به کار واقعا نیاز دارید.

 

اگر کار نکنید هزینه ها چنان سنگین هستند که از پس تامینشون بر نخواهید آمد

 

نگاه های متفاوت

 

البته بسته به شغلی که خواهید داشت میزان این نگاه ها متفاوت خواهد بود؛ آدم هایی توی کشور خودشون کار پیدا نکردند با نگاهشون شما رو تحقیر می‌کنند  و به چشم آدمی به شما نگاه می‌کنند  که انگار موقعیت شغلیشون رو ازشون گرفتی؛ حتی مواردی رو دیدم که به زد و خورد هم کشیده! بخوام این مساله رو واقعا روشن کنم باید بگم به نگاه ایرانی ها توی کشور خودشون به مهاجر های کار نگاه کنید.

 

واقعیت یا سراب ؟

 

اغلب آدم ها فکر می‌کنند که خارج از ایران همه چی گل و بلبل هست و هیچ اتفاق بدی نمی افته! اصلا اینطور نیست؛ البته قبول دارم که فاصله فرهنگی ما و خارجی ها زیاد هست و خیلی باید روی فرهنگمون کار کنیم؛ ولی اصلا این دید درست نیست افراد با مهاجرت قطعا به موفقیت می رسند؛ اصولا نگاهی که توی جامعه وجود داره اینه که از ایران رفتن یعنی کسب موفقیت!

 

موفقیت با تلاش به دست میآد؛ ماشالله ایرانی‌ها بعد از رفتن از ایران بسیار جانوارن کاریی می‌شوند؛ چیزی که واقعا توی ایران نبودند؛ چیزی که ما توی ایران بهش میگیم کار کردن اونجا یه شوخی ساده است؛ اونها وقتی میگند کار میکنیم واقعا کار می‌کنند (اونایی که تجربه دارند می دونند چی میگم) خوب هر کسی چنین تلاش کنه تو ایران هم باشه قطعا به موفقیت های خوبی میرسه.

 

بیمه های درمانی و اجتماعی

 

بیمه خیلی مهمه؛ اگر بدون فکر کردن به این مقوله دارید مهاجرت می کنید بدونید در اشتباهید؛ همیشه گفتند و شنیدیم که بیمه های خارج خیلی خوبه؛ تمام هزینه های درمانی رو جبران میکنند بله درسته همینطوره از ترکیه تا آلمان بیمه ها چنین پوششی دارند و نیاز نیست نگران باشید که دندان درد دارید یا سرما خوردگی؛ هم هزینه درمان و هم هزینه دارو توسط بیمه پوشش داده میشه؛ اما چرا کسی نمیگه برای داشتن چنین بیمه ای چقدر باید هزینه کنید؟ به عنوان نمونه در ترکیه برای داشتن چنین پوشش بیمه ای باید حدود 600 لیر ترکیه پرداخت کنید ( در نظر داشته باشید که کارگر ساده در ترکیه 1400 لیر در ماه حقوق دریافت می‌کند ) خب این رو مقایسه کنید با ایران!

 

مثلا توی آلمان باید دقیقا 50 درصد حقوق خودتون رو مالیات بدید؛ دقیقا 50 درصد؛ اونجا ماشین داشتن که هیچ؛ سوار تاکسی شدن یه عمل لاکچری به حساب میآد! (دقت داشته باشید دارم نسبت های درامد و هزینه رو مقایسه می‌کنم و با ریال نمی سنجم)

 

یا بازنشستگی؛ احتمالا در سر ندارید که تا ابد بخواهید کار کنید؛ به هر حال از یه جایی به بعد آدم دیگه نمی‌تونه کار کنه؛ خوب بازنشستگی چطوره اون ور آب؟ توی ترکیه حدود 40 سال یا 45 سال باید کار کنید تا بازنشسته بشید توی آلمان هم همین حدوده؛ سابقه بیمه ایران هم که منتقل نمیشه پس اینم باید از صفر شروع کنید .

 

هزینه های زندگی

 

اروپا و حتی کانادا و . اصلا قابل مقایسه با ایران نیستند؛ اگر اینجا توی ایران یک نفر کار میکنه و هزینه های یک خانواده چند نفری رو میده تازه مهمونی هم میده؛ سفر هم میره و . ؛ اونجاها چنین خبر هایی نیست، فکر کردید چرا خارجی ها بچه هاشون رو از 18 سالگی مستقل بار می آرن؟ (البته کاملا موافقم که این طور باشه) چون هزینه‌ها واقعا سنگینه؛ هر کسی برای خودش باید کار کنه، یعنی زن و شوهری باید برن دنبال کار که بتونن زندگی خودشون رو اداره کنن! اصلا مهمونی دادن مثل ایران نیست؛

 

هر وقت خانوادگی برای شام بخوان بیرون برن مثلا شما فرض کنید سه تا خانواده، هر خانواده ای هزینه های خودش رو حساب میکنه (اینو به چشم دیدم) حالا توی ایران این کار بی احرامی حساب میشه!

 

خوب همینجا هندلش کن

 

به شخصه آدمی نیستم که توی دراز مدت بخوام برای کسی یا زیر دست کسی کار کنم؛ خسته میشم؛ قطعا تحملش خیلی سخت و فرسایشی هست برام؛ اگر اونجام بخوام برم احتمالا باید دنیال کسب و کار خودم باشم، خوب اگر چنین است چرا همینجا شروعش نکنم؟ که هم قانون رو میدونم و هم کشور پتانسیل های خیلی زیادی برای شروع داره؟ اگر میخوام تلاشی بکنم چرا اینجا انجامش ندم؟

 

و

 

+ برای رفتن دلایل کم نیست و برای موندن دلایل باز هم کم نیست!



پ.ن: مطلب دیگر درباره مهاجرت از کشور به قلم مردی به نام شقایق: |

link|

پ.ن: پست قبلی جمله ای بود از یک مطلب مفید درباره گفتگو و سخنرانی که دوست داشتم دعوت کنم آن را مطالعه کنید و اگر خوشتان آمد آموزش‌های مهارت‌ سخنرانی را از کانال آن وبسایت دنبال کنید. |

link|


توانایی پردازش و تحلیل مغز ما محدود است. بنابراین مغز در برخی از شرایط از میانبر (قضاوت‌های سطحی و نادرست) برای رسیدن به نتیجه مطلوب استفاده می‌کند. |

link|





پ.ن: شاید شما هم مثل من از آن دسته آدم‌ها هستید که خیال می‌کنید در اولین نگاه می‌توانید طرف مقابل خود را بشناسید. این در حالی است که تصور یا قضاوتی که در نگاه اول درباره شخصیت یک نفر می‌کنید تنها ناشی از غلبه ی پیشفرض‌ها و پیش داوری‌ها بر ذهن شماست. دیگر کمتر به آن افتخار کنید!


پ.ن 2: دوستان گرامی☺ ماجرای پست

859 به دوران بلاگفا برمی‌گرده!☺


شاید اسم‌ها و شخصیت‌ها در فضای مجازی با آنچه در زندگی واقعی هستیم متفاوت باشد؛ اما روابط انسانی در هر دو محیط حاکم است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم از بعضی از آدم‌های مجازی خوشمان می‌آید. شباهت‌ها باعث می‌شود با بعضی‌ها دوست بشویم و گفتگو کنیم. از شما چه پنهان که گاهی که چند روزی خبری از دوستمان نباشد دلتنگ می‌شویم و سراغش را می‌گیریم. گاهی در این دوستی ها دلخوری هایی پیش می‌آید یا دلی شکسته می‌شود. گاهی هم جلوتر می رویم و بدون نیت بد، حرمتی را نادیده می‌گیریم! یا قهر و آشتی و بلاک و این حرفها. اما چیزی که بیش از همه مرا می آزارد این است‌ که در این دوستی‌ها و رابطه‌های صمیمی دل کسی بشکند و دیگر فرصت جبران نباشد یا آن دوست جوری برود که دیگر هیچوقت برای ترمیم رابطه و دوستی دستت به او نرسد! دوست داشتم اگر تنها یک پست می‌توانم انشتار بدهم این باشد؛ پستی که در آن از این جور دوستان که حداقل من یک موردش را به صورت شفاف در ذهن خود به یاد دارم طلب بخشش بکنم. دوستی که در دنیای واقعی هم مرا می شناخت و من حق دوستی را در حقش به جا نیاوردم و هنوز که هنوز است به خاطر رفتارهای نفرت انگیزی که با آن دوست عزیز داشتم از دست خودم ناراحتم. |و هیچ وقت دیگر فرصت نشد با او حرف بزنم. امیدوارم هر جا هست در زندگی و کار و تحصیلش موفق باشد. و اگر از اینجا گذری کرد و فهمید که این پست خطاب به اوست فاتحه ای برای ما بخواند| بقیه دوستان که در بیان حاضر هستند اگر از دست من رنجیده اند من کوچیک همه شون هستم. مرا ببخشید. خدایا توبه!

پ.ن: قبلا هم یه پست نوشته بودم با همین مضمون:

پست شماره 468




رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی


مسکین چو من به عشق گلی گشته مبتلا
و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی


چون کرد در دلم اثر آواز عندلیب
گشتم چنان که هیچ نماندم تحملی


بس گل شکفته می‌شود این باغ را ولی
کس بی بلای خار نچیده‌ست از او گلی



پ.ن: من یه مدته تصمیم گرفتم حضورم توی پنل رو مرتب کنم مثلا 11 تا 12 صبح| 4 تا 5 عصر و یک ساعت هم آخر شب||نمیدونم چند درصد محقق شده ولی هر بار که اجرا می کنم روز خوبی میشه برام. مرسی که همچنان هستید و می‌خونید اینجا رو [آلت+3]

پ.ن: قبول دارین پست بدون پ.ن پست نیست؟

اشاره: هفته پیش تصمیم گرفتم برخی از فایل‌های سیستم خودم را بررسی کنم و موارد تکراری یا چیزهایی که دیگر به دردم نمی خورد را حذف کنم و نظم جدیدی به فایل ها و پوشه هایم بدهم. در حال انجام همین کار بودم که با یک مطلب مواجه شدم که آسیب شناسی»_طور بود. آن هم از زبان یک بچه مثبتِ با دغدغه. مثل همه ی شما که وقتی وسط کاری هستید خواندن مطلب برایتان جذاب می شود شروع کردم به خواندن مطلب و تصمیم گرفتم بدهم شما هم بخوانیدش. این مطلب را شاید حدود 5 سال پیش من ذخیره کرده ام اما متاسفانه url آن را ضمیمه نکرده ام! فلذا شما اگر مطالب را ذخیره می کنید در حفظ آدرس منبع آن کوشا باشید. زیاده عرضی نیست بفرمایید وارد مطلب شوید: |دوستان محترم اگر نقدها بهشان برخورد از چشم من نبینند|

________________________________________

 

هفته هاست که موضوعی به شدت ذهنم را به خود مشغول کرده است. با دوستان و اطرافیان در مورد آن صحبت کرده ام. برخی از آنها دغدغه های مشابهی داشتند و حرف‌های خوبی زده شد و افکارم مرتب‌تر شد.

 

ذات نایافته از هستی بخش/ کی تواند که شود هستی بخش

 

 

خیلی از ما شاید برای خدا، جامعه خود و یا این نظام کارهای زیادی (به‌زعم خودمان) انجام داده باشیم، با این و آن مناظره و گفتگوهای جدی کرده باشیم، در فضای مجازی و حتی میان دوستان و آشنایان از آرمان‌های انقلاب دفاع کرده باشیم، حتی برای انقلاب سیلی خورده باشیم و.

 

اما سوال مهمی از خودم و دوستان دارم: برای انقلاب درست، برای خودمان چه کرده‌ایم؟ بعد از انقلاب، متاسفانه ما بیشتر از اینکه به فکر اصلاح خودمان باشیم به اصلاح جامعه و فروعات آن (ظهورات رفتار دیگران) اهمیت دادیم؛ آنچه داشتیم صرف گسترش کمی و کیفی مجتمع‌های فرهنگی و گروه‌های ارزشی شد. سیر و سلوک از فردیت خارج شد. همه اسفار اربعه ای که هر مومنِ سائر» و سالکی باید باهم داشته باشد در سفر سوم» و انقلابی‌گری خلاصه شد. باید شب ها در سلوک الهی خود چیزی کاسب شد تا در روز بتوانیم با نور آن در زندگی و جامعه خود حرکت کنیم.

 

چرا ما مناسک انسان‌ساز معنوی را مقید کرده ایم به حضور در هیات‌ها یا مسجد و. حتی رعایت و خودسازی هم در مواردی بین ماها اینگونه (وابسته به حضور در جمع رفقا) شده است! که تنها وقتی در جمع‌های خودمان هستیم اهل مراقبت و هیات و دعای توسل و زیارت عاشورا و در زندگی شخصی خود نتوانسته ایم چنین سلوکی را جدی بگیریم و نهادینه کنیم. آیا اصالت با جمع است یا فرد یا هر دو؟

 

اول باید به فکر نجات خودمان باشیم. نمی توانیم بگوییم عیبی ندارد؛ من می‌روم جهنم تا دیگران بروند بهشت. این شده حکایت بعضی از فعالان فرهنگیِ ما! اول زمان ارتباط مستقیمشان با خدا کم می‌شود، بعد در عبادت به فکر فعالیتشان هستند، من در نمازم دارم به منبرم فکر می‌کنم و تو داری به پوسترت فکر می‌کنی. نه خیری در این منبر خواهد بود نه خیری در آن پوستر! (

حجت‌الاسلام نظافت، فروردین ۱۳۹۳)

 

معتقد نیستم رفتارها و نهادهای دینی و فرهنگی باید جمع بشود و همچنین معتقد نیستم هر رفتار جمعی نشانگر باورهای سوسیالیستی و کمونیستی است بلکه باید در عرصه فرهنگ توجه مضاعفی به افراد و آحادِ عضو این جماعت‌ها هم بشود و فرد در جمع محو نشود. این در حالی است که رفتارهای بی‌ربطی چون قهوه خانه رفتن، قلیان کشیدن، خوردن فلافل و صحبت های بی معنی و بی ارزش پس از اتمام مراسم های هیات که به جزء جدانشدنی این مراسم تبدیل شده چیزی غیر از این را نشان می دهد.

 

همه می‌دانیم و تجربه کرده‌ایم قدرت تاثیر ما به میزان کاری است که روی خودمان کرده‌ایم و معنویت و نورانیت هیات‌های ما بیشتر به میزان نورانیت و معنویت ما افراد هیات مربوط است تا قدرت آمپلی‌فایرها و بلندی ضجه‌ها و تعداد غذاها و نذورات توزیع شده.

 

نمی‌دانم اگر این حرارت حسین (ع) در فطرت‌ها نبود امروز این موج‌های توده‌ای ریش‌دار» و لیبرال‌مسلک های حجت الاسلام دکترِ علمی و اداری و اربابان آنها چه به روز این مملکت و بوم و بر آورده بودند.

 

در کنار همه‌ی اینها یکی از عواملی که در زمینه خودسازی فردی رهزن است و مانند سراب عمل می‌کند فضای سایبر است. اهل سایبر وقتی دغدغه‌ای دینی پیدا می‌کند به جای اینکه ظاهر خودش را مذهبی کند قالب وبلاگش را مذهبی کرده و اینگونه دغدغه‌اش را ء می‌کند، به جای اینکه خود را به اندیشه هایش مشغول دارد به زودی آنها را در فضای سایبر می‌پراکند و از ذهن خود خارج می‌کند. به جای اینکه تحلیلی ی و قضاوتی عمیق داشته باشد به باز نشر خبرهای بی‌ارزش رسانه‌ها و دست به دست کردن آنها دل خوش می‌کند و آن وقت و انرژی عظیم جوانی که در کنار دغدغه‌های پاکش می‌تواند او را در زمینه خودسازی و تعالی واقعی کمک کند در تلاش بی‌محتوای مجازی هدر می‌دهد با توجیه تلاش برای تولید محتوای خوب برای محیطی نامطلوب (اینترنت)!

 

تار و پود‌ِ بافتِ فکری ما

 

جامعه ما پس از انقلاب از نظر فرهنگی شبه‌سوسیال و از نظر فردی و معرفتی شبه لیبرال شده است. آیین‌ها دارد رنگ دولتی به خود می‌گیرد و تداوم حیات خود را مدیون عزم نهادهای جمعی‌است و دیگر پمپاژ کننده روحیه‌های پیشران در دل مردم نیست. اگر سازمان‌های مردم‌نهاد و گروه‌های شبه دولتی نباشند گویا رفتاری فرهنگی رخ نخواهد داد و مراسمی برگزار نخواهد شد.

 

اوایل انقلاب به‌خاطر پررنگ بودن بُعد ضدامپریالیستی انقلاب، متاسفانه به دریچه‌های رسوخ افکار سوسیالیستی به بافت فرهنگی، اجتماعی کشور توجهی نشد و امروز اساتید و محققان دغدغه‌مند کشور از تصدی شریان‌های مهم فرهنگی، اجتماعی (اعم از شبکه توزیع کتاب، انتشارات و چاپخانه‌ها، وزارتخانه های مرتبط با فرهنگ و .) توسط توده ای های ریش‌دار خبر و هشدار می‌دهند.

 

در دهه دوم و سوم انقلاب، با توجه به غفلتِ ‌ما از تکمیل انقلاب در بُعد علوم انسانی، طیفی از منتقدان و غرب‌گراها به ترجمه و ترویج مبانی لیبرالیستی در فضای علمی کشور نمودند که در برهه‌هایی این تفکر به فضای نهادهای اداری کشور نیز راه یافته است.

 

نتیجه چنین هجمه‌هایی را می‌توان التقاط و تشتت فکری، هویتی و اجتماعی» توصیف کرد و نشانه‌هایش را رنگ باختن برخی روحیات در دنیای فردی ما و صوری شدن برخی دینداری‌ها و آیین‌هایی که قوام‌بخش فرهنگ و هویت جامعه ما هستند.

 

هیات‌های عزاداری و جلسات مذهبی‌ما زیاد شده اند اما در اطراف خود افرادی که اهل سلوک و رعایت فردی باشند کمتر از قبل می‌بینیم.

 

گویا سهمی که باید به رابطه خود و خدای خویش اختصاص بدهیم در اجتماعات مذهبی خلاصه می شود و دیگر وقتی برای خلوتهای فردی و سلوک فکری نمی‌ماند.

 

از سوی دیگر هیچ دونفری حاضر نیستند با هم درمورد فهم و تصورشان از عقاید، باورها، نظریات ی و مسائل مهمی چون ولایت فقیه، گفتگو کنند و بدون اینکه باور دیگری را رد کنند (توان رد آن را داشته باشند) فهم خود را ترجیح می دهند.

 

رفتارهای جمعی پوچ و بی‌معنای پست مدرن‌ما همچون استقبال بی‌معنا از برنامه هایی چون چهارشنبه سوری در سبک جدید، فوت یک خواننده، پیروزی یا شکست تیم ملی، بازگشت تیم مذاکره کننده و رفتارهایی چون حمله به صفحه شخصی داور بازی فوتبال ایران و آرژانتین نشانه‌های واضح و نگران‌کننده‌ای است که تایید می‌کند جامعه ما گرفتار این تشتت فکری» است و از مفاهیم زیربنایی فرهنگ خود دور شده و به سمت دیگری می‌رود.

 

این رسوخ فکری مکاتب شرقی و غربی با پروژه استکباری جنگ نرم و قیام علیه باورهای ملت وضوح بیشتری یافته است و نگرانی دغدغه مندان را برای طیف بیشتری از مردم قابل فهم کرده است.

 

نمی‌دانم اگر این حرارت حسین (ع) در فطرت‌ها نبود امروز این موج‌های توده ای ریش‌دار و لیبرال‌مسلک های حجت الاسلام دکتر علمی و اداری و اربابان آنها چه به روز این مملکت و بوم و بر آورده بودند.

 

قیام برای کشف و ضبط مختصات هویتی

 

به فردیت فراموش‌شده‌ی خویش برگردیم و گرد و غبار غفلت از هویت خویش بزداییم؛ بیش از آنکه به فکر اصلاح جامعه باشیم اصلاح خود را مقدم داریم که تنها راه اصلاح جامعه همین است.

 

خوب است بدانیم امام خمینی مصلح بزرگ عصرما تا سن پنجاه- شصت سالگی و تا قبل از قیام ۱۵ خرداد یک استاد اخلاق بوده است و آن گونه که نوشته اند در زندگی شخصی بسیار اخلاقی بودند و از دوره نوجوانی مثلا هیچ کس جرات نمی‌کرد در حضور او غیبت کند!

 

برای من و شما لازم است دریابیم که در کجای تاریخ و جهان ایستاده‌ایم و این دو بستر (تاریخ و زمانه) چه میراث و مختصاتی برای هویت و شخصیت فردی و جمعی ما با همه ی پسوندها و پیشوندهایی که خواهیم داشت (عناوینی مانند یک ایرانی+مسلمان+شیعه ۱۲ امامی+ پیرو ولایت فقیه+ و ساکن در انقلاب اسلامی و +ده ها عنوان دیگر) ساخته است؟ هر کدام از این پسوندها بعلاوه برخی بُت‌های دیگر از قبیل تقسیم دنیا به شرقی و غربی، سیطره فرهنگی تمدن غربی و برخی رگه‌های نفوذ مکتب‌های چپ در ایران در کنار اختصاصات زبانی، قومی، نژادی و . ویژگی های مثبت و منفی مختلفی را در هویت ما سهیم کرده اند که راه فهم سهم هر کدام از این مولفه ها و کنترل آنها، دقیق شدن در رفتار و افکار خود ماست. در هر صورت این دغدغه همچنان با من خواهد بود چرا که دغدغه ای هویتی است.

 

در ابتدای امر باید با دقت در تحلیل ها و قضاوت های خود به تاثیر هر کدام از این عوامل برسیم و حواسمان باشد مولفه های تاثیر گذار غیراسلامی و نامطلوب در تحلیل ها و قضاوتمان نفوذ نکند.

 

به ادعای پژوهشگران علاوه بر رگه‌هایی از تفکرات لیبرالیستی و کمونیستی، اندیشه‌های نورپرستی، جبرگرایی و برخی عقاید مکتب کلامیه اشاعره به لایه‌هایی از بافت فرهنگی ما – بخاطر حکومت‌ها و شرایط تاریخی- رسوخ یافته است.

 

کار دیگر این است که راه‌های ناشناخته ورود تفکرات و باورها به ذهن و زندگی خود (مانند کتب درسی، اساتید دانشگاه، رمان‌ها و فیلم‌ها، سخنرانان مختلف، نویسندگان و .) را پیدا کنیم.

 

در این زمینه شناخت مکاتب فکری و جریان‌های فرهنگی و ضدفرهنگی مختلف جهت شناسایی رسوخ احتمالی چنین افکاری در ذهن ما ضروری است؛ مثلا باید شناختی اجمالی از اندیشه کمونیسم داشته باشیم تا بدانیم که آیا ما هم کمونیستی فکر می‌کنیم یا خیر!

 

خطاب زیر تاییدی است بر مهم بودن دغدغه های این نوشته: نظام‌سازی کار بزرگ و اصلی شماست. این کار، پیچیده و دشوار است. نگذارید لائیک یا لیبرالیسم غربی، یا ناسیونالیسم افراطی یا گرایش‌های چپ مارکسیستی خود را بر شما تحمیل کند»

 

این توصیه حکیمانه خطاب به ما جوانان وطن است. به هر تقدیر خودسازی فقط جنبه‌ی اخلاقی و ظاهر ندارد، بلکه انسان‌سازی و حتی جامعه‌سازی و تمدن‌‎سازی از مجرای خودسازی عبور می‌کند. این ذهن و فکر ماست که گفتار، رفتار و شخصیت ما را می‎‌سازد پس مراقبت از خود در جهان فکر، به نوعی هم بخشی از مواظبت‌های اخلاقی محسوب می‌شود و هم پاسبانی اعتقادی از حریم عقیده و فرهنگ ناب و ان‌شالله رشد آن و هم یک ضرورت برای حرکت به سوی تمدنی نوین.


مطالب مرتبط:

کسانی که چپ کردند!

ما کسانی را دیدیم که با احساسات وارد این میدان شدند، بدون تکیه‌گاه نظرىِ مستحکم؛ با یک تندباد سرنگون شدند، راهشان عوض شد. آن کسانی میتوانند در این حرکت و در این مسیر محکم بایستند که شناخت عمیقی از مبانی نظری انقلاب داشته باشند

.


واکسن ضد گوساله پرستی

اکثر کسانی که به سبب معجزه به موسی (ع) ایمان آوردند، عقیده آنها با شعبده ای که شخص

سامری انجام داد منحل شده و از بین رفت. عوام با معجزه ایمان می آورند و عقلا با تفکر(ملاصدرا.ص:28)


وظیفه عقل این است که انسانها را تعالی ببخشد. عقل انسان را به مقام توحید میرساند؛ عقل انسان را به سبْک زندگی اسلامی میرساند؛ عقل ارتباطات مادّی زندگی دنیا را تنظیم میکند؛ همه‌ی اینها کار عقل است

.


مطلب مرتبط:

همه احکام الهی ارشادی است.

باز نشر: بدون تعارف با یک انقلابی بی مسؤولیت


در دهم دی ماه سال ۵۶، رئیس‌جمهور آمریکا در تهران یک نطق غرّائی در تمجید از محمّدرضا|پهلوی| کرد و گفت ایران جزیره‌ی ثبات است»؛ یعنی خیال آمریکا از ایرانِ وابسته و مسئولان نوکرمَآب ایران آسوده است؛ دَه روز نشده بود که قضیّه‌ی نوزدهم دی ماه قم اتّفاق افتاد و مردم قم علیه رژیم قیام کردند.

دستگاه محاسباتی آمریکا و غرب این است.

چندی پیش یکی از دولتمردان آمریکایی(جان بولتون) در جمع یک مشت اوباش و تروریست (سازمان مجاهدین) گفت امیدوار است که جشن کریسمس ۲۰۱۹ را در تهران بگیرد؛ جشن کریسمس ۲۰۱۹ همین چند روز پیش بود.

دستگاه محاسباتی آمریکا و غرب این است.


صدّام‌حسین [میخواست] یک هفته‌ای بیاید تهران| دفاع مقدس

دستگاه محاسباتی آمریکا و غرب این است.


منافقین [میخواستند] از کرمانشاه راه بیفتند در ظرف سه روز مستقیم خودشان را برسانند تهران |عملیات مرصاد

دستگاه محاسباتی آمریکا و غرب این است.

 

سنای آمریکا در اوّلین ماه‌های پیروزی انقلاب، ایران را تحریم کرد و بنا را بر این گذاشتند که تا پنج شش ماه دیگر، انقلاب اسلامی از بین خواهد رفت.

دستگاه محاسباتی آمریکا و غرب این است.

 

پ.ن: امام خمینی گفت صدای خُرد شدن استخوانهای مارکسیسم را دارم می‌شنوم»(۴) و دو سال بعد، همه‌ی دنیا صدای خُرد شدن این استخوانها را شنیدند| پ.ن 2: خودم: پس اسرائیل هم از روی زمین محو خواهد شد.


بعضی از برنامه های رادیو و تلویزیون محتوای خوبی دارند| اما انتشار آنها به همان یک باری که پخش می‌شوند محدود می شود و کمتر دست به دست می شوند. | من تصمیم گرفتم به برنامه هایی که از نظر محتوایی برای ساختن جامعه ای بهتر مفید هستند در وبلاگ و فضای مجازی ضریب بدهم|شما هم زحمت کشیده و در این تصمیم همیاری کنید  |

follow me|


در وبلاگ یکی از دوستان

مطلبی به قلم نادر ابراهیمی خواندم که اگر روزی معلم بشوم مطالعه آن را به دانش آموزانم توصیه می‌کنم: زمان مورد نیاز برای مطالعه: 10-12 minutes


یک انسان، اگر اراده کند فقط نیمی از زمان مفیدی را که در اختیار دارد، به درستی استفاده کند، کاری خواهد کرد کارستان. دنیا را زیر‌و‌رو خواهد کرد. همه چیز را از نو خواهد ساخت و جمیع فرورفتگان را نجات خواهد داد. وقت، بسیار بیش از حد نیاز در اختیار آدمی نهاده‌اند. شاید برای آن که او را به لیاقت بیازمایند، یا برای آن که هرقدر می‌خواهد، صرف خود و خواسته‌های خود و دردهای خود کند، آن‌گاه به دیگران بپردازد: به همسایه‌ها، به دوست، به هم‌محله، به هم‌وطن و به هم‌جهان خود یا برعکس، به همه چیز و همه کس بپردازد و آنگاه ته‌مانده آن را که باز هم خیلی زیاد است -و از شدت زیادی گاه تهوع‌آور است- به کار خویش برد. طی سالیان سال، تجربه کرده‌ام، محاسبه کرده‌ام، سنجه‌های گوناگون به‌کار‌برده‌ام، تحقیق کرده‌ام و در نهایت، با وجود کاهلی و بی‌کارگی خود، دریافته‌ام زمان برای رسیدن به هر قله‌ای و بسیار قله‌ها و پیمودن هر مسیری و بسیار مسیرها، بیش از حد کفایت در اختیار انسان است؛ بیش و بیش.


بیایید فقط مدت زمانی که خیلی از ما، بی‌اراده، جادو‌شده، بی همت عالی و به دلیل بی‌کاری، جلو تصویرنماها می‌گذرانیم و چنان برنامه‌های یک‌پارچه ابتذال و چنان دلقک‌بازی‌های غم‌انگیز گریه‌آور را می‌بینیم، محاسبه کنیم. بر اساس برنامه معین و بدون فشار، تضمین می‌دهم اگر همین اوقات سوخت‌شده را صرف یادگیری زبان فارسی و زبان‌های بیگانه کنیم، در مدت 10 سال -از 17 تا 26سالگی- لااقل به پنج زبان زنده جهان از جمله فارسی، به شکلی کاملا تخصصی و بی‌نظیر، مسلط خواهیم شد.



می‌رسم به مقدمه دوم؛ با این که شرمسارانه باور دارم از همین گروه باطل‌کنندگان زمان هستم و به ویژه بخشی از بهترین دوران یادگیری و تولیدم را - از 16 سالگی تا 33-32 سالگی - به دلیل نداشتن راهنما و مشاور، تباه کرده‌ام، اما باز هم به این دلیل که مختصری بیش از کاهلان کار کرده‌ام و کار را جدی گرفته‌ام و قدری از خواب بیش از حد خود کاسته‌ام و قدری بی‌کارگی فرو نهاده‌ام و قدری تن به برنامه سپرده‌ام  و علی‌الاصول در پی عیاشی و هرزگی و ولگردی و فساد و شبه‌روشنفکری‌بازی‌های متداول نرفته‌ام، به بسیاری از کارها رسیده‌ام و پیوسته، حسرت این را نیز خورده‌ام که از وقتم به تمام و درستی استفاده نکرده‌ام.


می‌گویند اگر شما فقط داستان می‌نوشتید.» این حکایت را سالیان سال است که شبه‌روشنفکران مملکت ما ساخته‌اند - نه به این دلیل که دلشان به حال من یا هنر میهنم می‌سوزد - بلکه فقط و فقط دلیلش این است که به خودشان نگاه می‌کنند. تک حرفه‌ای بوده‌اند و جز قصه و داستان چیزی ننوشته‌اند و تا این اندازه که مشاهده می‌کنیم زیاد و ناب نوشته‌اند و بیش از 70 کتاب قصه و داستان از ایشان بر جای مانده که جملگی آن‌ها را گروهی از مخاطبان اهل کتاب و فرهنگ دوست دارند، این است که صمیمانه و بی‌ریا مایلند از ایشان و روش زندگی‌شان و تک‌حرفه‌ای بودنشان تقلید کنم و به راه راست هدایت شوم.


گوش‌تان را بر این حرف‌ها ببندید! خودشان مضحک‌اند، حرف‌هایشان از خودشان مضحک‌تر!

اگر چند کار را با هم، توام، هم‌زمان انجام ندهم، اصلا قادر نیستم کاری انجام دهم. 2 ساعت که به داستان می‌پردازم، خسته می‌شوم؛ مغزم از کار می‌افتد. نبوغ یا استعداد ذاتی نویسندگی ندارم ابدا، ابدا. با جان کندن و مشقت می‌نویسم. این است که بعد 2 ساعت، وا می‌مانم و بلافاصله خط عوض می‌کنم. 10 صفحه یا بیش‌تر می‌خوانم و یادداشت‌برداری می‌کنم. بعد می‌روم دنبال کارهای تحقیقاتی‌ام را در یکی از زمینه‌ها می‌گیرم. مثلا در زمینه جغرافیای تاریخی ایران یا مواد معدنی ایران یا یکی از این 10 رشته، یکی دو ساعت کلنجار می‌روم، چند ورقی می‌نویسم یا چرک‌نویس می‌کنم.


وقتی مغز کوچکم از کار می‌افتد، می‌روم سراغ خطاطی. برای رفع خستگی، کمی خط می‌نویسم. به نشاط می‌آیم. اگر تمایل به ادامه داستان‌نویسی در من پدید آمده باشد، باز چند سطری می‌نویسم. بعد می‌روم سراغ حرفه محبوبم ادبیات کودک و مسائل کودکان. یادداشت‌هایم را تنظیم می‌کنم یا چیزهایی می‌افزایم، فکرهای تازه می‌کنم و زمانی که دیدم دیگر نمی‌توانم در این باره فکر کنم - خوب و بدش را نمی‌گویم، خود فکر کردن را می‌گویم - آن وقت می‌روم سر وقت کارهای سینمایی؛ فیلم‌نامه‌نویسی، مقاله‌ها و کتاب‌هایی درباره سینما و به همین ترتیب، حرکت می‌کنم.


این شیوه کار کردن، درحد توانایی ناچیز من است و تجربه ثابت کرده تنها به این شکل، قادر به کار هستم. بر این اعتقادم این روش کار، درست است. برای بیش‌تر مردمی که مثل من هستند و نه حامل نبوغ ذاتی مادرزاد! بنابراین تک‌محصولی شدن و به یک رشته پرداختن، برای من که خود را وظیفه‌مند نسبت به میهن و مردمم می‌دانم و کارگر ساده‌ای هم هستم، به معنی بهره نگرفتن از توانایی‌هاست و شانه خالی کردن از ارائه خدمت.


حال، به دلیل احتمال سودمند بودن تجربه‌ها و روش‌های کار من برای نوجوانان و جوانان وطن، برای نخستین بار و آخرین بار، می‌خواهم توضیح‌هایم را در باب تنوع کارهایی که انجام می‌دهم، پی بگیرم.


به اعتقاد خودخواهانه من، اگر یک نویسنده کودکان در طول زندگی‌اش فقط یک قصه کلاغ ها» نوشته باشد یا یک قلب کوچکم را به چه کسی هدیه بدهم؟» یا یک پهلوان پهلوانان، پوریای ولی»، همان یکی کافی است که او را نویسنده خوب کودکان بشناسیم. می‌توانم ادعا کنم از 30 سال پیش تا امروز، چند نسل از کودکان ما با کتاب‌های من بزرگ شده‌اند.


بیش از 100 ساعت فیلم ساخته‌ام و با وجود همه دردسرها و مشکل‌هایی که در این راه برایم درست کرده‌اند، هرگز حتی یک لحظه هم دوربین را از خودم جدا احساس نکرده‌ام.


راستش، خیلی‌ها از فیلم ساختن من می‌ترسند، سخت هم می‌ترسند؛ چون خاطره آتش بدون دود» و سفرهای دور‌ و دراز» را در ذهن دارند و می‌دانند ساختن فیلم عمیق مردمی امری محال نیست، لیکن این خودشان هستند که از عهده این کار بر‌نمی‌آیند. آن‌ها می‌گویند فیلم یا سنگین» است که به درد مردم نمی‌خورد یا سبک» است که ناگزیر، مردمی است و مبتذل.


 آن‌ها از این، که بار دیگر به اثبات نظرم بپردازم و نشان دهم که ما مردم کوچه و بازار، عمیقیم و آگاه، و این شبه‌روشنفکران هستند که سطحی و ناآگاهند» وحشت‌زده‌اند و به همین دلیل به رگ می‌زنند که بار دیگر به فیلم‌سازی نپردازم و دکان سنگین یعنی غیر‌مردمی»شان را تخته نکنم.


شاید بد نیست بدانید من یک کوهنورد نیمه‌حرفه‌ای هستم. با وجود سنگینی کارهای جاری، هرگز نشده که هر سال، لااقل به یک قله صعود نکنم.


هنوز در 60 سالگی، روزانه حداقل 3 ساعت ورزش می‌کنم: پیاه‌روی، دو، شنا، نرمش و کوهنوردی هفتگی من تقریبا هرگز قطع نمی‌شود.


باخبرید که یکی از حرفه‌های اصلی‌ام ایران‌شناسی است. بخش عمده‌ای از عمرم را بر سر شناخت عینی و عملی ایران گذاشته‌ام؛ زیارت وطن. سراسر ایران را با پای پیاده و سواره، قدم به قدم و وجب به وجب پیموده‌ام. شب‌ها و شب‌ها در صحرا، کویر، جنگل و کنار دریا، در کیسه‌خواب فرو رفته‌ام و با اندیشه عظمت ایران به رویا رفته‌ام.


به اندازه خودخواهی‌های‌مان سیه‌بخت و درمانده‌ایم، به قدر غرورمان آسوده و خوشبخت. خودخواهی، مرض است. غرور، یک دستاورد فرهنگی معنوی است. عکاسی هم می‌کنم؛ نه در حد حرفه‌ای و نه استادانه و هنرمندانه، اما به عنوان یک دوست‌دار داستان» نباید پایان داشته باشد؛ چون پایان، مرگ است و اثر هنری نامیراست.


در عکاسی، کار جدی در زمینه عکس‌های ایران‌شناختی کرده‌ام و جزوه‌ای هم با عنوان اصول مقدماتی عکاسی در کار ایران‌شناسی» نوشته‌ام.


نوجوانان و جوانان بدانند در خانه، یک کارگر ساده غیر‌متخصص هستم که از ارباب» اطاعت امر می‌کنم: ظرف می‌شویم، رخت می‌شویم، خانه را رفت‌و‌روب می‌کنم و وظیفه خرید‌های جاری را تا حد ممکن بر  عهده می‌گیرم. یک خانه شاگرد» واقعی تمام عیار هستم.


البته گاهی ساز هم می‌زنم و گاهی ترانه‌ها و آهنگ‌هایی هم می‌سازم. برای نمونه ترانه هجرت» به صدای آقای رویگری و ترانه‌های ای غمم تو، شادی‌ام تو، ای وطن!» و ما برای بوییدن گل نسترن» با صدای دلنشین و باقی‌ماندنی محمد نوری، متعلق به من است. 2 ترانه و طرح آهنگ‌های آن‌ها درباره ایران، انقلاب و جانبازان جنگ تحمیلی را هم ساخته‌ام.


نقاش نیستم. شاگرد نقاش هم نیستم؛ اما به هر حال، گاهی به اجبار نقاشی می‌کنم. وقت‌های زاید بی‌مصرف را چگونه باید مصرف کنم؟ چند کتاب کودکان را تا حالا مصور کرده‌ام. از یک تا 9 رشته دانشگاهی را درس می‌دهم. خیلی هم با دقت و حوصله. با تک‌تک دانشجویانم کار می‌کنم. با نهایت محبت و کوچکی، ساعت‌ها و ساعت‌ها. به عنوان استاد راهنما یا استاد مشاور، برای رسیدن به کار رساله پایان تحصیل برخی دانشجویان دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها زمان بسیاری را صرف می‌کنم و معمولا برای گفت‌‌وگو با این دانشجویان ساعت 5-4 صبح در یک باغ ملی -مانند باغ ملی ساعی یا لاله- قرار می‌گذاریم. می‌دویم و بحث می‌کنیم. سال‌هاست مدرس حوزه علمیه قم هستم و هر هفته، یک روز ساعت 4 صبح یا زودتر برمی‌خیزم و از تهران به قم می‌روم، به طلبه‌های خوب حوزه درس می‌دهم و عصر بر‌می‌گردم. در طول راه هم یادداشت می‌کنم، کتاب می‌خوانم، طرح می‌نویسم.


افتخار می‌کنم که به طلبه‌ها درس می‌دهم. آن‌ها دانشجویان بی‌نظیری هستند. ذره‌ای قصد تفنن ندارند. هم یاد می‌گیرند و هم یاد می‌دهند. خیلی هم یاد می‌دهند. اگر زمانی تدریس در همه دانشکده‌ها و کلاس‌ها را رها کنم، حوزه علمیه قم را رها نخواهم کرد. گروهی از بهترین همکارانم در زمینه ادبیات کودکان و داستان‌نویسی و فیلم‌شناسی از حوزه برخاسته‌اند.


دیگر اجازه دهید در باب مقاله‌هایی که می‌نویسم و سخنرانی‌های همیشگی و رشته‌های دیگری که به آن‌ها مشغولم، حرفی نزنم؛ اما نکته بسیار مهم این است که باز هم از حداکثر ظرفیتم استفاده نمی‌کنم و پیوسته مدتی از وقت مفید و کاری خودم را به بطالت می‌گذرانم که به دلیل کم‌داشت دانش، ضعف اراده و زمینه‌های منفی تربیتی و داشتن برخی خصلت‌های بیکارگی شبه‌روشنفکرانه قادر به استفاده از این وقت‌ها نیستم و از این بابت خجلم.


تمام حرفم این است که با وجود همه دشواری‌ها، می‌توان ماند و سالم ماند. ساخت و سالم ساخت. آفرید و شرافتمندانه آفرید. غیر از این هیچ راه دیگری برای رسیدن وجود ندارد. با بال‌ها‌ی فساد و کثافت می‌توان به درون لجن‌زار رفت، اما هرگز نمی‌توان پرواز کرد. اوج گرفتن که جای خود دارد.

بدون طهارت، به یک نقطه طاهر نمی‌توان رسید.

باور می‌کنید یا نمی‌کنید؟


با وجود این حکایت طولانی خودنمایانه امیدوارم نوجوانان و جوانان میهنم مرا -با این کوچکی- الگو قرار ندهند و گمان نبرند نادر ابراهیمی شدن، چیزی شدن است. با تمام ایمانم قسم می‌خورم راه -با وجود دشواری‌ها و حضور راهزن‌ها- برای چیزهایی بسیار باشکوه شدن باز است؛ باشکوه در خدمت به فرهنگ ایران و حفظ و تعالی بخشیدن به آرمان‌های معنوی ملت ایران.


چنین گزارشی تا حالا به هیچ کس نداده بودم؛ حتی به خودم. چون همیشه از سرقت زمان و به بطالت گذراندن روزگار خجل بوده‌ام و هستم؛ اما این یک بار و فقط همین یک بار این کار را کردم. به امید آن که نوجوانان و جوانان ما، با ایمان به خویش، ایران را از هر لحاظ بهشت مسلم روی زمین کنند.»

 

بخشی از مطلب بلند داستان در اروپا و آمریکا مرده است» | نادر ابراهیمی

ماهنامه فقید ادبیات و داستان | سال اول (و آخر) | شماره چهارم | صص 33 و 32



چرا باید تلاش شود که ابعاد زیست فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ای متکثر به لحاظ قومی، فرهنگی، زبانی، فکری و. که در خلال رویدادهای تاریخی در قرون متمادی و بسیار طولانی راه همزیستی را پیدا کرده است. محدود به یک قرائت شود؟


آیا انکار واقعیت‌های محتوم تاریخی نشانه دست بردن در ساخت فرهنگی جامعه ایرانی برای یک شکل کردن ملت است؟


واقعیت این است که ملت ما خود را همزمان مسلمان» و ایرانی» می‌داند و در خلال رویدادهای بزرگ تاریخی هم نشان داده که هیچ تمایلی برای وا نهادن یکی از این شاخصه‌های هویتی به نفع دیگری ندارد و آن‌ها را در تضاد با هم نمی‌بیند.

 

پ.ن: درباره بود و نبود کورش ادعایی مطرح شد که رومه ایران با تیتر

سردار مورخ شده اند؟! واکنش نشان داد|سپس سردار نقدی با تیتر:

کوروش آدمکش بود.


اگر امشب 10 صفحه بخونید قرار نیست یک آدم باهوش و روشن بشید ولی یک سال بعد چی؟  میشه 15 تا کتاب. 15 تا کتاب خوب میتونه شما رو به یه آدم کاملا متفاوت تبدیل کنه. هرکسی میتونه شب قبل از خواب فقط 10 صفحه از یک کتاب رو بخونه اما چون کار خیلی ساده ایه نادیده گرفتن و انجام ندانش هم ساده اس.| دیدن کلیپ ایده ی برتری خفیف در |

link|


گفتار جلسه نهم کتاب همرزمان حسین با عنوان امامزادگان انقلابی» به شرح موضع‌گیری امام صادق (علیه‌السّلام) درباره‌ی قیام زید، تحریف تاریخ درباره امامزاده ها و وم توجه به دو طیف از امامزادگان واقعی و وابسته به حکام ظالم اختصاص یافته است. |

link|


مطلب مرتبط:

سیدشهر ها و کامنت‌های آن|


اتم ھا تمیپذیر و فاقد ھر نوع ویژگی ھستند. تنھا در یک لحظه وجود دارند و در لحظه بعد از بین می روند. خداوند در ھر لحظه اتم ھا را می آفریند و اتم ھا قادر به حفظ بقای خود نیستند و با اراده خداوند دوباره خلق می شوند و نیز به اراده خداوند اعراض |یعنی ویژگیها| در آنھا حلول می‌یابد و صاحب کیفیت می شوند و ھر نوع حرکت و دگرگونی حاصل خلق متفاوت اتم ھا در ھر لحظه است و تنھا علت آن خواست خداوند است. بدین شکل متکلمان جھانی را به تصویر کشیدند که در ھر لحظه خلق می شد پس حادث بود نه قدیم. در این نظام جھان فانی بود نه ابدی و نیز خداوند در جایگاھی جدای از مخلوقات قرار داشت نه علت اولای ارسطویی که از نظر آنھا تخفیف جایگاه خداوند بود. |

More|



پ.ن: بچه ها من دارم کتاب اثر مرکب» رو میخونم که خیلی مطالب  روحیه بخش و کاربردی داره. تمومش کنم چند تایی فیش براتون میذارم.


|4-5 minutes|از جنبشهای فکری اخیر یکی مکتب تفکیک است که می خواهد برای دنیای جدید ایده تازه بدهد. مکتب تفکیک همان رویکرد اخباریگری است؛ تفکر اخباریگری و تفکیکی، از اساس اجازه تحول فکری نمی دهد. مرتب می گویند ما کاری به عقل نداریم و فلسفه قدیم را منکریم اما در عمل، مبنای تفکر این است که برای همه چیز باید در همین متون حدیثی گشت و راه حل یافت. من نقد فلسفه سنتی را از سوی آنها دوست دارم اما هیچ جایگزینی ندارند. مثل آخر صفوی، که فلسفه قدیم نقد شد و اخباریگری جایش را گرفت. فیض کاشانی کتاب درباره اسب می نوشت اما فقط تعدادی روایت بود!


مفهوم علم در میان ما، روز به روز عرفانی تر و دور از نگرش علمی ـ تجربی شد. به نظرم سیطره تفکر صدرایی نقش مهمی در تخریب معنای علم تجربی داشت و ما را در امتداد هزاران سال، در قانع شدن، به همان سرمایه های کهن عقل گرایانه یونانی در هر دو بُعد عقل بحثی و شهودی، پیش برد، و زمینه نوعی انقلاب فکری و علمی را آن هم درست وقتی اروپا متحول شد، از دست ما گرفت. ما دلخوش به وحدت عاقل و معقول و اتحاد با عقل فعال بودیم در حالی که دقیقا در مسیر انفعال حرکت می کردیم.


من صرف تکیه بر تفکر تجربی را ستایش نمی کنم، اما تا اینجا این حرف درست بود که قرآن نگرش واقع گرایانه ای به علم داشت که مسلمانها از آنها دور شدند. از همان ابتدای اسلام، برخلاف روش قرآنی که علم را در معنای عام به کار می برد، علما، علم را به معنای حدیث گرفتند. ده ها کتاب و رساله هست که نام کتاب العلم دارد، در بخاری و کافی هم هست اما همه آنها مقصودشان علم حدیث است. به تبع آن، علم اصلی، همان علم دینی شد و بقیه در حاشیه قرار گرفتند. هیچ کس علم را جز افرادی نادر مثل رازی و بیرونی، جدی نگرفت.


این که دنیای اسلام توانست بهره ای در علم داشته باشد، حرفی نیست اما باید بدانیم هیچ نوع انقلاب علمی [در هیچ زمانی میان مسلمانان] پدید نیامد، انقلابی مشابه آنچه در رنسانس و پس از آن قرن های هفدهم و هجدهم در بغداد پدید نیامد. ما همان علوم یونانی را توسط فارابی و ابن سینا، لباس جدید پوشاندیم. اتفاق خاصی نیفتاد. دانش های فرعی ما توسعه یافت. البته در زمینه حقوق و فقه، توسعه داشتیم اما آنها هم به دلایلی، متوقف شد.

 

ما انتظار داشتیم بعد از انقلاب، ادبیات علمی تری را داشته باشیم. متاسفانه نه فقط در علم کار جدی نکردیم، بلکه از لحاظ دینی هم نگرش های عاقلانه جای خود را به تمایلات  خرافه گرایانه واگذار کرد. شما عقب ماندگی علمی را هم به عنوان خرافات علمی در نظر بگیرید، چیزی که در رشد پدیده ای ساختگی و ناشی از تنفر نسبت به غرب، به نام طب سنتی قابل مشاهده است.


همه آنها که از طب سنتی ترویج می کنند، به طور مداوم به علم جدید حمله می کنند. بنده وقتی این دوره را با دوره صفوی مقایسه می کنم، فرق چندانی نمی بینم. چنان که دوره قاجاری هم تا اواسط راه و حتی بعد از آن همین طور است. ما در یک برهه کوتاه، با رشد افکار کسانی مانند مطهری، قدری برابر خرافات ایستادیم اما به سرعت از آن وضعیت دور شدیم. حقیقت آن است که ترویج خرافات، قدری هم گرو این است که کسانی که قدرت و پول دارند، می خواهند خود را مذهبی تر هم نشان دهند و از این راه، بهره برداری بیشتری بکنند. این کار معمولا در دل خرافات راحت تر انجام می شود. جنس آدمهای متدین پولدار، این است که اگر هوشیارش نکنیم، مدام به سمت ظاهر بینی غش می کند. به میزان دینداری باید عقلش را هم تقویت کرد. آدم هایی را داشتیم که اوائل انقلاب، نگاه های روشنفکری بهتری به دین داشتند، اما به تدریج، یا سکوت کردند یا خود به حمایت از این امور پرداختند. مدعیان امام زمانی بیش از حد هستند، و اگر مقاومت برخی از نهادها نبود، وضع ما از این هم که هست بدتر بود.


ما در این دوره، شاهد تکرار صفویه هستیم؛ مقصودم به خصوص روی این جهت است که در دوره اخیر صفوی، تلاش کردند همه علوم را از دل احادیث درآورند، مشابه این تلاش را در اسلامی کردن علوم در دوره جدید مشاهده می کنیم. گاهی آنها که فلسفی ترند می گویند ما در کل می خواهیم نگرش توحیدی را حاکم کنیم، اما به طور مشخص، عده ای دنبال آن هستند که از دل احادیث و متون دینی، همه علوم را استخراج کنند. برخی می گویند می خواهیم علوم انسانی و اجتماعی را استخراج کنیم، برخی پا را بالاتر گذاشته و همه علوم را می گویند. مشکل این است که فکر علمی، فکر کشف روابط علمی در جهان، فکری که بتواند مثل نیوتن یا انیشتین عمل کند، در عمق فکر ما نیست. با این وضع، ما حتی تشیع را از عقل هم دور می کنیم. |

link|


پیش نوشت: سلام| ابتدا کامنت من در پست شماره 817 خودم را بخوانید بعد این پست را|

link|



به‌نام خداوند بخشندهٔ مهربان

و چون او را نوبت تصمیم» فرارسید، تعلل نمود (۲۰) و از پی ملعبت دوان شد (۲۱) و [تصمیم را] فروهشت، مبادا [او را] صدمه‌ای دررسد (۲۲) و در این کار اصرار و افراط نمود، تا آنجا که زخم‌های بازی بر جراحات تصمیمِ ناگرفته فزونی یافت (۲۳) [ولی] باز از تصمیم گریزان بود (۲۴) و این تعلل که در کار خویش رواداشت، نه از مشاهدت، که از مهابتی بود که مشاهدت بر جان وی داشت (۲۵) چه، آن‌چه دید پرمهابت نبود، [بل] آن تصویر که بر جان وی نقش بست، پرمهابت نمود (۲۶) و چه جای شگفتی، بسا آدمی سایه‌ای جنبان بر دیوار بیند و توحش بر وی غالب آید (۲۷) که درنده‌ای قصد او کرده، یا راه‌زنی بر جان و زر وی طمع دوخته (۲۸) حال آن‌که سایه ازآنِ پاره کرباسی‌ست که باد بر سر شاخه‌ای بجنباند (۲۹) چنین بود حال وی و رقص پاره کرباسی بر نی، که او را بر وقوف و قعود واداشت (۳۰)

راست گفت؟ خدا داند.

بوم‌گردی (اکوتوریسم‌) عبارت است از حضور گردشگران طبیعت در حدظرفیت قابل تحمل در محیطی طبیعی‌، فرهنگی‌ و غیرمصرفی با حداقل تاثیر منفی بر محیط طبیعی و فرهنگی تحت شرایط و ضوابطی که ضمن حفظ‌ محیط زیست و فرهنگ بومی و ارزشهای آن‌، امکان رشد اقتصادی و محلی را فراهم آورد.|

link|


اولین شرط سلوک الی‌الله خروج از منزل خودبینی و خودپرستی است. پس هرکس با خودبینی و در حجابِ خودخواهی طی منزل کند، تلاشش باطل است و هرچه بیشتر پیش رود بیشتر به خودبینی می‌رسد.

more


میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز


ببخشید کامنت های پست

843 رو جواب ندادم! عمدی بود |تا حالا شده یکی از اطرافیان شما که روزهاست به شدت روی اعصابتان راه می رود کاسه صبرتان را با بداخلاقی هایش لبریز کند و شما را به یک حالت انفجاری» برساند که خشمگینانه او را سر جایش بنشانید؟ 9 سال پیش در تهران،یک همچین اتفاقی افتاد. |

فیلم و عکس|


پای سادات قبل از حضور امام رضا(ع) در طوس به ایران باز شده است. شهر و روستاهای زیادی در ایران وجود دارد که دارای جمعیت قابل توجه سادات هستند| دوست دارم یک سرشماری برگزار کنیم که هر کس بگوید در محل ست خود چه شهرها یا روستاهای بالای 20 درصد جمعیت سادات سراغ دارد؟ مثلا: سیدمحله/شهرستان ساری استان مازندران


شما در شرایطی نبودید که حتی یک موشک هم نداشته باشید تا شاید از ترس آن یک موشک، صدام حسین بمباران شهرهای شما را متوقف کند. ما در آن دوره از این کشور به آن کشور می‌رفتیم و برای یک موشک بازدارنده التماس می‌کردیم، التماس می‌کردیم، تکرار می‌کنم التماس می‌کردیم تا از مردم خود دفاع کنیم اما همه سکوت کردند.| لطفا برای مردم ایران توضیح دهید که چرا با این تجربه، باید تجهیز سیستم دفاعی خود را قربانی تجارت با غرب کنند؟

| link|


پیش تر از مخاطبان فیش‌نگار خواسته بودم نام 5 نفر از افراد یا آثاری که در زمینه فکری و فرهنگی به آنها مراجعه می‌ کنید را بگویید. |

link| و دوست خوبم هم این نظرسنجی را در وبلاگ خودش بازنشر کرد |

link|نتیجه کلی نظرات شماها در این دو پست بر روی یک نمودار گویانمایی شد:


نمودار نظرسنجی ولایج

در پایان مطلب دعوت می کنم این کلیپ کوتاه را درباره ولایج |یعنی شخصیت های تاثیرگذار در جامعه| بشنوید: |

link|از همراهی و همکاری همه شما تشکر می‌کنم: متشکرم


و محققا بعضی از اهل کتاب هستند که تراشیده های خود را به لحن کتاب خدا می‌خوانند تا شما خیال کنید این نیز جزء کتاب خدا است با اینکه جزء کتاب نیست بلکه خودشان آنها را جعل کرده و می گویند از ناحیه خدا است و بر خدا دروغ می بندند با اینکه خودشان می دانند دروغ است وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ


این آخرین فیش درباره موضوع

اسرائیلیات و حدیث های ساختگی هست.


در مورد رفع حصر و

نامه ی جهانگیری و اینها! عرضم به خدمتتون که این حرفها عمیقاً بهم بر میخوره! به شدت ناراحتم میکنه! یعنی چی حصر رو رفع کنید و فلانی ها رو آزاد کنید؟ همین؟ تموم؟ اصلاً فرقی نداره شما معتقید تقلب شده یا -

مثل من - نشده! مسئله ی اصلی اینه که ته و توی این موضوع باید در بیاد. به هر حال دو حالت بیشتر نداره، یا تقلب نشده، یا شده. اگر شده و جناب میرحسین مدرکی داره، و اگر نشده و ایشون مردم رو شورونده، باید در یک دادگاه صالح مشخص بشه. باید معلوم بشه ما یک رییس جمهور غیرقانونی داشتیم، یا یک انقلاب کننده ی مخملی!!!؟ یعنی چی؟ این چه روندیه توی مملکت که همه به همه اتهامهای سنگین میزنن - مثل اتهامات مثلث جهانگیری--قالیباف به هم - و بعدش انگار نه انگار؟ سر مسائل 88 خونها ریخته شده، و وضعیت مملکت شش هفت ماهی کاملاً روی هوا بوده! به شعور مردم توهین نکنید تو رو قرآن!


ابوهریره و کعب‌الاحبار روایاتى از زبان رسول خدا(ص) نقل کرده اند که محل تولد آن حضرت، در مکه، هجرتش در مدینه و سلطنتش در شام خواهد بود.|

link|بدیهى است که بخش سوم روایت کاملا ى تنظیم شده است، تا این که هم به نوع حکومت سلطنتى بنى امیه مشروعیت بخشد و هم در سرزمین شام بودن آن را تأیید کند.




کعب الاحبار به عُمر مى‌گفت: ما نام تو را در کتاب خدا (تورات) یافته ایم، در حالى که بر درى از درهاى جهنم ایستاده اى و از ورود مردم به آن جلوگیرى مى‌کنى، امّا پس از این که از دنیا رفتى، مردم دائماً تا روز قیامت به دوزخ وارد مى‌شوند|برخى منابع اهل سنت نوشته اند: اهل کتاب، نخستین کسانى بودند که به عُمر، لقب فاروق دادند.


بسیارى از نویسندگان اهل سنت به نقل از ابوهریره روایت کرده اند که: مَا مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ مَوْلُودٍ إِلا یَمَسُّهُ الشَّیْطَانُ حِینَ یُولَدُ فَیَسْتَهِلُّ صَارِخًا مِنْ مَسِّ الشَّیْطَانِ، غَیْرَ مَرْیَمَ وَابْنِهَا ». محققى دیگر نوشته است: من نمى دانم اگر این روایت، فضیلت براى عیسى است چرا پیامبر اسلام که سید الانبیاست، از آن محروم است، و اگر فضیلت نیست چه ارزشى دارد که بخارى و دیگر محدثان اهل سنت آن را نقل کرده اند. |

link|

  • جالب این است که ابوهریره این حدیث را از زبان پیامبر اکرم روایت کرده است.
  • به نظر شما چرا اصحاب پیامبر و راویان حدیث به راحتی این داستانهای ساختگی را می‌پذیرفتند؟
  • چرا چنین روایت هایی نسل به نسل منتقل شده است و برخی نخبگان مانند دکتر ذهبی از آنها دفاع می کنند؟


ﻮﺩ ﺗﻮﺿﺢ ﻣﺩﻫﺪ ﻪ ﻢ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺯﺧﺎﻧﻢ ﻣﺧﻮﺍﻫﺪ ﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑه خاﻧﻪﺍﺵ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺎﻏﺬ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺩﻫﺪ ﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﻭ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺯﻥ ﻪ ﻓﺮد ﻣﻬﺮﺑﺎﻧ ﺑﻮﺩﻩ، ﺗﺼﻤﻢ ﻣﺮﺩ ﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ؛ ﺑﺪﻭن اﻨﻪ ﺑﻪ ﺰ ﻣﺸﻮ ﺷﻮﺩ.


ﻭﻗﺘ ﺑﻪ ﺧﺎﻧه ﻣﺭﺳﻨﺪ، ﺯﻥ ﺯﻧ ﺩﺭﺭﺍ ﻣ ﻓﺸﺎﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺎﺭﺑﺮﻕ ﺮﻓﺘ ﺷﺪﻩ ﺑﻬﻮش میﺷﻮﺩ! ﻓﺮﺩﺍﺻﺒﺢ ﻭﻗﺘ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ میﺁﺪ، ﻣﺑﻨﺪ ﻪ ﺩﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍ ﺧﺎﻟ ﺭﻭ ﺯﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻭ حتی ﻣﺘﺠﺎﻭﺯﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺪﻩ ﺑﻮﺩ.


در چنین مواردی ﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺴﺘﺎﻩ ﻠﺲ ﺗﺤﻮﻞ ﺩﻫﺪ


فقط پلیس
فقط پلیس
فقط پلیس  |

link|

شاید برای شما هم پیش بیاید. هوم؟ :)


توی تلگرام یه ربات هست به اسم حرفتو ناشناس بهم بزن» من متوجه شدم که توی وبلاگ هم میشه همچین قابلیتی رو راه انداخت. شما میدونید که من کامنت ناشناس رو تایید نمی‌کردم ولی امروز یه پست موقت زدم و برای چند ساعت کامنت ناشناس رو فعال می‌کنم؛ به همه خبر بدین بیان[از دوست و دشمن] من امروز می‌خوام حرفای نگفته و ناگفتهء شما رو گوش بدم. امیدوارم تهش روز خوبی بشه برامون :) هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو


دو نفر از دوستان بلاگر در حادثه تروریستی جاده زاهدان دوستان خودشون رو از دست داده‌اند که از طرف خودم بهشون تسلیت می‌گم. آقای

صفری و

مردی به نام شقایق



چندی پیش به یکی از بلاگرها گفته بودم

من نمی فهمم مگه وبلاگ هم باید فصل فصل باشه؟» ولی الان به طرز کاملا شهودی پی بردم که حق با شباهنگ است؛ وبلاگ هم مانند هر چیز دنیوی فصل دارد. بعد از این به ذهنم رسیده فیشنگار را وقف کنم چرا که در دیوارنوشته ای آمده بود: وقف چشمه‌ای ماندگار است». ولی وبلاگ هم فصل دارد.



دوست دارم مخاطبان وبم از بحث‌هایی که شرکت می‌کنم و کامنت‌هایی که برای مطالب دیگران می‌گذارم مطلع شوند. پیشنهاد می‌کنم تیم فنی بیان این قابلیت رو هم به وبلاگ اضافه کنند تا همانطور که آخرین نظرات دوستان برای ما در صفحه اول وبلاگ نمایش داده می‌شه کامنت‌های صاحب وبلاگ برای سایر وبلاگ‌ها هم در صفحه اول قابل نمایش باشه. عجالتا :) تا محقق شدن این امکان دعوت می‌کنم بحث من با محمد قاضی در این

لینک را ببینید.


ما مثلآ 50 تومن که بدهکار می‌شویم دیگر به خودمان اجازه می‌دهیم هر بد اخلاقی بکنیم و بی‌تحمل بشویم در خانه و سیر و سلوک را بی‌معنا می‌دانیم در این شرایط!

این در حالی است که:

سیر و سلوک بر هر چیزی ترجیح دارد.

لینک پست قبلی :)


در روزهای مانده تا عید توی بیان گل و گلابمون پویش

موثرترین وبلاگ‌های سال نود و هفت راه افتاده که من هم دوست دارم در این پویش و کمپین شرکت کنم. این پویش از ما می‌خواد هشت تا از بهترین وبلاگ‌هایی که مطالبشون برای ما موثر و مفیدتر بوده رو در یک یا چند جمله معرفی کنیم که این کاملا به سلیقه ما درباره مطالب برمی‌گرده یعنی ممکنه یه بلاگر هفته‌ای یک پست بذاره ولی همون وب رو ما بیشتر دوست داشته باشیم.



منم نوشتم و میدونم خیلی خوشحال می‌شید اگه اسمتون در ادامه‌ی این پست باشه؛ حق هم دارین چون من خیلی با سلیقه‌ هستم و اگه اسم شما نبود بدونید به خاطر این بوده که فقط هشت تا وبلاگ رو می‌تونستم معرفی کنم وگرنه همه‌ی شما دوستای گلی که توی بیان پیدا کردم هر کدومتون رنگ و عطر دل‌انگیز خاص خودتون رو دارین که همین حس‎‌های خوب شما بیانی‌ها منو اینقدددددر معتاد خودش کرده. خب بچه‌های گل حالا بخونید:


روزهای رنگی من

می‌تونم بگم یه زندگی نوپا در وب ارکیده جاریه با یه لحن شفاف و رویایی و بامزه طور.
می‌شه سایه این نویسنده رو توی متن‌های (گاه کودکانه‌) و البته پرسش‌های مهم و پنهان و جدی‌ش دید.

ماجراهای من و خودم


لوسی‌می بلاگریه که با روزمره نویسی‌های کوتاه و حرفه ای از وبلاگ برای قضاوت زندگی خودش استفاده می‌کنه. این خیلی عالیه و حتی قابل الگوبرداری. البته ایشون توی بحث‌های مختلف هم شرکت می‌کنه و کامنت‌های خیلی خوب و با دلیل و منطقی هم میذاره اکثر مواقع. بچه‌ها شرکت کردن توی بحث‌ها خیلی خوبه چون هم آدم رو مجبور می‌کنه تا بیشتر کتاب بخونه و هم ما رو از ذهنیت‌هامون که معلوم نیست چجوری و از چه راهی وارد ذهنمون شدن آگاه می‌کنه بعد ما می‌فهمیم چیزهایی که در ذهنمون داریم و براساس اونها قضاوت می‌کنیم درستن یا نه؟ اگه توی بحث شرکت نکنیم نمی‌تونیم بفهمیم چقدر از تصوراتمون درسته و چقدرشون غلط. و دیگه نمی‌تونیم تغییر کنیم.


آقاگل


اگر بخوام یک انسان شریف، یک دوست خوب، یک بلاگر بافرهنگ و صحیح نویس! معرفی کنم ایشونه. دوست دارم در آینده جناب آقاگل رو در قالب نویسنده هم ببینم انشالله. چون هم خوب می‌نویسه هم دغدغه‌های مفیدی داره.


شباهنگ


برای اونهایی که دوست دارن وقتی یه مطلب میخونن حس کنن یه نفر داره براشون حرف می‌زنه این وب خیلی خوبه و دیگه اینکه به خاطر اینکه نویسنده با مخاطباش خوب ارتباط می‌‎گیره و باهاشون اینجوریه (مثل نقی معمولی) پس چیزهای جدید و نوبه نو و مفیدی که خودش تازه یاد گرفته رو هم لابلای صحبتاش می‌گه. خانم‌ها به خاطر جمله اول حتما دنبال کنند. واقعا مثل شباهنگ نوشتن راحت نیست.(من یه بار خواستم بنویسم نشد)


خانم الف

نوشته های خانم الف آدم رو به آرامش دعوت می‌کنه و دست خواننده را می‌گیره و  میشونه [می‌نشاند] کنار خودش تا به چیزهای دور و بر
عمیق و با معنی نگاه کنه.



هنوز

همونطور که برای ارکیده گفتم یه زندگی پخته و مادرانه توی این وب جاریه.
تقریبا همه ی مطالب این خانم دهه پنجاهیی مفید و پندآموز پر از روح امید به زندگی است. البته بلاگر دهه پنجاهی هم زیاد داریم که من خودم چنتاشون رو میشناسم: خانم یاقوت، آقای سره (البته ایشون فک کنم دهه چهل باشن) معصومه، و بازم هست یادم نمیاد الان. من خودم دهه شصتی ام اصلا بلاگر بودن سن نمی‌شناسه که! مگه نه؟



آبگینه
قلم بسیار عالی و نوشته های مرتب دارد و همچنین راهبردهای مشخصی را در نوشتن در نظر گرفته است. (
مثلا با لحن خودشون نوشتم )


نئو تد


یک ذهن بسیار خلاقی داره که نگو! با این سن کمش یه جهان ذهنی برا خودش طراحی کرده باورتون میشه؟ مهارتش توی اینه که کلمه های جدید درست میکنه واسه مطالبش! همین کلمه های جدید که ذهن راحت باهاشون کنار میاد متن‌هاش رو جذاب می‌کنه واسه یه خواننده ای مثل من. فقط کلن یکم خنده داره نوشتنش حتی اگه جدی هم بنویسه.

پ.ن: قصدم این نبود که به ترتیب بنویسم.

روی نیمکت: دلژین (حذف شده) شهرآشوب (مال قبل 97) بقیه رو هم نمیگم. همتون خوبید واقعا

مدعوین: serek خاتون - هُدِس- خورشید- میم مبهم- باران- جناب قدح - محبوبه شب- هشتمی کی می‌خواد باشه خودش بگه.

قوانین پویش:

link


تو دلی:

از قشنگیا حرف بزن


امروز صبح آماندا تا من را دید گفت: "چه پولیور قشنگی، خیلی بهت می‌آد". بعد هم کله‌اش را فروبرد توی مانیتور و مشغول محاسبه‌ی سایز میلگرد‌های ستون‌های بتنی پل شد. همین دو جمله‌ی ساده، هزار ژول انرژی برایم تولید کرد. پارسال هم با دوستم رفته بودیم رستوران. گارسون‌مان یک دختر خیلی جوان بود که وقتی می‌خندید یک چاله‌ی گود می‌افتاد روی لپ راستش. غذا را که آورد رفیقم بهش گفت: چال گونه‌ات خیلی جذابه. بعد هم با سر رفت توی کاسه سوپ قارچ و مشغول خوردن شد. گارسون هم دو برابر لبخند زد برای‌مان و چال گونه‌ی راستش به اندازه یک بند انگشت گود شد. معلوم بود که همین یک جمله‌ی ساده کار خودش را کرده و روز گارسون را قشنگ کرده است.


خود من هم چند سال پیش رفته بودم توی یکی از دهات شمال ایالت‌مان. توی راه برگشت دم یک کافه نگه داشتم تا چای بگیرم. کافه‌دارش زن پیر و چروکی بود که موهایش را آبی کرده بود. به نظرم خیلی قشنگ می‌آمدند. همین را بهش گفتم. آن‌قدر خوشحال شد که آمد این ‌طرف دخل و بغلم کرد. حالا بماند که چای‌اش مزه‌ی پشکل خشک می‌داد.


دارم یاد می‌گیرم که زیبایی‌ها را اعلام کنم. به شکل بی‌منظور و بی‌خطر. همان تعریف یا کامپلیمنت. باید اعتراف کنم که در کنار میلیاردها خاصیت خوبی که فرهنگ ما دارد، جای این یکی کمی خالی است. شاید هم من می‌ترسم از این سلاح کاربردی برای خوب کردن حال دل ایرانی‌ها استفاده کنم. ترس از سوِء‌تعبیر. پارسال با دو نفر قرار داشتم شهرکتاب میدان ونک. خانم پشت دخل لبخند که می‌زد، امید به زندگی آدم سه برابر می‌شد. اما به هیچ وجه جرات نداشتم زکاتش را به آن خانم پس بدهم و بگویم چه قدر لبخندتان قشنگ است. احتمالا بابت این تصور که از این سلاح بی‌نهایت بار سواستفاده شده و کاربردش راه انداختن کارهایمان شده یا کشاندن پای صاحب قشنگی به رختخواب. حتی جرات نداشتم به راننده‌ی تاکسی ونک-آریاشهر بگویم که چه خالکوبی قشنگی روی گردنش دارد. به هر حال ممکن بود سوتعبیر کند و بگوید که در خانه‌اش شتر سخن‌گو نگه می‌دارد، بیا تا برویم.


همین شد که با خیال راحت به پیرزن خارجی توی دهات گفتم چه موهایت قشنگ است اما به داخلی‌ها نگفتم. اما خب. تمرین لازم دارم. تعریف و کامپلیمنتِ بی‌منظور و بی‌خطر، خیلی لذت‌بخش است. اصلا مثل سیب و انگور و نارگیل، میوه‌ای از میوه‎های بهشت است. چه اشکال دارد به نگهبان ساختمان بگویم که موهایش را چه قشنگ کوتاه کرده. یا مثلا به ماموری که پای پاسپورت‌ها را مهر می‌زند بگویم چه سبیل‌های حقی داری. یا به مهمان‌دار هواپیما بگویم رنگ چشم‌هایت مثل آسمان ماه نوامبر است. بعد هم راهم را بکشم و بروم. بی‌آنکه هیچ چیزی بخواهم. بی‌منظور و بی‌خطر، چند لحظه آدم‌ها را از کثافت دنیا فارغ می‌کنیم. چی بهتر از این؟

فهیم_عطار



+وقتی این متن و خوندم به خودم گفتم آفرین دختر.دمت گرم :)

چون حس میکنم تنها ویژگی مثبتم باشه که خودم با اطمینان میتونم ازش حرف بزنمو به نظرم تعریف کردن ازش خود شیفتگی نباشه، چون کار سختی نیستو بدست آوردن این ویژگی خیلی راحتهو اکثر آدما قبولش دارن ولی اجراش نمیکنن:)


ولی خب واقعا بعضیا جنبشو ندارن:|مثلا اونقدر ذهن کثیفی دارن که ممکنه فکر کنن داری بهشون حسودی میکنی! یا مثلا میخوای نخ بدیهردوی این موارد برام پیش اومده:||البته تعریف کردن بی‌مقدمه از آدما یه کم غیر معقوله ولی بیاید تو تعریف کردن از خانواده و دوست و فامیل و اونایی که باهاشون راحتیم و میدونیم ذوق میکنن و با ظرفیت کم نذاریم:)



پی‌نوشت‌ها:
  • اون دوستانی که

    ناشناس کامنت گذاشتند اگر دوست دارند تشریف بیارن خصوصی بگن کامنتشون کدوم بوده.

  • دقت کردین مدتیه زدم توو خط بازنشر؟

بازنشرها:

  • یار بی وفا

  • پویش موثرترین وبلاگ‌ها | بزودی

  • لشکر مولا + صوت


توی تلگرام یه ربات هست به اسم حرفتو ناشناس بهم بزن» من متوجه شدم که توی وبلاگ هم میشه همچین قابلیتی رو راه انداخت. شما میدونید که من کامنت ناشناس رو تایید نمی‌کردم ولی امروز یه پست موقت زدم و برای چند ساعت کامنت ناشناس رو فعال می‌کنم؛ به همه خبر بدین بیان[از دوست و دشمن] من امروز می‌خوام حرفای نگفته و ناگفتهء شما رو گوش بدم. امیدوارم تهش روز خوبی بشه برامون :) هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو


در طول این چهل سال ت هزاران رسانه‌ی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمن، پنهان کردن جلوه‌های امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ ملت ایران بوده است؛ شما جوانان باید پیش‌گام در شکستن این محاصره‌ی تبلیغاتی باشید.

بیشتر.


برای برخی سوال شده که چگونه می‌توانند در فیش‌نگار ماهی بگیرند! توضیح می‌دهم: چندی پیش تصمیم گرفتم به کامنت هایی که با بیان منطقی و روان به شرح فیش‌ها پرداخته باشند و یا در پیشبرد بحث‌ها موثر باشند یا کامنت‌هایی که با فیش هم‌افزایی بیشتری داشته باشند امتیاز بدهم و نماد امتیاز هم شکلکِ ماهی انتخاب شد. گفتم توضیح بدهم تا در جریان ماهی‌گیری باشید.


در ادامه مطلب نام و تعداد امتیازها را قرار می‌دهم:

(اگه اسم یا امتیاز کسی رو جا انداختم خودش بیاد بگه)

  • نویسنده وب سوته دلان:
  • خانم الفــــــ:

  • لوسی می:

  • مهتاب:

  • خورشید:



|4-5 minutes|از جنبشهای فکری اخیر یکی مکتب تفکیک است که می خواهد برای دنیای جدید ایده تازه بدهد. مکتب تفکیک همان رویکرد اخباریگری است؛ تفکر اخباریگری و تفکیکی، از اساس اجازه تحول فکری نمی دهد. مرتب می گویند ما کاری به عقل نداریم و فلسفه قدیم را منکریم اما در عمل، مبنای تفکر این است که برای همه چیز باید در همین متون حدیثی گشت و راه حل یافت. من نقد فلسفه سنتی را از سوی آنها دوست دارم اما هیچ جایگزینی ندارند. مثل آخر صفوی، که فلسفه قدیم نقد شد و اخباریگری جایش را گرفت. فیض کاشانی کتاب درباره اسب می نوشت اما فقط تعدادی روایت بود!


مفهوم علم در میان ما، روز به روز عرفانی تر و دور از نگرش علمی ـ تجربی شد. به نظرم سیطره تفکر صدرایی نقش مهمی در تخریب معنای علم تجربی داشت و ما را در امتداد هزاران سال، در قانع شدن، به همان سرمایه های کهن عقل گرایانه یونانی در هر دو بُعد عقل بحثی و شهودی، پیش برد، و زمینه نوعی انقلاب فکری و علمی را آن هم درست وقتی اروپا متحول شد، از دست ما گرفت. ما دلخوش به وحدت عاقل و معقول و اتحاد با عقل فعال بودیم در حالی که دقیقا در مسیر انفعال حرکت می کردیم.


من صرف تکیه بر تفکر تجربی را ستایش نمی کنم، اما تا اینجا این حرف درست بود که قرآن نگرش واقع گرایانه ای به علم داشت که مسلمانها از آنها دور شدند. از همان ابتدای اسلام، برخلاف روش قرآنی که علم را در معنای عام به کار می برد، علما، علم را به معنای حدیث گرفتند. ده ها کتاب و رساله هست که نام کتاب العلم دارد، در بخاری و کافی هم هست اما همه آنها مقصودشان علم حدیث است. به تبع آن، علم اصلی، همان علم دینی شد و بقیه در حاشیه قرار گرفتند. هیچ کس علم را جز افرادی نادر مثل رازی و بیرونی، جدی نگرفت.


این که دنیای اسلام توانست بهره ای در علم داشته باشد، حرفی نیست اما باید بدانیم هیچ نوع انقلاب علمی [در هیچ زمانی میان مسلمانان] پدید نیامد، انقلابی مشابه آنچه در رنسانس و پس از آن قرن های هفدهم و هجدهم در بغداد پدید نیامد. ما همان علوم یونانی را توسط فارابی و ابن سینا، لباس جدید پوشاندیم. اتفاق خاصی نیفتاد. دانش های فرعی ما توسعه یافت. البته در زمینه حقوق و فقه، توسعه داشتیم اما آنها هم به دلایلی، متوقف شد.

 

ما انتظار داشتیم بعد از انقلاب، ادبیات علمی تری را داشته باشیم. متاسفانه نه فقط در علم کار جدی نکردیم، بلکه از لحاظ دینی هم نگرش های عاقلانه جای خود را به تمایلات  خرافه گرایانه واگذار کرد. شما عقب ماندگی علمی را هم به عنوان خرافات علمی در نظر بگیرید، چیزی که در رشد پدیده ای ساختگی و ناشی از تنفر نسبت به غرب، به نام طب سنتی قابل مشاهده است.


همه آنها که از طب سنتی ترویج می کنند، به طور مداوم به علم جدید حمله می کنند. بنده وقتی این دوره را با دوره صفوی مقایسه می کنم، فرق چندانی نمی بینم. چنان که دوره قاجاری هم تا اواسط راه و حتی بعد از آن همین طور است. ما در یک برهه کوتاه، با رشد افکار کسانی مانند مطهری، قدری برابر خرافات ایستادیم اما به سرعت از آن وضعیت دور شدیم. حقیقت آن است که ترویج خرافات، قدری هم گرو این است که کسانی که قدرت و پول دارند، می خواهند خود را مذهبی تر هم نشان دهند و از این راه، بهره برداری بیشتری بکنند. این کار معمولا در دل خرافات راحت تر انجام می شود. جنس آدمهای متدین پولدار، این است که اگر هوشیارش نکنیم، مدام به سمت ظاهر بینی غش می کند. به میزان دینداری باید عقلش را هم تقویت کرد. آدم هایی را داشتیم که اوائل انقلاب، نگاه های روشنفکری بهتری به دین داشتند، اما به تدریج، یا سکوت کردند یا خود به حمایت از این امور پرداختند. مدعیان امام زمانی بیش از حد هستند، و اگر مقاومت برخی از نهادها نبود، وضع ما از این هم که هست بدتر بود.


ما در این دوره، شاهد تکرار صفویه هستیم؛ مقصودم به خصوص روی این جهت است که در دوره اخیر صفوی، تلاش کردند همه علوم را از دل احادیث درآورند، مشابه این تلاش را در اسلامی کردن علوم در دوره جدید مشاهده می کنیم. گاهی آنها که فلسفی ترند می گویند ما در کل می خواهیم نگرش توحیدی را حاکم کنیم، اما به طور مشخص، عده ای دنبال آن هستند که از دل احادیث و متون دینی، همه علوم را استخراج کنند. برخی می گویند می خواهیم علوم انسانی و اجتماعی را استخراج کنیم، برخی پا را بالاتر گذاشته و همه علوم را می گویند. مشکل این است که فکر علمی، فکر کشف روابط علمی در جهان، فکری که بتواند مثل نیوتن یا انیشتین عمل کند، در عمق فکر ما نیست. با این وضع، ما حتی تشیع را از عقل هم دور می کنیم. |

link|


مطالب برتر فیشنگار به انتخاب نویسنده (چهار ماه آخر سال)

  1. منم بازرس واقعی نیستم

  2. خدای را چنانچه سزاوار است نشناختند

  3. آیه‌ای که برای رفع حصر نازل شد!

  4. بدون تاریخ تفکر هرگز نمی توانیم نظریه تمدنی بدهیم

  5. عقلِ تمدن ساز و ما جماعت فوروارد کننده

  6. چگونه علوم تجربی از دست ما رفت؟

  7. آیین نامه طبیعت گردی| مصوب 1384

  8. نتایج نظرسنجی مرجع‌های فکری

  9. تعصبات شناختی یا محدودیت پردازش مغز

  10. قلب تسلیم

  11. چگونه از فیش‌نگار دلفین بگیریم؟

  12. شکست‌ها آگاهانه نیست ولی

  13. آدمی را سه کمال است

  14. دعای غریق



این مطالب به بخش معرفی وبلاگ نیز افزوده می‌شود.


یکی از دوستان دانش‌آموز پرسیده بود فلسفه و منطق چیست؟


منطق  شامل روش هایی هست که انسان فکر می‌کند و آگاهی کسب می‌کند.

یعنی اون آگاهی که از راه درستش به دست بیاید منطقی است.

فلسفه هم دانشی است که باید از راه منطق به دست بیاید.
به خاطر همین همانطور که ما علم صحیح و غلط داریم
فلسفه هم می‌تواند صحیح و غلط باشد.

در واقع. فلسفه‌ی هر فیلسوفی روشی است که فکر می‌کند و به سؤال‌های بشر پاسخ می‌دهد. مثلا فلسفه ملاصدرا یا ابن سینا یا کانت و.

+ به نظرتون این تعرف کافی بود؟

بر شما باد به رعایت تقواى الهى و پارسایى و تلاش و کوشش و راستگویى و رساندن امانت به صاحبانش و خوشخویى و خوشرفتارى با همسایگان؛ زینت و آبروى ما باشید نه باعث بى‌آبرویى ما.



کتاب

امامان شیعه و وحدت اسلامی رو فقط یک مرور کردم و این دو تا حدیث قشنگ رو دیدم؛ گفتم به‌مناسبت زادروز حضرت فضائل و بانوی کامل به خواننده‌های محترم هدیه کنم: الاستصلاح للاعداء بحسن المقال و جمیل الافعال، اهون من ملاقاتهم و مغالبتهم بمضیض القتال.



بازنشرها:
  • اشکانداری

  • پیغام حضرت زهرا(س) به حاج آقا مجتبی

  • پست پارسال روز مادر: 531

پی‌نوشتها:

  • روز زن رو به همه خوانندگان تبریک میگم.
  • همچنین روز مادر رو
  • همچنین روز ولادت حضرت فاطمه سلام‌الله علیها فرزند گرامی پیامبر اسلام(ص)
  • حضرت مریم سرور ن عصر خود بودند ولی حضرت فاطمه س برترین ن در همه زمانها (در محضر علامه)

مطالب برگزیده به انتخاب فیشنگار |

link|



یکی از دوستان دانش‌آموز پرسیده بود فلسفه و منطق چیست؟


منطق  شامل روش هایی هست که انسان فکر می‌کند و آگاهی کسب می‌کند.

یعنی اون آگاهی که از راه درستش به دست بیاید منطقی است.

فلسفه هم دانشی است که باید از راه منطق به دست بیاید.
به خاطر همین همانطور که ما علم صحیح و غلط داریم
فلسفه هم می‌تواند صحیح و غلط باشد.

در واقع. فلسفه‌ی هر فیلسوفی روشی است که فکر می‌کند و به سؤال‌های بشر پاسخ می‌دهد. مثلا فلسفه ملاصدرا یا ابن سینا یا کانت و.

+ به نظرتون این تعرف کافی بود؟

دو نفر از دوستان بلاگر در حادثه تروریستی جاده زاهدان دوستان خودشون رو از دست داده‌اند که از طرف خودم بهشون تسلیت می‌گم. آقای

صفری و

مردی به نام شقایق



چندی پیش به یکی از بلاگرها گفته بودم

من نمی فهمم مگه وبلاگ هم باید فصل فصل باشه؟» ولی الان به طرز کاملا شهودی پی بردم که حق با شباهنگ است؛ وبلاگ هم مانند هر چیز دنیوی فصل دارد. بعد از این به ذهنم رسیده فیشنگار را وقف کنم چرا که در دیوارنوشته ای آمده بود: وقف چشمه‌ای ماندگار است». ولی وبلاگ هم فصل دارد.



مایلم مخاطبان وبم از بحث‌هایی که شرکت می‌کنم و کامنت‌هایی که برای مطالب دیگران می‌گذارم مطلع شوند. پیشنهاد می‌کنم تیم فنی بیان این قابلیت رو هم به وبلاگ اضافه کنند تا همانطور که آخرین نظرات دوستان برای ما در صفحه اول وبلاگ نمایش داده می‌شه کامنت‌های صاحب وبلاگ برای سایر وبلاگ‌ها هم در صفحه اول قابل نمایش باشه. عجالتا تا محقق شدن این امکان دعوت می‌کنم بحث من با محمد قاضی در این

لینک را ببینید.


من خوف این را دارم که مردم برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیده‌اند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجه سُفلی‌.



این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصه‌ای را که برای من نقل کرده‌اند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشته‌اند به ما هم بگویید، کتاب‌ها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشته‌اند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می‌بینیم که شما ما را دعوت می‌کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش؛ معلوم می‌شود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است- از قراری که گفته‌اند- و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم.



این طور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان‌ می‌آید ابتداءً به آدم می‌گوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمی‌گوید. قدم به قدم انسان را پیش می‌برد، وجب به وجب انسان را پیش می‌برد.



پینوشت‌ها:

  • این مطلب برای همه ما مفید است؛ مخصوصا صوتش
  • این مطلب برای همه ما مفید است؛ مخصوصا برای کسانی که می‌خواهند نگاهشان به خود و شیوه قضاوت درباره دیگران را تغییر بدهند.
  • مخصوصا برای کسانی که می‌خواهند با پنل خداحافظی کنند!
  • به نظرم امام استاد ارائه تحلیل اخلاقی از مسائل ی هستند.
  • سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان- صحیفه امام خمینی| 28 تیر 1362

    فیلم؛

    صوت؛

    متن

  • اگر از پست خوشتان آمد لایک کنید.



ایران آن‌طور که کشورهای عربی می‌پندارند باعث‌ و بانی بحران یمن نیست، بلکه از بحران یمن به بهترین نحو استفاده کرده است.

به‌عنوان‌مثال حمایت ایران از اسد در سوریه به این معنی نیست که ایران واقعاً عاشق بشار اسد است، بلکه از دید وی، سقوط اسد می‌توانست شاهراه حمایتی حزب‌الله را قطع کند که برای ایران یک مساله حیاتی است.


چشم‌انداز طولانی‌مدت و هدف نهایی ایران در منطقه، خروج کامل آمریکا است و تهدید اصلی برای ایران در درجه اول آمریکا و بعد رژیم صهیونیستی است


ایران تمام چهل سال گذشته تحت تحریم بوده و بنابراین اقتصاد خود را بر محور اقتصاد مقاومتی طراحی کرده است.




⛔ ایران آماده است صبر کند و صبر طولانی دارد؛ به لبنان نگاه کنید. کسی چه می‌دانست که بذر نشانده شده در سال ۱۹۷۹ امروز به حزب‌الله تبدیل شود که قدرتمندترین حزب ی لبنان است.|

link|



پ.ن: این حرفا توی میزگرد

Iran's Revolution at 40 اندیشکده چتم هاوس زده شده. منظور اینکه کشورهایی مثل انگلیس از پیشرفت‌ها و نقاط قوت ما هم خبر دارن ولی توی رسانه‌هاشون فقط مشکلات و نواقص ما رو میگن و بزرگنمایی می‌کنند.


پست مرتبط:

هشتصد و هشاد و شش


می‌خوام برای افرادی که دوست دارند توی خونه نرمش کنند دو تا حرکت معرفی کنم که اسم های بامزه ای روشون گذاشتم|گذاشتن. این دو تا حرکت رو میشه در هر حالتی انجام داد. مخصوصا اگه بچه کوچیک دارید و میخوایید براش مسخره بازی دربیارید تا بخنده!


به حرکت اول می‎گیم راه رفتن پلنگی! که شما کف دست و کف پاهاتون روی زمین هسته و بدون این که زانو خم بشه سه تا پنج قدم به جلو راه می‌روید. با قدم آرام و شمرده.


deadbug1


حرکت دوم| که خیلی بامزه تره اسمش ه‌ی مرده است. خیلی ساده است شما دراز می‌کشید و مثل سربازها رژه می روید. یعنی دست و پای مخالف را با هم بالا می آورید و به هم نزدیک می‌کنید. شاید کمی طول بکشد تا دست و پا باهم هماهنگ بشن ولی حرکت کششی مناسب و بامزه ای هست. |

More|


پ.ن:

چشاتو.


من خوف این را دارم که مردم برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیده‌اند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجه سُفلی‌.



این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصه‌ای را که برای من نقل کرده‌اند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشته‌اند به ما هم بگویید، کتاب‌ها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشته‌اند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می‌بینیم که شما ما را دعوت می‌کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش؛ معلوم می‌شود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است- از قراری که گفته‌اند- و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم.



این طور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان‌ می‌آید ابتداءً به آدم می‌گوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمی‌گوید. قدم به قدم انسان را پیش می‌برد، وجب به وجب انسان را پیش می‌برد.


خودش هم نمی‌فهمد، خیال می‌کند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف می‌کند.



پینوشت‌ها:

  • این مطلب برای همه ما مفید است؛ مخصوصا صوتش
  • این مطلب برای همه ما مفید است؛ مخصوصا برای کسانی که می‌خواهند نگاهشان به خود و شیوه قضاوت درباره دیگران را تغییر بدهند.
  • مخصوصا برای کسانی که می‌خواهند با پنل خداحافظی کنند!
  • به نظرم امام استاد ارائه تحلیل اخلاقی از مسائل ی هستند.
  • سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان- صحیفه امام خمینی| 28 تیر 1362

    فیلم؛

    صوت؛

    متن

  • اگر از پست خوشتان آمد لایک کنید.


⛔ ایران آماده است صبر کند و صبر طولانی دارد؛ به لبنان نگاه کنید. کسی چه می‌دانست که بذر نشانده شده در سال ۱۹۷۹ امروز به حزب‌الله تبدیل شود که قدرتمندترین حزب ی لبنان است.


ایران آن‌طور که کشورهای عربی می‌پندارند باعث‌ و بانی بحران یمن نیست، بلکه از بحران یمن به بهترین نحو استفاده کرده است.

به‌عنوان‌مثال حمایت ایران از اسد در سوریه به این معنی نیست که ایران واقعاً عاشق بشار اسد است، بلکه از دید وی، سقوط اسد می‌توانست شاهراه حمایتی حزب‌الله را قطع کند که برای ایران یک مساله حیاتی است.


چشم‌انداز طولانی‌مدت و هدف نهایی ایران در منطقه، خروج کامل آمریکا است و تهدید اصلی برای ایران در درجه اول آمریکا و بعد رژیم صهیونیستی است


ایران تمام چهل سال گذشته تحت تحریم بوده و بنابراین اقتصاد خود را بر محور اقتصاد مقاومتی طراحی کرده است.|

link|



پ.ن: این حرفا توی میزگرد

Iran's Revolution at 40 اندیشکده چتم هاوس زده شده. منظور اینکه کشورهایی مثل انگلیس از پیشرفت‌ها و نقاط قوت ما خبر دارن ولی توی رسانه‌هاشون فقط مشکلات و نواقص ما رو میگن و بزرگنمایی می‌کنند.


پست مرتبط:

هشتصد و هشاد و شش


در اردوی نادرشاه افشار، چون سراپرده ها و خیام برپای می کردند، جوانی در چادر مستراح، چون مکان تخلیه را بکند از خستگی و ماندگی بخفت. چون بیدار شد، شب در رسیده و نادرشاه در سراپرده اندرون جای کرده، و اطراف را پاسبانان فرا گرفتند.


بر جان خود نومید و سخت پریشان ماند. در این حال خاتونِ سرای» [یعنی زن نادر] به قضای حاجت بیامد. چراغی نیز به دست جاریه[یعنی خدمتکار] با وی بود. جوان یکباره چشم از جان بپوشید، چون خاتون بیامد و جامه تخفیف داد، جوان دامنش بگرفت و کیفیت بازگفت. خاتون رقت کرد و او را آهسته بیاورد، و در طبل همان چادر که نادر جای داشت پنهان کرد.


نادر در خواب بود. بناگاه آشفته برخاست و با خاتون گفت: بدانکه در این شب مرا می کشند، و سلطنت از من خلع شد. خاتون به دلداری پاره سخنان بگفت. نادر گفت همان کس که مرا در آغاز کار به خواب آمد، و شمشیر بر کمر بربست، در این شب برگشود.


در این سخنان بودند که آنان که میعاد نهاده، بپا خاسته، و نادر را در چادر بکشتند، و اردو را بر هم زدند، و از هر سوی دست به قتل و غارت برگشودند. همان خاتون نزد آن جوان شد، و از وی امان خواست. آن جوان او [را] در پناه گرفته، بامدادان با جواهر بسیار با وی به وطن شد، و از وی دارای فرزندان گردید.



  • مستجمع الاجوبة الحاضره| کشکولی مربوط به یک قرن پیش.
  • اگر از پست خوشتان آمد لایک کنید.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً تسلیم در برابر خدا و رسولش روشی است که بر همه مسلمانان واجب است و این همان السِّلْمِ است. وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ مراد از پیروی خطوات شیطان، پیروی کردن از او در طریق ایمان است، چون شیطان به عنوان دین دعوت می‌کند و باطلی را حق جلوه می‌دهد.



مطلب مرتبط:

وجب به وجب انسان را.

بازنشر:

کلیپ تصویری | پیش‌نیاز دینداری!


پ.ن: این متن رو در پست تلاجن دیدم و بدون تعلل با لبی خندان بازنشر کردمش:


حزب‌الهی جماعت کلا ولگرد است. نام خود را هم گذاشته افسر جنگ نرم! به کمتر از افسر هم راضی نیستند. گروهبان یا استوار که هیچ! برخی درجه ژنرال هم بر دوش خود کاشته اند!

حالا این افسران چه کاره‌اند در شبانه روز؟

برخی که درگیر خریدن پیکسل شهدایند! آنان که هیچ! تنها راه نجاتشان اختیار همسر است و بس!

برخی دیگر از صبح تا شب بدنبال جناب رائفی، عباسی و پناهیان اند. از ماسونی گوش می‌دهند تا سینمای غرب تا اخلاق تاسوراخ دیوار!

برخی دیگر فقط دنبال سیر مطالعاتی‌اند! ۱۰ سال می‌گردند که خدایی نکرده یک وقت یک جلد اضافه کتاب نخوانند!

یک عده هم کوله به دوش دنبال اردو هستند؛اردوی ولایت تا شهادت! یا شرکت در کلاس جریان‌شناسی! چه جریانی مهم نیست! فقط یک جریانی داشته باشد!

یه عده هم که خوراکشان تحصن و تظاهرات است و بیانیه نویسی! صبح به این امید بلند می‌شوند که جلوی مجلسی، سفارتی، استخری چیزی تحصن کنند!

دلشان هم که میگیرد می‌روند بهشت زهرا! برای گرفتن عکس‌های غمگین با ژستهای رنگین! برای #مذهبی‌ها هم عاشق اند!

سرحال که باشند عکس از همه جایشان، باحجاب البته! در اینستا میگذارند که چه؟ که عرصه دست ضدانقلاب نیفتد!

این جماعت شب که میشود، خسته و کوفته از جنگ نرم روزانه، میروند پای روضه دکتر مطیعی جان! منتظرند دکتر شعری بخواند تا یه هشتکی راه بندازند و سریع پروفایل عوض کنند!

حامد زمانی را که نگو که عده‌ای لچک بسر، روسری صورتی و کتونی خال خال پشمی میدوند برای عکس یادگاری!

البته برای حمایت از خواننده انقلابی و لاغیر! مدیونید فکر دیگری کنید!

شب که میشود قبل خواب و جیش، میروند به فحاشی در زیر پست این و آن، در دفاع از حریم ولایت! این همه فهمشان است از آتش به اختیار!

مخلص کلام!

در این جنگ نرم! افسران همه کار میکنند اِلا جنگ تخصصی!

یه روز دوست دارند مستندساز شوند

یه روز رومه نگار

یه روز کارشناس مسائل!

یه روز عکاس

یه روز مطهری شناس

یه روز طب اسلامی

یه روز کوفت یه روز زهره مار!

 

آخ آخ سبک زندگی را یادم رفت!

اصلا یه جماعت منتظرن رهبر چیزی بگوید و فردا ژست آن را بگیرند! هنوز از دهان مبارک سبک زندگی در نیامده! یه عده موسسه راه می‌اندازند برای اجرای منویات آقا!

اما خب عمر این "تفریحات انقلابی" به عمر یک عدد پوشک سایز۵ علی اصغر من هم نمیرسید! دائم در حال عوض شدن است! کلن این جماعت که شغلشان "فعال رسانه" ایست و لانه شان در لانه جاسوسی، تپه گل کاری نکرده نمیگذارند!

 

مخلص کلام:

انقلاب نیروی متخصص میخواهد، نه ولگرد و علاف! نه شهید باز! نویسنده میخواهد، پزشک میخواهد، فیلم ساز میخواهد و. #جواد_موگویی


بازم پ.ن: لذت بردین؟ دو. یاد اون پست خودم افتادم: ما جماعت فوروارد :)




http://bayanbox.ir/view/4188343807149001845/%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%B3%D8%A8-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF.jpg


ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ

خودم زیاد با اصطلاح بادیه نشین حال نکردم. شاید چون امروز برداشت های متفاوتی ازش میشه (البته اینم توی پرانتز بگم که همش تقصیر سلبریتی‌ها نیست این فتاوا؛ بخشی ش به سبک زندگی ما برمی‌گرده، و شاید بخشی به بازتولید نشدن فتاوا و مکتب‌های فقهی و.) ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ

بازنشر:

ترینهای سلبریتی



از بزرگان سلاطین با فضیل بن عیاض گفت:
سخت (یعنی شدیدا) زاهدی و خوب از دنیا بگذشتی!
گفت زهادت (یعنی زهد) تو از من افزون است،

چه من از دنیای فانی بگذشتم، و تو از سرای باقی


پ.ن: این فیش نیز از کتاب مستجمع الاجوبة الحاضره برداشت شده است.

دو.

همدم الملوک توی پستش نوشته بود: منو هزار غول ریز و درشت احاطه کرده که اگه بخوام بنویسم نوبتی نیشم میزنن و از دردش خوابم نمیبره. منم کامنت دادم: غولا مگه میخونن اینجا رو؟ پاسخ داده: فعلا که فقط شومایید. به نظرتون چی جواب بدم؟ :)


اینجا کجاست؟ سرزمین مجازی‌ها. 

مجازی چیست؟ واقعیتی که با خیال مخلوط شده است. خواسته یا نا خواسته . 

در این سرزمین هرچقدر هم سعی کنی واقعی باشی با یک مشت کلمه نمی توانی واقعیت را به تصویر بکشی. خلأ هایی باقی می ماند که خواننده نا خوداگاه آن خلأ ها را با تصورات خودش تکمیل می کند. آیا من بیدل هستم و بیدل من است ؟! به هیچ وجه! من

بیدل هستم منهای برخی شعار ها که بیشتر برای خودم جنبه ی انگیزشی دارند. آیا من از خودم عکس یا صدایی گذاشتم؟ آیا اطلاعاتی داده ام؟ اما شاید بعضی از شما تصوری از قیافه م، سنم، شغلم و . در ذهنتان ایجاد شده است. تصوری که به هیچ وجه من نیستم! پس بیدلِ ذهن شما کسی است غیر از من . خودِ من از تک تک شما تصوراتی دارم و شما را با آن تصورات می شناسم. این تصورات باعث شده بعضی از شما را دوست بدارم، از بعضی بدم بیاید و نسبت به بعضی هم هیچی در حالی که اگر با خودِ واقعی شما مواجه شوم ممکن است همه چیز کاملا بر عکس شود.



همه این ها به کنار، اینجا کمتر کسی پیدا می‌شود که بخواهد و سعی کند که تا می‌تواند حقیقت و واقعیت خودش را نشان دهد. کسی حاضر نیست آبروی خودش را بریزد. کسی حاضر نیست از خودش بد بگوید. خوبی هایش را می گوید و در مورد بدی هایش سکوت می کند. این در مورد کسی ست که دوستان مجازیش برایش مهم هستند .


این سرزمین، جایی است که ساکنینش ناشناخته اند. پس اگر اینجا از کسی بدمان بیاید، یا خوشمان، عاشق کسی شویم یا متنفر، همه‌ی این حس‌ها فقط و فقط نسبت به خیالی هایی ست که ممکن است به زودی شکل عوض کنند.


من در این سرزمین یک بار دلبسته ام، شاید شما هم .

قلم خیلی زیاد می‌تواند آدم را مجذوب خودش بکند .

قلم خیلی می‌تواند تصورات را شکل دهد .

و این سرزمین هم چیزی جز سرزمین قلم نیست .


  • پ.ن: مطلب چطور بود؟
  • منبع: وبلاگ حساب‌رسی

امام هادی(ع) سال  ۲۱۲ هجری در شهر مدینه به دنیا آمد و  ۲۵۴ در سامرا به شهادت رسید. امام دهم در سال ۲۳۳قمری به سامرا فراخوانده شد و همواره تحت مراقبت بود بطوریکه یاران نزدیک او به سختی می‌توانستند به ملاقات امام بروند (

p:848) ماجرای خراب کردن قبور شهدا و شخم زدن کربلا به دستور متوکل در زمان ایشان رخ داد.(

p:582).


امام در چنین شرایطی از طریق سازمان وکالت و نمایندگان خود مکتب تشیع را اداره و ارشاد کردند.(

p: 503)





بگذار صادقانه بگویم؛ مسلمانی بی عشق خمینی برایم لذتی ندارد. خمینی کجایی؟ ای کاش یک بار، فقط یک بار تو را از نزدیک می‌دیدم، دستت را می‌بوسیدم و با این بوسه به ملاقات خدا می‌رفتم. خمینی! کجایی؟ ای کاش تنها یک بار تو را و تنها یک بار تو را بر آن صندلی که می‌نشستی و امتی را سیراب معرفت می‌نمودی زیارت می‌کردمaminabadi.blogfa.com

 

خمینی! یک عمر عاشقت بودم و تنها در خواب و رویا دیدمت و با دیدنت گریستم. خمینی! دیگران را نمی‌گویم ولی من اگر تو را نداشتم هیچ نداشتم، نه خدا را داشتم، نه اسلام را و نه هیچ چیز .هیچ بودم، مثل ذره ای در باد .

 

 

چقدر از این متن احمد عزیزی که در آن تو را ستوده خوشم می‌آید .

 

ما دو هزار و پانصد سال در قفس نفس کشیدیم؛ ۲۵۰۰ سال پرچم‌هایمان در نسیم شمشیر تکان می‌خورد. مغول‌ها به کاشی‌های ما کردند. شرح نیستان سوخته ما یک مثنوی هفتاد من کاغذ است. آنها با هُلاکو آمدند و ما با مولانا برخاستیم. ما برگرد شهیدان خود سماع می‌کردیم، تیمور رویاهای ما را به آتش کشید. اسکندر ما را به کرانه کابوس تبعید کرد. این یک مشت مینیاتور ِمعلول، حاصل محاصره نیشابور است.

 


هیچ پیامبری برای تعلیم شمشیر نیامد؛ پیامبران آمدند تا ذائقه بشر را با یاس آشنا کنند. پیامبران برای تکثیر تبسم و تداوم نسترن آمدند. پیامبران آمدند تا ما آبیاری اشراق را بیاموزیم و آبش آفتاب را یاد بگیریم. ذوالفقار، پاسبان حرمت گلها و خونهاست. ذوالفقار، شمشیر نیست، آیینه است. ذوالفقار اشکی است که الماسهای جهان بر ماتم انسان گریسته اند. ذوالفقار می‌خواهد شمشیر را مقطوع النسل کند. ذوالفقار گردنه گردنکشان تاریخ است. اگر ذوالفقار نباشد، زنجیرها توطئه می‏‌کنند؛ اگر ذوالفقار نباشد، ماجرای ملی شدن صنعت نفت تکرار خواهد شد. ذوالفقار بازوی اجرایی شبنم در نیمه شب پُرآذرخش نیایش است. ذوالفقار پرچم همه شمشیرزدگان و زخم خوردگان تاریخ است. ذوالفقار آمده است تا کودتای شبانه شمشیرها را بشکند.

 

 

خمینی آخرین تجلی ذوالفقار بود: مردی که با ابروانش خیبرهای زمان را درهم می‌شکست؛ مردی که با لب‌هایش سماع می‌کرد. ابروان خمینی، ذوالفقار دوره غیبت بود. مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم. مردی که سلمان فارسی را به همه زبانها ترجمه  کرد. مردی که با اباذر برادر بود، اما با اباسیم میانه ای نداشت. مردی که با خون، شمشیر را به زانو درآورد. مردی که با بارانهای موسمی نیایش پایان خشکسالی تفسیر بود. مردی که در بازارها، تجلی فروخت و به خیابانهای ما پرچم هدیه داد. مردی که ما را به خودکفایی موجها رساند. مردی که کشاورزی آخرت را رونق داد. مردی که ما را به اوایل آخرامان رساند. مردی که کاسه های ترک خورده نیت را از عرفان ناب کوهپایه های پرستش پرکرد و ما را به آب و هوای اهورایی عادت داد.

 

 

اکنون کودکان ما، بربام های نیایش، بادبانهای بلند زیارتنامه را تکان می‏دهند. اکنون ن ما، آبستن آفتابگردانند و مردان ما در زیرخروارها تاک- در معدن مِی- به استخراج ابدیت مشغولند. ما به جهان، خورشید و پرچم وسنجاقک و نیلوفر صادر می‏کنیم. اکنون پرتونگاران ما، پروانه‏ای اختراع کرده اند که همه رنگهای جهان را  نمایش می‏‌دهد و اکنون حواشناسان ما، کارخانه آدم سازی راه انداخته‌‏اند. ما تکلم بشری را بازسازی می‌‏کنیم. ما خشم خمینی را برای ببرهای منطقه می‌فرستیم تا از زخم غزالان زمین، برائت بجویند.

 

 

کپرنشینان حاشیه تصویر، تشنه یک جرعه آیینه اند. خمینی کجایی؟ خون تفسیر به جوش آمده است؛ زیارتنامه ها زاری می‌‏کنند؛ شبنم، بی گلبرگ است؛ شب بی ستاره از بیابان عبور می‏‌کند؛ شقایقها شیون می‌‏کنند: خمینی کجایی؟ قرار بود به هر کدام از ما یک شاخه گل سرخ هدیه بدهی؛ قرار بود برای ما، از مرز ملکوت، تجلی وارد کنی؛ قرار بود ما را به ملاقات خدا ببری، برای پابرهنگان فرهنگ ما، کفشهای مکاشفه بخری! نخلها خم شده‌‏اند. هر شب کاروانی از دیدگان دماوند می‌چکد. خروس‌ها منتظر اذان تواند. خمینی کجایی؟



ما را به بالاتر از ابر دعوت کن، به پایین‌تر از عرش؛ آنجا که برگهای درختان پرهای طاووسانند؛ آنجا که حور چشمان، آیینه تقسیم می‌‏کنند و لبخند می‌فروشند؛ آنجا که هر فرشته ای  گاهواره عیسایی را تکان می‏‌دهد. یک لیوان شطح داغ


در فلسفه مدت شش سال نزد حکیم و فیلسوف معروف وقت، مرحوم آقا سید حسین بادکوبه متوفای 1318 شمسی تلمذ می‌کردم. وقتی به درس ایشان رفتم دیدم همان استادی است که به دنبال او می‌گردم.» مرحوم بادکوبه ای برای اینکه مرا به طرز تفکر برهانی آشنا سازد و به ذهن فلسفی من تقویت بخشد امر فرمود به تعلیم ریاضیات بپردازم و به دستور معظم له به درس مرحوم سید ابوالقاسم خوانساری که ریاضیدان زبردستی بود حاضر شدم.|علامه طباطبایی|

 

 

مردم چهار دسته اند:  1. گروهی که در تمام عمر خود ظالم یعنی مشرک هستند؛ 2. گروهی که هرگز ظالم نبوده اند؛ 3. دسته ای که در ابتدای عمر خود ظالم بوده و بعدا موحد شده اند؛ 4. گروهی که ابتدا موحد بوده اند و بعد مشرک شده اند.

 

 

منطقا از بین این چهار قسم تنها کسانی امامت نصیبشان می‌شود که در طول عمر خود ظالم نبوده و هرگز شرک نورزیده اند. پس آیه در مقام نفی امامت از کسی است که پیشینه شرک داشته و اثبات امامت برای کسی است که هرگز مشرک نبوده و نخواهد بود که این همان عصمت است.

 

 

این استدلال را علامه طباطبایی در ذیل تفسیر آیه و لاینال عهدی الظالمین با عبارت فقد سئل بعض اساتذتنا رحمه الله من تقریب دلالة الآیة علی عصمة الامام» نقل کرده است. آیت الله جوادی آملی گفت: از آقای طباطبایی پرسیدیم منظور از بعض استاذتنا کیست؟ علامه فرمودند: آقای حاج سید حسین بادکوبه ای. irna.ir/news/81720197

 

 

پ.ن:نمی‌دانم الان هم در حوزه‌ها درس منطق و ریاضی رونق دارد؟


در هر علمی، این فرمایش حضرت امام(ره) را در نظر داشته‌باشید که فرمودند هر کتابی را می‌خوانید، با این دید بخوانید که همة آن باطل است! یعنی با خوش‌بینی نخوانید؛ با روش منطقی بپذیرید. امام(ره) با اینکه اصول عرفانی را قبول دارند، ولی حاشیه‌های تندی بر شرح فصوص زده‌اند. تعبیراتی دربارة ابن‌عربی و شارح آن می‌کنند که شاید برای علاقه‌مندان آنها مقداری سنگین باشد؛ ولی اینها چاپ شده و در دسترس است.| گفت‌وگو با استاد فیاضی  khanetolab.ir


اشاره: هفته پیش تصمیم گرفتم برخی از فایل‌های سیستم خودم را بررسی کنم و موارد تکراری یا چیزهایی که دیگر به دردم نمی خورد را حذف کنم و نظم جدیدی به فایل ها و پوشه هایم بدهم. در حال انجام همین کار بودم که با یک مطلب مواجه شدم که آسیب شناسی»_طور بود. آن هم از زبان یک بچه مثبتِ با دغدغه. مثل همه ی شما که وقتی وسط کاری هستید خواندن مطلب برایتان جذاب می شود شروع کردم به خواندن مطلب و تصمیم گرفتم بدهم شما هم بخوانیدش. این مطلب را شاید حدود 5 سال پیش من ذخیره کرده ام اما متاسفانه url آن را ضمیمه نکرده ام! فلذا شما اگر مطالب را ذخیره می کنید در حفظ آدرس منبع آن کوشا باشید. زیاده عرضی نیست بفرمایید وارد مطلب شوید: |دوستان محترم اگر نقدها بهشان برخورد از چشم من نبینند|

________________________________________

 

هفته هاست که موضوعی به شدت ذهنم را به خود مشغول کرده است. با دوستان و اطرافیان در مورد آن صحبت کرده ام. برخی از آنها دغدغه های مشابهی داشتند و حرف‌های خوبی زده شد و افکارم مرتب‌تر شد.

 

ذات نایافته از هستی بخش/ کی تواند که شود هستی بخش

 

 

خیلی از ما شاید برای خدا، جامعه خود و یا این نظام کارهای زیادی (به‌زعم خودمان) انجام داده باشیم، با این و آن مناظره و گفتگوهای جدی کرده باشیم، در فضای مجازی و حتی میان دوستان و آشنایان از آرمان‌های انقلاب دفاع کرده باشیم، حتی برای انقلاب سیلی خورده باشیم و.

 

اما سوال مهمی از خودم و دوستان دارم: برای انقلاب درست، برای خودمان چه کرده‌ایم؟ بعد از انقلاب، متاسفانه ما بیشتر از اینکه به فکر اصلاح خودمان باشیم به اصلاح جامعه و فروعات آن (ظهورات رفتار دیگران) اهمیت دادیم؛ آنچه داشتیم صرف گسترش کمی و کیفی مجتمع‌های فرهنگی و گروه‌های ارزشی شد. سیر و سلوک از فردیت خارج شد. همه اسفار اربعه ای که هر مومنِ سائر» و سالکی باید باهم داشته باشد در سفر سوم» و انقلابی‌گری خلاصه شد. باید شب ها در سلوک الهی خود چیزی کاسب شد تا در روز بتوانیم با نور آن در زندگی و جامعه خود حرکت کنیم.

 

چرا ما مناسک انسان‌ساز معنوی را مقید کرده ایم به حضور در هیات‌ها یا مسجد و. حتی رعایت و خودسازی هم در مواردی بین ماها اینگونه (وابسته به حضور در جمع رفقا) شده است! که تنها وقتی در جمع‌های خودمان هستیم اهل مراقبت و هیات و دعای توسل و زیارت عاشورا و در زندگی شخصی خود نتوانسته ایم چنین سلوکی را جدی بگیریم و نهادینه کنیم. آیا اصالت با جمع است یا فرد یا هر دو؟

 

اول باید به فکر نجات خودمان باشیم. نمی توانیم بگوییم عیبی ندارد؛ من می‌روم جهنم تا دیگران بروند بهشت. این شده حکایت بعضی از فعالان فرهنگیِ ما! اول زمان ارتباط مستقیمشان با خدا کم می‌شود، بعد در عبادت به فکر فعالیتشان هستند، من در نمازم دارم به منبرم فکر می‌کنم و تو داری به پوسترت فکر می‌کنی. نه خیری در این منبر خواهد بود نه خیری در آن پوستر! (

حجت‌الاسلام نظافت، فروردین ۱۳۹۳)

 

معتقد نیستم رفتارها و نهادهای دینی و فرهنگی باید جمع بشود و همچنین معتقد نیستم هر رفتار جمعی نشانگر باورهای سوسیالیستی و کمونیستی است بلکه باید در عرصه فرهنگ توجه مضاعفی به افراد و آحادِ عضو این جماعت‌ها هم بشود و فرد در جمع محو نشود. این در حالی است که رفتارهای بی‌ربطی چون قهوه خانه رفتن، قلیان کشیدن، خوردن فلافل و صحبت های بی معنی و بی ارزش پس از اتمام مراسم های هیات که به جزء جدانشدنی این مراسم تبدیل شده چیزی غیر از این را نشان می دهد.

 

همه می‌دانیم و تجربه کرده‌ایم قدرت تاثیر ما به میزان کاری است که روی خودمان کرده‌ایم و معنویت و نورانیت هیات‌های ما بیشتر به میزان نورانیت و معنویت ما افراد هیات مربوط است تا قدرت آمپلی‌فایرها و بلندی ضجه‌ها و تعداد غذاها و نذورات توزیع شده.

 

نمی‌دانم اگر این حرارت حسین (ع) در فطرت‌ها نبود امروز این موج‌های توده‌ای ریش‌دار» و لیبرال‌مسلک های حجت الاسلام دکترِ علمی و اداری و اربابان آنها چه به روز این مملکت و بوم و بر آورده بودند.

 

در کنار همه‌ی اینها یکی از عواملی که در زمینه خودسازی فردی رهزن است و مانند سراب عمل می‌کند فضای سایبر است. اهل سایبر وقتی دغدغه‌ای دینی پیدا می‌کند به جای اینکه ظاهر خودش را مذهبی کند قالب وبلاگش را مذهبی کرده و اینگونه دغدغه‌اش را ء می‌کند، به جای اینکه خود را به اندیشه هایش مشغول دارد به زودی آنها را در فضای سایبر می‌پراکند و از ذهن خود خارج می‌کند. به جای اینکه تحلیلی ی و قضاوتی عمیق داشته باشد به باز نشر خبرهای بی‌ارزش رسانه‌ها و دست به دست کردن آنها دل خوش می‌کند و آن وقت و انرژی عظیم جوانی که در کنار دغدغه‌های پاکش می‌تواند او را در زمینه خودسازی و تعالی واقعی کمک کند در تلاش بی‌محتوای مجازی هدر می‌دهد با توجیه تلاش برای تولید محتوای خوب برای محیطی نامطلوب (اینترنت)!

 

تار و پود‌ِ بافتِ فکری ما

 

جامعه ما پس از انقلاب از نظر فرهنگی شبه‌سوسیال و از نظر فردی و معرفتی شبه لیبرال شده است. آیین‌ها دارد رنگ دولتی به خود می‌گیرد و تداوم حیات خود را مدیون عزم نهادهای جمعی‌است و دیگر پمپاژ کننده روحیه‌های پیشران در دل مردم نیست. اگر سازمان‌های مردم‌نهاد و گروه‌های شبه دولتی نباشند گویا رفتاری فرهنگی رخ نخواهد داد و مراسمی برگزار نخواهد شد.

 

اوایل انقلاب به‌خاطر پررنگ بودن بُعد ضدامپریالیستی انقلاب، متاسفانه به دریچه‌های رسوخ افکار سوسیالیستی به بافت فرهنگی، اجتماعی کشور توجهی نشد و امروز اساتید و محققان دغدغه‌مند کشور از تصدی شریان‌های مهم فرهنگی، اجتماعی (اعم از شبکه توزیع کتاب، انتشارات و چاپخانه‌ها، وزارتخانه های مرتبط با فرهنگ و .) توسط توده ای های ریش‌دار خبر و هشدار می‌دهند.

 

در دهه دوم و سوم انقلاب، با توجه به غفلتِ ‌ما از تکمیل انقلاب در بُعد علوم انسانی، طیفی از منتقدان و غرب‌گراها به ترجمه و ترویج مبانی لیبرالیستی در فضای علمی کشور نمودند که در برهه‌هایی این تفکر به فضای نهادهای اداری کشور نیز راه یافته است.

 

نتیجه چنین هجمه‌هایی را می‌توان التقاط و تشتت فکری، هویتی و اجتماعی» توصیف کرد و نشانه‌هایش را رنگ باختن برخی روحیات در دنیای فردی ما و صوری شدن برخی دینداری‌ها و آیین‌هایی که قوام‌بخش فرهنگ و هویت جامعه ما هستند.

 

هیات‌های عزاداری و جلسات مذهبی‌ما زیاد شده اند اما در اطراف خود افرادی که اهل سلوک و رعایت فردی باشند کمتر از قبل می‌بینیم.

 

گویا سهمی که باید به رابطه خود و خدای خویش اختصاص بدهیم در اجتماعات مذهبی خلاصه می شود و دیگر وقتی برای خلوتهای فردی و سلوک فکری نمی‌ماند.

 

از سوی دیگر هیچ دونفری حاضر نیستند با هم درمورد فهم و تصورشان از عقاید، باورها، نظریات ی و مسائل مهمی چون ولایت فقیه، گفتگو کنند و بدون اینکه باور دیگری را رد کنند (توان رد آن را داشته باشند) فهم خود را ترجیح می دهند.

 

رفتارهای جمعی پوچ و بی‌معنای پست مدرن‌ما همچون استقبال بی‌معنا از برنامه هایی چون چهارشنبه سوری در سبک جدید، فوت یک خواننده، پیروزی یا شکست تیم ملی، بازگشت تیم مذاکره کننده و رفتارهایی چون حمله به صفحه شخصی داور بازی فوتبال ایران و آرژانتین نشانه‌های واضح و نگران‌کننده‌ای است که تایید می‌کند جامعه ما گرفتار این تشتت فکری» است و از مفاهیم زیربنایی فرهنگ خود دور شده و به سمت دیگری می‌رود.

 

این رسوخ فکری مکاتب شرقی و غربی با پروژه استکباری جنگ نرم و قیام علیه باورهای ملت وضوح بیشتری یافته است و نگرانی دغدغه مندان را برای طیف بیشتری از مردم قابل فهم کرده است.

 

نمی‌دانم اگر این حرارت حسین (ع) در فطرت‌ها نبود امروز این موج‌های توده ای ریش‌دار و لیبرال‌مسلک های حجت الاسلام دکتر علمی و اداری و اربابان آنها چه به روز این مملکت و بوم و بر آورده بودند.

 

قیام برای کشف و ضبط مختصات هویتی

 

به فردیت فراموش‌شده‌ی خویش برگردیم و گرد و غبار غفلت از هویت خویش بزداییم؛ بیش از آنکه به فکر اصلاح جامعه باشیم اصلاح خود را مقدم داریم که تنها راه اصلاح جامعه همین است.

 

خوب است بدانیم امام خمینی مصلح بزرگ عصرما تا سن پنجاه- شصت سالگی و تا قبل از قیام ۱۵ خرداد یک استاد اخلاق بوده است و آن گونه که نوشته اند در زندگی شخصی بسیار اخلاقی بودند و از دوره نوجوانی مثلا هیچ کس جرات نمی‌کرد در حضور او غیبت کند!

 

برای من و شما لازم است دریابیم که در کجای تاریخ و جهان ایستاده‌ایم و این دو بستر (تاریخ و زمانه) چه میراث و مختصاتی برای هویت و شخصیت فردی و جمعی ما با همه ی پسوندها و پیشوندهایی که خواهیم داشت (عناوینی مانند یک ایرانی+مسلمان+شیعه ۱۲ امامی+ پیرو ولایت فقیه+ و ساکن در انقلاب اسلامی و +ده ها عنوان دیگر) ساخته است؟ هر کدام از این پسوندها بعلاوه برخی بُت‌های دیگر از قبیل تقسیم دنیا به شرقی و غربی، سیطره فرهنگی تمدن غربی و برخی رگه‌های نفوذ مکتب‌های چپ در ایران در کنار اختصاصات زبانی، قومی، نژادی و . ویژگی های مثبت و منفی مختلفی را در هویت ما سهیم کرده اند که راه فهم سهم هر کدام از این مولفه ها و کنترل آنها، دقیق شدن در رفتار و افکار خود ماست. در هر صورت این دغدغه همچنان با من خواهد بود چرا که دغدغه ای هویتی است.

 

در ابتدای امر باید با دقت در تحلیل ها و قضاوت های خود به تاثیر هر کدام از این عوامل برسیم و حواسمان باشد مولفه های تاثیر گذار غیراسلامی و نامطلوب در تحلیل ها و قضاوتمان نفوذ نکند.

 

به ادعای پژوهشگران علاوه بر رگه‌هایی از تفکرات لیبرالیستی و کمونیستی، اندیشه‌های نورپرستی، جبرگرایی و برخی عقاید مکتب کلامیه اشاعره به لایه‌هایی از بافت فرهنگی ما – بخاطر حکومت‌ها و شرایط تاریخی- رسوخ یافته است.

 

کار دیگر این است که راه‌های ناشناخته ورود تفکرات و باورها به ذهن و زندگی خود (مانند کتب درسی، اساتید دانشگاه، رمان‌ها و فیلم‌ها، سخنرانان مختلف، نویسندگان و .) را پیدا کنیم.

 

در این زمینه شناخت مکاتب فکری و جریان‌های فرهنگی و ضدفرهنگی مختلف جهت شناسایی رسوخ احتمالی چنین افکاری در ذهن ما ضروری است؛ مثلا باید شناختی اجمالی از اندیشه کمونیسم داشته باشیم تا بدانیم که آیا ما هم کمونیستی فکر می‌کنیم یا خیر!

 

خطاب زیر تاییدی است بر مهم بودن دغدغه های این نوشته: نظام‌سازی کار بزرگ و اصلی شماست. این کار، پیچیده و دشوار است. نگذارید لائیک یا لیبرالیسم غربی، یا ناسیونالیسم افراطی یا گرایش‌های چپ مارکسیستی خود را بر شما تحمیل کند»

 

این توصیه حکیمانه خطاب به ما جوانان وطن است. به هر تقدیر خودسازی فقط جنبه‌ی اخلاقی و ظاهر ندارد، بلکه انسان‌سازی و حتی جامعه‌سازی و تمدن‌‎سازی از مجرای خودسازی عبور می‌کند. این ذهن و فکر ماست که گفتار، رفتار و شخصیت ما را می‎‌سازد پس مراقبت از خود در جهان فکر، به نوعی هم بخشی از مواظبت‌های اخلاقی محسوب می‌شود و هم پاسبانی اعتقادی از حریم عقیده و فرهنگ ناب و ان‌شالله رشد آن و هم یک ضرورت برای حرکت به سوی تمدنی نوین.


مطالب مرتبط:

کسانی که چپ کردند!

ما کسانی را دیدیم که با احساسات وارد این میدان شدند، بدون تکیه‌گاه نظرىِ مستحکم؛ با یک تندباد سرنگون شدند، راهشان عوض شد. آن کسانی میتوانند در این حرکت و در این مسیر محکم بایستند که شناخت عمیقی از مبانی نظری انقلاب داشته باشند

.


واکسن ضد گوساله پرستی

اکثر کسانی که به سبب معجزه به موسی (ع) ایمان آوردند، عقیده آنها با شعبده ای که شخص

سامری انجام داد منحل شده و از بین رفت. عوام با معجزه ایمان می آورند و عقلا با تفکر(ملاصدرا.ص:28)


مطالب مرتبط:

احساسات خیلی لازم است


کلید انداختم و وارد خانه شدم. همسرم داشت یکی از دکلمه های حسین پناهی را گوش می‌داد که با ترانه محسن چاوشی معروف شد.

تازه داشتم می‌فهمیدم که فهم من چقدر کمه؛

اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه|

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه،

انجیر می‌خواد دنیا بیاد، آهن و فسفرش کمه.

گفتم میدونستی حسین پناهی از نظر من یک فیلسوف مهم بود؟ واکنشی نشان نداد

مردن من مردن یک برگ نبود! تو رو به خدا بود؟
اون همه افسانه و افسون ولش؟!!
این دل پر خون ولش؟!!
دلهره گم کردن گدار مارون ولش؟!
تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟


پرسید مارون همون آبشاریه که توی یاسوج هست؟


من به فکر فرو رفته بودم و با هوم جوابش را دادم. گاهی یک جرقه برای ذهن من کافی است تا کشوی ایده‌های خود را باز کند. به این فکر کردم که فهم هر شخصیتی و در اینجا حسین پناهی نیازمند این است که خیلی چیزها از زمان حیات وی بدانیم؛ مثلا اینکه رابطه مردم و حکومت چگونه بوده، حسین پناهی در دانشکده با چه افراد مهمی همدوره بوده، حتی چه سریال و فیلم هایی آن زمان پخش میشده؟ وضعیت اقتصادی مردم چگونه بوده، وضعیت فرهنگی، بحث های داغ جامعه و چندین مولفه دیگر و دیگر.

پ.ن

  • بازنشر: چشمای من آهن انجیر شدن:

    لینک

  • یه متد جالب توی شخصیت شناسی علمای اسلامی هست بهش میگن طبقه بندی. این به نظرم الگوی خوبیه. بعدا بیشتر درباره اش می‌نویسم.

  • باید یه #جزوه شخصیت شناسی هم راه بیندازم توی فیشنگار.
  • یه نکته: هر کس می‌خواد ببینه عکس من"مرتضا فیش‌نیا در عهد شباب" اینجا است |

    link| عکس خودتون رو نشون بدین بعد رمز بگیرین.  درسته عکس واضحی نیست ولی برای اینکه یه تصوری ازم داشته باشید کافیه؛ چون فکر می‌کنم حقتونه در این حد. من که دوست دارم عکس شما بلاگرها رو ببینم؛ شما چی؟


آقای در سفر گیلان ادعا کرده مکرون رییس جمهور فرانسه در دیدار ش بمن گفت ما پنج کشور آماده شدیم به ایران حمله کنیم ولی با رای آوردن شما منصرف شدیم!»

او با استناد به این حرف مکرون مدعی شده من سایه جنگ را از سر کشور دور کرده ام!



آقای رییس جمهور!

مردم نباید نگران باشند دشمن قسم خورده این ملت که علاوه بر سلاح های اهدایی به صدام و پناه دادن به منافقین، از صادرکردن خونهای آلوده (ایدز) به ایران دریغ نکرده اند، و دشمنی که امروز برای رسیدن به مقصد خود تصمیم به حمله نظامی گرفته بود چرا و چگونه با رای آوردن جنابعالی مقاصد و منافع خود را تامین شده تلقی کرده و منصرف شدند؟! آیا مردم نباید نگران باشند؟

 

۲۲ اسفند۹۷

بهزادزارع

دانشجوی مشروطی دانشگاه شهادت

@daneshjoomashrotii


پ.ن: آقای زارع از نیروهای شهید علی چیت سازیان در دفاع مقدس هستند. بعد از جنگ وارد حوزه علمیه شدند و در دانشگاه ما هم فلسفه خوندن. الان هم در حوزه علمیه معصومیه قم هستند و در کنار دردهای جانبازی خودشون فعالیتها را ادامه می‌دهند. پیشنهاد می‌کنم کانال دانشجوی مشروطی را دنبال کنید.


در اردوی نادرشاه افشار، چون سراپرده ها و خیام برپای می کردند، جوانی در چادر مستراح، چون مکان تخلیه را بکند از خستگی و ماندگی بخفت. چون بیدار شد، شب در رسیده و نادرشاه در سراپرده اندرون جای کرده، و اطراف را پاسبانان فرا گرفتند.


بر جان خود نومید و سخت پریشان ماند. در این حال خاتونِ سرای» [یعنی زن نادر] به قضای حاجت بیامد. چراغی نیز به دست جاریه[یعنی خدمتکار] با وی بود. جوان یکباره چشم از جان بپوشید، چون خاتون بیامد و جامه تخفیف داد، جوان دامنش بگرفت و کیفیت بازگفت. خاتون رقت کرد و او را آهسته بیاورد، و در طبل همان چادر که نادر جای داشت پنهان کرد.


نادر در خواب بود. بناگاه آشفته برخاست و با خاتون گفت: بدانکه در این شب مرا می کشند، و سلطنت از من خلع شد. خاتون به دلداری پاره سخنان بگفت. نادر گفت همان کس که مرا در آغاز کار به خواب آمد، و شمشیر بر کمر بربست، در این شب برگشود.


در این سخنان بودند که آنان که میعاد نهاده، بپا خاسته، و نادر را در چادر بکشتند، و اردو را بر هم زدند، و از هر سوی دست به قتل و غارت برگشودند. همان خاتون نزد آن جوان شد، و از وی امان خواست. آن جوان او [را] در پناه گرفته، بامدادان با جواهر بسیار با وی به وطن شد، و از وی دارای فرزندان گردید.



  • مستجمع الاجوبة الحاضره| کشکولی مربوط به یک قرن پیش.
  • اگر از پست خوشتان آمد لایک کنید.

استعاره شما تو زندگی چیه ؟ زندگى یه بازیه؟ زندگى میدون جنگه؟ زندگى یه مسابقه است؟ زندگى یک مزرعه است؟ هر استعاره و شعارى درباره هرچى دارید، سقف رویاها، شکل اطرافیان و بقیه داستان شما را شکل می‌دهد؛ مراقب باشید به استعاره اشتباه تن ندهید. من نظرم رو توی تیتر گفتم؛ نظر شما چیه؟


ماه گذشته، رئیس گروه ویژه اقدام مالی(FATF)در گزارش به کنگره آمریکا اعلام می‌دارد رسیدن دلار در ایران به مرز ۱۴ هزار تومان حاصل زحمات (FATF) بوده است.»

More

https://i.pinimg.com/564x/05/f9/5d/05f95d8329c3a8ee214809e7b8f6654d.jpg

پی‌نوشت‌ها:
گرچه مرگ این خلوت نایاب را هم می پسندم؛ زندگی زندگی"این فرصتِ کوتاه"را هم دوست دارم. قزوه یا غزوه مرددم.

سفراتون پر از لذت و خاطره
آرزوهاتون دست‌یافتنی
دوستی‌هاتون پایدار

و سال نو مبارک♥

قدر موهبت زندگی رو بدونید؛ والسلام؛ سال تمام!



این پست آخری ما رو حلال کنید دوستان.

بازنشرها:

آخرین پست سال قبل |

496|
آخرین پست دو سال قبل|

101|



روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب می‌شود و او را نزد حاکم می برند تا مجازات را تعیین کند. حاکم برایش حکم مرگ صادر می‌کند اما مقداری رافت به خرج می‌دهد و به وی می‌گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزی از مجازاتت درمی‌گذرم. ملانصرالدین هم قبول می‌کند و ماموران حاکم رهایش می کنند!!!!!   عده ای به ملا می‌گویند مرد حسابی آخر تو چگونه میتوانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی؟ ملانصرالدین می‌گوید: انشاءالله در این سه سال یا حاکم می‌میرد یا خرم.!!

اگر ارزیابی آدمها از خودشون همیشه درست باشه خب اتفاق بدی نمیفته و بالقوه بودن یک توانمندی در آدم مثل بالفعل شدنش صحت داره و لذت بخشه. اما اگر ارزیابیها درست نباشه (که غالبا اینطور است) با یک توهم مواجه هستیم.


راستش کم پیش میاد که تصوراتمون از خودمون درست باشه و اتفاقا پژوهشی هم در این باره جدیدا خوندم که تعداد افرادی که گمانِ درست در مورد توانایی و عملکردشون دارن(در عرصه‌های مختلف) چقدر محدودند و به صفر نزدیکند.


خوبی بوته‌های آزمایش و آزمون و رقابت اینه که در عمل مشخص میکنه که هر کدوم از ما چنده مرده حلاجیم.


پ.ن: اصلا تا حالا به فلسفه آینه‌های قدی توی باشگاه‌های ورزشی دقت کردین؟


بدرستی که تو فقط بیم دهنده‌ای -همانطورکه-برای هر گروهی هدایت کننده و رهبری هست. (انما انت منذر و لکل قوم هاد.) سنت الهی چنین جریان دارد که هرگز زمین از شخصی که بسوی خداوند هدایت نماید خالی نمی ماند، یا باید پیامبر باشد و یا امامی که به امر خدا مردم را هدایت کند تا سنتهای الهی و شرایع او اجرا شود، چون هر چیزی بسوی کمال مطلوبش هدایت می‌شود.

از اول همه‌‌مان قانون را رعایت نکردیم و برایش توجیه آوردیم؛ مثلا در همین مورد قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان، [عده ای را استثنا می‌کنیم و] می‌گوییم کسی را جایگزینش نداریم. به نظرم این کارها بخشی از بی‌اعتمادی را شکل داده است. مردم به قانون و مجری قانون بی‌اعتماد شده‌اند. رئیس قوه، معاون او، امام جمعه هرکس توضیح می‌دهد مردم قانع نمی‌شوند.


عملگرایی ممکن است امروز کار ما را پیش ببرد و در کوتاه‌مدت نتیجه بدهد ولی در درازمدت همین [بی اعتمادی مردم به دستگاه ها] می‌شود که اتفاق افتاده است. کار با تأخیر و به کندی، بهتر از کار خلاف قانون است. بگذارید مردم قانونمندی را بیاموزند.


  • پ.ن: سلام. به نظر شما عمل گرایی به معنی تلاش برای رسیدن به اهداف مد نظر خوبه یا بد؟ بنظرتون چرا باید قانون ها رو رعایت کنیم؟ سوالم  حتی شامل همین قوانینی که توی بازی های ورزشی و غیر ورزشی هست هم میشه. فوایدش چیه رعایت قانون؟ 

 


ایما رجل رای فی منزله شیئا من الفجور

هرگاه فردی ببیند در خانه ی خود امر ناشایستی را

 

فلم یغیر،

ولی واکنشی به آن نشان ندهد،

 

بعث الله تعالی بطیر ابیض فیظل ببابه اربعین صباحا،

خداوند متعال پرنده سفیدی را می فرستد که تا چهل روز بر سردر منزل وی می نشیند.

 

فیقول له کلما دخل و خرج: غیر! غیر!

و هر بار که آن فرد خروج و ورود می کند به او یادآوری میکند که نسبت به این امر ناشایست واکنش نشان بده

 

فان غَیٌر و الا .

اگر مطلب را اصلاح کرد که هیچ وگرنه .

 

مسح بجناحه علی عینیه

آن پرنده بالش را میکند در چشم وی [یا میکشید بر چشمش]

 

و ان رای حسنا لم یره حسنا و آن رای فبیحا لم ینکره؛

و بعد از آن دیگر اگر چیز خوبی ببیند خوبی آن چیز را نمی فهمد و اگر باز امر قبیحی در آن خانه رخ دهد متوجه نمی شود [گویی بعد از چهل روز بی حس و بی تفاوت می شود ]

تیتر چطور بود ؟


بشارت شهدا به مومنان

شهدا بواسطه آنچه خدا از فضل ورحمتش نصیب آنان گردانیده شادمانند و به آن مؤمنانی که هنوز به آنان نپیوسته اند بشارت می دهند که از مُردن نترسند و اینکه هیچ خوفی بر آنان نخواهد بود و اندوهگین هم نخواهندشد.|

link| آل‌عمران: 170


صدای شهیدان را بشنویم

پیام شهیدان اگر به گوش ما برسد، از ما خوف را و حزن را برطرف خواهد کرد. آنهایی که دچار خوفند، آنهایی که دچار حزنند، این پیام را نمیگیرند، نمی‌شنوند، وَالّا اگر صدای شهیدان را بشنویم، خوف و حزن ما هم محو خواهد شد به برکت صدای شهیدان؛ این حزن و خوفِ ما را از بین خواهد برد و بهجت و شجاعت و اِقدام را برای ما به ارمغان خواهد آورد.


جنگ نرم چیست؟

امروز همه‌ی تلاش دشمنان ملّت ایران در جنگ نرم چیست؟ این است که ملّت ایران را اندوهگین و ناامید بکنند، وادار کنند ملّت ایران را که از ورود در میدان بترسد، مأیوس باشد؛ پیام شهدا نقطه‌ی مقابل این است: اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا‌ هُم یَحزَنون؛ خوف و حزن برداشته است در میدان شهادت

.



سرباز کوچک امام

خوب است سست‌پیمان‌های مغلوب‌دنیاشده، نگاهی به امثال این نوشته‌ی صادقانه و معصومانه بیندازند، شاید رحمت خدا شامل آنان شود. |

More|


سال نوی کاریتون هم مبارک باشه؛؛ تعطیلات چقدر زود گذشت!


اگر زن احساس کرد شوهرش به او دروغ می‌گوید یا مرد احساس کرد که زنش به او دروغ می‌گوید و هر کدام احساس کردند دیگری در اظهار محبّت صادق نیست، این دیگر پایه‌های محبّت را سست خواهد نمود. اگر می‌خواهید محبّت باقی بماند، اعتماد را حفظ کنید و اگر می‌خواهید زندگی پایدار بماند باید محبّت را نگه‌دارید.


+ به نظر شما اعتماد چگونه می‌تواند در محبت تاثیر بگذارد؟

بازنشر:

ای که از دستت میرسد. (مردم سیل‌زده)



محبّتِ همسرِ شما به شما، وابسته به عمل شماست. اگر بخواهید محبّتش محفوظ بماند، باید رفتار خودتان را محبّت برانگیز کنید. بایستی وفاداری کنید، امانت نشان بدهید، صفا نشان بدهید. توقّعات خود را خیلی بالا نبرید، باید همکاری کنید، باید اظهار محبّت کنید، اینها محبّت ایجاد می‌کند.


محبّت ورزیدن، سرمایه‌ای است که در اوّل ازدواج، خدا به دختر و پسر هدیه می‌کند. به یکدیگر محبّت پیدا می‌کنند. این را باید نگه داشت. |

link|



یه اعتراف بکنم؟ من وقتی دانشجو و مجرد بودم در اوقات خلوت و تنهایی خودم این کتاب رو میخوندم به خاطر همین چندباری احتمالا دوره اش کردم ولی بقول خانمم حالا که لازمش دارم نمی‌خونم! مجردی هم درد بدی بودا (مجردها منو ببخشند ولی حس کردم زیادی ناله کردم از زندگی خوبه یکم هم از درد مجردی بگویم)




من دوست‌های خیلی خوبی توی بلاگستان پیدا کردم. دوست‌هایی که بیشترشون عقایدِ نه تنها متفاوت، بلکه متضادی با من داشتن. اما من حفظ دوستی رو در اولویت قرار دادم. گاهی اون‌ها پست‌هایی می‌نوشتن که حتی با بنیادی‌ترین اعتقادات من هم مخالفت می‌کرد. اما من می‌خواستم دوستِ اون‌ها بمونم. هیچوقت کمترین تلاشی نکردم تا یکی رو قانع کنم که اشتباه فکر میکنه چون من جورِ دیگه‌ای فکر میکنم. من اون‌ها رو مستقل از عقیده‌شون دوست داشتم.|

link|

چارلی عزیز؛ به خاطر حرمتی که برای واژه دوستی قائل هستی تو را تحسین می‌کنم و دوستت دارم.


شیعیان نادری مانند برقعی که سُنی و پس از آن وهابی شدند، نقطه عزیمت خود را نقد خرافات و بدعتها قرار دادند. اما در ادامه به خاطر تندوری و نداشتن تحلیل جامع و عمیق و ریشه یابی درست مسائل، به نفی اصل رسیدند و بالکل از تشیع بریدند.


من امروز این خطر را در رابطه با نسبت برخی حزب اللهی‌های جوان احساس می‌کنم. تمرکز بر نقاط ضعف که بعضا نقطه ضعف هم نیستند و تحت تاثیر برخی بزرگنمایی‌هاست و ندیدن نقاط قوت و عدم تحلیل درست در مورد ریشه ضعفها و نیز نداشتن فهم درست از ماهیت پدیده‌های ی اجتماعی، ممکن است آنها را به نفی نظام جمهوری اسلامی بکشاند.


حقیر - که خود از خدای تعالی عاقبت به خیری طلب می‌کنم- بارها در کارگاه‌ها و کلاسهای دانشجویان و اساتید بسیجی و حزب‌اللهی آنگاه که از تمدن نوین اسلامی» و دولت اسلامی و … حرف زدم با برخورد استبعادی مواجه شدم.


بنده این موضوع را تهدیدی جدی می‌دانم. در مقاله مفصلی که در فارس منتشر شد در خصوص دستاوردها و چالش‌ها سخن گفتم. نگاه جامع و دیدن ضعفها و قوتها با هم و تحلیل درست از ضعفها و ریشه و راهکار رفع آنها داشتن، یک ضرورت است. حرفهای تند زدن هنر نیست. هنر این است که منصف باشیم و تلاش کنیم ضعف‌ها و قوت‌ها را با هم ببینیم. در این مجال فقط خواستم نسبت به این تهدید توجه دهم.


امروز اینکه همه را سیاه ببینیم و تنها نقطه روشن را رهبری معظم انقلاب بدانیم، بند کردن همه چیز به مویی است که هر لحظه می‌تواند پاره شود. وقتی خانواده وضع خوبی ندارند، چطور می‌توانیم بگوییم پدر خانواده به مسئولیتش عمل کرده است. حداقل این است که آدم خوبی است اما نتوانسته سیستم را مدیریت کند. نتیجه قهری ایجاد بدبینی، همین جنس حرفهاست. حالا چه بخواهیم و چه نخواهیم.


http://jahanbein.ir/?p=4248


بشارت شهدا به مومنان

شهدا بواسطه آنچه خدا از فضل ورحمتش نصیب آنان گردانیده شادمانند و به آن مؤمنانی که هنوز به آنان نپیوسته اند بشارت می دهند که از مُردن نترسند و اینکه هیچ خوفی بر آنان نخواهد بود و اندوهگین هم نخواهندشد.|

link| آل‌عمران: 170


صدای شهیدان را بشنویم

پیام شهیدان اگر به گوش ما برسد، از ما خوف را و حزن را برطرف خواهد کرد. آنهایی که دچار خوفند، آنهایی که دچار حزنند، این پیام را نمیگیرند، نمی‌شنوند، وَالّا اگر صدای شهیدان را بشنویم، خوف و حزن ما هم محو خواهد شد به برکت صدای شهیدان؛ این حزن و خوفِ ما را از بین خواهد برد و بهجت و شجاعت و اِقدام را برای ما به ارمغان خواهد آورد.


جنگ نرم چیست؟

امروز همه‌ی تلاش دشمنان ملّت ایران در جنگ نرم چیست؟ این است که ملّت ایران را اندوهگین و ناامید بکنند، وادار کنند ملّت ایران را که از ورود در میدان بترسد، مأیوس باشد؛ پیام شهدا نقطه‌ی مقابل این است: اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا‌ هُم یَحزَنون؛ خوف و حزن برداشته است در میدان شهادت

.



سرباز کوچک امام

خوب است سست‌پیمان‌های مغلوب‌دنیاشده، نگاهی به امثال این نوشته‌ی صادقانه و معصومانه بیندازند، شاید رحمت خدا شامل آنان شود. |

More|


سال نوی کاریتون هم مبارک باشه؛؛ تعطیلات چقدر زود گذشت!


97

مطلب وبلاگ خانه موقتی که از خودش درباره آنچه در سال 97 آموخته » پرسیده بود من را علاقمند کرد تا تجربه های مفید و آموخته های مثبت سال گذشته را مرور کنم. پیشنهاد می‌کنم شما هم در فرصت مناسب یک همچین پستی» بنویسید.



کمتر کتابی را در این سال برای تمام کردن خوانده‌ام ولی اثر مرکب» کتابی بود که آن‌را تمام کردم. این کتاب به من آموخت که در همه اتفاقاتی که در زندگی برای من افتاده و خواهد افتادخودم را 100% مقصر بدانم؛ این آموزه من را واداشت که برای اتفاقات ناگوار بعدی هیچ توجیهی نداشته باشم و آینده‌ام را فقط به خودم متکی کنم نه هیچ فرد دیگری. اثر مرکب»به من یادآوری کرد که اتفاقات و موفقیت‌های بزرگ از اتفاق‌های کوچک و تصمیم‌ها ریزِ روزمره ترکیب شده است. (اتفاق بزرگ منظور هر شکست یا موفقیتی است که به چشم می آید)

More



آموختم که در کار تیمی باید نقش خود را جدی گرفت مخصوصا در فوتبال و مخصوصا اینکه در نقش مهاجم باشی که مثلا یک توپ و فرصت مناسب با زحمت زیاد هم‌تیمی ها از دروازه بان و مدافع و هافبک توپ به تو می‌رسد ولی تو با بی‌دقتی آن را خراب می‌کنی. در هر پست دیگری که باشی باز کوتاهی تو به موفقیت کار تیمی ضربه می‌زند.
دوستانی که اهل تعمق هستند مجازند این برداشت را بکنند که فرصت‌هایی که نسل امروز ما به دست آورده است مدیون چه تلاش‌هایی است.

راستش مدتها من به خاطر روحیات شخصی بیشترِ امورات زندگی را به شوخی می‌گرفتم و این باعث شد زندگی هم به نوعی مرا به شوخی . بعدها متاثر از نگاه فلسفی زندگی را یک جبر پنداشتم که این نگاه موجب شد زندگی‌ام به وضوح تلخ و سخت و پوچ شود؛ در سالی که گذشت من تصمیم گرفتم زندگی را یک موهبت بدانم، یک موهبتِ سرشار از فرصت و محبت و رشد؛ حالا این نگاه هر روز مرا شارژ می‌کند، شانه‌هایم دیگر زیر بار امورات سخت و جدی زندگی خسته نمی‌شود چرا که چشم‌هایم حالا همه چیز را زیبا می‌بیند، زیبایی‌هایی که باید با تمام وجود قدرشان را بدانم.


یکی از جذاب‌ترین چیزهایی که در سال 97 تجربه کردم مطالعه تفسیر آیه‌های موردنظرم در سایت تدبر بود. آموختم که اگر آیه‌ای خواندم یا شنیدم به این سایت بروم و ترجمه‌ها و تفسیرها مخصوصا المیزان را بخوانم شاید متوجه شدم که چرا این آیه مرا به خودش جذب کرده است.

More



فهمیدم (هر چند دیر) که رفتارم با مدیرم مغرورانه است و خیلی بهتر از این میتونه باشه و کمی تغییر کردم. آموختم که خودم را در این رابطه مقصر بدانم و این باعث شد همه چیز درست شود! به همین سادگی.


فهمیدم که گاهی برخی اتفاقات مجازی خیلی میتونه آدم رو خوشحال کنه؛ مثل ازدواج خانم الف و مثل کار پیدا کردن محبوبه شب، (آدم خواسته یا ناخواسته با زندگی دوستانی که خاطره‌طورهای خودشون رو توی وبشون به ما میگن، همراه میشه دیگه، یک نمونه ی جالبش هم ماجراهای مامان پریسا و اردشیرشون بود که خیلی توی ذهنم مونده؛ مال قبل از 97 بود البته) یکی از چیزهایی که دوست دارم برایم به عادت تبدیل بشود این است که سعی کنم اگر با کسی دوست شدم به راحتی دوستی ام با او را تمام نکنم. دوستی ها ثمره اعتماد است و این اعتمادها در همین حد دوستی مجازی اش هم ساده به دست نیامده است.



در اوج گرانی‌های سال 97 که همه چیز کشید بالا من نیازمند مبلغ زیادی پول شدم و البته فهمیدم که هنوز رفقایی هستند که در این جور مواقع با اشتیاق به آدم کمک می‌کنند.


از یکی از رفقای وبلاگی درباره اخلاق خودم پرسیدم و گفتم قبول داری که من اکثر اوقات پسر خوبی هستم؟ تایید نکرد| پاسخش منو یاد پست 894 فیشن‌نگار انداخت. فکر کنم باید بروم ارزیابی ام از خودم را دور بِیَندازم. یا حق




امسال در شیراز سیل ویرانگری آمد، درست در فصلی که آنجا پر از مسافران نوروزی بود. اما، در شیراز هیچ جنسی گران نشد و درست برعکس.

 

هتل‌ها، رستوران‌ها، باغ‌ها، سالن‌ها و مساجد، درب‌ها را به روی سیل زدگان گشودند و رایگان از همه پذیرایی کردند، حوله و البسه توزیع کردند، ناهار و شام، میوه و شیر و چای رایگان توزیع می‌کردند.

 

مردم درب‌های منازلشان را به روی مسافران و سیل زدگان گشودند و رایگان در اختیار آنان گذاشتند.

 

تعمیرکاران برای تعمیر رایگان ماشین‌های صدمه دیده، تعمیرکاران موبایل برای تعمیر رایگان گوشی‌های همراه سیل‌زدگان و مسافران اعلام آمادگی کردند و فراخوان زدند، قالیشویی‌ها، قالی‌های همشهریان را رایگان شستند و شهر در کمترین زمان ممکن، پاکسازی شد.

 

در شیراز هیچ حسابی برای کمک به سیل زدگان گشوده نشد، بلکه انبوه شماره تلفن بود، که در اختیار همه سیل‌زدگان قرار می‌گرفت، برای برآوردن احتیاجاتشان. همه اینها یعنی رشد فرهنگی، انسان‌دوستی و بزرگ منشی.

 

همانطور که در دوران جنگ، شیرازی‌ها، جنگ زدگانِ سراسر کشور را، با آغوشِ باز پذیرفتند و به بهترین شکلِ ممکن، پذیرایی کردند، تا جایی که بسیاری از جنگ‌زدگان برای همیشه و مادام العمر در شیراز ماندند.

 

و زیباتر، روز بعد از سیل، مهمانان نوروزی که قصد ترک شیراز را داشتند، با هزاران شاخه گل، توسط شیرازی‌ها بدرقه شدند؛ چقدر زیبا، چقدر باسلیقه

بی‌خود نیست که تا قدم به شیراز می‌گذارم، حالم خوب می‌شود.

 

 


https://cdn.isna.ir/d/2019/03/31/3/57853512.jpg

من هم به نوبه خودم، دوست داشتم از این اقدام فرهنگی تشکر کنم؛ فرهنگی به این معنی که از دل فرهنگ و سبک زندگی مردم یک شهر، بدون برنامه ریزی قبلی اتفاق افتاد. چقدر دوست دارید کاری کنید که شهر شما نیز در مواقع مورد نیاز چنین رفتاری از خودش نشان بدهد؟ من که خیلی

برنامه

زمزم احکام» با هدف تبیین احکام شریعت و ایجاد ارتباط بین مراجع معظم تقلید و اقشار مختلف مردم طراحی شده است. این برنامه همواره بیشترین حجم تماس‌های صوتی و پیامکی را به خود اختصاص داده است. پاسخگویی شخص مرجع تقلید یا نماینده ویژه‌ ایشان سبب شده است؛ آنچه در این برنامه به عنوان نظر شرعی مرجع تقلید بیان می‌شود برای عامه مخاطبان قابل استناد و عمل باشد.

 

پ.ن: اگر تجربه این را داشته باشید که یک سوال شرعی را از دفتر مراجع یا وبسایت‌های رسمی آنها پیگیری کرده باشید متوجه می‌شوید که اینکه یک مرجع تقلید با صدای خودش به سوال شرعی پاسخ بدهد چقدر پسندیده و خیال‌راحت‌کُن» است. آقای آیت‌الله مکارم مرجعی هستند که خود شخصا به پرسش‌های شرعی برنامه زمزم احکام» پاسخ می‌دهند.


#برای_ضریب


شیطان ما را مجبور نمی کند. او با سماجت درب خانه ی دل ما می نشیند و هر از گاهی در می‌زند. اگر در را باز کردی کار شیطان شروع می‌شود و با این روند شروع به کار می‌کند: شیطان در سینه‏ ها لانه کرده و به زاد و ولد می‌پردازد(فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ) و دامانشان را پرورشگاه جوجه‌های خود یافته است. (وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ)

|link|




پ.ن: کتاب

مستند حیفا» رو کسی خونده؟ وقتی این حدیث رو شنیدم (توی سخنرانی) یاد طرز کار جاسوسی افتادم که توی این کتاب سرگذشتش اومده. پیشنهاد می‌شود برای فهم حدیث هم که شده بخوانید.


اگر دوست دارید پستی که می‌پسندید بیشتر دیده شود آن را لایک کنید؛ مثلا

پست قبلی


در عمده‌ی ادیان و اساطیر کهن، الهه‌ها و ایزد بانوان مربوط به زمین، مؤنث‌اند، که ناشی از شباهت و ویژگی‌های زن و زمین در حیات‌بخشی و باروری است.
بشر این نیروی زایش در زن را در زمین نیز می‌دیده است، انسان پیش‌ازتاریخی وجود کوه‌ها و دریاها و دره‌ها و رودخانه‌ها را با نیروی فرزند دار شدن زن یکی می‌دانسته.  میرچا الیاده معتقد است که هر نوع زیست و حیات به نیروی باروری زمین امکان‌پذیر است و از میان عناصر گیتی، چون زمین، ماه و آب به نظر می‌رسد که زمین بیش از هر عنصر دیگری، در گمان انسان پیش تاریخی به جنس زن مرتبط بوده است.

 

به همین سبب زمین در نزد بسیاری از اقوام و در نزد بیشتر اساطیر جنبه مادری پیداکرده است و مادینه انگاشته شده است. و به‌این‌علت است که وطن، مادر تلقی می‌شود.» [2]

 

برا اساس نظریه های نمادشناسی شخصیت زن در یک فیلم سینمایی، نماد سرزمین است. اگر زنی به تصاحب مردی در آمد، یعنی آن سرزمین به تصاحب طرف مقابل درآمده است و بالعکس.

 

ریشه این نماد در اساطیر است. زن در ادیان و اسطوره‌ها، نماد زمین بوده است.

پ.ن: زمین، ای فرودگاه من دوستت دارم؛ معراج من باش :) دوستانی که می‌خواهند با نویسنده مطلب فوق ارتباط بگیرند وب

صالحات را دنبال کنند.


کامنت من: گاهی برخی مثال هایی مثل مباحث فلسفه هنر و زبان شناسی و (که می خورد شبیه حدسیات باشند) و محقق نمیتواند اثبات کند که مثلا ارض و حرث از یک ریشه هستند ولی قرائنی که می دهد تا حدی ذهن را قانع می‌کند شاید از اتقان علمی کمتری برخوردار هستند (از نظر فلسفی) ولی هم می تواند به مباحث صرفا علمی برای خواننده جذابیت ببخشد و هم آنها را ملموس تر کند.

بازنشر: عزیزانی که در پویش موثرترین وبلاگ‌ها شرکت کرده اند لینک پست خود را برای پویش بفرستند تا راحت تر بتوان آمارگیری کرد. این هم

آدرس پویش


پیشنهاد: گاهی بعضی وقت‌ها بدون اینکه وارد پنل بشوید به وب رفقایتان سر بزنید و کامنت‌ها را بخوانید، حس غریبانه‌ای دست می‌دهد که شاید تجربه‌ی آن برای شما هم جذاب باشد.

لبخند: پست یه جوری شد که نمی‌دونم الان توی کامنتها درباره چی باید حرف بزنیم؟



مردم آزاری یعنی بری دم در کلاس دوستت بگی با فلانی کار دارم، استاد میگه چیکارش داری، میگی مامانش واسش لقمه گرفته، گفته بیام بش بدم.


آیا مردم‌آزاری کار خوبی است؟

یادش بخیر، چقدر باهاش خستگی در می‌کردیم (سایه خودش می‌آیه رو می‌گم) وبلاگ محذوفم


داوطلب می‌خواهیم برای سرشماری و آمارگیری:

لینک


نصرالله پورجوادی / ۲۰۱۵-۰۳-۲۳ ۰۲:۰۶

اول از همه نوروز را به همۀ دوستان فیس بوکی خودم تبریک می گویم. من نوروز را عید نمی دانم. عید را برای همان روز گوسفند کشان و روز فطر به کار می برم. و برای اولی هم خیلی احترام قائل نیستم، چون از هر گونه کشت و کشتار بیزارم. اما نوروز عید نیست. نوروز بالاتر از عید است. بالاتر از هر روز دیگر. نوروز بدو خلقت است- خلقت عالم و آدم، نوروز طلوع آفتاب خلقت است، شکفتن گلها ست، سبز شدن درختان، زایش طبیعت، اول ماجرا، نوروز مظهر اسم الاول است، اولین نفسی که آفریدگار عالم کشید نوروز بود. نوروز آغاز تجدید حیات است؛ عین حیات است.

اما بعد، دیروز داشتم کتاب یکی از این سلفی های قدیم رامیخواندم. کتاب طیوریات» کتابی است در اصل از یک حنبلی که یک سلفی آن را گزینش کرده است. این کتاب در واقع محصول سلفی های اصفهان است. مؤلف اصلی هم احتمالا اصفهانی بوده. اصفهان زمانی مرکز حنبلی ها و سلفی ها بوده است. اصلا حنبلیت از اصفهان شروع شد و شاید هم اینها همه میراث یهودیت اصفهانیهاست. اصفهان هیچ وقت از شرّ قشری گری و تعصب خشک ظاهری و حنبلی و سلفی رهائی پیدا نکرده است. زمانی که در عهد عمر بن عبدالعزیز گفتند به علی بن ابی طالب کسی نباید ناسزا بگوید اصفهانیها پول جمع کردند و دادند به حاکم شهر تا اجازه دهد شش ماه بیشتر به علی فحش بدهند. تشیع اصفهانی ها هم افتادن از آن طرف بام است.

اصفهان فقط شهر حنبلی های خشک مقدس و متعصب و جوانان بی رحم اسید پاش نبوده است. اصفهان از قدیم ترین شهرهای فرهنگی ایران زمین بوده. افتخار ایران پیش از اسلام و بعد از اسلام اصفهان است. شما کتابهای نویسندگانی چون ابوالشیخ و حمزۀ اصفهانی ( اگر بود) و ابونعیم اصفهانی را که بخوانید می بیننید یک سوم بزرگان عالم اسلام همه از اصفهان برخاسته اند، یک سوم دیگر هم از خراسان و یک سوم هم از شهرهای دیگر. خودم می‌دانم مبالغه می کنم ولی این مبالغه خیلی دور از حقیقت نیست.


پ.ن: این مطلب در سایت خودش حذف شده ولی در فیدخوان اینوریدر قابل دسترسی است.
منتشر می‌شود جهت خالی شدن بخش پیشنویس‌ها (علی برکت الله)


حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و مردم سراسیمه از خانه‌هایشان بیرون می‌آمدند. بعضی از خانه‌ها ویران شده بود و تیرک‌هایشان بیرون زده بود.


آقا مهدی متوجه خانه‌ای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی فریاد می‌کشید و کمک می‌خواست. مهدی در را هل داد و باز کرد. آب تا بالای زانو رسیده بود. از پیرزن پرسید که آیا کسی زیر آوار مانده یا نه؟


پیرزن بر سر و صورت‌ن گفت که وسایل خانه‌ و کل زندگی‌اش زیر آوار مانده و آب به زیرزمین رفته است. گویا جهیزیه دخترش که با سختی آن را جمع کرده بود در زیرزمین جامانده و خیس شده بود.


آقا مهدی به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید. مهدی به سمت کوچه دوید و وانت آتش‌نشانی را پیدا کرد و به خانه پیرزن آورد. آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می‌شد. مهدی غرق گل و لای شده بود. پس از دقایقی پمپ همه آب زیرزمین را خالی کرد.


پیرزن که حالش بهتر شده بود، شروع کرد به دعا کردن مهدی. گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد. تا لحظه ای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود! |

link|


مهدیِ ماجرای بالا (شهید مهدی باکری») به مدت 9 ماه شهردار شهر ارومیه بود.


حمید هیچ گاه به مهدی نمی گفت برادر، بلکه می‌گفت آقا مهدی. در صورتی که خود حمید نیز یک فرمانده جامع بود، اما طوری عمل می‌کرد که کسی احساس نکند برادر مهدیِ فرمانده است. این دو اسطوره آذری زبان غریب و گمنام به شهادت رسیدند و هنوز جنازه این دو شهید بزرگوار پیدا نشده است|شاهد یاران: 117|


برنامه

زمزم احکام» با هدف تبیین احکام شریعت و ایجاد ارتباط بین مراجع معظم تقلید و اقشار مختلف مردم طراحی شده است. این برنامه همواره بیشترین حجم تماس‌های صوتی و پیامکی را به خود اختصاص داده است. پاسخگویی شخص مرجع تقلید یا نماینده ویژه‌ ایشان سبب شده است؛ آنچه در این برنامه به عنوان نظر شرعی مرجع تقلید بیان می‌شود برای عامه مخاطبان قابل استناد و عمل باشد.

 

پ.ن: اگر تجربه این را داشته باشید که یک سوال شرعی را از دفتر مراجع یا وبسایت‌های رسمی آنها پیگیری کرده باشید متوجه می‌شوید که اینکه یک مرجع تقلید با صدای خودش به سوال شرعی پاسخ بدهد چقدر پسندیده و خیال‌راحت‌کُن» است. آقای آیت‌الله مکارم مرجعی هستند که خود شخصا به پرسش‌های شرعی برنامه زمزم احکام» پاسخ می‌دهند.


شیطان ما را مجبور نمی کند. او با سماجت درب خانه‌ی دل ما می‌نشیند و هر از گاهی در می‌زند. اگر در را باز کردی کار شیطان شروع می‌شود و با این روند شروع به کار می‌کند: شیطان در سینه‏ ها لانه کرده و به زاد و ولد می‌پردازد(فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ) و دامانشان را به پرورشگاه جوجه‌های خود تبدیل می‌کند. (وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ)

|link|




پ.ن: کتاب

مستند حیفا» رو کسی خونده؟ وقتی این حدیث رو شنیدم (توی سخنرانی) یاد طرز کار جاسوسی افتادم که توی این کتاب سرگذشتش اومده. پیشنهاد می‌شود برای فهم حدیث هم که شده بخوانید.


اگر دوست دارید پستی که می‌پسندید بیشتر دیده شود آن را لایک کنید؛ مثلا

پست قبلی


97

مطلب وبلاگ خانه موقتی که از خودش درباره آنچه در سال 97 آموخته » پرسیده بود من را علاقمند کرد تا تجربه های مفید و آموخته های مثبت سال گذشته را مرور کنم. پیشنهاد می‌کنم شما هم در فرصت مناسب یک همچین پستی» بنویسید. نود و هفتِ من:



کمتر کتابی را در این سال برای تمام کردن خوانده‌ام ولی اثر مرکب» کتابی بود که آن‌را تمام کردم. این کتاب به من آموخت که در همه اتفاقاتی که در زندگی برای من افتاده و خواهد افتادخودم را 100% مقصر بدانم؛ این آموزه من را واداشت که برای اتفاقات ناگوار بعدی هیچ توجیهی نداشته باشم و آینده‌ام را فقط به خودم متکی کنم نه هیچ فرد دیگری. اثر مرکب»به من یادآوری کرد که اتفاقات و موفقیت‌های بزرگ از اتفاق‌های کوچک و تصمیم‌ها ریزِ روزمره ترکیب شده است. (اتفاق بزرگ منظور هر شکست یا موفقیتی است که به چشم می آید)

More



آموختم که در کار تیمی باید نقش خود را جدی گرفت مخصوصا در فوتبال و مخصوصا اینکه در نقش مهاجم باشی که مثلا یک توپ و فرصت مناسب با زحمت زیاد هم‌تیمی ها از دروازه بان و مدافع و هافبک توپ به تو می‌رسد ولی تو با بی‌دقتی آن را خراب می‌کنی. در هر پست دیگری که باشی باز کوتاهی تو به موفقیت کار تیمی ضربه می‌زند.
دوستانی که اهل تعمق هستند مجازند این برداشت را بکنند که فرصت‌هایی که نسل امروز ما به دست آورده است مدیون چه تلاش‌هایی است.

راستش مدتها من به خاطر روحیات شخصی بیشترِ امورات زندگی را به شوخی می‌گرفتم و این باعث شد زندگی هم به نوعی مرا به شوخی . بعدها متاثر از نگاه فلسفی زندگی را یک جبر پنداشتم که این نگاه موجب شد زندگی‌ام به وضوح تلخ و سخت و پوچ شود؛ در سالی که گذشت من تصمیم گرفتم زندگی را یک موهبت بدانم، یک موهبتِ سرشار از فرصت و محبت و رشد؛ حالا این نگاه هر روز مرا شارژ می‌کند، شانه‌هایم دیگر زیر بار امورات سخت و جدی زندگی خسته نمی‌شود چرا که چشم‌هایم حالا همه چیز را زیبا می‌بیند، زیبایی‌هایی که باید با تمام وجود قدرشان را بدانم.


یکی از جذاب‌ترین چیزهایی که در سال 97 تجربه کردم مطالعه تفسیر آیه‌های موردنظرم در سایت تدبر بود. آموختم که اگر آیه‌ای خواندم یا شنیدم به این سایت بروم و ترجمه‌ها و تفسیرها مخصوصا المیزان را بخوانم شاید متوجه شدم که چرا این آیه مرا به خودش جذب کرده است.

More



فهمیدم (هر چند دیر) که رفتارم با مدیرم مغرورانه است و خیلی بهتر از این میتونه باشه و کمی تغییر کردم. آموختم که خودم را در این رابطه مقصر بدانم و این باعث شد همه چیز درست شود! به همین سادگی.


فهمیدم که گاهی برخی اتفاقات مجازی خیلی میتونه آدم رو خوشحال کنه؛ مثل ازدواج خانم الف و مثل کار پیدا کردن محبوبه شب، (آدم خواسته یا ناخواسته با زندگی دوستانی که خاطره‌طورهای خودشون رو توی وبشون به ما میگن، همراه میشه دیگه، یک نمونه ی جالبش هم ماجراهای مامان پریسا و اردشیرشون بود که خیلی توی ذهنم مونده؛ مال قبل از 97 بود البته) یکی از چیزهایی که دوست دارم برایم به عادت تبدیل بشود این است که سعی کنم اگر با کسی دوست شدم به راحتی دوستی ام با او را تمام نکنم. دوستی ها ثمره اعتماد است و این اعتمادها در همین حد دوستی مجازی اش هم ساده به دست نیامده است.



در اوج گرانی‌های سال 97 که همه چیز کشید بالا من نیازمند مبلغ زیادی پول شدم و البته فهمیدم که هنوز رفقایی هستند که در این جور مواقع با اشتیاق به آدم کمک می‌کنند.


از یکی از رفقای وبلاگی درباره اخلاق خودم پرسیدم و گفتم قبول داری که من اکثر اوقات پسر خوبی هستم؟ تایید نکرد| پاسخش منو یاد پست 894 فیشن‌نگار انداخت. فکر کنم باید بروم ارزیابی ام از خودم را دور بِیَندازم. یا حق




محبّتِ همسرِ شما به شما، وابسته به عمل شماست. اگر بخواهید محبّتش محفوظ بماند، باید رفتار خودتان را محبّت برانگیز کنید. بایستی وفاداری کنید، امانت نشان بدهید، صفا نشان بدهید. توقّعات خود را خیلی بالا نبرید، باید همکاری کنید، باید اظهار محبّت کنید، اینها محبّت ایجاد می‌کند.


محبّت ورزیدن، سرمایه‌ای است که در اوّل ازدواج، خدا به دختر و پسر هدیه می‌کند. به یکدیگر محبّت پیدا می‌کنند. این را باید نگه داشت. |

link|





ناخوش که باشی بدتر از هر درد، حیرانی‌ست
وقتی نمی دانی چه دارویی اثر دارد

از دست عالم خسته‌ام، مثل یتیمی که
تنهاست؛ در حالی که می‌داند پدر دارد.


وقتی همه هستند اما او که باید نیست

در باغ باشی یا قفس؛ فرقی مگر دارد؟!


این درد دل‌ها هم همه از روی دلتنگی‌ست،

ما بی خبر هستیم،. او از ما خبر دارد


آه ای مسیحا، کی می‌آیی، بی تو این دنیا

وضعی شبیه حال و روز محتضر دارد


از رقّه تا کشمیر، از بغداد تا پاریس.

عالم مگر شکلی از این آماده‌تر دارد؟!


این طور می‌خواهیم او را و خدا را شکر

لیلای ما مجنون تر از ما آنقَدَر دارد.


پ.ن: تشکر می‌کنم از اعضای وبلاگ‌نویس محترم بیان که باز هم مثل همیشه به فیشنگار لطف داشتند.|

نتایج پویش موثرترین وبلاگ ها| + معلومه در محفل انس با شعر بوده‌ام این روزها؟



هاتف میخانه

بعضیا دچارُ دوست دارند، ولی خب بعضیا هم هستند که چشم دیدن دچار در بیان را ندارند؛ درست یا نادرست من به آنها حق میدهم که احساس قلبی خود را همراهی کنند و چون حس کردم تعداد این افراد زیاد شده است تصمیم گرفتم بگذارم کمی نفس بکشند.


یک وبلاگ خیلی خصوصی درست کرده ام برای کسانی که دوست داشته باشند دچار را بدون فیش‌هایش. منظورم این است که آن وب محتوای خاصی به شما انتقال نمی‌دهد، پر است از غفلت و سرشار از تبسم.


دوستی که به شوخی توهین می‌کنی به وبلاگ برتر (راحت باش ما رفتیم) دوستی که وبت رو به روز نمی‌کنی شاید به خاطر اعتراض به حضور من(راحت باش ما رفتیم) اونایی که از راه‌های دور اومدین (از شما هم تشکر می‌کنیم) دوست عزیزی که کامنت خصوصی میذاری و تهدید می‌کنی (ما رفتیم)دوست محترمی که دیگه با ما نمی‌چرخی (دیگه اگه پشت گوشتون رو دیدین منم می بینید) خلاصه: تا اطلاع ثانوی توی وب ها کامنت نمیذارم، کامنت های عمومی شما رو هم شاید جواب ندهم.


پ.ن: از سرکار خانم باقری (پینترست) تشکر می‌کنم که زحمت کشیدند و به درخواست دچار این بیت از غزل حافظ را خوشنویسی کردند. فیشنگار هم به روز می‌شود.


بعضیا هم هستن از بلاگرا که اگر چند هفته هم نَری سراغشون رو بگیری نمیان یه سلام بکنن به آدم که مثلا ما هنوز زنده ایم ولی خاموشیم. به نظرتون نمره اینا توی دوستی چنده؟


در آن مسجد مؤمنینی هستند که میل دارند از پلیدی گناهان و آلودگی‌های ظاهر و باطن پاک شوند و خداوند این‌چنین افراد پاکیزه ای را دوست می‌دارد و لذا تو باید در میان چنین افرادی باشی.

(توبه: 108)


وقتی وارد جلسه اخلاق می‌شوی تجمع چنین افرادی را زیاد می‌بینی؛ که با انگیزه خوب‌تر شدن آمده‌اند.



ناخوش که باشی بدتر از هر درد، حیرانی‌ست
وقتی نمی دانی چه دارویی اثر دارد

از دست عالم خسته‌ام، مثل یتیمی که
تنهاست؛ در حالی که می‌داند پدر دارد.


وقتی همه هستند اما او که باید نیست

در باغ باشی یا قفس؛ فرقی مگر دارد؟!


این درد دل‌ها هم همه از روی دلتنگی‌ست،

ما بی خبر هستیم،. او از ما خبر دارد


آه ای مسیحا، کی می‌آیی، بی تو این دنیا

وضعی شبیه حال و روز محتضر دارد


از رقّه تا کشمیر، از بغداد تا پاریس.

عالم مگر شکلی از این آماده‌تر دارد؟!


این طور می‌خواهیم او را و خدا را شکر

لیلای ما مجنون تر از ما آنقَدَر دارد.


پ.ن: تشکر می‌کنم از اعضای وبلاگ‌نویس محترم بیان که باز هم مثل همیشه به فیشنگار لطف داشتند.|

نتایج پویش موثرترین وبلاگ ها| + معلومه در محفل انس با شعر بوده‌ام این روزها؟



در عمده‌ی ادیان و اساطیر کهن، الهه‌ها و ایزد بانوان مربوط به زمین، مؤنث‌اند، که ناشی از شباهت و ویژگی‌های زن و زمین در حیات‌بخشی و باروری است.
بشر این نیروی زایش در زن را در زمین نیز می‌دیده است، انسان پیش‌ازتاریخی وجود کوه‌ها و دریاها و دره‌ها و رودخانه‌ها را با نیروی فرزند دار شدن زن یکی می‌دانسته.  میرچا الیاده معتقد است که هر نوع زیست و حیات به نیروی باروری زمین امکان‌پذیر است و از میان عناصر گیتی، چون زمین، ماه و آب به نظر می‌رسد که زمین بیش از هر عنصر دیگری، در گمان انسان پیش تاریخی به جنس زن مرتبط بوده است.

 

به همین سبب زمین در نزد بسیاری از اقوام و در نزد بیشتر اساطیر جنبه مادری پیداکرده است و مادینه انگاشته شده است. و به‌این‌علت است که وطن، مادر تلقی می‌شود.» [2]

 

برا اساس نظریه های نمادشناسی شخصیت زن در یک فیلم سینمایی، نماد سرزمین است. اگر زنی به تصاحب مردی در آمد، یعنی آن سرزمین به تصاحب طرف مقابل درآمده است و بالعکس.

 

ریشه این نماد در اساطیر است. زن در ادیان و اسطوره‌ها، نماد زمین بوده است.

پ.ن: زمین، ای فرودگاه من دوستت دارم؛ معراج من باش :) دوستانی که می‌خواهند با نویسنده مطلب فوق ارتباط بگیرند وب

صالحات را دنبال کنند.


کامنت من: گاهی برخی مثال هایی مثل مباحث فلسفه هنر و زبان شناسی و (که می خورد شبیه حدسیات باشند) و محقق نمیتواند اثبات کند که مثلا ارض و حرث از یک ریشه هستند ولی قرائنی که می دهد تا حدی ذهن را قانع می‌کند شاید از اتقان علمی کمتری برخوردار هستند (از نظر فلسفی) ولی هم می تواند به مباحث صرفا علمی برای خواننده جذابیت ببخشد و هم آنها را ملموس تر کند.

بازنشر: عزیزانی که در پویش موثرترین وبلاگ‌ها شرکت کرده اند لینک پست خود را برای پویش بفرستند تا راحت تر بتوان آمارگیری کرد. این هم

آدرس پویش


پیشنهاد: گاهی بعضی وقت‌ها بدون اینکه وارد پنل بشوید به وب رفقایتان سر بزنید و کامنت‌ها را بخوانید، حس غریبانه‌ای دست می‌دهد که شاید تجربه‌ی آن برای شما هم جذاب باشد.

لبخند: پست یه جوری شد که نمی‌دونم الان توی کامنتها درباره چی باید حرف بزنیم؟



نمی‌شود مجید ما را به مجیدِ اخراجی‌ها نسبت داد. برای اینکه مجید سوزوکی به خاطر علاقه به یک دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بی‌بی زینب همه‌چیز را به‌یک‌باره رها کرد و رفت.


بازنشر: خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید» را نگرفت


با توجه به اینکه دوست دارم کیفیت فیش‌هام بالاتر برود پس دوست دارم دوباره جدی‌تر کتاب بخوانم. حداقل بیاییم هر ماه یک یا دو کتاب بخوانیم. من خودم پیش روی شما اعلام می‌کنم تا از فشار افکار عمومی هم که شده کمی مطالعه کنم. با کتاب

منطق صوری شروع می‌کنم ، هر کی پایه است بسم‌الله



نتایج پویش موثرترین وبلاگ‌ها


به خاطر رسوبات دورریختنی ۲۵۰۰ سال استبداد که در فرهنگ ایرانی رخنه کرده، افراد در هر موقعیتی که قرار دارند در عین اینکه مطیع و متملق بالاتر‌ها می‌شوند در برابر زیردستان و همکاران، مستبدهای متکبر هستند.


+ منابع کنکور سراسری انسانی ( چه کتابهای کمک درسی پیشنهاد می‌کنید؟)3 مورد بیان کنید

+ کسی می‌شناسید که سال اخیر کنکور دکتری فلسفه شرکت کرده باشه؟ (خصوصی بگویید)

+ کسانی که آدرس وب خصوصی مرا می‌خواستند کامنت خصوصی بگذارند.


پیمانکار+کارگر+پول


در جوامعی که کارفرما غالباً از صاحبان زر است، کم‌کاری و فرار از وظائف تحمیلی یک واکنش طبیعی و مشروع تلقی گردیده رفته رفته عادت ثانوی مردم می‌شود.|شما هم برای این عکس کاریکاتوری کپشن بزنید.

فیش مرتبط: زیردستان و بالاسری های ما


گفتگوی خواندنی یک دختر شیعه با مدیر اهل‌سنت  مدرسه

ما در کلاس که 24 نفر هستیم، معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره، به من میگه: خانم محمدی، شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه. و به بچه ها میگه: بچه ها، شما گوش به حرف مبصر کنید، تا من برگردم شما میگید پیامبر (ص) از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد.

 

آیا پیامبر(ص)، به اندازه معلم ما، بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی بهم نریزد؟!

 

جواب مدیر اهل‌سنت به دانش آموز شیعه: برو فردا با ولیت بیا کارش دارم.

دانش‌آموز رفت و فرداش با دوستش اومد.

مدیر گفت دختر چرا ولیتو نیووردی، مگه نگفتم ولیتو بیار؟


دانش‌آموز گفت این ولیه منه دیگه. مدیر عصبانی شد و گفت:

منظور من سرپرستته، پدرته، رفتی دوستتو آوردی؟


دانش‌آموز گفت: نشد دیگه اینجا میگی ولی یعنی سر پرست، پس چطور وقتی پیامبر(ص) میگه این علی(ع) ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست؟


انسان ذاتاً کنجکاو» آفریده شده، و قسمت عمده معلومات او - و به عقیده بعضى همه آن - مدیون همین حسّ کنجکاوى است. او این حس را در همه چیز به کار مى اندازد و مى خواهد تا آن جا که فکر و عقل او اجازه مى دهد اسرار و فلسفه احکام و  چگونگى عقاید مربوط به آن را درک کند. به همین دلیل ما انتظار داریم اسرار همه مسائل اسلامى اعمّ از عقاید، احکام و قوانین را، تا آن جا که مى توانیم درک کنیم و نیز انتظار داریم معلومات ما در این قسمت با معلوماتى که از جهان آفرینش از طریق علوم طبیعى دریافته ایم کاملاً تطبیق کند. این انتظار ما کاملاً بجاست.


در آن مسجد مؤمنینی هستند که میل دارند از پلیدی گناهان و آلودگی‌های ظاهر و باطن پاک شوند و خداوند این‌چنین افراد پاکیزه ای را دوست می‌دارد و لذا تو باید در میان چنین افرادی باشی.

(توبه: 108)


آدم وقتی وارد جلسه اخلاق می‌شود تجمع چنین افرادی- که با انگیزه خوب‌تر شدن آمده‌اند - را حس می‌کند.


امام جمعه تهران(صدیقی) نماینده قشری است که فاصله اشعریت تا عرفان را دنبال می‌کند. برای ایمان، هویتی بالاتر از عقل و خرد قائل است. ایمان را برتر از هر نوع عقل و خدای فلسفی یا طبیعی می‌داند. گریه و اشک را بر تأمل و تعقل ترجیح می‌دهد. صحنه هستی را میدان اراده الهی با حذف هر نوع مقاومت خردگرایانه برابر آن می‌داند و به آن بخشی از متون دینی تمسک می‌کند که همین رویه را توصیه می‌کند.


در مقابل، جناح دیگر، هم میراث‌دار معتزله و فلاسفه اسلامی است که می‌خواهند دین را عقلی بفهمند و عقل را بر ایمان مقدم بدارند و هم در چنبره افکار تمدن جدید است که کرامت انسانی را پای نوعی فلسفه جبرگرایانه اشعری ذبح نمی‌کند و می‌کوشد تا او را از چنته نگاه اراده‌گرایانه و طبعا از تحقیری که تصور می‌کنند جناح مقابل نصیب انسان کرده، نجات دهند.


اگر تاریخ اسلام، برآیند واکنش‌های اخباری، اشعری، معتزلی و فلسفی و عرفانی بود، و بعدها نوعی خرد طبیعی هم بر آن افزوده شد، امروزه روز هم همان مسائل و چندگانگی‌ها را داریم.


همه ماها رابطه های مختلفی توی فضای مجازی داریم همه نوع کامنت شوخی یا جدی داریم و گاهی نظرات شخصیمون رو میذاریم که اینا (ناخوداگاه) در چشم بیننده به اسم پروفایلمون ثبت میشه.

 

همینطور مطالبی از مسائل روزمره و احساسات شخصیمون رو منتشر میکنیم. و غیره که ومی نداره با پروفایل ارزشی انجام بشه.

 

بله اگه مثلا وب شما درباره شهید علمدار باشه میتونید عکس پروفایل رو هم از ایشون بذارین. فلذا به نظر میرسه عکس شهدا و امام و اینها به عنوان پروفایل شخصی توی فضای مجازی کار قشنگی نباشه. نظر کاملا شخصی است ولی دوست دارم بقیه هم درباره این نظرم اگه دوس دارن نظر بدهند.

 


پ.ن: این فیش کامنت من برای یکی از دوستان بود گفتم بیارم توی

جزوه وبلاگنویسی خودم هم.

پ.ن: وبلاگ

ضریب بروز شد


نمی‌شود مجید ما را به مجیدِ اخراجی‌ها نسبت داد. برای اینکه مجید سوزوکی به خاطر علاقه به یک دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بی‌بی زینب همه‌چیز را به‌یک‌باره رها کرد و رفت.


بازنشر: خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید» را نگرفت

مرتبط: توضیح حجت الاسلام پناهیان درباره

پیشن‌نیاز دینداری


محبّت در صورتی خواهد ماند که طرفین حقوق یکدیگر و حدود خود را رعایت کنند و از آن تخطّی و نکنند. یعنی در واقع هر کدام از این دو طرف سعی کنند که جایگاه خود را در دل و ذهن و فکر طرف مقابل، جایگاه راسخ و نافذی قرار دهند. یعنی همان نفوذ معنوی؛ همان ارتباط و پیوند قلبی زن و شوهر. احکام اسلامی مربوط به خانواده برای این است.


بزرگانِ علما اینجا می‌‌آمدند، زیارت میکردند، [از جمله] مرحوم فیض کاشانی - فرزند ایشان، مرحوم علم‌الهُدیٰ یک جایی می‌نویسد که من در خدمت پدرم آمدیم مسجد جمکران را زیارت کردیم و اینجا بودیم

.



محمدمحسن مشهور به ملا محمدمحسن فیض کاشانی زادهٔ کاشان(۱۰۵۸ هجری شمسی)، حکیم و عارف دوره صفوی و داماد ملاصدرای شیرازی است


امام موسی صدر:

 

ادیان یکی بوده اند زیرا نقطه آغاز همه آنها یعنی خدا یکی است و هدف آنها یعنی انسان یکی است و بستر تحولات آنها یعنی جهان هستی یکی است. برای انسان گرد آمدیم برای انسانی که ادیان برای او آمده است.

 


مختصات نظریه ادیان در خدمت انسان

 

  • پیامبران پیک میان خداوند به عنوان مبدا و انسان به عنوان مقصد هستند.
  • پیامبران هم ردیف انسان ها و دارای وصف های بشری هستند.
  • هدف دین عدالت، اخلاق و عقلانیت برای انسان است.
  • دین برای انسان بوده و نه انسان برای دین.
  • دین باید به گونه ای باشد که انسان را قانع کند.
  • انسان می تواند خود و جهان پیرامون خود را اداره کند؛ چرا که خلیفه الله و دارای کرامت انسانی» است و فرشتگان او را سجده کرده اند.



مزیت نظریه

اگر انسان اصل شمرده شود بسیاری از منازعه ها و مناقشه های مذهبی کم می شود و دین نمی تواند به عنوان ابزار هوس و قدرت قرار گیرد. |

link|


اعتزال درونم گفت یه چیزی بگم؟ گفتم بگو

گفت گوشت خر مکروه است؟ گفتم بله:|


گفت گوشت خوک(گراز) حرام است؟ گفتم بله :|

 

گفت کدام را مردم بیشتر می‌خورند؟ گفتم خوک؟

گفت خب پس بهتر نیست به جای اینکه بگوییم فلان چیز حرام است بگوییم مکروه است؟

گفتم خیر :|



گفت مثلا بگوییم روزه مستحب است تا مثل اعتکاف از آن استقبال بیشتری بشود.

گفتم پس دردت این است؟


گفت

اتفاقا ما معتزله بیشتر از شماها درد دین داریم

گفتم: پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بی تمکین بود؟


گفت چقدر مونده تا افطار؟

گفتم 9 ساعت :|


فکر می‌کنم سال ۵۳ یا ۵۴ بود. من وقتی به لبنان رفتم، طبق راهنمایی‌های آقای هاشمی، قرار بود بروم مرحوم چمران را اول پیدا کنم -چمران را با رمز و علامت‌ پیدا کردم چون او هم به‌نوعی زندگی نیمه‌مخفی در لبنان داشت. به اتفاق آقای چمران به دفتر آقاموسی رفتیم تا با ایشان ملاقات کنیم.


وقتی رسیدیم، قبل از ورود به دفتر، آقای چمران گفت مراقب باشید رئیس دفتر آقاموسی متوجه نشود شما چه کسی هستید و برای چه آمده‌اید. پرسیدم چرا، گفت چون ساواکی است. تعجب کردم که آقای صدر چرا یک ساواکی را به‌عنوان رئیس دفتر گذاشته است. آقای چمران گفت رژیم ایران اگر یک عامل اینجا داشته باشد، مطمئن می‌شود که ما اینجا کار خاصی علیه رژیم ایران نمی‌کنیم.


قبل از آنکه برویم به اتاق آقای صدر، در همان دفتر با آقای چمران گفت‌وگو کردیم. ایشان می‌گفت اصلاً این کاری که در ایران شروع شده، اشتباه است و شما بیخود وقت خود را صرف این نهضت می‌کنید. از آقای چمران پرسیدم چطور؟ گفت کار شما اصلاً نتیجه ندارد، اصل کار اینجا در لبنان است و کاری که آقاموسی می‌کند، اصل است. اگر این به نتیجه برسد و ما در اینجا موفق شویم، خودبه‌خود مسئله ایران هم حل می‌شود. اگر اینجا درست نشود، آن هم به نتیجه نمی‌رسد.


آقاموسی صدر در نظر چمران بسیار باعظمت بود و امام خمینی (ره) را در کنار آقای صدر یک فرد درجه دوم محسوب می‌کرد. اعتقادش این بود که شخص اول در دنیای اسلام آقای صدر است. حتی یادم هست که آقای چمران وقتی نهضت پیروز شد و امام به ایران آمد، به فاصله یک هفته به لبنان برگشت. من اطلاع داشتم که نرفته که دوباره بازگردد. اما بعد از مدت کوتاهی، امام خمینی برای ایشان پیام فرستاد که بیا ایران کارت داریم. آن زمان، آقاموسی هم دیگر نبود و مشخص نبود شهید چمران اگر در لبنان بماند چقدر مؤثر خواهد بود.



مرحوم آقاموسی صدر، تا آنجا که رفتار ظاهری‌اش نشان می‌داد، هیچ نوعی همراهی با انقلاب نداشت.| خویینی|


امیرحسین عرب اهل 16سالشه و قهرمان کاراته تو فینال مسابقات جهانی fgyhvsjhk وقتی حاضر نشده با حریف اسرائیلی مبارزه کنه،حریف اسرائیلی بهش گفت: این مدال طلا حق توئه،بیا بگیرش امیرحسین هم جواب داد:میخوای حقمو بدی؟برو به مردمت بگو 70ساله حق یه ملت مظلوم رو خوردین،اگه راست میگید اونو بدین. اگه باور نکردید از زبان خود امیرحسین عرب بشنوید |

film|


مطلب مرتبط:

یافت‌آباد| جمعه ساعت نه و نیم



در شرایطی که من هر لحظه منتظرم زنگ بزنن و برای افطاری دعوت بشیم، سفارت غیرفخیمه‌ی انگلیس عکس کاسه بشقابهای ضیافت افطاری خود برای شخصیت های دولتی و تجاری ایران را در پشت بام سفارت منتشر می‌کند :| شخصیت خودفروخته هم نشدیم که بریم سفارت این روباه پلشت.



میگن هم مدام سرشو از زیر پتو در میاره و رو به زنش ملانی میگه زنگ نزدن؟؟؟؟



وقتایی که خانمم پای درد دل دوستای مجردش میشینه تا هفته ها (یا روزها) بسی شکر نعمت شوهر را به جا می‌آورد. اینم از مزایای شما دخترای مجرده.



ایران سعی دارد وارد جنگ هم نشود. چون فروش نفت ایران به صفر نمی‌رسد(لذت میبرین از تحلیل؟)



شعری که دارم حفظ می‌کنم:


تبر به دوش به دنبال خویش می‌گردم

که بشکنیم مگر این لاتِ» لااُبالی را



معلومه فیش ندارم؟ چقدر خوبه آدم شیش تا مطلب بنویسه و دیگه تا شیش روز چیزی ننویسه. به امید قهرمانی مجدددددد یا علی مدددددد :)


با محبوبیت خویش، خشم جماعتی را برانگیختی که علیرغم ادعاهای اسلامی، نه با جمهوریت سازگارند و نه برایشان رای و نظر مردم، مهم است. مشکل پدر هم با این جماعت خوددین پندار همین بود که باهر بهانه، می‌خواستند جمهوریت را از جمهوری اسلامی بگیرند

.|یاسر هاشمی|



چرا زودتر

این شکایت رسیدگی نمیشه تا ما هم بدونیم مشکل فردوسی پور چی بوده؟ شاید الکی داریم ازش دفاع میکنیم. #گردش_مالی_نود


ما بر آنها تندبادی که ریگها را به حرکت درمی آورد فرستادیم( و همه را هلاک کردیم )، جز خاندان لوط را که سحرگاهان نجاتشان دادیم!35 این نعمتی بود از ناحیه ما، این گونه هر کسی را که شکر کند پاداش می دهیم! کَذلِکَ نَجْزی مَنْ شَکَرَ


آیا در آن شرایطی که فساد به اوج خود رسیده و کل جامعه را دربرگرفته می‌توان شاکر بود؟



پ.ن:پیشنهاد میکنم

این مطلب را بخوانید و وبش رو دنبال کنید اگر دوست داشتید. عیدتون مبارک



از وقتی که سامانتا (فیلم Her) را دیدم رفتارم نگاهم به مفهوم ارتباط بین انسانی در فضای مجازی دگرگون شد. جنس دوستی و صمیمیت در فضای مجازی با فضای حقیقی قابل مقایسه نیست. به همین خاطر بعضی توقعات ما از دوستان مجازی مان بیجا است.(اگر بپرسید بیشتر توضیح می‌دهم)+ فیلم Her را

ببینید



از عجایب زمانه ما این است: کسی از اسلام رحمانی حرف می‌زند که قیافه اش تو را یاد اشرار خیابانی می اندازد.



می‌گفت شاید ما مردها بتوانیم با همسری که دوستمان ندارد زندگی کنیم. اما خانمها از زندگی کردن با مردی که دوستشان ندارد لطمه بزرگی میخورند.


سه نکته درباره یک توییت که دیروز یازنشر کردم:

یکی اینکه واسه م جالب بود که یک آدم ضد شیعی و ضد ایرانی به موفق بودن تصمیم ها و مدیریت راهبردی رهبر ما اذعان و اعتراف می کنه.

دو اینکه آقای مهاجرانی قبل از این هم در حمایت از رهبر اظهار نظر هایی داشته

نکته جالب توجه سوم اینه که چجوری یک آدم ناصبی ضد شیعی آقای مهاجرانی شیعه رو به خونه اش راه داده و احتمالا روی مبل خونه اش نشانده و ؟ چه اشتراکاتی این دو شخصیت دانشگاهی رو به هم وصل میکنه؟ هوم ؟


یه فیش دارم که جوابم توی اون فیش پیدا میشه. هر کی تونست بگه کدوم فیشه یه دلفین جایزشه


5️⃣یکی از مشغولیت‌های ماها که پارکینگ نداریم نقاشی است. نقاشی گنجشک‌ها روی شیشه ماشینم معمولا سیاه و سفیده. ولی یه مدته که از رنگ‌های قرمز و بنفش هم توی نقاشی‌ها استفاده می‌کنند؛ این نشون میده که توتا رسیدن. + وقتی بیشتر دقت کردم دیدم از نارنجی رقیق هم به ندرت استفاده شده؛ اگه گفتید این رنگ رو از کجا میارن؟




6️⃣براى سمینارى کویت رفته بودم. با دکتر عبدالله نفیسى در خانه اش دیدار کردم. او موضعى ضد ایران، ضد شیعه، ضد انقلاب اسلامى و حزب الله دارد! پرسید رمز نفس بلند آیت الله اى در موضع گیرى هاى استراتژیک منطقه اى و جهانى چیست، از کجاست!؟ گفتم: افق دید روشن، تحلیل دقیق و ایمان ناب.


اگر جایی هستی که نمیدونی چجوری برگردی خونه یا یکی می‌خواد بیاد دنبالت میتونی با تلگرام آدرس جایی که هستی رو براش بفرستی. احتمالا برای شما هم پیش اومده باشه که نیاز داشته باشید به این کار ولی شاید با خودتون فکر کردید که بلد نیستید و نفرستادید. در حالی که ارسال موقعیت مکانی از طریق پیام رسان ها مثل آب خوردن راحته:


  • به پنجره گفتگوی فرد مورد نظرتان بروید.
  • روی آی با نماد گیره” کلیک کنید.
  • گزینه Location (موقعیت) را انتخاب کنید.
  • اگر GPS شما روشن باشد موقعیت مکانی شما را نشان می دهد و میتوانید آن را ارسال کنید.


به نظر می‌رسد همه‌ی پیام رسانها این قابلیت رو دارند. پیام‌رسان بله هم داره این رو. من از وقتی هاتگرام توسط گوگل روی گوشیم حذف نصب شد دیگه بهم برخورد و با م رفقا رفتم بله رو نصب کردم. سرعت چتش خیلی بیشتر از هاتگرام هست، سرعت وویس و دانلودش هم خوبه. من راضیم.

لینک


کسی خاطره ای از لوکیشن دادن داره؟


دیوان محاسبات کشور مستقیماً زیر نظر مجلس شورای اسلامی است و به کلیه حسابهای وزارتخانه‌ها، موسسات، شرکتهای دولتی و سایر دستگاه‌هایی که به نحوی از انحاء از بودجه [سالانه] کل کشور استفاده می‌کنند به ترتیبی که قانون مقرر می‌دارد رسیدگی یا حسابرسی می‌نماید و گزارش تفریغ بودجه هر سال را به مجلس شورای اسلامی تسلیم می‌نماید. این گزارش باید در دسترس عموم گذاشته شود.



+ در راستای بحث ی :)

+ امروز تصادفی متوجه شدم که دیوان محاسبات کشور وابسته به مجلس است!

+ کار دیوان این است که از روزی که بودجه سالانه تصویب می شود بر موارد مصرف بودجه نظارت داشته باشد و به مجلس و مردم گزارش بدهد. اینم آدرس

سایت دیوان و گزارش های سال های قبل


ما عمدتا جریان اصولگرا را با حاکمیت و رهبری مخلوط می‌کنیم. جریان اصولگرایی جوری رفتار می‌کنند که خود را به رهبری بچسبانند. لذا هر کسی بگوید بالای چشم سپاه ابروست می‌گویند با حاکمیت زاویه پیدا کرده است. اگر کسی بگوید سپاه اینجا بد عمل کرده است می‌گویند یعنی به رهبری انتقاد کرده است. این تصور که سپاه هر کاری می‌کند حتما واو به واو را رهبری موافقت کرده و رضایت داده است، نگاه غلطی است. این تصور که اصولگرایان با حاکمیت و رهبری یکی هستند، هم تصور غلطی است.


آقای هاشمی در دهه پایانی عمر خود با این‌ها اختلاف داشته و علیه آن‌ها و علیه عملکردشان حرف زده است. اما یک عده چون خودشان با رهبری مشکل دارند، بلافاصله نقدهای آقای هاشمی را اینطور تعبیر می‌کنند که بله، یک یلی هم پیدا شده که او هم با رهبری مشکل دارد. این هم به ما پیوسته است.» در واقع، آرزوی خود را بصورت مصنوعی در شخصیت آقای هاشمی ساختند که آقای هاشمی هم مثل ما با رهبری مسأله دارد. پس آقای هاشمی هم با ماست.


یادتان هست زمانی که رهبری در بیمارستان بودند و آقای هاشمی به عیادت ایشان رفت، چه گفت؟ شما عشق منید، دین و دنیای منید، حالا که دیدم شما خوب هستید حالم خوب شد. یا باید بگوییم خدای نکرده آقای هاشمی با این حرف‌ها بازی کرده است و خلاف مکنونات قلبی‌اش گفته است که اینطور نیست. آقای هاشمی حرفش را زده است. نقدها را داشته ولی واقعا نسبت به رهبری همینطور بوده است.


سابقه رفاقت و همراهی این دو با هم طولانی است. اما آقای هاشمی بهرحال یک جاهایی انتقاد کرده، یک جاهایی در جلسه خصوصی گفته این درست نیست، آن درست است. این چیزها را می‌خواهند به حساب این بگذارند که ایشان با رهبری زاویه پیدا کرده است. در حالی که تا آخر عمرش هم معلوم است نگاهش به رهبری چه بوده و جایگاهش در نظام مشخص است. تا آخر عمر خود جزو حاکمیت بوده است. بعد از فوتش هم آقای ‌ای برایش سنگ تمام گذاشته است.


هاشمی تا پایان عمر، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو مجلس خبرگان رهبری و نزدیک‌ترین فرد به رهبری بوده است. هر وقت می‌خواست با ایشان می‌نشست و گفت‌وگو می‌کرد. مواردی هم پیدا شد که اختلاف نظر پیدا کرد ولی تا آخر هم باز ملاحظه جایگاه ایشان را می‌کرد، اینکه هاشمی از حاکمیت فاصله گرفته بود، من در جغرافیای ی آقای هاشمی چنین چیزی را نمی‌بینم که زمانی از حاکمیت فاصله گرفته باشد.


غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. من در رو باز کردم. اون یکی از زیبا‌ترین مردهای دنیا بود. چشم‌های خاکستری، درشت، زیبا. لباس یش هم شیک، از این سینه کفتری‌ها. گفتم: ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری این‌قدر خوشگل باشی! خندید. گفت: جلال هست؟ گفتم: آره، بیا تو.

 

 

موسی صدر سه چهار روز اینجا موند. من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رو به قم دعوت کرد که دیگه بیرونی و اندرونی بود. ولی می‌دیدمش. شام و نهار اینا می‌دیدیمش.| مجله‌ گوهران (ویژه‌ نیمایوشیج)، ۱۳ دی ۱۳۸۵

کاملش


مطلب بالا رو بازنشر کردم تا مقدمه ای باشه برای بازنشر این شعر از سیمین بهبهانی که می‌تواند به فیش

931 مرتبط باشد:


شدم گمراه و سرگردان،
میان این همه ادیان
میان این تعصب ها،
میان جنگ مذهب ها!

یکی افکار زرتشتی،
یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی،
یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است،
یکی هم هست نصرانی!
هزاران دین و مذهب هست،
در این دنیای انسانی . خدا،
یکی. ولی. اما. هزاران فکر رها کردیم خالق را
گرفتاران ادیانیم!

تعصب چیست در مذهب؟!
مگر نه این که انسانیم؟! اگر روح خدا در ماست.
خدا گر مفرد و تنهاست
ستیز پس برای چیست؟!
برای خود پرستی هاست.




پ.ن موقت: دوستان به جان کی قسمتون بدم که کامنت ناشناس نذارید؟
نمیخواهید که حواله تون کنم به پست 516 که؟؟


مفسر بزرگ، علامه طباطبایی فرمودند: هنگامی‌که کوه مشکلات در مقابل شما قرار گرفت، آن‌ها را با سیل صلوات بر محمد و آل محمد(ص) از میان بردارید».| این روزهای پایانی ماه رمضان که همگی انشاالله از جهنم نجات پیدا کرده ایم یعنی الان توی بهشت هستیم.|به خاطر همین حس می‌کنیم این روزهای آخر زودتر داره میگذره|پس به شکرانه این لحظات بهشتی بیایید سیل صلوات راه بیندازیم. (حدیث درباره صلوات زیاد هست که من چون روزه ام خودتون برید بخونید

.) من خودم 22 تا تسبیح صدتایی تقبل می کنم تا عید فطر.



سوال تستی:: وقتی دعوت میشید به مراسمی و بهتون خییلی خوش میگذره بیشتر از همه از کی تشکر می‌کنید؟


  1. از برگزار کننده مراسم.
  2. از کسی که شما رو به این مراسم دعوت کرده.
  3. هر دو مورد.
  4. هیچکدام.



دیروز تا یک جایی با ماشین میشد رفت. یعنی من از میدان فردوسی تا دانشگاه تهران پیاده رفتم و برگشتم. مسیر زیادی بود ولی ازدحام جمعیت به گونه ای بود که نمی‌شد بنشینی و خسته بشی. یعنی ضایع بود که پیرمردهای چروکیده و مُنَکِس اینجوری بَشاش در مسیر باشند و شانه بلندی چون من قیافه اش ناله»! تازه بعد از نمازجمعه که جمعیت متفرق شد  و می‌خواستم برگردم سراغ ماشینم متوجه شدم که چقدر راه طولانی ای طی شده.


توی صفوف نمازجمعه با یکی از رفقای دانشگاه مشغول پرس و جو از حال و روز دوستان مشترک بودیم که یک شیخ بلند قامتی از مقابل ما گذشت. در واقع استاد فلسفه غربمون بود توی همون دانشگاه و من میخواستم دوستم رو اسکل کنم گفتم: عه این حاج آقا هم توی دانشگاه خودمون بود! استاد این حرف من رو شنید و برگشت سمت صدا و ما رو بغل کرد و ماچ و بوسه! (حواسم به بالا رفتن درجه اسکل شدگی دوستم هم بود) لازم به ذکره ایشون محبوبترین استاد دوره لیسناسم بود. دستی به دو طرف صورتم کشید و با اشاره به سفید نشدن ریش ها گفت ماشالله قالی کرمون. منم توی دلم گفتم کرمونی که شمایی بعدشم دو سه تا از ریشهام که سفیده شده. راستی با آقای دوربینی هم سلفی گرفتم!




من آدم خودخواهی هستم ولی احساس می کنم فردا راهپیمایی روز قدس رو تشریف فرما بشم.

 نمیدونم چرا

 ولی حسش هست.


تکمیل میشه.


⏳ در پی انتشار مطلبی با عنوان حسش هست» در فضای مجازی رسانه های جهانی خبر دادند که دولت آمریکا طرح معامله قرن» را به تعویق انداخت. گمانه زنی هایی درباره ارتباط این نویسنده با فرقه مخفی ملامتیه مطرح شده.انتهای پیام

همه می دونیم ریا» یعنی چی. ریا» یعنی این که آدم دین فروشی کنه و برای این که دیگران خوششون بیاد الکی خودشو دین دار نشون بده. مثلا وقتی دیگران نگاه می کنن نمازش رو بهتر بخونه٬ یا این که وفتی می خواد یه پولی بذاره کف دست یه بیچاره ای توی خیابون٬ حتما به جوری پولو بده که همه ببینن و تحسین کنن. این می شه ریا. بدیهی هست که همچین کاری توی اسلام به هیچ عنوان پذیرفته نیست. نه تنها کاری که به نیت ریا انجام بشه باطل هست٬ بلکه گناه هم محسوب می شه.

پس وای بر نمازگزارانی که در نماز خود سهل‌انگاری می‌کنند، همان کسانی که ریا می‌کنند»
(سوره ماعون٬ آیه ۴-۷)


خوب. حالا اون ور بوم» کدوم ور می شه؟


اون ور بوم می شه جایی که آدم کار خوبی جلوی دیگران انجام نده! یعنی آدم برای این که کارش کاملا برای خدا خالص» باشه٬ و از ترس این که نکنه کارش دارای ریا باشه٬ جلوی چشم مردم رفتار درست و دینی انجام نده. فرقه ی ملامتیه -در حالی که در خلوت بسیار دین دار بودن- ترجیح می دادن مردم اونها رو به خاطر بی دین بودن ملامت» کنن٬ تا این که به خاطر دین دار بودن ازشون تمجید» کنن. حتی در مواردی جلوی مردم خودشون رو به گناهکار بودن می زدن٬ تا این که مردم فکر خوب در موردشون نکنن! همه این رفتارها برای این بود که نفس» خودشون رو هر چه بیشتر تحقیر کنن و در نیتجه از ریا و تزویر در امان بمونن.

شاید جالب باشه بدونین٬ این فرقه ی خاص اسلامی٬ از خراسان ایران سرچشمه گرفته.



آنها خود را از همه خلق حقیرتر می دانستند، بر هیچ کس فخر نمی فروختند و همه را احترام می کردند» ملامتیان به اجتناب از ریا چنان پایبند بودند که حتی نوشتن کتاب و تدوین احوال و اخبار مشایخ متقدم خویش را نیز ریا می دانستند. بنابراین نوشته و اثری که نشان دهنده احوال، گفتار، اعمال و روش بزرگان و پیشروان آنان باشد، وجود ندارد.» این جریان در واقع نهضتی بود علیه مقدس مآبی برخی از صوفیان که زهد را به آفت ریا آلوده بودند.

ملامتیان می خواستند تصوف را از قالب های ساختگی جدا کنند و آن را از صورت یک کارخانه کرامات سازی بیرون بیاورند.»


شاید بتوان گفت تعابیری چون شراب، می، میکده، پیر مغان، مغبچه و یا ذکر کلیسا در مقابل مسجد، و راهب در مقابل واعظ و انتقاد از ریاکاری و زهدفروشی و ترجیح باده گساری بر طاعت ریایی و برخی دیگر از تعابیری که به نوعی تظاهر به اباحی گری را دربردارد، جلوه هایی از تأثیر روش ملامتی و قلندری است که در شعر فارسی رسوخ یافته است. تا جایی که برخی حافظ را به دلیل به کارگیری چنین اصطلاحات و تعبیراتی ملامتی دانسته اند

منبع:

اینجا.


پ.ن.۱: گرچه به نظرم ملامتیه زیاده روی می کنن و از اون ور بوم افتادن٬ ولی ته دلم٬ براشون احترام قائلم. با خودم فکر می کنم٬ کاش یکم مثل اینا بودم. ایراد اجرایی و خورده شیشه های افراطی ملامتیه به کنار٬ عجب صفایی دارن.


پ.ن.۲: این نوع رفتار گرچه ایمان خود شخص رو به مرحله ی عجیب و والایی می رسونه ولی به نظرم برای جامعه مفید نیست (همون طور که ریا مفید نیست). اگر همه از ملامتیه باشن٬ دیگه دین هیچ جایی توی جامعه نداره. هیچ کس هم هیچ چیز دینی نمی تونه یاد بگیره٬ چون همه دینشون رو قایم می کنن و الگوهای خوب دینی غیب می شن!

پ.ن.۳: کاربر ط» به زیبایی به آیه ی ۲۲ از سوره ی رعد اشاره کرد: و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی می‌کنند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم، در پنهان و آشکار، انفاق می‌کنند؛ و با حسنات، سیئات را از میان می‌برند؛ پایان نیک سرای دیگر، از آن آنهاست»

http://301040.blogsky.com/print/post-564


1)بچه ها من

اون کتابی که قرار بود توی برج دو بخونم 60 درصدش تموم شد. 2) همچنین وقتی

اون کامنتی که برای سوداد گذاشته بودم رو نوشتم آدرس آیه هاش رو از خانم سوته دلان پرسیده بودم. 3) دیگه اینکه کیا

از اون روز که گفتم یا قبلش فیلم هِر رو دیدن؟ 4) آیا شما چیزهایی که یاد می‌گیرید-

مثل همین طریقه ی لوکیشن دادن. - رو به دیگران هم یاد میدین؟ 5) کدوم یک از بلاگرها واسه اینکه یه وبلاگ

برای گروه تحلیل مون بزنه رو پیشنهاد می کنید؟


با نگاه انسان‌شناسانه،از من اگر بپرسید استادمان چگونه تا انتهای تباهی رفت؛پاسخ من اعتماد به نفس بیش از حد» است. نجفی باهوش بود و متاسفانه این را می‌دانست». همیشه حس عجیبی از کنترلِ کامل بر اوضاع داشت. همیشه همه‌ی جواب‌ها را می‌دانست. بر قله‌ی هوش و منطق نشسته بود و فکر می‌کرد آن‌جا جایش امن است. ولی در این جهان، هیچ‌جا برای فرزندان آدم امن نیست.» دکتر نجفی بیماری آدم‌های مطمئن را داشت: مطمئن به خودشان،به هوششان،مطمئن به این که این‌بار هم حلش خواهند کرد،مطمئن به شانسشان.من از آدم‌های مطمئن میترسم

.

 

هیچ چیز، از هیچ انسانی بعید نیست؛ و ما همه انسانیم. داستان استاد ما را که میشنوید،بدانید:شاید برای شما هم اتفاق بیفتد».و این‌قدر از خودمان مطمئن نباشیم. ارسطو تراژدی را قصه‌ی کسی می‌داند با همه‌ی خوبی‌ها و فضائل،که فقط یک» عیب و رذیلت اخلاقی دارد و همان یک عیب لعنتی باعث سقوطش می‌شود. هرکس با چیزی از پادرمی‌آید و استاد مرا هوشش و اعتماد بیش‌از حد به نبوغش ویران کرد. اما من و‌شما چه‌طور ممکن است خودمان را نابود کنیم؟ فکر کنیم،آن یک» رذیلت اخلاقی که شاید زندگی ما» را تراژدی کند چیست؟ بترسیم از خودمان و بشناسیم بزرگ‌ترین دشمنمان را، خودمان» را بشناسیم و این‌طوری مواظب» خودمان باشیم.



در شهرداری تهران چه میگذرد


امروز می‌خوام نظرسنجی کنم درباره اینکه کدام خوانندگان مطالب خود را بیشتر دوست دارید؟ میتونید طبق متن زیر انتخاب کنید و بگید چرا:


مردم دو دسته اند:

یا وبلاگ شما را دنبال می کنند یا نمی‌کنند.

آنهایی که دنبال می‌کنند یا هر بار به مطالب جدید شما سر می‌زنند (1)یا نه.

آنهایی که سر می‌زنند یا صرفا لایک می کنند و می روند(2)

یا مطلب شما را هم می‌خوانند که اینها خودشون دو دسته میشن:

آنهایی که پست را مطالعه می‌کنند و کامنت می‌دهند(3)

یا مطالعه می‌کنند و کامنت نمی‌دهند(4).


من خودم به گزینه سه ( که پست را مطالعه می‌کنند و کامنت می‌دهند) رای میدم.


من قبلا درباره مهمانی صحبت کرده بودم و ضرورت تشکر از کسی که شما را به مهمانی دعوت می کند. حالا دکتر من را به پویش مفید درخواست جمعی برای توسعه خدمات بلاگ» دات آی آر دعوت کرده و من دوست دارم به خوانندگان اینجا پیشنهاد بدهم ضمن شرکت در پویش و نوشتن نقطه نظرات خود، لینک آن را در

پست مربوط به پویش ثبت کنند. باشد که رستگار شویم.

نقطه نظرات خودم:


۱- نسخه موبایلی بیان و متناسب شدن پنل مدیریتی برای تلفن همراه.

۲- تهیه نسخه پشتیبان برای اطمینان خاطر از حفظ مطالب و نظرات.

۳- اضافه کردن مطالب مرتبط ذیل هر پست که با توجه به برچسب‌های مختلف توسط بلاگ پیشنهاد شود و کاربر حق انتخاب داشته باشد. (این خیلی مهمه واسم)

چهار- اضافه شدن امکان پاسخگویی کاربران به نظرات یکدیگر و همچنین امکان لایک کردن کامنت‌ها


دعوت اختصاصی از: آقاگل/ میرزا میم میم/ حسن قاسمی/ پنجمی هم تد



ختم صلوات تا جمعه تمدید شد. مشارکت داشته باشید؛ من خودم 22 دور تسبیح دیگه تقبل می‌کنم انشالله|

link|



تعطیلات هم خونه بودیم و لذتش رو بردیم. همین :)


ما عمدتا جریان اصولگرا را با حاکمیت و رهبری مخلوط می‌کنیم. جریان اصولگرایی جوری رفتار می‌کنند که خود را به رهبری بچسبانند. لذا هر کسی بگوید بالای چشم سپاه ابروست می‌گویند با حاکمیت زاویه پیدا کرده است. اگر کسی بگوید سپاه اینجا بد عمل کرده است می‌گویند یعنی به رهبری انتقاد کرده است. این تصور که سپاه هر کاری می‌کند حتما واو به واو را رهبری موافقت کرده و رضایت داده است، نگاه غلطی است. این تصور که اصولگرایان با حاکمیت و رهبری یکی هستند، هم تصور غلطی است.


آقای هاشمی در دهه پایانی عمر خود با این‌ها اختلاف داشته و علیه آن‌ها و علیه عملکردشان حرف زده است. اما یک عده چون خودشان با رهبری مشکل دارند، بلافاصله نقدهای آقای هاشمی را اینطور تعبیر می‌کنند که بله، یک یلی هم پیدا شده که او هم با رهبری مشکل دارد. این هم به ما پیوسته است.» در واقع، آرزوی خود را بصورت مصنوعی در شخصیت آقای هاشمی ساختند که آقای هاشمی هم مثل ما با رهبری مسأله دارد. پس آقای هاشمی هم با ماست.


یادتان هست زمانی که رهبری در بیمارستان بودند و آقای هاشمی به عیادت ایشان رفت، چه گفت؟ شما عشق منید، دین و دنیای منید، حالا که دیدم شما خوب هستید حالم خوب شد. یا باید بگوییم خدای نکرده آقای هاشمی با این حرف‌ها بازی کرده است و خلاف مکنونات قلبی‌اش گفته است که اینطور نیست. آقای هاشمی حرفش را زده است. نقدها را داشته ولی واقعا نسبت به رهبری همینطور بوده است.


سابقه رفاقت و همراهی این دو با هم طولانی است. اما آقای هاشمی بهرحال یک جاهایی انتقاد کرده، یک جاهایی در جلسه خصوصی گفته این درست نیست، آن درست است. این چیزها را می‌خواهند به حساب این بگذارند که ایشان با رهبری زاویه پیدا کرده است. در حالی که تا آخر عمرش هم معلوم است نگاهش به رهبری چه بوده و جایگاهش در نظام مشخص است. تا آخر عمر خود جزو حاکمیت بوده است. بعد از فوتش هم آقای ‌ای برایش سنگ تمام گذاشته است.


هاشمی تا پایان عمر، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو مجلس خبرگان رهبری و نزدیک‌ترین فرد به رهبری بوده است. هر وقت می‌خواست با ایشان می‌نشست و گفت‌وگو می‌کرد. مواردی هم پیدا شد که اختلاف نظر پیدا کرد ولی تا آخر هم باز ملاحظه جایگاه ایشان را می‌کرد، اینکه هاشمی از حاکمیت فاصله گرفته بود، من در جغرافیای ی آقای هاشمی چنین چیزی را نمی‌بینم که زمانی از حاکمیت فاصله گرفته باشد.


عشق، عمیق و متمرکزکننده‌ی نیروها و یگانه‌پرست است و اما هوس، سطحی و پخش کننده‌ی نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است. ولی هر دو پایان ناپذیر است.مسئله حجاب




پ.ن: توی یه مسابقه کتابخوانی شرکت کردم. کاری ندارم که اهل شرکت در مسابقه هستید یا نه ولی به شما رفقای گرامی پیشنهاد می کنم این برنامه رو نصب کنید و با وارد کردن کد معرفی کننده امیتاز من رو بالا ببرید و اگر از برنامه خوشتون نیومد هفته بعد که مسابقه تموم شد حذفش کنید. سپاس

دانلود

کد من:
 Xhof5xyg

اگر می‌خواهید هدیه ای به من بدهید الان وقتشه


مفسر بزرگ، علامه طباطبایی فرمودند: هنگامی‌که کوه مشکلات در مقابل شما قرار گرفت، آن‌ها را با سیل صلوات بر محمد و آل محمد(ص) از میان بردارید».


به شکرانه لحظات بهشتی روزهای پایانی ماه رمضان که همگی انشاالله از جهنم نجات پیدا کرده ایم بیایید سیل صلوات راه بیندازیم. (حدیث درباره صلوات زیاد هست که من چون روزه ام خودتون برید بخونید

.) من خودم 22 تا تسبیح صدتایی تقبل می کنم تا عید فطر.



سوال تستی:: وقتی دعوت میشید به مراسمی و بهتون خییلی خوش میگذره بیشتر از همه از کی تشکر می‌کنید؟


  1. از برگزار کننده مراسم.
  2. از کسی که شما رو به این مراسم دعوت کرده.
  3. هر دو مورد.
  4. هیچکدام.



معدل اول کلاس ما در دوره لیسانس، ارشدش رو رفت تربیت بدنی خوند! به خاطر همین من دوست داشتم بیشتر دانش جو باشم تا دانشجو| صفحه معرفی

آخرین دنبال‌کننده فیشنگار رو که خوندم یاد این مطلب افتادم. جالبه که وقتی من وارد دانشگاه شدم این بلاگر احتمالا از مهدکودک فارغ التحصیل شده!

دلفین


از هشت دوست گرامی‌ئی که برنامه رو نصب کردن و جمعا 40 امتیاز به بنده هدیه کردند تشکر می کنم. شما هم می‌توانید با نصب

این برنامه مفید امتیاز بدهید و امتیاز کسب کنید.

 



خواندن این مطلب به بیماران قلبی
و معتادان کراک و کرش توصیه نمی‌شود:کلن تا همینجا که خوندید کافیه. ممنونم


وقتی دعوایی در خیابان شروع شد که یک طرفش شما هستید اصل اینه که کتک نخوری ولی اگه کتک خوردی اصل دوم اینه که طرفت بیشتر از تو کتک خورده باشه.


سر یه سوء تفاهم کاملا بیخود که الان دقیق یادم نیست نصف شب با یه پسره دعوام شد. بدون اینکه بذاره من توضیح بدم تا رسید سمتم شروع کرد به مشت و لگد زدن. منِ احساساتی هم داشتم براش توضیح می‌دادم و سرش داد می‌کشیدم. قدش ده سانتی از من بلندتر بود.


دیدم نه فایده نداره

سعی کردم حداقل جلوی ضربه هاش رو بگیرم یا نذارم بزنه.


برای دوستش که سنش بیشتر بود و ریش داشت توضیح که دادم قانع شد ولی او هم نیامد ما رو سوا کنه! و اون مردک بی تربیت در برابر عفت کلام من همینجور داشت فحاشی می‌کرد.


لابلای فوشاش گفت فکر کردی اینجا دهاتتونه؟

با این حرفش یه لحظه مثل این فیلما که طرف میره توی گذشته و مثلا داره فکر میکنه

منم یاد دهاتمون افتادم


در همین پوزیشن که از حجم بی‌منطقی اش کلافه هم بودم با عصبانیت تمام درجا و جفت پا خودم رو به هوا پرت کردم و همینطور که جفت آرنج هام را کوبیدم دو طرف گردنش و سعی کردم به سمت بالا بلندش کنم بدنم را مثل سیلی» که به صورت کوبیده می‌شود رویش انداختم و طرف در عرض سه ثانیه از زمین کنده شد و بر زمین خورد. چنان سرعت عملم بالا بود که تنها کاری که کردم این بود که دست را زیر کله اش گرفتم که حین زمین خوردن متلاشی نشه! حالا من افتاده بودم رویش و بلند نمی شدم. با عصبانیت بهش می‌گفتم زبون دهات ما رو میفهمی؟ [البته خاطر نشان می‌شود تنها باری که دعوای جدی کردم توی دبیرستان بود که یکی از همکلاسی‌ها که از دایی من کتک خورده بود دو سه روزی کلید کرده بود تا هر جوری شده با من دعوا کند! من هر چند بهانه ای دستش نمی‌دادم ولی او بالاخره دعوا کرد. یعنی فوش داد بعد به سمت من حمله کرد و مشتی پراند. بچه ها سواش کردن ولی باز فوش داد و اومد. من هیچوقت دعوا دوست نداشتم و اینکه فکر نمی کردم بتونم بزنمش. ولی وقتی بار دوم به من نزدیک شد کله ش رو گرفتم و انداختمش زمین و گردنش رو با فشار چسبوندم به ستون فی که توی حیاط مدرسه بود. ولش نکردم تا ناظم اومد] پرانتز بسته: تازه اینجا بود که دوستش اومد سوامون کنه! وقتی قائله تمام شد و رفتم خنده ام گرفته بود که چرا بر سر هیچ و پوچ دعوا شد!! و چرا من کمتر زدمش!؟ حالا فهمیدین چجوری به این دو تا اصل اساسی در دعوای خیابانی رسیدم؟ |به سختی|ساعت یک نصف شب بود.


وقتی مثال می‌آوری به آسانترین وجه ممکن ذهن از امور روزمره به مسائل عمیق و فکری منتقل می شود.


مثال یعنی پبدا کردن شباهت میان دنیای محسوس ما با جهان معقول و قوانین حاکم بر جهان.


مثال حکایت از ماجرایی است که در زندگی روزمره ما جریان دارد و هیچ تلاشی برای فهم نیاز نیست بکنیم.


پ.ن: اینجا هم دریچه های قشنگی روبروی مثال‌ هست.

به عنوان یک بلاگر مثال را دوست دارم؛مثالِ خوب سراغ دارید؟

اى پیامبر، از بنى اسرائیل درباره مردم آن شهرى که در ساحل دریا بود بپرس، که ماهیانش روز شنبه که  صید حرام بود آشکارا به ساحل مى آمدند و در غیر آن روز که صید ماهى براى آنان مجاز بود نمى آمدند.

اعراف 163


#قرآن


پست مرتبط:

تلفظ صحیح چهارمین روز هفته


برای ساخت یک وبلاگ جدی و رسانه طور بهتره که آدم یک لیست از موارد لازم درست کنه و سپس با انجام دادنش در نهایت یک وبلاگ با ایده ای قوی رو راه اندازی کنه و داخلش مشغول نوشتن بشه.

 

۱. چرایی تون رو بنویسین !

 
·         روی صندلی پشت کامپیوترتون بشنین و یک سند متنی باز کنین و بنویسین چرا؟ اولین قدمی که باید قبل از راه اندازی وبلاگتون انجام بدین همینه. اینکه واقعا چرا می خواین این وبلاگ رو راه اندازی کنین.
 

۲. وبلاگ بخونین !

 
·         پیشنهاد می کنم در همه موضوعات وبلاگ بخونین تا با نوع ادبیات نویسنده های مختلف آشنا بشین و نوع خط های فکری مختلف رو بفهمین . خوندن وبلاگ گاهی ایده های زیادی به ذهن‌تون می اندازه. یکی دیگه از خوبی های این کار اینه که شما می تونین ببینین کاری که اون بلاگر کرده جواب داده یا نه؟ اگر جواب داده پس شما هم انجامش بدین جواب میده!
 

۳. در مورد موضوعات و زیر موضوعاتتون تصمیم بگیرین

 

۴. خواننده ایده آل تون رو توصیف کنین.

 
·         هر زمان که پست جدیدی نوشتین باید حواستون باشه که دارین برای مخاطب ایده آلتون می نویسین و باید توی اون خط حرکت کنین.
 

۵. وبلاگتون چیه؟ بنویسینش

 

۶. در مورد استراتژی کسب درآمد تون تصمیم بگیرین

 

۷. اهداف وبلاگتون رو ایجاد کنین

 
کمی تحقیق کنین و ببینین برای چند ماه اول وبلاگ نویسی باید به کجا برسین. اون ها رو بنویسین و سعی کنین که به این اهداف برسین . این اهداف بسته به ایده و نوع تفکر شما و نوع وبلاگ شما متفاوته . این اهداف می تونه روی تعداد مخاطب ، محتوا و تعداد محتوای تولیدی، تعداد بازخورد و یا میزان درآمد و یا هرچیز دیگری باشه .
 

۸. ده تا سرخط عنوان بنویسین

 
قبل از جوگیر شدن بنشینین و حداقل ده تا عنوان بالقوه برای پست کردن بنویسین. ایده خوبیه که بدونین اصلا چیزی برای نوشتن دارین؟
 

۹. حداقل سه پست برای هر موضوع بنویسین

 
حالا که فهمیدین حرفی برای گفتن دارین و ایده برای نوشتن دارین باید این رو بدونین که می تونین محتوا رو تولید کنین. بهتره وبلاگتون رو با حداقل سه پست در هر موضوع تون راه اندازی کنین.
 

۱۰. راهنمای برند یا سبکتان را داشته باشید

 
خیلی مهمه که از ابتدا نوع سبک یا برندتون رو بدونین . تصمیم بگیرین که وبلاگتون چه شکلی قراره باشه . یک یا دو فونت و رنگ انتخاب کنین.
 

۱۱. لوگو داشته باشین

 
داشتن لوگو برای شناسوندن شما و وبلاگ و برند شما مهمه. از طرفی می تونین لوگوتون رو روی محصولات یا تصاویر یا تبلیغ خودتون قرار بدین. اگر خیلی قرار نیست براتون جدی باشه می تونین از نرم افزارهای طراحی لوگو آماده استفاده کنید و برای خودتون لوگو بسازین.
 

۱۲. سرور و دامنه داشته باشین

 
حواستون به این مساله باشه که شما در یک سایت دیگر با یک مدیریت دیگر میزبانی می شوید و ممکنه هر مشکلی برای وبلاگتان پیش بیاد. پیشنهاد میشه اگر امکانش وجود داره حتما هاست و دامین خریداری کنین و وبلاگتون رو روی هاست و دامین بسازین. توجه داشته باشید که باید برای دامنه هزینه کنید.
 

۱۳. یک سیستم مدیریت محتوا نصب کنین

اگر توی سایت هایی مثل ویرگول یا بیان می نویسید نیازی نیست کاری کنین. خود این سایت ها مدیریت محتوا هستند.
 

۱۴. یک قالب خوب روی وبلاگتان نصب کنید.

 
در ابتدای راه می توانید از قالب های رایگان در اینترنت استفاده کنید اما هرچقدر که وبلاگتان بزرگتر شد بهتر و حرفه ای تر این است که زیبایی ظاهر وبلاگتان را به یک کدنویس ماهر بسپارین تا یک قالب خوب براتون طراحی کنه که به وبلاگ شما بخوره.
 

۱۵. آدرس ایمیل متصل به دامین داشته باشید

 

۱۶. حساب های اجتماعی مهمن ! داشته باشینش

 
بهتره وبلاگتون یک صفحه فیس بوک، یک حساب توییتر، یک حساب اینستاگرام و یک کانال تلگرام داشته باشه. فعال بودن در شبکه های اجتماعی باعث میشه که مخاطبانتون شما رو پیدا کنند. از طرفی قسمتی از مطالبتون رو در این شبکه ها دنبال کنند و بتونند در فرمت این شبکه ها بازنشرشون کنند. سرعت پخش مطلبتون با داشتن شبکه های اجتماعی بالاتر میره. برای مثال اگر یک وبلاگ کتاب و کتابخوانی هستین بهتره گودریدز رو هم داشته باشید.
 

۱۷. ایمیل مخاطبانتون رو داشته باشین

 
داشتن ایمیل مخاطبان خیلی مهم است . تغییرات بنیادی سایت یا از دسترس خارج شدنش یا پیشنهادات ویژه یا اخبارهای خیلی مهم رو می تونین از طریق ایمیل به مخاطبانتون اطلاع بدین. سایت های زیادی مثل Mailchimp هستند که این ایمیل های انبوه رو ارسال می کنند. فقط کافیه ایمیل مخاطبانتون رو دریافت کنید و هر زمان که نیاز به ارسال ایمیل بود به وسیله این سرویس ها اطلاع رسانی رو انجام بدین .
 

۱۸. خبرنامه مهم است

 
بهتره توی سایتتون خبرنامه داشته باشین تا در صورت عضو شدن مخاطبانتون در سایتتون براشون خبرنامه ارسال بشه. سرویس های زیادی هستند که شما می توانید به وسیله اون ها ایمیل های زیادی رو به آدرس های زیادی بفرستین (نه اسپم، به صورت قانونی).
 

۱۹. بزودی را دست کم نگیرید

 
·         وقتی که قسمتی از وبلاگتون هنوز ساخته نشده می تونین روی صفحه بنویسین که بزودی می آیید و مخاطبان می توانند با نوشتن آدرس ایمیلشان به محض باز شدن وبلاگتون از طریق ایمیل مطلع بشن.
 

۲۰. آمارتون رو چک کنید

 
·         داشتن آمار خیلی بهتون کمک می کنه که دقیقا دارین چه کار می کنین. اگر از سرویس بیان استفاده می کنید هم نیازی نیست. خود سرویس بیان آمار حرفه ای در اختیارتان قرار می دهد. می توانید از صفحه آمار ،ترافیک ورودی وبلاگتان را کنترل کنید.
 

۲۱. سئو،سئو،سئو

 
·         قواعد کلی سئو یا همون SEO یا همان بهینه سازی برای موتور جستجو را رعایت کنید آرام آرام به نتایج اول گوگل خواهید رسید.
 

۲۲. دیسکاس :)

 
·         دیسکاس شبکه اجتماعی و پلتفرم مخصوص نظر دادنه. خوبی دیسکاس اینه که هر کسی می تونه عضو بشه و نظراتی که در همه وبلاگ ها داده در یک جا داشته باشه. بدی سرویس های وبلاگ نویسی ایرانی دقیقا همینه که امکان دیسکاس درونشون وجود نداره
 

۲۳. منو ها و قسمت های وبلاگتون فراموش نشه

 
·         وبلاگتون هرچه خلوت تر باشه بیشتر به ضررتون تمام میشه. اما این جمله به این معنی نیست که صفحه رو شلوغ کنین. بهتره همه موضوعات و بخش های سایت در دسترس باشن و وجود داشته باشن. منو ها رو بسازید. موضوعات رو بسازین و همه چیز رو در دسترس قرار بدین.
 

۲۴. تراز های متنی و قالب بندی پست ها را در یاد داشته باشید

 
·         پست های نامنظم با رنگ بندی زشت و عجیب و اذیت کننده مخاطبان شما رو فراری می دن. سعی کنین یک فرمت خاص رو مد نظر داشته باشید و همه پست هاتون رو در همون قالب منتشر کنید.

۲۵. پست ها تصویر دار باشند لطفا

 
·         تصاویر توی وبلاگتون به فهم بیشتر مطلب تون بیشتر کمک می کنه. یعنی اگر پستتان در مورد نحوه پختن قورمه سبزی بود تصویر اندازه برنج و یا میزان لوبیاها و نوع پختشون رو در قالب سری تصاویر در پست قرار بدین.
 

۲۶. پست های متصل منتشر کردین؟ چرا متصلشون نمی کنید؟

 
·         اگر پستی منتشر کردین که قسمتی از منتش اشاره به یک پست دیگر یا اتفاق دیگر داره یا یک پستی رو منتشر کردین که نیاز داره پیش نیازش خوانده بشه و شما پیش نیازش را هم ماه قبل پست کرده اید می توانید پست هایتان را با لینک ها به هم متصل کنید.
 

۲۷. تگ زدن مهمه

 
·         نوشته هاتون اگر تگ داشته باشن پیدا کردنشون توی موضوعات خیلی راحت تر میشه. موتورهای جستجو تگها و متادیتا ها رو می خونن تا متوجه بشن پست در اصل در مورد چه نوشته شده. تگ زدن رو یاد بگیرین.

۲۸. درباره ما رو بنویسید

 
·         صفحه درباره من هم به مخاطب شما کمک می کنه که شما رو بیشتر بشناسه و هم به شما کمک می کنه که بتونین در مورد خودتون یا وبلاگتون توضیح بدین.
 

۲۹. تماس با ما داشته باشید

 
·         یک وبلاگ موفق همیشه با مخاطبان خودش در تماس است. همیشه صفحه تماس با ما داشته باشید. وجود صفحه تماس با ما زحمتی که بازدید کننده می کشه به شما ایمیل بده رو کم می کنه. چون کافیه اطلاعات رو درون فرم تماس  با ما بنویسه و بفرسته. وبلاگ یک محیط کاملا عمومیه. شما باید به مخاطبان تون این حق رو بدین که بتونند در صورت وم با شما تماس بگیرند. بستن قسمت تماس با ما مخاطبین تون رو از دست میده. بسیاری نیز دوست دارن در کنار فرم تماس آدرس شبکه های اجتماعی شان نیز وجود داشته باشه که این هم خیلی کمک کننده است.
 

۳۰. ت های حریم خصوصی

 

۳۱. کپی رایت

 
·         شما تولید کننده محتوا هستید و هیچ شخصی حق کپی برداری مطالب شما را تحت هیچ شرایطی حتی با ذکر منبع ندارد! اگر قصد دارد مطلب شما را بازنشر کند باید لینک مطلب شما را در وبلاگش قرار دهد.
 

۳۲. لینک شبکه های اجتماعی را در وبلاگتان بگذارید

 
·         خیلی برای مخاطبانتان جالب خواهد بود که بعد از خواندن وبلاگتان سری هم به حسابهایتان در شبکه های اجتماعی بزنند . پس  لینک شبکه های اجتماعی را در وبلاگتان فراموش نکنید . سرویس های وجود دارند که می توانید به صورت درون ریزی شبکه اجتماعی تان را در وبلاگتان نمایش بدهید . از این امکان نیز می توانید استفاده کنید .
 

۳۳. لینک کنید !

 

وبلاگ های هم راستای خودتان را لینک کنید. اگر یک برند هستید رقبای خودتان را لینک نکنید! اما اگر به عنوان یک رسانه می نویسید خوب است که وبلاگ های هم راستای خودتان را لینک کنین تا مخاطبانتان از مطالب آنها نیز لذت ببرن. گاهی مطالبشان را در پست هایتان معرفی کنید و به بحث بپردازین.

 

۳۴. منظم پست کنید !


·         برنامه برای ارسال پست داشته باشید و نامنظم پست نکنید. نباید بین دو پستتان بیش از یک ماه فاصله بیفتد. برای نوشتن پست ها برنامه ریزی کنید و سر زمان مقرر پست هاتون رو منتشر کنید. این کار باعث میشه که به درآمدتون کمک بشه. حواستون باشه از اون ور بوم هم نیفتین



 http://vrgl.ir/dnZRB


در هر بنایی ستونهای محکمی باید وجود داشته باشد که اگر جایی از بنا سست باشد به آن ستونها تکیه کند. ستون‌های جامعه هم باید محکم باشند. ستون‌های جامعه ایمان آدمهایی است که صادقانه و از روی بصیرت قضیه را فهمیده‌اند و پای آن ایستاده‌اند

.


سقراط: آری، تو قدر خود را می شناسی و آماده نیستی دانش خود را به دیگران بیاموزی ولی من می‌ترسم نوع‌دوستی مرا بر این حمل کنند چرا که هر چه می‌دانم بی‌دریغ به همه می‌آموزم بی‌آنکه مزدی بخواهم و حتی مردم فکر می‌کنند که اگر کسی به سخن من گوش فرادهد چیزی هم به او می‌دهم.


وقتی برای اسباب‌کشی رفتیم و خانه‌ی خالی شده را دیدم با خودم گفتم انگار قبلا این خانه بزرگتر به نظر می‌رسید! خانه با وسایل بزرگتر به نظر می‌رسد.


ماها که به دنیا دل بسته ایم نگاهمان به دنیا مثل خانه‌ی با وسایل است ولی کسی که دل بسته‌ی دنیا نیست، دنیا را به سان خانه‌ای بدون متعلقات و زینت‌های آن می‌بیند.


ولی در کل اسباب‌کشی خر است:|

این چند روز که ما نبودیم چه گذشت؟


 اوتیفرون با استناد به باور های دینی خود آمده بود از پدر خود شکایت کند چرا که وقتی یک برده را زندانی کرده بود برده فوت کرد. سقراط هم به اتهام بی دینی به دادگاه فراخوانده شده بود و وقتی اونیفرون را دید و ماجرا را فهمید خواست تا بداند که اگر سقراط بی دین است پس دینداری چیست؟


سقراط: ولی من تقاضا کردم دینداری» را تشریح کنی و بگوئی آن چیست که هر چه مطابق آن باشد موافق دینداری خواهد بود. 


·         اوتیفرون: آنچه خدایان دوست دارند موافق دین است و آنچه دوست ندارند مخالف دین.

·         سقراط: خوب گفتی، اوتیفرون. این بار همان گونه که می خواستم پاسخ دادی. ولی هنوز نمی دانم این پاسخ درست است یا نه. یقین دارم که درستی آن را نیز مبرهن خواهی کرد.

·         اوتیفرون: البته.

·         سقراط: نخست بگذار ببینم چه گفتیم. هر چه خدایان دوست دارند موافق دین است و هرکس که خدایان دوست بدارند دیندار، ولی هر چیز یا کسی که خدایان نپسندند دور از دین است. پس دینداری و بیدینی یکی نیست بلکه دوچیزند، یکی بر عکس دیگری. تعریف ما از دینداری و بیدینی چنین بود؟

·         اوتیفرون: آری.

·         سقراط: و این توضیح را درست می دانی؟

·         اوتیفرون: بی گمان.

·         سقراط: پیشتر گفته شد که میان خدایان دشمنی و جنگ و کشمکش روی می دهد؟

·         اوتیفرون: آری، این نیز گفته شد.

·         سقراط: دوست گرامی، بگذار بیندیشیم و ببینیم این دشمنی و نفاق به علت توافق درباره ی کدام مسائل پیش می آید؟ اگر میان من و تو درباره ی دو رقم اختلاف افتد و در اینکه کدام یک بیشتر یا کمتر است همرأی نتوانیم شد، این اختلاف به دشمنی می انجامد یا آنها را شماره می کنیم و بدین سان اختلاف را از میان می‌بریم؟

·         اوتیفرون: درست است.

·         سقراط: اگر اختلاف نظر در سبکی و سنگینی باشد، وزن می کنیم؟

·         اوتیفرون: البته.

·         سقراط: پس درباره ی کدام چیزها اگر اختلافی میان من و تو روی دهد و نتوانیم به توافق برسیم، آن اختلاف خشم ما را برمی انگیزد و ما را دشمن یکدیگر می سازد؟ شاید بدین زودی نتوانی آنها را بیاد بیاوری. از این رو بگذار من بگویم و تو داوری کن. آیا آن چیزها عدل و ظلم و نیک و بد و زشت و زیبا نیست؟

·         اوتیفرون: البته اختلاف درباره ی همان چیزهاست که منشأ دشمنی می گردد.

·         سقراط: پس اوتیفرون گرامی، می گوئی میان خدایان نیز درباره ی نیک و بد و عدل و ظلم اختلاف است و یکی این را نیک می داند و دیگری آن را؟ چه اگر درباره ی این گونه امور اختلافی با یکدیگر نداشتند. دشمنی و جنگ میان آنان پیدا نمی گردید. چنین نیست؟

·         اوتیفرون: درست است.

·         سقراط: خدایان هر چه را زیبا و نیک بدانند دوست دارند و از هر چه زشت و بد بدانند بیزارند؟

·         اوتیفرون: البته.

·         سقراط: و گفتی گروهی از خدایان چیزی را نیک و عادلانه می دانند و گروهی دیگر همان چیز را بد و ظالمانه می شمارند و این اختلاف به دشمنی می انجامد؟

·         اوتیفرون: آری، چنین گفتم.

·         سقراط: پس یک چیز در آن واحد هم محبوب خدایان است و هم منفور آنان؟

·         اوتیفرون: چنین پیداست.

·         سقراط: بنابراین، آن چیز در آن واحد هم موافق دین است و هم مخالف دین؟

·         اوتیفرون: چنین می نماید که حق با توست.


سقراط: تا کنون کسی دیده ای که قاتل یا گناهکاری دیگر را در خور کیفر نداند؟

اوتیفرون: پس آن همه گفت و گو در دادگاهها برای چیست؟ آدمیان همینکه دست به گناه می‌آلایند و به دادگاه خوانده می‌شوند برای تبرئه خود هزارها دلیل می‌آورند و از گفتن هیچ سخنی باک ندارند.


سقراط: اعتراف می‌کنند که مرتکب گناه شده‌اند و با این همه خود را سزاوار کیفر نمی‌دانند؟

اوتیفرون: البته نه.


سقراط: پس مگو از گفتن هیچ سخنی باک ندارند. گمان نمی‌کنم کسی به گناه اعتراف کند و با این همه خود را در خور کیفر نداند. بلکه هر گناهکار ادعا می‌کند که مرتکب گناه نشده است.


اوتیفرون: درست است.

سقراط: پس در دادگاه‌ها گفت و گو در این نیست که گناهکار نباید کیفر ببیند بلکه سخن در این است که کدام کس مرتکب گناه شده است و گناهش چیست و کی و در کجا گناه از او سرزده.



رساله اوتیفرون|  نوع‌دوستی سقراط


پله های مقاومت

به یاری خداوند از قطرات پراکنده پیروان اسلام و توان معنوی امت محمد(ص) و امکانات کشورهای اسلامی باید استفاده کرد و با تشکیل هسته های مقاومت حزب الله در سراسر جهان، اسرائیل را از گذشتۀ جنایت بار خود پشیمان و سرزمینهای غصب شده را از چنگال آنان خارج کرد.


گروه شیطان

در یک روایتی است که رسول خدا که مبعوث شد آن شیطان بزرگ فریاد کرد و شیطان را دور خودش جمع کرد و این که مشکل شد کار بر ما، در این انقلاب، شیطان بزرگ شیاطین دیگر را دور خودش دارد جمع می‌کند. شیطان بزرگ جوجه های خود را فرا خوانده است تا به هر حیله متصور، بین مسلمین تفرقه افکند و امت توحیدی و برادران ایمانی را به اختلاف و دشمنی کشاند و راه سلطه گری و چپاول را برای خویش هر چه بیشتر باز کند.

ما اسرائیل را . می‌کنیم

صریح میگوئیم. هر جا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم.

۱۳۹۰/۱۱/۱۴


اعتماد به وعده‌های پروردگار

آری، فرعون برای انقراض بنی اسرائیل تلاش می‌کرد، در حالی که ما می‌خواستیم کسانی را که در زمین به استضعاف کشیده شده بودند نعمتی گرانسنگ عطا کنیم; آنان را پیشوایانی قرار دهیم که از ایشان پیروی شود و مواهبی را که در اختیار فرعونیان بود از آنِ ایشان کنیم

.



پ.ن: تیتر رو باید میذاشتم ایران و توران»هوم؟



پ.ن: این شاید آخرین تکه از گفتگوی سقراط با

اوتیفرون درباره دین باشد که منتشر می‌کنم.


اوتیفرون: تو خود می‌دانی که همه ی مردم زئوس را بزرگتر و عادلتر از همه خدایان می‌دانند و تصدیق می کنند که زئوس پدر خود را به بند کشید زیرا فرزندان خود را خورد. پدر زئوس نیز به کیفر گناهی دیگر پدر خود را عقیم کرد. به نظر من بی‌دینی چشم پوشی از گناه تبهکاران است.


سقراط: مرا بدان علت به دادگاه خوانده اند که تا کنون آن گونه داستانها را درباره خدایان باور نداشته ام. ولی اکنون که همان وقایع را از دانشمندی چون تو می‌شنوم ناچارم به درستی آنها ایمان آورم. زیرا کسی چون من که در این گونه مسائل نادان است در برابر تو چه می‌تواند گفت؟ ولی، اوتیفرون، تو را به خدای دوستی سوگند می‌دهم، بگو ببینم براستی عقیده داری که آن واقعه ها رخ داده است؟


اوتیفرون: آری، و حتی وقایعی شگفت انگیزتر از آنها روی داده است که بیشتر مردم نمی‌دانند.


سقراط: شاید می خواهی بگوئی که خدایان با یکدیگر دشمنی می‌ورزند و میان آنان جنگها و خونریزیهائی اتفاق می‌افتد از آنگونه که شاعران روایت کرده و نگارگران مجسم ساخته اند و نمونه ای از آنها را برفرشی که در جشنهای مذهبی به آکروپلیس می‌برند می‌توان دید. ولی اوتیفرون، تو نیز آن سخنان را باور داری؟


اوتیفرون: نه تنها همه آنها راست است، بلکه چنانکه گفتم مطالب دیگری هست که اگر بگویم درشگفت خواهی ماند.


سقراط: نه اکنون بگو دینداری

چیست.


 اوتیفرون با استناد به باور های دینی خود آمده بود از پدر خود شکایت کند چرا که وقتی یک برده را زندانی کرده بود برده فوت کرد. سقراط هم به اتهام بی دینی به دادگاه فراخوانده شده بود و وقتی اونیفرون را دید و ماجرا را فهمید خواست تا بداند که اگر سقراط بی دین است پس دینداری چیست؟


سقراط: ولی من تقاضا کردم دینداری» را تشریح کنی و بگوئی آن چیست که هر چه مطابق آن باشد موافق دینداری خواهد بود.


·         اوتیفرون: آنچه خدایان دوست دارند موافق دین است و آنچه دوست ندارند مخالف دین.

·         سقراط: خوب گفتی، اوتیفرون. این بار همان گونه که می خواستم پاسخ دادی. ولی هنوز نمی دانم این پاسخ درست است یا نه. یقین دارم که درستی آن را نیز مبرهن خواهی کرد.

·         اوتیفرون: البته.

·         سقراط: نخست بگذار ببینم چه گفتیم. هر چه خدایان دوست دارند موافق دین است و هرکس که خدایان دوست بدارند دیندار، ولی هر چیز یا کسی که خدایان نپسندند دور از دین است. پس دینداری و بیدینی یکی نیست بلکه دوچیزند، یکی بر عکس دیگری. تعریف ما از دینداری و بیدینی چنین بود؟

·         اوتیفرون: آری.

·         سقراط: و این توضیح را درست می دانی؟

·         اوتیفرون: بی گمان.

·         سقراط:

پیشتر گفته شد که میان خدایان دشمنی و جنگ و کشمکش روی می‌دهد؟

·         اوتیفرون: آری، این نیز گفته شد.

·         سقراط: دوست گرامی، بگذار بیندیشیم و ببینیم این دشمنی و نفاق به علت توافق درباره ی کدام مسائل پیش می آید؟ اگر میان من و تو درباره ی دو رقم اختلاف افتد و در اینکه کدام یک بیشتر یا کمتر است همرأی نتوانیم شد، این اختلاف به دشمنی می انجامد یا آنها را شماره می کنیم و بدین سان اختلاف را از میان می‌بریم؟

·         اوتیفرون: درست است.

·         سقراط: اگر اختلاف نظر در سبکی و سنگینی باشد، وزن می کنیم؟

·         اوتیفرون: البته.

·         سقراط: پس درباره ی کدام چیزها اگر اختلافی میان من و تو روی دهد و نتوانیم به توافق برسیم، آن اختلاف خشم ما را برمی انگیزد و ما را دشمن یکدیگر می سازد؟ شاید بدین زودی نتوانی آنها را بیاد بیاوری. از این رو بگذار من بگویم و تو داوری کن. آیا آن چیزها عدل و ظلم و نیک و بد و زشت و زیبا نیست؟

·         اوتیفرون: البته اختلاف درباره ی همان چیزهاست که منشأ دشمنی می گردد.

·         سقراط: پس اوتیفرون گرامی، می گوئی میان خدایان نیز درباره ی نیک و بد و عدل و ظلم اختلاف است و یکی این را نیک می داند و دیگری آن را؟ چه اگر درباره ی این گونه امور اختلافی با یکدیگر نداشتند. دشمنی و جنگ میان آنان پیدا نمی گردید. چنین نیست؟

·         اوتیفرون: درست است.

·         سقراط: خدایان هر چه را زیبا و نیک بدانند دوست دارند و از هر چه زشت و بد بدانند بیزارند؟

·         اوتیفرون: البته.

·         سقراط: و گفتی گروهی از خدایان چیزی را نیک و عادلانه می دانند و گروهی دیگر همان چیز را بد و ظالمانه می شمارند و این اختلاف به دشمنی می انجامد؟

·         اوتیفرون: آری، چنین گفتم.

·         سقراط: پس یک چیز در آن واحد هم محبوب خدایان است و هم منفور آنان؟

·         اوتیفرون: چنین پیداست.

·         سقراط: بنابراین، آن چیز در آن واحد هم موافق دین است و هم مخالف دین؟

·         اوتیفرون: چنین می نماید که حق با توست.


اهل سنت برخلاف فرهنگ شیعه حکومت مطلوب خود را در گذشته جستجو می‌کنند. آنها خلافت نبوی(ص) را آرمانشهر خود می‌دانند و سعی دارند دوباره چنین دورانی زنده شود. شیعه اما آرمانشهر خود را در آینده طلب می‌کند و در پی حقیقت محمدی و حکومت مهدوی است.


پ.م:

80

پ.ن: این فیش تولیدی است؛ کپی نیست. چطورید؟


پ.ن یک: پیشنهاد می‌کنم این مطلب خواندنی و مفید را مطالعه بکنید:سه دقیقه

پ.ن دو: در پست دیروز تا الان پنج تا دلفین داده ایم و شما تا الان شش عدد لایکش کردین! به نظرم یه دکتر برید دسته جمعی

پ.ن سه: ربطی به سن و سال نداره! به تاهل و تجرد هم ربط نداره، دختر همیشه دختره برای اطرافیانش؛ روزتون مبارک باشه دخترا (دخترا آینه ی زندگی‌ان؛ مثل پسرا) حالا بخوانید



در میان بنی‌اسرائیل مردمی بودند تبهکار، م به حریم و حدود خدا. جالب است که در میان آنها گروهی بودند که آرام نمی‌نشستند، بلکه با این بدکاری و گری درافتاده بودند.


وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا ۙ اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا ۖ قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ| فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ(7:

164)


دسته ای از مصلحت اندیشان و عقلای قوم به این گروه مبارز با زشتیها و ها رو کردند و گفتند: چرا شما مردمی را که به حرف شما گوش نمی دهند و ترتیب اثر نمی‌دهند و حرف شما را هدر می‌دهند موعظه می‌کنید و پند و اندرز می‌دهید؟


شما آمده اید مرتب به مردمِ سخت دلی می‌پردازید که سرانجام خدا آنها را نابود خواهد کرد! یا به عذاب و شکنجه دردناکی دچار خواهد کرد. آنها را رها کنید.


اما این گروه که درگیری با فساد را لازمه حیات و زنده بودن یک فرد و جامعه می‌شناخت و فهمیده بود که اگر فساد بر محیط غالب شود حق از بین می‌رود، آرام ننشست.


کسانی که تسلیم نشده اند، می‌دانند که اگر به حساب اینکه کارشان بی ثمر است و آنچه می گویند اثر نمی کند و هدر می‌رود، از برملا کردن حق و رسوا کردن ناحق دست بردارند، آرام آرام آهنگ حق و فضیلت ضعیف خواهد شد.


اینها گفتند نه؛ ما می‌دانیم که اینها سخت دل‌اند و در برابر تذکرات ما مقاومت دارند، اما اولاً: مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّکُمْ؛ وقتی انسانهایی دارند تسلیم فساد می‌شوند، اقلاً به آنها تذکر بدهیم، تا در پیشگاه خدا اگر از ما سؤال شد تو که دیدی نابینا به چاه است چرا خاموش نشستی و گناه کردی، بگوییم خاموش ننشستیم. ما از جانب خدا یک رسالت داریم و آن این است که نگذاریم حق به پشت پرده‌ها برود.


و ثانیاً این جمله خیلی جالب است: قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ، گفتند اولاً می‌خواهیم در برابر خدا عذر داشته باشیم و بگوییم ما در رسالتی که داشتیم کوتاه نیامدیم؛ و ثانیاً، خواستند بر آنها اثر بگذارند، شاید باتقوا شوند.


این جمله خیلی معنی دار است. یعنی به این آسانی نمی‌توان تسلیم نومیدی شد. انسانِ به خدا پیوسته» به این آسانی دچار نومیدی نمی‌شود. انسانِ با ایمان به خدا» و یأس با همدیگر رابطه ای ندارند. چه عالی است این تعلیم!



این گروه در برابر آن مصلحت اندیشی می‌گویند با تمام این که شما می‌گویید، ما در ناصیه و پیشانی این مردم گر می‌خوانیم که تسلیم فساد شدند و باید در انتظار عذاب هلاکت آفرین خداوند باشند؛ با این حال ما مأیوس نیستیم؛ ما کار خودمان را می‌کنیم؛ ما تلاش خودمان را می‌کنیم، شاید به اثری برسد - اثری که برای ما هنوز قابل پیش بینی نیست.


این مقدار از امیدواری بیش از امیدواریهای محاسبه ایِ عُقَلایی معمولی است که عاقلهای حسابگر دنیا دارند. این از آن امیدواریهایی است که عاشقهای دنیا دارند نه عاقلهای دنیا.


پایان: در ادامه بحث می‌کنند که امر پسند و ناپسند چیست و چگونه قابل تشخیص است.


دنیا در پی یافتن راههای عملی برای بهتر زیستن است، نه راههای ادعایی. نسل جوان خودمان هم همین طور. در این دنیا یک جامعه کوچک نمونه اسلامی ساختن بهترین تبلیغ است؛ چه برای داخل و چه برای خارج. چون همه ما از بس حرف زدیم و حرف شنیدیم و خوانده ایم.|

More|


بعد از اسباب‌کشی که سر حوصله داشتم کتاب‌ها را داخل قفسه می‌چیدم چشمم به کتاب بایدها و نبایدها» اثر شهید دکتر بهشتی افتاد. همسر توی دبیرستانش(سمپاد) خریده، دارم مطالعه می‌کنم؛ فضاش جالبه: بحث امر به معروف از دیدگاه قرآن.


⛩ معرفی کتاب در

گودریدز


دیگران وقتی در پرتو اسلام کوششی و جنبشی در راه اقامه حق و عدل تحقق نیافتند، نه تنها آنها سراغ ما و اسلام ما نمی آیند، بلکه مردم خود ما هم سراغ جایی می روند که می تواند ادعا کند در راه اقامه عدل قدمهای تحقق یافته مؤثرِ مثمرِ ثمر برداشته است. بیخود هم رفقا نیایید دور هم بنشینید که چه کنیم که جوانانمان منحرف نشوند. جوان با همان فطرت و بینش فطری اش خواستار عدل است.


امروز ظهر که میخواستم اتاقم را در هتلی در استانبول تحویل دهم و برای جلسه ای خارج شوم، به رسم عادت این چند ساله که عمده وقتم به مطالعه و مکالمه عربی می گذرد، به اشتباه و به جای انگلیسی با متصدی هتل به عربی حال و احوال کردم. معضله ای که دائما با آن مواجه می شوم…

طرف که جوانی تکیده و سبزه رویی بود همان طور که از سیگارش کام می گرفت لبخندی زد و به لهجه شامی پاسخ داد. به طور طبیعی و با توجه به تجارب سابق متوجه شدم که طرف سوری است و حکما از خیل چند میلیون آواره سوری ساکن در این کشور.

ابتدا تصور می کرد باید عراقی باشم، پاسپورتم را که تحویل می داد متوجه شد که ایرانیم.
لبخندی زد و خواست کمی بنشینیم و گپ بزنیم. با این که عجله داشتم، دعوتش را قبول کردم و ده دقیقه ای را گپ زدیم.
به طور معین همچون بسیاری دیگر از اهل سنت منتقد شدید ایران بود و ایران را اشغالگر می دانست و دشمن. اما معتقد بود که دشمنی ایرانی ها هزار مرتبه به دوستی سعودی ها شرف دارد.
می گفت ایرانی ها در دوستی و دشمنی شان صداقت دارند و وفا؛
و سعودی ها حتی در دوستی شان نفاق و تفرعن و تکبر. 

بیشتر


پزشکی از بستگان ما، حدود بیست و یک سال قبل، سفری به قم آمده بود. ایام عاشورا بود. این دسته و عَلَم و کُتلی را که در قم راه می انداختند دید. به خانه ما آمد. دیدم خیلی ناراحت است. گفت فلانی، آخر اینجا را حوزه علمیه، عاصمه تشیع می گویند؟ اینها چیست که در حضور علما و در پایگاه مراجع دینی درست کرده اند؟! گفتم راست می گویی؛ علتش این است که اینها وظیفه خودشان را درست انجام نمی دهند؛ روشنگری نمی کنند. اما در عین حال، به تو بگویم که برانداختن این کارهای نابجا به صرف این نیست که این آقایان بگویند این کارها بد است.

 به او گفتم: اتفاقاً همین امسال که تو می گویی، قصه ای در قم پیش آمده که خیلی شنیدنی است. قصه این است که چون آقای بروجردی که مرجع تقلید مطاع شیعیان است از قسمتی از این کارها خوششان نمی آمده و اینها را درست نمی دانستند و منکَر می دانستند، امسال پیش از محرم رؤسای تکایای قم را به منزل خود دعوت کردند و گفتند به اینها بگویید فلان کار، فلان کار، فلان کار را نکنید، تا این دسته راه انداختنها لااقل از این عیبها مبرا باشد. اما واکنش آنها چه بود؟ فلان کس سیّدی بود سردسته یکی از تکیه های معروف قم. او در پاسخ پیام آقای بروجردی گفته بود که البته امر آقا مطاع است، اما از قول ما به آقا سلام برسانید و بگویید سال که سیصد و شصت و پنج روز است، سیصد و پنجاه و پنج روزش را ما از آقا تقلید می کنیم، این ده روز را می خواهیم مقلد آقا نباشیم!


من چهره دو طبیب را ترسیم می کنم، ببینم شما کدام را انتخاب می کنید: یک طبیب، طبیبی است که تا بیمار را پیش او می برید یا او را بالای سر بیمار می آورید نگاهی به بیمار می کند، نگاهی به شما


و نوع فکر شما و طرز فکر شما و توقعات شما؛ می بیند که شما دلتان می خواهد یک دوایی به این بیمار بدهد که تا عصر راه بیفتد؛ فوراً نسخه ای با یک مقدار دوای دارای اثر فوری می نویسد. نسخه را به داروخانه می برید. داروها را می گیرید و به بیمار می دهید. بیمار داروها را می خورد و عصر هم حالش جا می آید و راه می افتد. اما بیماری این بیمار واقعاً درمان نشده؛ بیماری اش رفته پشت پرده یک بهبودی سطحی موقت. اگر فقط تا فردا به علت این نسخه و طبابت اغفالگرانه درمان واقعی او عقب بیفتد، در حقیقت بیماری یک درجه در او ریشه دارتر و صعب العلاجتر شده است. - این یک جور طبیب.


 یک طبیب دیگر را ترسیم می کنم: او را بر سر بیمار می آورید. نگاهی به بیمار و نگاهی به شما می اندازد. می بیند که همه شما دلتان می خواهد که او دارویی بدهد که حال این بیمار تا عصر خوب شود؛ اما او تسلیم این خواست خام شما و بیمار نمی شود. او خوب دقت می کند؛ بیماری را کاملاً تشخیص می دهد؛ حتی چند ساعت صبر می کند تا لوازم و ابزارهای تشخیص و آزمایش، مثل عکس و چیزهای دیگر، فراهم شود و شرح حال مفصل بیمار را ببیند؛ دگرگونیهای موقت او را ببیند، و بعد یک درمان نقشه دار برای بیمار آغاز می کند. حتی شب هم ممکن است تب بیمار شما بالا برود و هزیانهای وحشت آور بگوید؛ شما هم بترسید و به در خانه دکتر بروید: آقای دکتر، دستم به دامنت؛ بیمارم دارد می میرد!


 آن دکتر می گوید: برو جانم؛ برو آرام بگیر؛ بیمارت نمی میرد؛ بیمارت در حال درمان است. شما ممکناست خیلی ناراحت شوید، اما آن طبیب وظیفه شناسِ برخوردار از وجدان سالم پزشکی تسلیم این ناراحتیهای زودگذر بیمار و بیماردار نمی شود. او کاری را انجام می دهد که وظیفه پزشکی اش ایجاب می کند. خوب دوستان، فکر می کنید که شما حاضران، شما برادران و خواهران حاضر در جلسه، کدام یک از این دو طبیب را می پسندید؟ الان که دارم حرفش را می زنم همه می گویید طبیب دوم را؛ ولی نگاهی به کارنامه زندگی خود بیندازید: اکثر شما سراغ آن طبیب اولی می روید.


سلام سه شنبه رفتیم سینما فلسطین همه با هم هستیم رو تماشا کردیم. فیلمنامه انگار ناپخته و ناتمام بود. هرچند سوژه فیلم خوب بود.


ورودی سینما یک دستگاه شبیه نوبت دهی گذاشته شده بود که باید کد خرید بلیط(از سینما تیکت) رو وارد میکردی تا بلیت شما چاپ بشه. یعنی میتونید براحتی رفقای مجازی خودتون رو به این روش مهمان کنید و بهشون شیرینی بدین خانم یک آشنا در نظر داشت یه ربات واسه بلاگ ها بنویسه. کوشش؟  شما هم بهش سر بزنید و اعلام حمایت بکنید مثل فرزندی هستی که از شهر خودش دوره وقتی پنل هستی و بقیه رو نمیخونی! شما هم تجربه کردین ؟


توضیح عنوان: ایشون هر وقت بحث شیرینی پیش میاد میگن اگه راه مجازی پیدا کنید من حاضرم شیرینی بدم. این یه راه


شاید دو ماه بیشتر فاصله نشد که من یک سفر به شهر آن آقای پزشک رفتم. در آنجا بیمار شدم. آن دوست پزشک با خبر شد و فوراً بالای سر من آمد. تب داشتم. برای من نسخه ای نوشت. به او گفتم دکتر، برای من آنتی بیوتیک ننویس. ببین اگر تب من حاد و عفونی نیست اصلاً نسخه نمی خواهم؛ چند روزی که بگذرد خوب می شوم. 


دکتر گفت: من معمولاً برای بیماران آنتی بیوتیک می نویسم، ولی برای تو نمی نویسم.   گفتم چرا؟ مگر تو نمی گویی استعمال نابجای آنتی بیوتیک مضر است و کمترین ضررش این است که بدن را در برابر این داروی حساس به دردخور مصون می کند و بدن به آن عادت می کند؟ 


گفت بله، این طور است؛ ولی من اگر بخواهم نسخه ای بنویسم که تب بیمار فوراً قطع نشود، فردا این همسایه ها و قوم و خویشها دیگر به مطب من نمی آیند. گفتم دکتر، واقعاً تو برای اینکه مطبت شلوغ شود و مشتریها از دست نروند این کار را می کنی ؟؟ گفت بله، چاره ای نیست! گفتم خب

یادت می آید عاشورا که در قم بودی چه گفتی؟


آن قدر که عمال و کارگزاران جامعه به فکر و عمل جامعه جهت می دهند، خطبا و داعیان جامعه نمی توانند آن اندازه به فکر و عمل جامعه جهت بدهند.



پ.ن: به نظر شما این مطلب با فیش 961 در تناقض نیست؟


961: 

قضیه چیه؟

در هر بنایی ستونهای محکمی باید وجود داشته باشد که اگر جایی از بنا سست باشد به آن ستونها تکیه کند. ستون‌های جامعه هم باید محکم باشند. ستون‌های جامعه ایمان آدمهایی است که صادقانه و از روی بصیرت قضیه را فهمیده‌اند و پای آن ایستاده‌اند

.


هر نوع قدرتی را که شما در جامعه فرض کنید در معرض خطر انحراف از حق است. این شما و جامعه هستید که باید با توجه به اهمیت و نقش بسیار مؤثر صاحبان قدرت و کسانی که بر منصبهای گوناگون اجتماعی تکیه زده اند در سعادت خود بکوشید. 
فرد فرد شما باید بدانید راه رسیدن به حکومت عدل این است که شما از طریق امر به معروف و نهی از منکر به چنین هدفی برسید.


اگر ما بخواهیم عمارت بزرگ و رفیعى بسازیم، پِى و ستون لازم دارد تا بتواند به ساختمان شکل کلّى دهد. این پِى ها و ستونها، همان قانون اساسى است. قوانین عادّى عبارت است از کارى که در داخلِ بنا انجام مى گیرد؛ تقسیم بندیها، دیوارکشیها و آرایشها. براى آراستن داخل این بناى رفیع و فخیم سعى زیادى هم شده است.

ما مى توانیم یک بناى مستحکم و زیبا به دنیا ارائه دهیم. همه تلاش دشمن این است که این نمونه ارائه نشود؛ لذا به ستونها و پِى ها حمله مى‌کند، براى این که آنها را فرو ریزد. البته قوانین عادّى منعطف است. براى تغییر و بروز کردن قوانین عادّى، عاقلانه و مدبّرانه نیست که پِى ها را به هم بریزیم. براى تغییر یک دکور، هیچ وقت ستونها را خراب نمى کنند. 15 مرداد 1382


درخواست کد امنیتی هنگام ارسال کامنت باعث می‌شود برخی افراد در پست شما کامنت نگذارند. برای برداشتن کد امنیتی در بخش نظرات مراحل زیر را در پنل مدیریت طی کنید:

  • بخش تنظیمات
  • تنظیمات ساده
  • تنظیمات ارسال نظر
  • تیک هشتم را بردارید

پ.ن: با توجه به اینکه بیشتر ما از بخش پیام خصوصی» وبلاگ برای صحبت کردن و چت استفاده می‌کنیم بعضی وقتها مجبور می شویم کامنتهای خصوصی که تعدادشان زیاد می‌شود را پاک کنیم. من یک روش برای حذف یکباره پیام های خصوصی پیدا کرده ام که هر کس مایل است به صورت خصوصی درخواست کند تا به رایگان در اختیارش قرار بدهم.


تایم اول 8 بر صفر از حریف آمریکایی جلو افتادم که باعث شد عصبانی شود. تایم دوم دستم آسیب دید و برای درمان خونریزی نزد پزشک رفتم؛ هنگام شروع مجدد مسابقه دستم را به نشانه ادب سمت حریف بردم که با بی‌احترامی و بی‌اعتنایی پاسخی نداد. از حرکت و عکس‌العمل او خیلی ناراحت شدم چرا که قبل از مسابقه هم مدام کنار تشک کُری می‌خواند. این بی احترامی کشتی‌گیر آمریکایی را بی‌احترامی به مردم ایران می‌دانستم و به همین خاطر خواستم ایرانی بودنم و کشتی ایرانی را نشانش دهم. بلافاصله بعد از سوت داور با فن یک دست، یک پا 4 امتیاز دیگر گرفتم و کاری با او کردم که دیگر ایرانی‌ها را فراموش نکند. فیلم

پست مرتبط: سیرجان| امیرحسین عرب

 

پ.ن: اون لحظه که کشتی گیرها از کادر خارج میشن به مربیِ رحمان عموزاد خلیلی دقت کنید :))) میگه نکُشش!


این هنر نیست که هی طهارت و نجاست و طواف و. را بگوییم، هزار بار این‌ها را گفتیم باز برای هزار و یکمین بار هم این‌ها را می‌گوییم. من شنیده‌ام در قم می‌خواهند 700- 800 تا رساله بدهند. به قول مطهری(ره) می‌گوید اجتهاد، تکرار حرف‌های مکرر نیست، جواب مسائل حل شده نیست، اجتهاد، یعنی جواب مسائل حل نشده. خب مسائل حل نشده را جواب بدهید. مسائل حل شده را که همه بلد هستند جواب بدهند!

 

 

بعد از چهل سال، درس خارج‌هایی که به جای این که حکومت دینی و جامعه و تمدن دینی را تئوریزه بکنند، عملاً یک فقه سکولار می‌سازند، فقه فردی، طهارت و نجاست، ولی راجع به اقتصاد و ت و روابط بین‌الملل و بانک و. حرفی ندارد. خب سکولاریزم یعنی همین.حساسیت، سر مسائل جزئی درجه 6، عدم حساسیت سر مسائل درجه یک |لینک|فقه بی‌ربط با زندگی، زندگی بی‌ربط با فقه.


دربهار سال 1381 در منزل ما یک جلسه با حضور آقایان خاتمی، خوئینی‌ها و نبوی برگزار شد. آقای نبوی[نایب رئیس مجلس ششم] در آن جلسه گفت: عده ای می گویند باید موضوع نظارت استصوابی راحل کنیم و باید درخواست رفراندوم کنیم و البته نگفت عقیده من هم هست. هر سه نفر ما با دلائل مختلف مخالفت کردیم. من گفتم راهش این است که برویم برای اصلاح قانون انتخابات لایحه بنویسیم و ببریم مجلس و قطعا شورای نگهبان رد می کند که با تاکید مجلس لایحه به مجمع تشخیص می‌رود.

 

بعد من به عنوان رئیس مجلس مصاحبه می‌کنم و بعد آقای خاتمی در این خصوص اظهارنظر کند و بعد خدمت رهبری می‌رویم و از ایشان کمک می‌خواهیم با رئیس مجمع، که در اینگونه موارد که همیشه ما را کمک کرده است، رایزنی می کنیم و یک نتیجه حاصل می‌شود و یک چیز وسطی به دست می‌آید، نه شورای نگهبان مبسوط الاختیار می شود و نه. بر اساس نظر جمعی هر تصمیمی بخواهد بگیرد.

 

چندماهی گذشت و خبری نشد بعد یک دفعه شنیدیم لایحه یکی دیگر زائیده و معروف به لایحه دوقلو شد و لایحه اختیارات رئیس جمهور هم به آن اضافه شده است که در لایحه ابتدایی اختیارات، بخصوص در بخش مجلس، قابل دفاع نبود. اصلا من آن موقع که آن را خواندم تعجب کردم.

 

حتی آقای خوئینی‌ها می گفتند که اگر این لایحه تصویب شود، رئیس جمهور بعد از حزب شما نباشد چه خواهد شد؟ [اگر تصویب می شد] واقعا امروز (منظور سال 1387 و زمان دولت نژآد است)چه می‌کردیم؟ خب باید بدانیم این موضوع رفراندوم کجا تصویب شده، کجا نوشته شده؟ داستان عجیبی است.


مثلاً در قضیه سرباز گیری که گفتند همه باید در این سن به خدمت وظیفه بروند و ریختند در حوزه و بسیاری از طلاب را گرفتند، همه گفتند الان حوزه‌ها خالی می‌شود، دانشگاهها چنان می‌شود،امام در واکنش به این موضوع گفتند، نه اصلاً بیایند مصطفی[خمینی] را هم ببرند، تازه اموزش‌های نظامی را هم می‌آموزند.



اینکه بعضی می‌گویند امام بر اساس مصلحت به رأی مردم تکیه کرده و نه بر اساس اعتقاد، این توهین به امام است.

مهدی . 


برخی از دوستان پیشنهاد داده بودند که فاصله پست گذاشتن ها بیشتر از یک روز باشد تا دوستان بهتر بتوانند در بحث شرکت کنند و بحث به سرانجامی برسد. خب تجربه پست قبلی نشان داد که بیش از نود درصد کامنت ها در روز اول انتشار مطرح می شود و ما کمتر عادت داریم اگر چیزی درباره مطلب و بحث های قدیمی به ذهنمان رسید برویم در ادامه همان مطلب مطرح کنیم.



یه سوال هم بپرسم: اگر شما در جامعه ای زندگی میکردید که هر کس باید خودش شغل خودش را انتخاب می کرد شما چه کاره می شدید؟ (این سوال کمی شبیه همان پرسشی است که در دبستان از ما می شد: دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟) 

الان شد دو سوال

یعنی بعد از این که به سوال من فکر کردید و ج دادین این روهم بگید که اون موقع جوابتون چی بود.

پ.ن: مطلب سوم اینکه کسی هست که سریالهیولا» رو دنبال کند؟ من 13 قسمتش رو از طریق فیلیمو دیدم؛ فیلم جالبیه


یادداشتی اختصاصی از دکتر ابراهیم فیاض (استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران)

1. شهید بهشتی اهل اصفهان است. گویا هر کس فلسفه خوانده، به نوعی از اصفهان گذر کرده است؛ از بوعلی سینا گرفته تا سهروردی و. شهید بهشتی در محله لنبان» زندگی می‌کرد که هنوز هم از محله‌های مهم و اساسی اصفهان محسوب می‌شود. از این رو می‌توان گفت که او خاستگاهی فلسفی دارد. او از عقلانیت اصفهانی شروع می‌کند و به علم کلام می‌رسد.

دکتر بهشتی در تمام آثارش، چارچوب‌های کلامی تشیع در جهان جدید را دنبال می‌کند. علم کلام» علم ارتباطی دین است. دین در مواجهه با جهان ذهنی و عینی بشر یک چارچوب ارتباطی دارد و آن علم کلام است. شهید بهشتی از فلسفه به علم کلام و از آن به فقه رسید. فلسفه‌ای که ایشان به آن باور دارد، عرفان فلسفی شده ملاصدرا نیست بلکه او به شدت به دنبال چارچوب‌های کلان فلسفی جهان است به همین دلیل دنبال یادگیری زبان‌های مختلف می‌رود؛ از انگلیسی و آلمانی گرفته تا زبان عربی و تا حدی هم فرانسه.

2. وقتی شهید بهشتی به آلمان می‌رود، باز دغدغه کلام میان فرهنگی» را دارد و سعی می‌کند در آنجا هم کلام میان فرهنگی» را ایجاد کند. همچون امام موسی صدر که در لبنان دغدغه ایجاد فقه میان فرهنگی» داشت، آیت‌الله بهشتی می‌کوشید تجلی کلام ادیان مختلف را در فلسفه‌هایشان بجوید و سپس بررسی کند که آیا می‌توان طرح تأسیسی برای کلام اسلامی ایجاد کرد یا خیر؟

زمانی که به ایران بازمی‌گردد طرح شناخت اسلام» را می‌نویسد و سعی می‌کند یک مبنای کلامی برای اسلام بنویسد و با همکاری شهید باهنر، کتاب‌های دینی دوره شاه را می‌نویسند و اینچنین می‌کوشد تا یک علم تأسیسی دینی بنا کند. از اینجا به بعد تحول دینی شروع می‌شود.

با وارد کردن کلام میان فرهنگی در عرصه جامعه به شدت صعه صدر ایشان هم بالا رفت و نسبت به اندیشه‌های چپ، مجاهدین خلق، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و. گشودگی و سعه صدر بالایی پیدا کرد و اگر آیت‌الله بهشتی می‌بود شاید بسیاری از تندروی‌های بعد از انقلاب اتفاق نمی‌افتاد و هیچ جنگی بین سوسیالیسم و اسلام شکل نمی‌گرفت.

 

3. شهید بهشتی همچنین کوشید قانون اساسی را که بر اساس اصول سکولاریسم و لائیسیسم فرانسه نوشته شده بود، بازنویسی کند و بر اساس کلام میان فرهنگی، فقه میان فرهنگی را هم تأسیس نماید. پروژه فکری شهید بهشتی این بود که از کلام به سوی فقه حرکت کند و فقه را از حالت تقلیلی و اصغر به فقه اکبر بدل نماید، اما متاسفانه پروژه فکری او ناتمام ماند.

4. از وارثان فکری شهید بهشتی متأسفانه امروز از هیچ کسی بطور مشخص نمی‌توان نام برد. البته افرادی همچون رئیس دولت اصلاحات و تا حدی هم محمد مجتهد شبستری را می‌توان در زمره وارثان فکری او قلمداد کرد. واقعیت این است که شهید بهشتی در روزگار ما وارثان چندانی ندارد. علت آن هم نوآوری بسیار بالای او و ظرفیت وجودی خاص‌اش بود؛ او ذکاوت و هوشیاری منحصر به فردی داشت. زمانی که در آلمان اقامت داشت شبانه روز متن‌های اصیل و مرجع را به زبان اصلی می‌خواند و ترجمه می‌کرد. او جلوتر از زمان خودش بود. از این رو، بهشتی را نه تنها می‌توان متفکر معاصر ما دانست بلکه به درستی باید متفکر آینده جامعه ما قلمداد کرد، او پروژه‌ای ناتمام است.

5. در منظومه فکری شهید بهشتی بخش کلام میان فرهنگی» بسیار می‌تواند برای برون رفت ما از مسائل و مشکلات امروزمان راه‌گشا باشد. از این رو باید اندیشه او را سرمشق قرار دهیم تا بتوانیم در عمل هم همچون او گام برداریم. ما امروز در حوزه علمیه، کلام اقتصادی، ی و میان فرهنگی نداریم. برای مثال در چارچوب کلام اسلام و تشیع، رابطه عدالت و آزادی، زندگی روزمره و. تبیین نشده است. بهشتی می‌توانست در مورد همه اینها بحث کند و همه اینها را به فقه ببرد. فقه امروز ما تقلیلی است؛ تقلیل‌یافته به موارد طهارت‌ها و نجاست‌ها است. اگر چارچوب‌های فکری و تئوریک اندیشه شهید بهشتی برای نسل امروز بیشتر روشن شود، تعاملات میان فرهنگی بین ما و اهل سنت و مسیحیت و یهودیت حل می‌شود. اما متأسفانه اندیشه و منش فکری آیت‌الله بهشتی به حاشیه رانده شده است.

6. واقعیت این است که وقتی انقطاع در اندیشه یک متفکر اتفاق می‌افتد که توسط جامعه‌اش درک نشود. جامعه ما در آن دوره بهشتی را نمی‌فهمید. کاری که آیت‌الله بهشتی کرد حتی روشنفکران هم نتوانستند در بعد اسلام‌شناختی و غرب‌شناختی انجام دهند. بهشتی سعی می‌کرد غرب را خیلی عمیق بفهمد. به همین دلیل آلمانی، فرانسه، انگلیسی و عربی را به شدت می‌خواند و متون اصیل آنان را ترجمه می‌کرد.

درک و بسط اندیشه‌های ایشان چندان مسأله امروز حوزه و دانشگاه ما نیست و متأسفانه حوزه ما امروز با اندیشه‌های ایشان بسیار فاصله دارد و علت آن حاکمیت جریان فکری علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیت‌الله مصباح  است که طی آن به شدت اندیشه‌های آیت‌الله شهید بهشتی از حوزه فاصله گرفت. واقعیت این است که حتی دانشگاه هم از اندیشه‌های ایشان فاصله گرفت و غربزده شد.

7. برای حل مسائل امروز و آینده جامعه‌مان باید به سمت اندیشه‌های شهید بهشتی برگردیم. چون تنها کسی که توانسته از دل حوزه‌های علمیه قم با فلسفه و کلام اسلامی به سمت فلسفه و کلام غربی برود و آن را در عمق خود درک و در جامعه به شکل حقوق»، قانون» و فقه» بازتولید کند؛ بی‌شک تنها آیت‌الله شهید بهشتی است. او در این زمینه‌ها منحصر به فرد است. او متفکری کنشگر بود که ضمن نقش‌آفرینی در عرصه اندیشه‌ورزی، به ت و حقوق هم ورود کرد و فقط در گویش نماند و به کنش هم پرداخت.


خاطراتی دیگر از شهید بهشتی|

لینک


اظهار فقر و بیچارگی کافی است. این رفتارهای درویش‌مسلکانه، وجهۀ جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است. از امروز به خاطر اسلام و انقلاب، مسئولین وظیفه دارند مرتب و باوقار باشند… هرچند ما فقیر باشیم و اقتصادمان به سامان نباشد، اما برای آنکه در دیدگان سایر ملل مسلمان و غیرمسلمان، ملتی مفلوک جلوه ننماییم، لازم است تا جلوه‌هایی از  تجمل در چهرۀ کشور و مسؤولین حاکمیتی رویت شود

.


نماز جمعۀ تهران، ١٨ آبان ١٣۶٩

حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی


این که من فیش ندارم یعنی هم فیشنگار دیگر آن کشش سابق را ندارد و هم اینکه مطالعه شخصی خودم کم شده است.

ولی وقتی به کله ی محترمم رجوع می کنم(به این نحو که سر مبارک را به سمت کتف راست متمایل کرده و آن را روی دستی که از قبل آماده ی تکیه کرده بودم میگذارم) می یینم هر روز دارد بر پرسش های ذهنم افزوده می‌شود. و هر روز متوجه چیزهای جدیدی میشوم که مهمند ولی من شناختی از آنها ندارم. 

شما چطورید؟ چه کنم با این حالم؟ :)


لینک کمپین


ملتی که بانوانش در صف مقدم برای پیشبرد مقاصد اسلامی هست آسیب نخواهد دید. ما دیدیم، که زن در این نهضت چه کرد. خون دادند، کشته دادند، به خیابان‌ها ریختند، نهضت را پیروز کردند. مردها به تَبَع زن‌ها در خیابان‌ها می‌ریختند. تشویق می‌کردند زن‌ها مردان را. (خودشان در صف‌های جلو بودند) ما نهضت خودمان رامرهون زن‌ها می‌دانیم.

سخن بختیار در مستند ارثیه پدری


حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

 

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

 

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو


تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی

چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو

 

قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما

مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو

 

گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را

دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو

 

گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه

ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو

 

شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها

هِل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو


بخونید و لذت ببرید و اگه چیزی به ذهنتان رسید با ما به اشتراک بگذارید. پرچم شعر فارسی همیشه بالا باد


باسلام را نصب کنید و محصولات روستاهای ایران دهه را بخرید. تخفیف های مناسب و مدیریت خوب این نرم افزار تعاملی باعث شده ما از مشتری های دائم این فروشگاه بزرگ ایرانی بشویم. کد من:


اگه عضو بشی با کد من می‌تونی توی خرید اولت از باسلامی‌ها ۱۵ هزار تومن هدیه بگیری.


ناشناس ها گاهی آدم های دوست داشتنی هستند؛ فقط راهش رو درست بلد نیستن


چند وقته منو میشناسی؟ شاید دوست داری حرفی بهم بزنی ولی مراعات یه چیزایی رو میکنی و نگرانی که از کوره در برم؟ حالا امروز تصمیم گرفتم امکان ارسال کامنت ناشناس رو فعال کنم


حرفتو ناشناس بهم بزن

فقط آروم بزنید


بدانید دعوت عملی شما به سوی راه حقی که دلتان در عشق آن می تپد، می تواند از دعوتهای زبانی و قلمی خودتان و بهترین گویندگان و نویسندگانی که سراغ دارید پر اثرتر باشد. الگو شوید! 



تمام شد فیش های کتاب بایدها و نبایدها(امر به معروف و نهی از منکر در قرآن) اثر سید محمد بهشتی


من اصلاً به این مقدار دعوت زبانی و قلمی معتقد نیستم. نقش دعوت زبانی و قلمی را آنقدرها که گاهی شما فکر می کنید نیرومند و قوی نمی دانم. من فکر می کنم توانها را باید برای ایجاد یک دسته به هم پیوسته ای که نه به صورت فردی، بلکه به صورت دسته جمعی تجلیگاه تربیت اسلامی و نظام عقیده و عمل اسلامی باشند به کار بیندازیم. کاربرد چنین دعوتی از همه این مجالس و محافل و کتب و مقالات و نشریات و مجلات و رومه های دینی بیشتر است. شما چه می فرمایید؟ 


جای تأسف است که هر قدر شما مردم به روش و منش عملی ما دعوت کنندگان زبانی و قلمی نزدیکتر بشوید این نگرانی وجود دارد که گرایشتان به آنچه ما شما را بدان دعوت می کنیم نه تنها بیشتر نشود، بلکه حتی گاهی کمتر و ضعیفتر شود. 



بنابراین، اجازه دهید من از این و وا دعاه الناس بغیر السنتکم یک نتیجه گیری جدید بکنم. آن نتیجه این است که اصلاً سعی بفرمایید قدری بازار دعوتهای زبانی و قلمی کم رونق بشود. سعی بفرمایید اصلاً شبکه تبلیغ و دعوت در امت ما به شبکه تبلیغ و دعوت عملی تبدیل شود.


ای کسی که به عنوان حمایت از سنت رسول خدا از دیوار مردم بالا می روی برای اینکه ببینی اگر تنبک می زنند آن را بگیری و پاره کنی: ان المعصیه اذا عمل بها العبد سراً لم تضرّ الا عاملها

 و امروز که از هر کوی و گذری می گذری آواهای فساد بر گوش پیر و جوان، زن و مرد، زمزمه می کند و آنها را به سوی تباهی می خواند به او باید گفت: و اذا عمل بها علانیهً و لم یغیر علیه اَضَرّت بالعامه.


 چرا؟ و ذلک انه یذل بعمله دین اللّه.


توضیح: خیلیها در جامعه مزاجشان آماده است که ببینند راه برای الدنگی باز می شود تا آنها از همه الدنگتر شوند. خیلیها مزاجشان آماده است که ببیند راه برای زورگویی و قلدری باز است تا آنها یک درجه و یک پله قلدرتر شوند. باید راه را بر روی آنها بست.


شهریار به انتقام خیانت همسرش هر شب دختری را به نکاح در می آورد و بامداد دستور قتل اش را می داد. سه سال گذشت و دیگر دختری در شهر مانده بود جز دو دختر شاه زمان» وزیر دربار. وزیر، شهرزاد را به نکاح پادشاه درآورد.


شهرزاد به پادشاه گفت خواهر کوچکی دارم که عادت کرده است هرشب من برایش قصه ای تعریف کنم تا خوابش ببرد؛ دوست دارم پادشاه در این آخرین شب زندگی اجازه دهد تا همین یک کار را برای خواهرم انجام بدهم. پادشاه گفت دنیازاد به کاخ بیاید و قصه بشنود.


شهرزاد قصه ای پر فراز و نشیب و پر کشش را آغاز کرد.

پادشاه پادشاه گفت دیگر بس است بیا بخوابیم! شهرزاد با اشاره به او گفت که قصه هنوز تمام نشده است!! شهریار گفت اشکالی ندارد ادامه اش را بگذار برای فردا شب.

و اینگونه شهرزاد متوجه شد که می تواند با جذاب تر کردن قصه، شب های بیشتری زنده بماند. | دست آخر شهریار با همین قصه های شهرزاد نظرش درباره زن ها عوض میشه و حالش خوب میشه

پ. ن: ستاره دچار فیشنگار نیز هزار و یک شب مهمان پنل های مهربان شما بود. نوشتن ارزشمند است مخصوصا برای خواننده های عزیزی مثل شما.


یه فکری بود که خیلی بهش فکر میکردم. میگفتم مثلا این همه آدم خوب هست و این همه آدم بد، چی میشد همه ی این آدم بد ها رو یه جایی ایزوله میکردیم که برای خودشون باشن و آدم خوبا هم در صلح و آرامش با هم زندگی کنن.


چون لپتاپم نیست دست به قلم شدم. 

ایده ی جالبیه دیگه. ولی یه مشکلی داره که عملی نیست. داشتم یه ویدیو تو یوتیوب میدیدم. حدودا راجع به همین موضوع صحبت میکرد. تقریبا میگفت که نه تنها این ایده ی چرتیه، بلکه به اشتباه به صورت زیر پیاده میشه.


که یه سری گروه/حزب یا هرچی اسمشو میشه گزاشت درست میشن که با یه سری گروه دیگه موافقن و کارای حزب مقابل رو کلا اشتباه میبینن. با برچسب گزاشتن روی همدیگه. یعنی کاری نداره حرف طرف مقابل چیه، دقیقا بخاطر این که جزو اون گروهه و برچسب اون گروه رو رو خودش داره، در قدم اول مخالفت میکنه

مشکل این هست که جامعه از افراد خوب و بد درست نشده. همه یه مقدار خوبی و یه مقدار بدی تو خودشون دارن. و جامعه اینجوری نیست که بشه یه خطی کشید و این افراد رو از هم جدا کرد، این خط از وسط خود افرادش میگذره که از حداقل واحد یه جامعه که یه فرد باشه کوچیکتره.


اگر مطلب را دوست داشتید لایک کنید

mostfet.blog.ir


بعد از مطالعه این مطلب تصمیم گرفتم از این پس به جای فیشنگار اسم خودم رو بگذارم فیش‌بلاگر» هم یه ابداع حساب میشه؛ هم اینکه بلاگر بودن درِش مستتره. هوم؟

 

شاید تا به حال با بلاگرهای مختلفی آشنا شده باشید، اما آیا می دانستید که بلاگر ها انواع مختلفی دارند؟ البته که بلاگر ها می‌توانند در موضوعات و تخصص های مختلف رشد کنند اما اکثریت بلاگر ها شامل دسته های زیر می شوند.

 

    بیوتی بلاگر – beauty blogger

    فشن بلاگر – Fashion Blogger

    بلاگر سفر و گردشگری – travel blogger

    بلاگر غذا و خوراک – Food Blogger

    بلاگر خودرو – car influenster

    بلاگر دکوراسیون – interior blogger

    بلاگر طنز – Intertainment influencer

    بلاگر گیمر – Video Game Blogger

    بلاگر اقتصادی – Economy Blogger


دربهار سال 1381 در منزل ما یک جلسه با حضور آقایان خاتمی، خوئینی‌ها و نبوی برگزار شد. آقای نبوی[نایب رئیس مجلس ششم] در آن جلسه گفت: عده ای می گویند باید موضوع نظارت استصوابی راحل کنیم و باید درخواست رفراندوم کنیم و البته نگفت عقیده من هم هست. هر سه نفر ما با دلائل مختلف مخالفت کردیم. من گفتم راهش این است که برویم برای اصلاح قانون انتخابات لایحه بنویسیم و ببریم مجلس و قطعا شورای نگهبان رد می کند که با تاکید مجلس لایحه به مجمع تشخیص می‌رود.

 

بعد من به عنوان رئیس مجلس مصاحبه می‌کنم و بعد آقای خاتمی در این خصوص اظهارنظر کند و بعد خدمت رهبری می‌رویم و از ایشان کمک می‌خواهیم با رئیس مجمع، که در اینگونه موارد که همیشه ما را کمک کرده است، رایزنی می کنیم و یک نتیجه حاصل می‌شود و یک چیز وسطی به دست می‌آید، نه شورای نگهبان مبسوط الاختیار می شود و نه. بر اساس نظر جمعی هر تصمیمی بخواهد بگیرد.

 

چندماهی گذشت و خبری نشد بعد یک دفعه شنیدیم لایحه یکی دیگر زائیده و معروف به لایحه دوقلو شد و لایحه اختیارات رئیس جمهور هم به آن اضافه شده است که در لایحه ابتدایی اختیارات، بخصوص در بخش مجلس، قابل دفاع نبود. اصلا من آن موقع که آن را خواندم تعجب کردم.

 

حتی آقای خوئینی‌ها می گفتند که اگر این لایحه تصویب شود، رئیس جمهور بعد از حزب شما نباشد چه خواهد شد؟ [اگر تصویب می شد] واقعا امروز (منظور سال 1387 و زمان دولت نژآد است)چه می‌کردیم؟ خب باید بدانیم این موضوع رفراندوم کجا تصویب شده، کجا نوشته شده؟ داستان عجیبی است.


برخی از دوستان پیشنهاد داده بودند که فاصله پست گذاشتن ها بیشتر از یک روز باشد تا دوستان بهتر بتوانند در بحث شرکت کنند و بحث به سرانجامی برسد. خب تجربه پست قبلی نشان داد که بیش از نود درصد کامنت ها در روز اول انتشار مطرح می شود و ما کمتر عادت داریم اگر چیزی درباره مطلب و بحث های قدیمی به ذهنمان رسید برویم در ادامه همان مطلب مطرح کنیم.

 

 

یه سوال هم بپرسم: اگر شما در جامعه ای زندگی میکردید که هر کس باید خودش شغل خودش را انتخاب می کرد شما چه کاره می شدید؟ (این سوال کمی شبیه همان پرسشی است که در دبستان از ما می شد: دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟) 

الان شد دو سوال

یعنی بعد از این که به سوال من فکر کردید و ج دادین این روهم بگید که اون موقع جوابتون چی بود.

پ.ن: مطلب سوم اینکه کسی هست که سریالهیولا» رو دنبال کند؟ من 13 قسمتش رو از طریق فیلیمو دیدم؛ فیلم جالبیه


این که من فیش ندارم یعنی هم فیشنگار دیگر آن کشش سابق را ندارد و هم اینکه مطالعه شخصی خودم کم شده است. ولی وقتی به کله ی محترمم رجوع می کنم(به این نحو که سر مبارک را به سمت کتف راست متمایل کرده و آن را روی دستی که از قبل آماده ی تکیه کرده بودم میگذارم) می یینم هر روز دارد بر پرسش های ذهنم افزوده می‌شود. و هر روز متوجه چیزهای جدیدی میشوم که مهمند ولی من شناختی از آنها ندارم. 

شما چطورید؟ چه کنم با این حالم؟ :)


لینک کمپین


باسلام را نصب کنید و محصولات روستاهای ایران را بخرید. تخفیف های مناسب و مدیریت خوب این نرم افزار تعاملی باعث شده ما از مشتری های دائم این فروشگاه بزرگ ایرانی بشویم. اگه عضو بشی با کد من می‌تونی توی خرید اولت از باسلامی‌ها ۱۵ هزار تومن هدیه بگیری. لینک


وقتی مثال می‌آوری به آسانترین وجه ممکن ذهن از امور روزمره به مسائل عمیق و فکری منتقل می شود.
 
 
مثال یعنی پبدا کردن شباهت میان دنیای محسوس ما با جهان معقول و قوانین حاکم بر جهان.
 
 
مثال حکایت از ماجرایی است که در زندگی روزمره ما جریان دارد و هیچ تلاشی برای فهم نیاز نیست بکنیم.
 
 
پ.ن: اینجا هم دریچه های قشنگی روبروی مثال‌ هست.
به عنوان یک بلاگر مثال را دوست دارم؛مثالِ خوب سراغ دارید؟

همسرم بتازگی با یک گروه خیریه همکاری می‌کرد و از من توقع داشت که در این راه حمایتش کنم. من هم مخالفتی نداشتم. در یکی از برنامه ها که خارج از شهر بود خودم رفتم و رساندمشان. یکی از اعضای اون گروه من رو شناخت. همکلاسی دوران کارشناسی من بود. قبلش یک ضیافت خانوادگی دعوت شده بود به مناسبت روز خبرنگار؛ آنجا هم من به عنوان یک همرا ناهم‌سنخ با آن جمع حضور داشتم. در کمال حیرت یکی از مسئولین برنامه که از دوستان صمیمی ام بود را دیدم. چندین بار دیگر نیز این موضوع که من به یک محیط جدید می روم و یک دوست قدیمی در آنجا پیدا می کنم رخ داده است.

 

روز پنجشنبه با یکی از بلاگرهای خوش آتیه بیان در محل کارش دیدار کردم. دکتر صفایی نژاد را می‌گویم که خیلی خوش اخلاق تر و صمیمی تر از چیزی بود که تصور می کردم. محل کارشان یک ساختمان چار طبقه در محله جردن بود. کمی گفتگو کردیم و دیدار خیلی خوبی بود. در همان جلسه که در اتاق مرتب دکتر پیش هم نشسته بودیم دوست داشتم این دیدار تکرار شود. پرس و جوهایم درخصوص یافتن دوست مشترک بی ثمر بود اما وقتی درباره کارها و ساختارشان صحبت کرد متوجه شدم یکی از مدیران خوب و محترم –که من می شناسم- هم در این ساختمان با آنها همکار است.

 

در اصل دکتر گفته بود بروم پیشش تست نویسندگی بدهم ولی این دیدار کوتاه بیشتر به آشنایی گذشت. اولین چیزی که در جواب تعارفات(what is tarof) من به من گفت این بود که از آشنایی با پر فالوئر بیان(حسود: ملت توی اینستا تا ۲۰ کا هم فالوئر دارند اینقدر فخر نمیفروشند) خوشبختم.

 

آقای صفایی گفت که وقتی نامزد کردم خانم ها رو تو خطاب می کردم و کمکهای خانمم! باعث شد این رفتارم رو اصلاح کنم. بعد خودش نتیجه گیری کرد که فکر کنم چون تو دیر تر ازدواج کردی نتوانستی خودت را درست کنی.(نتیجه|: زود ازدواج کنید)

 

و اما در مورد بلاگر ها حرف خاصی نزدیم. فقط دکتر گفت که با حریر، معبر، 22 ژانویه؟ بانوچه و . ملاقات کرده است و از قلم روچک لوسی می، صبا و چند نفر دیگر نیز به نیکی یاد کرد. من هم از قلم میرزا و خورشید شب تعریف کردم. یه نکته جالب دیگه ای هم این بود که دکتر بلاگرها رو به اسم وبلاگ هاشون می‌شناخت و من به اسم نویسنده ها. و اینکه دکتر همچنان بهبود وضعیت بیان رو از مدیران پیگیری میکرد (پیاماشو نشون داد)

 

پ.ن: محضر آقای دکتر عرض کنم که ما یک وب سایه نشین داریم یک وب ضریب که احتمالا شما ندیده اید. و دیگر هیچ.(در ضمن رفتم چک کردک دو صفحه 50 تایی من کامنت داده ام )


ره آورد فرهنگ ما برای ن در آمریکا این بوده که طبق آمار بیش از ۱۱ درصد از ن ما معتقدند که به هر حال یک روزی از سال مورد قرار خواهند گرفت! شاید خانم علی‌نژاد ایرانی، فردی باشد که از این موضوع لذت می‌برد ولی اکثریت ن آمریکایی مثل او نیستند. در کشور ما ۴ درصد از ن از آژیرهای هشداردهنده جنسی استفاده می‌کنند و ۷ درصد از ن، کلاس‌های دفاع از خود را دیده‌اند. لینک

 

پ.ن 1: اگر میخواهید منظور تیتر را متوجه بشوید به لینک بروید و متن کامل نامه وندی شلیت به مسیح علیرنژاد را بخوانید.

پ.ن 2: میرزا آتلیه تولدت مبارک (اون کیک آب شده رو هم نگه دار واسه خودت) اینجا جایت خالی است


پدر شیخ صدوق با دخترعموى خود ازدواج کرد ولى صاحب فرزند نشد. نامه‌اى به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی نوشت که از حضرت ولی عصر (عج) بخواهد تا براى او دعا کند که خداوند به او فرزند عطا فرماید. از حضرت جواب آمد که از این همسر صاحب فرزند نمى‌شوى ولى بزودى با کنیزی دیلمى ازدواج خواهى کرد که خداوند از او دو فرزند فقیه به تو خواهد داد.

 

 

پ.ن:

* شیخ صدوق در زمان حکومت آل بویه (۳۲۰–۴۴۷ ق / ۹۳۲–۱۰۵۵ م) می زیسته.

* تبار آل بویه دیلمی بود.

* غدیریان عیدتان مبارک    

 

 


سیدمحمد خاتمی، بعد از استعفا از وزارت فرهنگ و ارشاد، درخواست مجوز نشریه‌ای ی به نام آیین» را کرد و با افرادی چون هادی خانیکی، سعید شریعتی، سعید حجاریان، مصطفی تاج‌زاده، محسن امین‌زاده، عباس عبدی، محسن کدیور و محمدرضا خاتمی گروه کوچک‌ترِ آیین را با جلسات هفتگی منظمی تشکیل داد.  نشریه آیین در تیرماه ۱۳۸۲ برای اولین بار منتشر و در سال ۱۳۹۰ توقیف شد.


همسرم بتازگی با یک گروه خیریه همکاری می‌کرد و از من توقع داشت که در این راه حمایتش کنم. من هم مخالفتی نداشتم. در یکی از برنامه ها که خارج از شهر بود خودم رفتم و رساندمشان. در مسیر یکی از خانم‌های عضو گروه که همکلاسی دوران کارشناسی من بود از همسرم پرسید فامیل شوهرت بنی فلان نیست؟ خانمم هم در کمال حیرت زدگی گفت بله چطور؟ . قبل از آن به یک ضیافت خانوادگی دعوت شده بود به مناسبت روز خبرنگار؛ آنجا هم من به عنوان یک همراه ناهم‌سنخ با آن جمع حضور داشتم. آنجا هم یکی از مسئولین برنامه که از دوستان صمیمی ام بود را دیدیم و باز همسر تعجب کرد. چندین بار دیگر نیز این موضوع که من به یک محیط جدید می روم و یک دوست قدیمی در آنجا پیدا می کنم رخ داد و دیگر برای همسر به امر غیر غیرمنتظره» ای تبدیل شده است.

 

روز پنجشنبه با یکی از بلاگرهای خوش آتیه بیان در محل کارش دیدار کردم. دکتر صفایی نژاد را می‌گویم که خیلی خوش اخلاق‌تر و صمیمی‌ تر از چیزی بود که تصور می کردم. محل کارشان یک ساختمان چار طبقه در محله جردن بود. کمی گفتگو کردیم و دیدار خیلی خوبی بود. در همان جلسه که در اتاق مرتب دکتر پیش هم نشسته بودیم دوست داشتم این دیدار تکرار شود. پرس و جوهایم درخصوص یافتن دوست مشترک بی ثمر بود اما وقتی درباره کارها و ساختارشان صحبت کرد متوجه شدم یکی از مدیران خوب و محترم –که من می شناسم- هم در این ساختمان با آنها همکار است.

 

در اصل دکتر گفته بود بروم پیشش تست نویسندگی بدهم ولی این دیدار کوتاه بیشتر به آشنایی گذشت. اولین چیزی که در جواب تعارفات(what is tarof) من به من گفت این بود که از آشنایی با پر فالوئر بیان(حسود: ملت توی اینستا تا ۲۰ کا هم فالوئر دارند اینقدر فخر نمیفروشند) خوشبختم.

 

آقای صفایی گفت که وقتی نامزد کردم خانم ها رو تو خطاب می کردم و کمکهای خانمم! باعث شد این رفتارم رو اصلاح کنم. بعد خودش نتیجه گیری کرد که فکر کنم چون تو دیر تر ازدواج کردی نتوانستی خودت را درست کنی.(نتیجه|: زود ازدواج کنید)

 

و اما در مورد بلاگر ها حرف خاصی نزدیم. فقط دکتر گفت که با حریر، معبر، 22 ژانویه؟ بانوچه و . ملاقات کرده است و از قلم روچک لوسی می، صبا و چند نفر دیگر نیز به نیکی یاد کرد. من هم از قلم میرزا و خورشید شب تعریف کردم. یه نکته جالب دیگه ای هم این بود که دکتر بلاگرها رو به اسم وبلاگ هاشون می‌شناخت و من به اسم نویسنده ها. و اینکه دکتر همچنان بهبود وضعیت بیان رو از مدیران پیگیری میکرد (پیاماشو نشون داد)

 

پ.ن: محضر آقای دکتر عرض کنم که ما یک وب سایه نشین داریم یک وب ضریب که احتمالا شما ندیده اید. و دیگر هیچ.(در ضمن رفتم چک کردک دو صفحه 50 تایی من کامنت داده ام )


تمام آنچه را ملاصدرا گفته است، همه را پیش از او ابن سینا گفته بود، حتی حرکت جوهری را هم ابن سینا گفته بود. منتها امتیاز ملاصدرا به این است که او ذوق داشت، بیان اش خوب بود. (نقل به مضمون)این حقه بازی است که بیش از حد طرفداری مرحوم ملاصدرا را کنیم و یکی از آن حقه بازان من بودم. بارها همین آقای مصطفوی به بنده در خصوص ایشان گفته بودند ولی من گوش ندادم. بیشتر


مطلوب‌ترین شیوه حکومت مردمی، اداره فدرالی است که آن زمان در وزارت کشور ۱۰ منطقه هم مشخص کردیم اما از نظر قانون اساسی نمی‌توانیم فدارتیو باشیم.(محمد خاتمی:1398)

پ.ن: این نظر خاتمی را برخی اساتید اندیشه ی مانند سیدجواد طباطبایی نقد کردند. بخش‌هایی از یادداشت محمد قوچانی رومه‌نگار در این خصوص:


خاتمی تفکر کمونیستی همه قدرت‌ در دست شوراها» که مبنای اتحاد شوروی و نظریه مختار روشنفکران چپ در سال ۱۳۵۷ بود را به نهاد شورای شهر بدل ساخت که فهمی معتدل از آن اندیشه چپ است. (محمد قوچانی)

 

از نظر سیدجواد طباطبایی بزرگ‌ترین خطری که ایران امروز را تهدید می‌کند، توطئه دشمنان ایران برای فروپاشی ی و اجتماعی آن است. موج روشنفکران چپ که از ایران به عنوان کشوری کثیرالملة یاد می‌کنند، در واقع بخشی از پروژه‌ی فروپاشی ایران است. (محمد قوچانی)

 

نقدهای طباطبایی بر برخی اصلاح‌طلبان که مفهوم ایران به عنوان یک مفهوم تاریخی و فلسفی از آثارشان غایب است پابرجاست. چندی پیش مصطفی ملکیان از اساس منکر وجود مفهومی به نام ایران شده بود. ملکیان چندی است که به قطب برخی اصلاح‌طلبان بدل شده است. (محمد قوچانی)

 

اصلاح‌طلبی از نوع چپ اسلامی یا روشنفکری دینی اکنون به نوعی جهان‌وطنی و انترناسیونالیسم روی آورده و شاهد مثال این که در ماجرای رفراندوم استقلال اقلیم کردستان عراق افراد منفردی[اصلاح‌طلب] پیدا شدند که از این مساله دفاع کردند. (محمد قوچانی)

 


به نام خدا.

انشا درباره ی همسایه ای به نام هلما

 

وی به مناسبت آغاز هفتمین سال  وبلاگ نویس شدن خود یک پست (link) منتشر و از همراهی ماها تشکر کرده است؛ من هم تصمیم دارم به عنوان یکی از بهترین دنبال‌کنندگان وی، این پست را تقدیم کنم. ( از همین رو! از بقیه رفقای مشترک از رامین و نسرین گرفته تا یسنا و محبوبه و فرشته و خورشید شب و باقی از شرق و غرب کشور پهناورمان ایران دعوت می‌کنم آنها نیز با این کار وی را خوشحال بکنند. اگر نوشتید لینکش رو زیر همین پست قرار بدهید)

 

قبل از شروع نامه یه عکس با حال خوب میگذارم تا اونهایی که هلما رو نمی‌شناسند هم از این پست لذتی برده باشند (لینک عکس)

 

خب به نام خدا.

انشا درباره ی همسایه ای به نام هلما

نمیدونم نظرم قضاوت است یا صرفا اونچه که درمورد هلما حس میکنم. اول اینکه بدون تعارف میتونم بگم هلما یکی از وبلاگ نویس هایی است که خوشحالم بخاطر خوندنش و مصاحبت کردن باهاش. (هر چند خیلی طول کشید تا با جملات درهم و برهم پست هایش ارتباط برقرار کنم)

 

شاید براتون جالب باشه که بگم هلما یکی از واقعی ترین شخصیت های بیان هست که لای پست ها و مخصوصا جوابهایی که به کامنتها میده میشه درکش کرد.

 

میدونید آدم از لحن حرف زدن، لحن نوشتن هم میتونه بفهمه که اونی که اونور دنیا پشت مانیتور نشسته و مینویسه حرفاش چه بویی میده، من از کلمه به کلمه نوشته های هلما یه دل پاک رو فهمیدم، یه دوست خوش مشرب با تن صدای بالا، از اونا که توی خیابون بلند بلند حرف میزنن، یه خانم که داره بزرگ میشه ولی به بچگی هاش رو دلبسته است.

 

بعضی وقتا که به بیان و آدماش فکر میکنم خودم رو به هلما شبیه تر از بقیه میبینم. منم مثل هلما یه آدم راحتم، راحتی که برا خودش چهارچوب داره و ته دلش هیچی نیست. منم مثل هلما مرزبندی قومیتی و زبانی رو نمیفهمم. منم مثل هلما زندگی رو دنیا رو پیچیده نمیبینم.

 

هلما یه دختر معمولا پر انرژی و شاده که همیشه هوای رفقای مجازی خودش رو داره. بیشک موفقیت های تو و پیشرفتت در این جا من رو بیشتر از هر کسی خوشحال میکنه.| پ.ن: هر کی یه عبارت بهترین دنبال‌کنندگان ایراد بگیره خودش خودشیفته است. تمام


من خوب یادم هست
روزی که روشنفکر
در کافه های شهر پرآشوب
دور از هیاهوها
عرق می خورد
با جان فشانی های جانبازان حزب الله
تاریخ این ملت
ورق می خورد!

 

پ.ن: نسل های بعدی مدیون کسانی هستند که در قبال جامعه و تمدن بشری احساس مسئولیت می‌کنند.


(یک). اگر مردم ایران می خواهند غذا برای خوردن داشته باشند باید دولتشان را وادار به تغییر تهایش بکنند.(وزیر خارجه آمریکا)

(دو).  گرسنگی دادن مردم از مصادیق جنایت جنگی است. |link|

 

 


اشاره

یادداشت فاطمه صادقی درباره پایان اصلاح‌طلبان را مطالعه کردم. متن باعث این تصور میشود که نویسنده فردی بدبین به اصلاح طلبان و اصولگرایان است و هر دو را قدرت‌دوست و بی حزم می‌داند تا به راحتی بتواند اعلام ‌کند تی نو در راه است. اما محتوای تحلیل او را در چهار زمینه حلاجی و مرتب کردم تا راحت‌تر حرفهایش را بررسی و بفهمم. (متن اصلی در:

fihmafih.blog.ir)

ماجرای نجفی

  • میترا استاد، کاری سترگ را به انجام رساند: نجفی را وادار کرد از دوگانگی دست بردارد. تزل و دوگانگیِ ذاتیِ اصلاح‌طلبی که از حاکمیت دوگانه در بالا تا دوگانگی در پایین یعنی زندگی شخصی را دربرمی‌گیرد، در این ماجرا به‌خوبی از پرده برون افتاد. در این تراژدی، ضدِّ قهرمانِ مبتلا به اسکیزوفرنی جنسی-یِ حاد، همچون هر تراژدی دیگری، با حذف قهرمان زنده ماند.
  • اصلاح‌طلبان هم دیگر به زندان نخواهند رفت، چون قهرمان نیستند.
  • پایان تراژدی به معنای پایان دغدغه‌های مصنوعِ اصلاح‌طلبانه است که این جریان با اتکا بر آن‌ها خود را سامان داده است.

اعتراضات دی ماه 96 و مواضع اصلاح‌طلبان

  • موضع اصلاح‌طلبان نسبت به اعتراضات 96 این بود که مردم معترض، عده‌ای لات و لوت با جیب‌های خالی‌اند.
  • به نظر آن‌ها، معترضانِ مشروع عبارتند از افرادی با حساب‌های بانکیِ پر و پیمان که طبعاً جلوداری اصلاح‌طلبان را بپذیرند و کلیت نظام ی را زیر سؤال نبرند.
  • دی‌ماه 96 مواضع اصلاح‌طلبان در محکومیت اعتراضات نشان از چرخش تمام‌عیار به سمت قدرت داشت.
  • شعار دانشجویان در دی 96 در مقابل دانشگاه تهران، پایان تراژدی را اعلام کرد: اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا!».

جریان اصلاحات

  • جریانات یِ بی‌ریشه، در وقت خطر آزمون خود را پس می‌دهند.
  • زمان آن رسیده که با شجاعت تصدیق کنیم اصلاح‌طلبی به‌رغم برخورداری از پشتوانه‌ی اجتماعی گسترده، از آغاز جریانی بی‌ریشه و بی‌هویت بود و لذا آن پشتوانه را هم به باد داد.
  • اصلاح‌طلبان شامل همه‌ی گروه‌های ریز و درشتی که این لقب را یدک می‌کشند، بی‌تاریخ و بی‌هویت بودند.
  • جامعه‌ به واسطه‌ی وعده‌های اصلاح‌طلبان به آن‌ها به‌عنوان شوالیه‌های  گذار به دموکراسی» دل‌بسته بود.
  • آن‌ها با رانت‌جویی و تصرفِ فرصت طلاییِ پدید آمده پس از انتخابات دوم خرداد 76 به‌عنوان نقطه‌ی تلاقیِ نیتی‌های اجتماعی و یِ پساانقلابی، به قدرت رسیدند.
  • قابلیت‌های نظری و عملیِ اولیه‌ی این جریان در بسیج نیروهای اجتماعی بیش از آن‌که حاصل پویایی‌های درونی این جریان باشد، عمدتاً به مدد بهره‌جویی از فرصت‌های اقتصادی، حضور در قدرت و نهادهای وابسته به آن و نیز حذف سیستماتیک دیگر گروه‌های ی در سال‌های پیش و پس از دوم خرداد حاصل شد. شاهد این امر این‌که با بی‌بهره شدن تدریجیِ اصلاح‌طلبان از رانت قدرت پس از 84، توان نظری و عملی این جریان نیز به‌تدریج افت کرد.
  • اصلاح‌طلبی به‌تدریج رنگ اصول‌گرایی را به خود گرفت و تقریباً به همه‌ی آن صفاتی آراسته شد که پیش‌تر، تقابل با آن‌ها توجیهی برای حضور در قدرت محسوب می‌شد: فساد، انحصارطلبی، سوء استفاده از قدرت
  • اصلاح‌طلبی با بحران هویتی عمیق دست به گریبان است.
  • مشکل اصلاح‌طلبی در همه‌ی این سال‌ها انتخاب بوده؛ نه انتخابات.

جریان اصول‌گرا

  • جریان اصول‌گرا که همواره هم به لحاظ نظری و هم عملی از اصلاح‌طلبان به‌مراتب کوتاه‌قدتر بوده، برای ادامه‌ی حیات خود ضمن تلاش برای کنترل رقیب، سخت به همزیستیِ انگلی با آن وابسته بوده است. برخی از مجرب‌ترین و ی‌ترین اصول‌گرایان همچون حبیب‌الله عسگر اولادی به‌رغم تأکید بر اختلافات عمیق ی، در باطن از حضور مهارشده‌ی اصلاح‌طلبان در قدرت هواداری می‌کردند. زیرا می دانستند که تنها از این طریق، سلطه‌ی مافیایی آن‌ها تداوم خواهد داشت.
  • در میان اصول‌گرایان به حسبِ ماهیت این جریان، افراد دوراندیش همچون عسگراولادی کم‌شمار بوده‌اند.
  • بیش‌تر اصول‌گرایان ترکیبی از کم‌هوشی ی، کوته‌بینی و فرصت‌طلبی محض را در خود جمع کرده‌اند.
  • [با پایان اصلاحات]منازعاتِ در این جناح بر سر قدرت خشن و خونین است.

ت ورزی ناممکن و ممتنع شده است.(حجاریان)

  • درست این است که دوگانگی ناممکن شده است؛
  • عصر حاکمیت دوگانه در همه‌ی معانی شخصی-ی به سر آمده است.
  • چالش بزرگِ اصلاح‌طلبان این است که اصلاح‌طلبی راهی به قدرت ندارد، چون دیگر نیازی به آن نیست.
  • اکنون ماییم که باید تخیل‌مان را از اصلاح‌طلبی آزاد کنیم.
  • فصل انتخابات پایان گرفته و فصل انتخاب از راه رسیده است.
  • تی نو در راه است.

آقا حتما باید ده سال پیش باشه؟

ده سال پیش هم آخه من بچه نبودم که بخوام نصیحتش کنم

سرکوفت ولی میتونم بزنم بهش

دیدی گفتم موهات رو از ته کوتاه نکن دیگه در نمیاد indecision

 

حالا بازم خدا رو شکر ارشد قبول شدی، با اون عکس مسخره روی کارت دانشجویی‌ت

دیدی گفتم بینل آنچنان هم دانشگاه بدی نیست؛ دیدی چقدر دوستای خوبی پیدا کردی!

پایان ده سال پیش

 

پ.ن: با توجه به اینکه خیلیا! دعوت کرده اند نمیتونم اسم تک تک رو بیارم،

پ:ن: هیچ‌کس دعوت نیست. چالش بامزه ای نبود. برخلاف صاحبش؛ با این حال هر کس دوست دارد بنویسد و این پست را داره می‌خونه من دعوتش کنم بنویسه (ممنونم)


من چندی پیش یه کامنت انتقادی برای یکی از بلاگرا (خانم شاخه سیب ) گذاشته بودم ولی ایشون خیلی منطقی و اخلاقی و دوستانه جواب منو دادن. کم آدم پیدا میشه که در قبال اینجور انتقادها که بوی تخریب هم ازش میاد کنترل زبان خودش رو از دست نده. یکی ایشون یکی هم آقای نا در قبال حرف‌های گاها تند و بی منطق من خیلی خوب برخورد کرده‌اند. راضی ام ازشون  (مرسی که هستید3)

 

اعتبار همراهی هفته سوم

 

بعضی از رفقا هم هستن که از همراهان همدل و نازنین فیشنگار هستند. اینها اگر ببینند کسی درباره فیش‌ها ابهام داره یا دچار سوء تفاهم و . شده خیلی نرم میرن سراغش و توجیهش میکنن. درسته من نمیدونم دقیقا کیا هستند ولی از اینکه مخالفان به منتقد تبدیل میشن و منتقدها به همراهان فیشنگار می‌فهمم که کار شما رفقای همراه و محترمه (هر کی هستید مرسی که هستید)


اربعین حسینی (ع) یک نوع اعتکاف جمعی سیار است که در آن هر اقدامی که انجام می‌دهیم،- اقداماتی از جنس زندگیِ عادی مثل خوردن و حرف زدن و خوابیدن و بحث علمی یا ذکر گفتن و نماز خواندن و هر کاری از این جنس کنش‌ها- خودش مصداقی از این عبادت و این اعتکاف سیّار است. |link|

 

شاید بتوان گفت که جواز رفتارهای متکثر در متن این مراسم باعث می‌شود که سالک خسته نشود و سالکان‌ بسیاری با سلیقه‌های متکثر و با ظرفیت‌های جسمی و روحی متکثر بتوانند با این منسک ارتباط بگیرند. همین ویژگی به نوبه‌ی خودش باعث می‌شود که هر سال جمعیتی بیش از سال‌های گذشته را به‌سمت خودش دعوت کند.

 

شاهد معنویتی متفاوت از جنس معنویت‌های دیگر در اسلام هستیم.

  • پ.ن: با اندکی تصرف و تلخیص

خیلی از شخصیت‌ها را واسطه قرار داد که خدمت رهبری رفته و ملاقاتی ترتیب دهند. اما رهبری همواره گفته اند: آقای خاتمی می‌خواهند چه چیزی بگویند، هرچه می‌خواهند بگویند در رسانه‌ها مطرح کنند.»

 

جریان اصلاحات او را متقاعد کردند تا هرچه می‌خواهد بگوید را در نامه‌ای بنویسد. بیشتر از ۷‌سال است که خاتمی می‌خواهد یک نامه بنویسد، البته این نامه نوشته و به افراد مختلف[از اعضای اصلاحات] داده شده، هر کدام ایرادی بر آن گرفته‌اند و یا گفته‌اند اصلاح کن یا اصلاً نامه را نده. |link|


یکی از نگرانی‌های من این است که وقتی شما همراه من این فیش‌های ظاهرا قاطی پاطی را تعقیب می‌کنید چه بر سر روح و روان تان می‌آید؟ در انتها با خودم می‌گویم خب شاید اگر در جایی دیگر شک و شبهه ای مطرح شود شما یادتان بیاید که این بحث در فیشنگار هم مطرح شده بود و اگر لازم شد می‌آیید و از پاسخ‌های کامنت‌گذاران عزیز فیشنگار استفاده می‌کنید. (مرسی که هستید 2)


گاهی آدرس یک وبلاگ در اینجا معرفی می‌شود که در راستای حمایت از وبلاگ‌نویسی و مهارت تولید محتوا است. طبیعتا شناخت من از دوستی که او را معرفی می‌کنم فقط و فقط در حد همان نوشته‌های وبلاگ اوست. با این وجود اگر می‌خواهید به کسی اعتماد کنید لطفا و حتما از او بخواهید مراحل اعتمادسازی مورد نظر شما را طی کند. البته که ما همه خوبیم و خوب بمانیم با تافت. در ادامه نمودار همراهی هفته گذشته به سمع و نظر شما می‌رسد (مرسی که هستید 1)

 

نمودار+ امتیاز همراهی


فاطی که رتبه ی یک ارشد رو آورد، هیچکس باورش نمیشد، حتی خودش! با اون داستانهایی که موقع کنکورش داشت، با اون اختلافات عمیقی که با نامزدش داشت وآخر سرم به طلاق ختم شد! فاطی هم اتاقیمون بود، لر بود. اندازه ی ماها بچه مثبت و بسیجی و این تیپی نبود، ولی دختر پایه و بامرام و خوش اخلاقی بود. خیلی با ماها حال میکرد.

 

فاطی رو میگفتم.البته آخریا خیلی درس میخوندها، از کله سحر میرفت سالن مطالعه و پاسی از شب که میگذشت، چشم بسته میومد تو اتاق و از همون دم در لامپ رو خاموش میکرد که نکنه خوابش بپره! بهش میگفتم فاطی آخرش تو یه بار از پله های این تخت میفتی و سقط میشی! که خدا رو شکر نشد!

رتبه ش که اومد، مث توپ تو دانشگاه صدا کرد! واقعا بهش افتخار میکردیم.همه جا حرف از رتبه یک هم اتاقی ما بود!

 

ragepenhan.blog.ir      امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ 2-3 minutes


 

سریع از یه موسسه آموزشی بهش زنگ زدن (انصاف گاج نبود ها)

گفتن یکی به ما گفته شما از کتابهای ما استفاده کردین. فاطی یه کم چشماشو مالوند و نگاهی به اطرافش کرد، و وقتی از خواب بیدارشد گفت بله بله! اتفاقا کتاب شما رو هم خوندم. و این شد که دعوتش کردن بره تهران

 

من و افسانه مث رقیب و عتید هی اینور و اونور گوشش می‌خوندیم که فاطی! تو مطمئنی که این کتاب رو خوندی؟ میگفت آره، اتفاقا فلانی برام همین کتاب رو آورد، یه دور هم تستای این کتاب رو خوندم! هی گفتیم فاطی! مطمئنی؟ نری دروغ بگی! (من و افسانه اون موقع خیلی بچه مثبت بودیم، مخصوصا افسانه دیگه شورشو درآورده بود، همه چیز رو از دید فقهی بررسی میکرد!)

 

فاطی دید خیلی داریم وزوز میکنیم خیلی در لفافه گفت چشتون درآد و رفت تهران. (انصافا کتابه رو خونده بود، ولی کتاب دسته اولش نبود، آخر سر یه نگاه رو تستا انداخته بود، خیلی گذرا!)

بردنش تو یه هتل لوکس! (که خودش میگفت منوبار داشته، میگفتیم چی چی بار؟؟ میگفت مرض! ندیدبدیدا !)

یه لپتاپ توپ هم بهش هدیه دادن

 

فیلمش رو هم ضبط کردن، ازینا که میگن من فاطی هستم، رتبه یک آبیاری گیاهان دریایی! کتابهای خر سفید» خیلی به من کمک کرد تو رتبه آوردنم!

و هی تلویزیون نشونش داد و ما هی به خانواده گفتیم ایناهاش! فاطیه! هم اتاقی من!

اینکه کتابهای خرسفید چقد واقعا به فاطی کمک کرده بود مهم نیست. این داستان رو تعریف کردم که گول تبلیغات تلویزیون رو نخوریم. اینا کلی پول خرج میکنن تا رتبه اولا بیان فقط بگن ما این کتاب رو تو ویترین کتابفروشی دیدیم!

اگه نگیم نود و نه درصد تبلیغات دروغه، قطعا میتونیم بگیم آمیخته به دروغه.

 

هوشیار باشیم لدفن


مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم| بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید شده!! و ناشناختن او!

 

راویه ما اشتر ما هست این

پس کجا شد بندهِی زنگی‌جَبین

[یعنی وقتی غلام خودش را پس از جراحی پلاستیک دید نشناخت و گفت این اون نیست]

 

چون بیامد پیش گفتش کیستی

از یمن زادی و یا ترکیستی؟

 

کو غلام من بگفت اینک منم!

کرد دست فضل یزدان روشنم

 

گفت اسرار تو را با آن غلام

جمله وا گویم یکایک من تمام

[یعنی آن قدر نشونی میدم تا بدونی من همونم]

 

زان زمانی که خریدی تو مرا

تا به اکنون باز گویم ماجرا

 

تا بدانی که همانم در وجود

گرچه از شبدیز من صبحی گشود

[یعنی من همونم فقط شب بودم صبح شدم]

 

رنگ دیگر شد ولیکن جان پاک

فارغ از رنگست و از ارکان و خاک

 

تن‌شناسان زود ما را گم کنند 

[این مصرع قشنگه]

آب‌نوشان ترک مشک و خم کنند

 

جان‌شناسان از عددها فارغ‌اند

غرقهٔ دریای بی‌چونند و چند

 

جان شو و از راه جان جان را شناس

یار بینش شو نه فرزند قیاس

*

نفس و شیطان بوده ز اول واحدی

بوده آدم را عدو و حاسدی

 

آنک آدم را بدن دید او رمید (ابلیس)

و آنک نور مؤتمن دید او خمید (فرشته)

 

این بیان اکنون چو خَر بَر یَخ(نمیدونم یعنی چی) بماند

چون نشاید بر جهود(یهود) انجیل خواند

[فهمیدم! یعنی همانطور که خر بر روی یخ سُر می‌خورد ذهن مخاطب هم ممکن است این مطلب رو درست متوجه نشود. کنایه از اینکه زیاد دقت شود ]

 

کی توان با شیعه گفتن از عُمَر؟

کی توان بربط» زدن در پیش کَر؟

بربط: نام یک ساز موسیقی است


یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول اصول اصول الدین. ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیده‌ام همین است.شعرا | ۲۵ شهریور ۱۳۸۷

 

 

معادله چند مجهولی جلال

  • ترکیه داره میگه مولوی مال منه چون قبرش توی قونیه است.
  • دراویش و صوفیه هم میگن مولوی صوفی بوده چون چنتا شعر داره که شبیه نظرات ماست.
  • حالا ترکیه اومده پول داده به یه کارگردان ایرانی که سریال مولوی رو بسازه، به نظرتون ترکیه دنبال چیه؟
  • دولت هم اومده دیده همزمان با مجمع عمومی سازمان ملل چه مناسبتی هست که رسیده به تولد مولوی و بعد دیده آره ترکیه داره این کار رو می‌کنه گفته با یه تیر دو نشون می‌زنم: با تحریک مراجع جلوی این فیلم رو می‌گیرم و هم اینکه جلوی غصه خوردن و نگرانی مردم از حواشی مجمع رو کاهش میدم (چه دولت باهوشی داریم ما)
  • یه سری از علمای سنتی شیعه میگن مولوی نماد تصوف است؛ علمای طرفدار فلسفه و عرفان هم مولوی رو تایید و تحسین کرده اند.
  • یه سری روایاتی هم در رد تصوف در اسلام داریم.
  • یه عده مولوی را شیعه و عده ای او را عمری می دانند.
  • حالا شما جای یه مدیر فرهنگی باشی چه جوری در این شرایط تصمیم می‌گیری؟ اصلا شما جای حسن فتحی
  • به هر حال امروز 8 مهر سالروز تولد جلال الدین محمد بلخی هست (کما اینکه سه روز پیش هم روز تولد من بود) نتیجه اینکه معادله های چندمجهولی بچه های انسانی سخت تر از مال بچه های ریاضیه.

تا پیش از دوره ایلخانی، تصوف عمدتاً در میان گروه‌های اهل سنت وجود داشت. علت رواج آن هم به نظر من خلائی بود که از نظر عرفانی در اهل سنت وجود داشت و این خلأ در شیعه به واسطه وجود مقام امامت احساس نمی‌شد. (محمد مشهدی)

 

پ.ن: در این تیتر نیک بیندیش


برنارد لوئیس» در بنیاد نیکسون» به دولت بوش پیشنهاد می کند که برای ارتقای سطح گفتگو بین آمریکا و دنیای اسلام، با شیخ محمود هشام کعبانی» رهبر بزرگترین گروه صوفیه به مذاکره بنشیند.

 

چند روز پیش (دیماه 1397) شبکه دولتی ابوظبی از تولید سریالی درباره حسین بن منصور حلاج شاعر و عارف نامی ایرانی سده سوم هجری قمری خبر داد. امارات برای ترویج صوفی‌گری در جهان اسلام دو هدف اساسی دارد: یکی حذف جریان اسلام ی و دوم ایجاد آلترناتیو اسلامی بی‌خطر که هیچ چشم‌داشتی به قدرت و ت ندارد. |link|

 

 

مهاجرانی: برنارد دیر درگذشت |لینک|

پ.ن: این پست تقدیم به میرزا شد


نسل های آینده بشر مدیون اونهایی هستند که در قبال جامعه و تمدن بشری احساس مسئولیت می کنند. (این جمله رو من زیر یکی از کامنت‌های پست قبلی نوشتم) بقیه کامنت های دوستان هم انصافا مطالب خوبی داشت. پیشنهاد می کنم یه مرور بکنید. همچنین پیشنهاد می‌کنم نظرات مخالف یا موافق خود با کامنت ف.الف و جواب من به او را بنویسید تا تضارب آرایی صورت بدهیم.


بعضی وقتا همین اسامی معمولی شهدا ما رو با اطلاعات جدید و جالبی آشنا می کنند. فقط کافیه بریم مثلا اسم شهید سرکوچه مون رو (که معمولا هیچ شناختی ازش نداریم) سرچ کنیم و ببینم عضو کدام لشکر بوده، فرمانده اون لشکر کی بوده؟ شهید توی کدام منطقه‌ی جبهه حضور داشته یا وصیت‌نامه شهید رو پیدا کنیم (سایت هایی هستن که وصیت نامه شهدا داخلشون جمع آوری شده). اسم شهید محله ی ما شهید گاراپیدی هست که من اسمش رو سرچ کردم(شما هم اسم شهید کوچه یا محله تون رو سرچ کنید و توی کامنت ها ازش بگید)

 

 

شهید ویگن گاراپیدی»فروردین 66 شهید در منطقه شرهانی شهید شده. او فرزند تنها خانواده ارمنی روستایی در استان لرستان بوده؛ باباش کدخدای روستاشون بوده. (رفت سربازی و افتاد توی لشکر 21 حمزه = لشکر شهید باکری اینها) (اصلاح می کنم رفت سربازی و افتاد توی لشکر 21 حمزه تهران )ویگن توی آخرین مرخصی خود گفته:  ما باید با رفتار و جانفشانی خود ثابت کنیم که قوم ارمنی همیشه و در بدترین اوضاع، همگام با هموطنان مسلمان خود است و داشتن روح شهادت برای ما ضروری است.


 

 

دوره مجلس

تعداد کل نمایندگان

نمایندگان زن

نام

حوزه انتخابیه

مجلس اول

327 نفر

4 نفر

مریم بهروزی

گوهرالشریعه دستغیب

عاتقه صدیقی

اعظم طالقانی

 

تهران

مجلس دوم

274 نفر

4 نفر

مرضیه حدیدچی(دباغ)

گوهرالشریعه دستغیب

مریم بهروزی

عاتقه صدیقی

 

تهران

مجلس سوم

278 نفر

4  نفر

همان 4 نفر مجلس سوم

 تهران

مجلس چهارم

275 نفر

9 نفر

فخرالتاج امیر شقاقی

فاطمه همایون مقدم

نمایندگان تبریز

اختر درخشنده

کرمانشاه

مریم بهروزی

پروین سلیحی

منیره نوبخت

مرضیه وحید دستجردی

نفیسه فیاض‌بخش

تهران

قدسیه سیدی علوی

مشهد 

مجلس پنجم

277 نفر

14 نفر

سهیلا جلودارزاده

فاطمه رمضان‌زاده

نفیسه فیاض‌بخش

فاطمه

منیره نوبخت

مرضیه وحید دستجردی

فائزه هاشمی

تهران

نیره اخوان بیطرف

زهرا پیشگاهی فرد

اصفهان

قدسیه سیدی علوی

مرضیه صدیقی

مشهد

شهربانو امانی

ارومیه

مرضیه حدیدچی(دباغ)

همدان 

الهه راستگو

لار

مجلس ششم

297 نفر

13 نفر

سهیلا جلودار‌زاده

فاطمه حقیقت‌جو

فاطمه راکعی

وحیده علائی طالقانی

جمیله کدیور

الهه کولایی

 تهران

شهربانو امانی

ارومیه

سیده فاطمه خاتمی

مشهد

 

طاهره رضازاده

شیراز

حمیده عدالت

دشتستان

اکرم مصوری منش

اصفهان

اعظم ناصری‌پور

تصمیم گرفتم وقتی بگذارم و به صورت هفتگی پست های وبلاگم(روم نمیشه بگم وبلاگم: چون حس میکنم فیشنگار فقط مال من نیست) رو بررسی کنم. این مرور با توجه به سرعت تحولات در فیشنگار، فواید مختلفی دارد. در خلال این بررسی یه شیرین کاری آماری هم انجام دادم که در ادامه به سمع و نظر شما می رسد. در همین فرصت از رفقایی که در تهیه فیش ها و پژوهش های قبل از انتشار فیش‌ها با من همکاری دارند تشکر و قدردانی می کنم. و همچنین از همراهان گرامی که با طرح نظرات مخالف یا موافق خود باعث می شوند فیش‌ها بیشتر و بهتر تجریه و تحلیل بشوند کمال تشکر را دارم. (مخصوصا اونهایی که از راه دور و روستاهای اطراف زینت بخش مجلس و محفل ما شده اند)

 

نمودار همراهی


برای اینکه رفقایی که اسمشون توی لیست نیست هم دست خالی نرفته باشند هم این سه نکته رو بازنشر می کنم:

 

  • تا جایی که ممکن است سعی کنید با خوانندگان وبلاگ صمیمی و گرم باشید. اینکار حس اطمینان بیشتری در آنها به وجود می‌آورد.
  • سعی کنید نظری بنویسید که حداقل دو خط و مرتبط با موضوع باشد. نشان دهید که نه تنها مطلب را بصورت کامل خوانده‌اید بلکه نقطه نظری قابل احترام دارید؛
  • به دیگر نظرات جواب دهید؛ با اینکار می‌توانید گفتگوی وبلاگی آغاز کنید و با افراد جدیدی بحث و مبادله اطلاعات کنید.

پست مرتبط:

اعتبار همراهی


یکی از قانونهای جامعه شناسی می‌گوید اصلاحات و انقلابها قابل صادر کردن و وارد کردن نیست؛ هیچ گاه هیچ کس نمی‌تواند دگرگونیهای آرام و اصلاحی، یا دگرگونیهای تند و ریشه دار و سریع و انقلابی را از جای دیگر به یک جامعه صادر کند یا از جامعه ای آن را وارد کند. این خود آن جامعه است که باید دگرگون شود تا نظامش دگرگون شود:

 

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ. رعد:11


اونجا شرایط و فضایی داره که دختر من می‌تونه ایمان و اعتقاداتش را محکم‌تر کنه. کیفیت نمازی که در کانادا می‌خونه به مراتب بیشتر از ایران [است] تا به حال چندین جلد مفاتیح [الجنان] براش پست کرده ام. |link| برنامه بدون تعارف دیشب رو کیا دیدن


مشهدی: مگر روضه‌خوانی از ارکان عزاداری نیست؟

خادمیان: روضه‌خوانی یعنی چه؟

مشهدی: طرح اقوال غیرمستند برای گریاندن مردم.

خادمیان: در زمان ائمه(ع) در حضور آن بزرگواران مقتل‌خوانی می‌کردند. در کامل‌ایارات» که از کتب معتبر و متقدم ماست نقل شده: حماد از اصحاب امام صادق(ع) به ایشان می‌گوید: کنار قبر امام حسین(ع) نشسته بودم، جمعی عزاداری می‌کردند، بعضی قرآن می‌خواندند، برخی به نقل داستان و تاریخ مشغول بودند و برخی به مرثیه‌خوانی می‌پرداختند، امام فرمودند: خدا را سپاس که برخی از مردم را علاقه‌مند قرار داد تا به مدح و ستایش و عزاداری اهل بیت بپردازند و دشمنان ما را مورد اعتراض قرار دهند و کارهای زشت آن‌ها را آشکار کنند»


اگر بدانیم کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود، سپس زنده می‌شویم، سپس کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود و این حادثه هزار بار برای ما اتفاق می‌افتد و امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها هزار بار این کار را با ما می‌کنند، ای فرزند حسین تو را ترک نمی‌گوییم.

 

در این شب عاشورا یک جمله هم به سید و اماممان، امام ‌ای می‌گوییم: ای سید و امام و رهبر و حسین ما، اگر بدانیم کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود، سپس زنده می‌شویم، سپس کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود و این حادثه هزار بار برای ما اتفاق می‌افتد و امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها هزار بار این کار را با ما می‌کنند، ای فرزند حسین تو را ترک نمی‌گوییم.

 

همان چیزی را به تو می‌گوییم که اصحاب حسین به حسین(علیه السلام) گفتند:آیا پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند زندگی پس از تو را تلخ گردانیده». |Link|

پ.ن: این پست رو تقدیم می کنم به محبوبه ی شب


بالاخره در هر انتخاباتی بعضی برنده‌اند، بعضی برنده نیستند؛ بنابراین اگر واقعاً شبهه‌ای هست، از راه‌های قانونی پیگیری بشود. امروز اگر چهارچوبهای قانونی شکسته شد، [در صورت ابطال انتخابات]در آینده هیچ انتخاباتی دیگر مصونیت نخواهد داشت. |link|


ملاحسین کاشفی که سنی بوده، فتوت‌نامه سلطانی» را نوشته است. فتوت‌نامه سلطانی یک اثر آئینی است. همچنین این سنی صوفی نقشبندی، روضة‌الشهداء» را نیز نوشته است. الان اسم روضه‌خوانی از همین کتاب گرفته شده است. بعضی مثل مرحوم مطهری به شدت به این کتاب حمله می‌کنند و می‌گویند سرآغاز تحریفات بوده است، بعضی‌ها هم که نگاه آئینی دارند نگاه خوبی به این کتاب دارند و می‌گویند خوب شد که این کتاب، نوشته و مجالس روضه گرم شد.

ahlekashanam.net

 

  • روضه‌خوانِ سنگ‌پَران.

  • ساحت عقل و عشق



اشاره: هی می‌گشتیم در بلاگستان و هی دیگران را می‌خواندیم، هی نکاتی در ذهنمان متبلور می‌گشت که هی با خودمان می‌گفتیم باید برای دیگران بنویسیم، هی نمی‌شد. امروز دست و پایمان را جمع کردیم و بخشی را به رشته‌ی تحریر درآوردیم. باشد که بخوانید و بهره‌مند گردید.

 

- چه کنیم تا وبلاگ‌نویس خوبی باشیم؟

 

۱. بخوانید، بخوانید، بخوانید، بعد بنویسید. دو وجه برای این توصیه وجود داره. وجه سلبی‌ش اینه که خوندن باعث می‌شه با گذر زمان، قلمتون بوی کهنگی نگیره و وجه ثبوتی‌ش اینه که دامنه و عمق افکارتون بیش‌تر می‌شه. هر چی بیش‌تر بخونین، آدمای پخته‌تری می‌شید و شاخکاتون نسبت به محیط پیرامونتون حساس‌تر می‌شه.

 

۲. حرف تکراری و کلیشه‌ای نزنید. چیزی را بنویسید که جز شما کسی پیدا نشود بنویسد. این‌که در یک مناسبت یا اتفاق یا حادثه یا اصلاً در شرایط عادی حرفی بزنید که هویتتون از بین کلمات مشخص و ملموس نباشه، مفت نمی‌ارزه. قلم باید متمایز و شناسنامه‌دار باشه. باید طوری باشه که وقتی کسی خوند بفهمه چه کسی نوشته، نوشته رو.

 

۳. روزانه‌نویسی خوب است؛ زردنویسی نه. تفاوت این دو را درک کنید. نوشتن اتفاقات روزمره قلمو ورز می‌ده. به شرطی که روزانه‌های شما آن» داشته باشه. تخت» ننویسید. نوشتن خالی» اسمش روزانه‌نویسی نیست.

 

۴. برای یادگیری و استفاده از واژگان متنوع، حریص باشید. کلمات برای بلاگر مثل رنگا هستن برای نقاش. انتخاب با شماست: می‌تونین رنگین‌کمونتونو سیاه سفید بکشید!

 

۵. بنوشانید و نوش کنید! کتاب بخوانید، فیلم ببینید، آهنگ گوش کنید و درباره‌ی آن‌ها بنویسید. وقتی می‌نویسین، دارین یه فعالیت خلاقانه انجام می‌دین. اینایی که گفتم (کتاب و فیلم و آهنگ) محصول خلاقیت و هنر سایرین هستن. یعنی برای شما حکم ویتامین رو دارن. دوپینگ حتی! هم خودتون استفاده کنین، هم بذارین دیگران مستفیض شن.

 

۶. تقلید نکنید. خودتان باشید. وگرنه نه دیگری می‌شوید، نو خودتان می‌مانید. ر.ک. حکایت زاغ و کبک.

 

۷. اعداد و ارقام را ملاک سنجش کیفیت وبلاگ‌نویسی قرار ندهید؛ هرگز! این اعداد در حد خودشون مفیدن. اما نذارید به نوشتن شما سمت و سو بدن. اگر برای تعداد لایک و کامنت می‌نویسین، وبلاگو ببندین و با طیب خاطر مهاجرت کنین به اینستاگرام. شما به اینجا تعلق ندارین.

 

۸. اول برای دلتان بنویسید، بعد - اگر لازم بود - برای بقیه. چیزیو بنویسین که دلتون می‌طلبه و می‌پسنده. همیشه فکر کنین که چند صباح دیگه اگه برگردین و نوشته‌هاتونو بخونین، هنوز لبخند می‌زنین یا فقط حس خواندن زیرنویس تبلیغاتی وسط یک سریال آبکی بهتون دست می‌ده. از یه زاویه‌ی دیگه هم می‌شه گفت وبلاگو با چت‌روم تلگرام اشتباه نگیرید. اینجا فرصت مغتنمیه که درونیات و داشته‌هاتونو ابراز کنین و به اشتراک بذارین. چاق‌سلامتیا رو ببرید تلگرام.

 

۹. مخاطبانتان را طبقه‌بندی کنید: بازدیدکننده، خواننده، دوست. برای دوستاتون محبت و برای خوانندگانتون احترام به خرج بدید. به بازدیدکنندگان هم فرصت بدین تا خودشونو به یکی از دو گروه قبلی ملحق کنن.

 

۱۰. اگر کسی را نمی‌خوانید، دنبالش نکنید. اینم توضیح بدم؟! خب دارید هم خودتونو اسکل می‌کنین، هم دیگرانو. اگر کسیو که نمی‌خونین، دنبال نکنین، اجازه می‌دین این امکان (دنبال کردن)، کارکرد درست و منطقی خودشو - که همانا اطلاع آنی از انتشار نوشته‌های جدید فردِ دنبال‌شونده هست - پیدا کنه که خب همین هم باعث افزایش کیفیت فضای حاکم بر وبلاگ‌نویسی می‌شه.

 

۱۱. میزان نوشتن، اصل نیست؛ اما مهم هست. باید برایش چارچوب داشته باشید. حداقل‌های کمّی برای میزان نوشتنتون تعیین کنین. مثلاً هفته‌ای حداقل یک بار، یا هر پست حداقل ۱۵۰ کلمه. خیلی ایده‌آل‌گرایانه هم به قضیه نگاه نکنین. جلوی وسوسه‌ی اعداد بزرگ بایستین. عملی‌بودن این معیارا مهم‌تر از بزرگ بودن ارقامه. یه طور باشه همچین آهسته و پیوسته.

 

۱۲. از پویش‌ها و چالش‌های وبلاگی فعالانه حمایت کنید. همین کارای به ظاهر کوچیک و دلی، نتایج پربرکتی برای فضای وبلاگ‌نویسی به همراه داشته و داره. اگه تجربه کرده باشین که می‌دونین، اگرم نه برین بچشین، خودتون می‌فهمین. :)

 

+ هی می‌گفتید جزوه جزوه، این هم جزوه. خوب بخونین، سؤالات پایان‌ترم از همیناست. :دی

 

شهریور است و رفته شور عشق از سر

افتاده این شب ها غرور عشق از سر

 

تنها به یُمن بادهای تند پاییز

روشن شده در دل تنور عشق از سر


منظورم از پاییز در عنوان، فصل پاییز نیست

 

چرا که از نظر من فصل ها فرقی ندارند. حتی بین ماه‌های سال هم تفاوت خاصی نمی بینم به جز ماه جمادی الاولی که بزرگتر از بقیه ماه ها است و وقتی در انتهای شب مهتابی بیدار می شوی حس میکنی ماه به آن بزرگی دارد با شیب ملایمی آرام سُر می خورد به سمت خانه شما.

 

پاییز برای من مصداق دوستی است که به خاطر اخلاق ناخوب خودم او را رنجیده خاطر ساختم و دوستی ما به ظاهر تمام شد. ولی ارادت ما همچنان باقی است.

 

در ضمن در مورد ماه جمادی الاولی هم (اسکلتون کردم)

پ.ن: دارم کامنتهای قبلی شما محترمان را پاسخ می دهم

 


وقتی ما گزارش های مربوط به یک حادثه ای مانند هفت تیر سال 1360 را ملاحظه کنیم، آنچه روزهای اول در اخبار درج شده در مطبوعات آمده، با آنچه طی روزهای بعد می شنویم، و همین طور آنچه بعدها افراد باقی مانده گزارش کرده اند، و یا روایات رسمی حکومت از این حادثه، و نیز آنچه در سالگرد آن حادثه طی سالهای بعد گزارش می شود، همه اینها، گرچه در گزارش اصل این که این واقعه رخ داده شریک هستند، اما روایت آنها تفاوت هایی دارد که می توان بر اساس شاخص هایی زمان آنها را تعیین کرد، یا به عبارتی تاریخ گزاری کرد. |

link|


خدا منبع همه کمالات است

و وجودِ مخلوقات، فیض اوست.

 

پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم،

باید دوست خدا باشیم؛

 

 

پس کیمیای سعادت، یاد خداست،

در مواجهه با حلال و حرامش

 

دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.

More


. آن ملتى که به آینده امید دارد، مى‌داند که روزگار ظلم و ستم و زورگویى و و طغیان و استکبار، با همه‌ى حجم عظیمى که امروز در جهان به وجود آورده است، یک روزگار تمام‌شدنى است و دورانى خواهد رسید که قدرت قاهره‌ى حق، همه‌ى قله‌هاى فساد و ظلم را از بین خواهد برد و چشم‌انداز زندگى بشر را با نور عدالت مُنور خواهد کرد؛ معناى انتظار دوران امام زمان این است.



شما جوانان عزیز که در آغاز زندگى و تلاش خود هستید، باید سعى کنید تا زمینه را براى آن‌چنان دورانى آماده کنید.


البتّه دوستان ما آن اوقاتی که این قضایا اتّفاق افتاد، به بنده مرتّب توصیه کردند که اسم انقلاب رنگی را نیاورم؛ من هم چون معتقد به مم -بالاخره مشاورین نظر دارند و اهل فکرند- اسم انقلاب رنگی نیاوردم امّا خب انقلاب رنگی بود؛ درواقع کودتای رنگی، یک کودتای رنگی ناموفّق.[بود]  |link|


این روزها دست به دست پیام ها می چرخد که به جای نذری های شبهای محرم، بیایید هزینه فلان کار را بپردازیم، من قصد ندارم از چنین دیدگاهی دفاع کنم! احترام می گذارم به احساس و عقیده کسی که به نذری دادن در این شب ها اعتقاد دارد، به او دستمریزاد و خدا قوت می گویم! فقط حرفم این است کمی بیاندیشیم درباره عواقب کارهایمان! آیا ائمه و دین ما که اینقدر از پرهیز از اسراف و دوستی طبیعت دم زده اند راضی اند اینطور ما بر محیط زیست و طبیعت خود بتازیم!!!

banafsheheftekhari.blog.ir

چه اشکالی دارد به فرهنگ گذشته خود برگردیم با هم بپزیم و پهن کنیم و جمع کنیم و بشوییم!!! چه اشکالی دارد چون گذشته هر کس ظرف خود را برای نذری گرفتن با خود ببرد!! چه اشکالی دارد که برای پالایش روح خودمان زمینمان هم پاک بماند! خیلی سخت نیست کمی همت و مسئولیت پذیری می خواهد تا محرمی سبز داشته باشیم.


 

 

پ.ن>: حالا اگر نمیشه از خونه ظرف ببریم واسه گرفتن نذری، حداقل همون ظرف های یکبارمصرف رو توی سطل آشغال بندازیم (حتی اگه دور باشه)

پ.ن>: سخنران هیاتمون چطوره؟ کیا گوش میدن صحبتاش رو ؟ (اطلاعات بیشتر در گوشه وبلاگ)


در خانواده ای سنی به دنیا آمدم و با حضور در جلسات شیخ زکزاکی شیعه شدم. در این جلسات، استاد برای ما در خصوص فضائل اهل بیت(ع) سخن می گفت و احادیث و ما را به جستجو در منابع اهل سنت وا میداشت تا خودمان در پی حقیقت باشیم. مثلا حدیثی با عنوان عشره مبشرات بالجنه -که در آن گفته می شود پیامبر به ده تن از اصحاب خویش بهشت را بشارت داده بود- را می‌خواند و می پرسید چرا این حدیث، بعضی از صحابه مثل ابوذر را در برنمی‌گیرد در حالی‌که آنها از بهترین های اصحاب هستند؟

 

+

گفتگوی با یکی از شاگردان شیخ زکزاکی


آن‌کسی که امروز با امام خمینی بیعت میکند، با پیغمبر بیعت کرده. وقتی شما خطّ انقلابی امام را زنده نگه میدارید و نمیگذارید مندرس بشود، نمیگذارید رنگ کهنگی بگیرد، در واقع با پیغمبر بیعت کرده‌اید؛ با پیغمبر که بیعت کردید، آن‌وقت:

 

بیعت با انگیزه‌ی صادقانه موجب میشود که خدای متعال سکینه و آرامش را بر دلها نازل کند.

وقتی سکینه بر دلها نازل شد، نگرانی‌ها و ناامیدی از بین خواهد رفت.

 

وقتی اطمینان قلب داشتید، آن‌وقت در مقابله‌ی با دشمن دچار حیرت و تزل نمیشوید.

این آرامش و سکینه‌ی الهی، امید به انسان می‌دهد. بیعت با راه پیغمبر این‌جوری است.

 

پ.ن: من رفتم معانی بیعت  رو خوندم. همون چیزی که در ذهن شماست درسته. بیعت یعنی اینکه دست در دست هم گذاشتن برای حمایت و اطاعت از حاکم یا امام

پ.ن: توضیح ذیل یکی از کامنت‌های پست ریزش ها» این فیش را گویا تر می‌کند.

پ.ن: متن فیش دستکاری شده است بروید اصل مطلب را خودتان بخوانید. (سخنرانی رهبر: 19.10.94)


سنت من چنین است که گمراه کنندگان را یاور وکارگردان خود نمی گیرم: وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً | کهف: 51

 

 

 

وقتی که امام حسین علیه السلام از عبیداللَّه بن حرّ جعفی در راه کوفه درخواست یاری نمود، او از پیوستن به لشکر امام خودداری کرد و گفت: من اسبی خوب و تندرو دارم که می توانم آن را به شما تقدیم کنم. امام حسین علیه السلام ناراحت شد و این آیه را تلاوت فرمود: وَ ما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً

 

 

به حضرت علی علیه السلام گفتند: تا استقرار یافتن حکومتت، معاویه را بر امارت ثابت نگهدار و پس از قدرت یافتن، او را کنار بگذار! حضرت در جواب آنان فرمود: ما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»

 


بسم الله آواتار

همیشه فکر می‌کردم به تنهایی می‌توانم از پس هرکاری که شروع می‌کنم بربیایم. می‌گفتم شخصا تجربه می‌کنم تا منت کسی هم بالای سرم نباشد. اگر زمین خوردم دستم را به زانوانم می‌گیرم و یاعلی گویان بلند می‌شوم. مدتی‌است اما متوجه شده‌ام، نه! از یک جایی به بعد فقط در حال درجا زدنم. امروز هم مطمئن شدم احتیاج به کسی دارم که مستقیم کمکم کند.

 

 

وقتی کسی که مثل یک پزشک، حنجره‌‌ی متنم را معاینه می‌کند تا چرک نداشته باشد و اگر داشت نسخه‌ی حکیمانه می‌پیچد مثل امروز که دو ساعت تمام، سر متنم وقت گذاشت غصه‌ی آن سال‌هایی را می‌خورم که سر خود کارم را پیش می‌بردم.

 

 

می‌دانم که قطعا خدا باید چنین آدم‌هایی را سر راهمان بگذارد. یک مربی که یاد بدهد با اعتماد به‌نفس کارت‌ را ادامه بدهی و کارهایت را نه‌تنها تشویق، که حمایت هم بکند. هزینه‌ی دومی را هر مربی‌ای نمی‌دهد. چرا که اعتبار چندین ساله خودش را به میان می‌گذارد.  منبع


 

چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو

همچو موسی زیر حکم خضر رو

 

صبر کن بر کار خِضرت بی نفاق

تا نگوید خضر رو هذا فراق

 

چون گزیدی پیر، نازک دل نباش

سست و ریزیده چو آب و گل مباش


اگر دکارت بیش از چهارصد سال پیش گفته بود: من می‌اندیشم، پس هستم»، ن در جامعه امروز غرب و همه جوامع غربزده ناچار باید بگویند: مرا نگاه می‌کنند، پس هستم». |فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی|


 

 

پ.ن: وقتی یک پست منتشر می‌کنید از خارج از پنل هم نگاهی به آن پست بیندازید و از انتشار صحیح آن مطمئن شوید. به پیش‌نمایش اکتفا نکنید.

پ.ن: تیتر نمیدونم چرا اینقدر مسخره از آب در اومد؟ (از اثرات سانسوره دیگه)


حذف قُدسیت» از زندگی به همان میزان خسارت بار است که قدسی کردن افراطی همه امور از جمله اندیشه و برداشت دینی بشرِ محدود به انواع حدود ذهنی و تاریخی و اجتماعی. از یاد نبریم که قدسی زدایی» در جهان جدید، خود عکس‌العملی در برابر قدسی کردن همه چیز و همه امور بوده است. سید محمد خاتمی|link|

 

 

 

پ.ن: می‌خواستم عنوان مطلب را عصری بودن دین یا عصری بودن فقه» بگذارم که منصرف شدم.

پ.ن: این سه مطلب به هم ربط ندارن فقط مجبورم سه تاش رو الان بگم


توییت: بعضیا خودشون دارن عوض میشن بعد با تعجب میگن نمیدونم ملت از کی این همه عوض شدن!


واکنش: وقتی ت لچک و روسری زن روستایی را بر می‌دارد و به جایش تاج بنفش می‌گذارد باید به حسن فریدونِ گفت دمت گرم که روح طاهره قره العین را شاد کردی، و همچنین دمت گرم که شما اولین نفری بودی که سید روح الله خمینی رو امام خطاب کردی. (اگر در خیابان یا عروسی و غیره کسی پوشش خودش را کنار بگذارد شاید من واکنش نشان ندهم اما )با کشف حجاب دختران و ن ساده ی روستایی در یک برنامه رسمی و دولتی که پخش زنده هم دارد به سهم خودم اعلام مخالفت می‌کنم: اصلاح‌طلب های محترم تکلیف خودتان با اسلام و امام را مشخص کنید.ممنون


ظل‌السلطان، فرزند بزرگ ناصر‌الدین شاه حاکم ولایات جنوب ایران بی‌اندازه متعدی، و سفاک و طماع و حریص بود و عموم مردم از عزل او شاد شدند. تصویری که تاریخ از استبداد رای و قساوت و بی‌فکری ظل‌السلطان، به دست می‌دهد حیرت‌انگیز است. چنانکه فروغی نوشته است در کودکی ظل‌السلطان یکی از تفریحاتش کور کردن گربه‌ها بود[1]، یا زمانی که والی اصفهان شد، اهتمامی ویژه به خرج داد تا ابنیه تاریخی دوره صفویه را از بین ببرد. بعضی از کاخ‌ها را به اشخاص می‌فروخت به شرط آنکه خراب کنند و مصالح را بفروشند…پل‌های اصفهان را می‌خواست به شکل غیر مستقیم خراب کند».

 

 

  • منابع بیشتر:
  • زمینه های ی انقلاب مشروطه+ رضا رمضان نرگسی+ لینک
  • بختیاری ها و قاجاریه+ منصور امانی+لینک
  • ظل السلطان و اصفهان دوره قاجار+ هایدی والشر+ لینک

 

پ.ن: بی‌بی مریم بختیاری دختر ایلخانی ایل بختیاری بود، که در سال ۱۲۵۳ در منطقه بختیاری زاده شد. او فنون اردوکشی نظامی و لشکر داری را از پدر و برادرانش آموخت و در جنگ جهانی اول به کار بست. وی از سرمایه مادی و معنوی خانواده خود برای تشکیل یک هنگ از سواران بختیاری، برای مبارزه با اشغال‌گران روس و انگلیس، در جنگ جهانی اول استفاده کرد. سریالی بر اساس زندگی او در صدا و سیمای ایران با نام بانوی سردار» ساخته شده است. پدر او توسط ظل السلطان در زندان کشته شد.


[1]  منبع دیگری از قول مظفرالدین شاه نوشته است ظل السلطان وقتی بچه بود گنجشک ها را کور می کرد و آنها را رها می کرد. ظل السلطان پسر ارشد شاه بود ولی چون از ن غیرعقدی ناصرالدین شاه بود هیچوقت نتوانست شاه شود.


جناب استاد مجتهد شبستری سالیانی در این حوزه‌ها کار کرده‌ و در دانشکده الهیات استاد بوده‌اند. شاگرد برخی از مراجع بودند. ایشان نامه‌ای به مراجع تقلید نوشت که شما چهل سال است که تفسیر غیرانسانی و غیراخلاقی و توأم با خشونت از دین ارائه داده‌اید. یک سری مقالاتی نوشته بود و گفته بود که اگر می‌توانید اینها را نقد کنید.

 

ما به آقای شبستری درخواست دادیم که هر کجا شما بفرمایید ما حاضر به مناظره هستیم. البته ایشان نیامد و گفت که من فقط می‌خواهم با خود مراجع مناظره کنم. ای کاش می‌آمدند و بحث می‌شد و رسانه‌ها هم پوشش می‌دادند. به نظرم هرچه دیالوگ برقرار شود و گفتگو شود انسان بهتر به واقعیت می‌رسد.

 

ایشان نظرشان این بود که اسلام با فرهنگ زمانه عجین بوده و منحصر به عصر جاهلیت است و دیگر به درد ما نمی‌خورد. لذا، نتیجه گرفته بود که بهترین راه این است که ما باید اسلام را کنار بگذاریم و حقوق بشر غربی را جایگزین آن کنیم.

 

همین آقای شبستری یک تفکری دارد و می‌گوید که هیچ کسی نباید قرائت خودش را قطعی بپندارد. در حالی که ایشان قرائت خودش را قطعی می‌پندارد. فکر می‌کنند که فقط خودشان می‌فهمند و دیگران نمی‌فهمند. یک مقداری از موضع بالا صحبت می‌کنند.

 

اگر آقای شبستری وارد بحث می‌شد، خوب بود. بالاخره ایشان در دانشگاه تهران همکار ما بود. ما هم حدود چهل سال است که با این مباحث آشنا هستیم. بنده این گروه پاسخ‌ها را در کتابی به نام نواندیشی و اصلاح‌گری دینی» جمع‌آوری کرده‌ام. مخاطبان که مطالب را می‌خواندند، حتی کسانی که دوستدار آقای شبستری بودند، می‌گفتند که جواب‌های شما قانع‌کننده است.

 

  • منبع: مباحثات. نواندیشی در حوزه (۵) | گفتگو با دکتر محمدرضایی|link|

مهبط دین عقلانیت بشر است. در منطق فهم دین داریم که اگر یک چیزی واقعا عقلانی بود، ما ظواهر دین و کتاب و سنت را هماهنگ با آن کنیم. مثلا شما با عقل خود به این نتیجه رسیدید که خداوند غیرجسمانی است. ولی وقتی در قرآن می‌خوانید که یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»، می‌گویید خدا دست که ندارد، بلکه مظهر قدرت خداوند است. واقعا اگر عقلانیت به این بداهت باشد، از آن استفاده می‌کنیم.


 
اما این چیزهایی که آقایان[روشنفکران] می‌فرمایند واقعا عقلانیت بر آن حکم می‌کند یا خیر؟ مثلا گفته می‌شود که ما باید فهمی از دین ارائه دهیم که با حقوق بشر سازگار باشد. یکی از روشنفکرهای ما نوشته بود که من قانون اساسی امریکا را بسیار خوانده‌ام، چقدر حقوق بشر در آن اشباع شده است. اما قانون اساسی ما تهی از حقوق بشر است و مبتنی بر یک فقه بدوی استخوانی و پوسیده بوده که فقط با آن می‌شود آدم کشت.
 


بنده از ایشان سوال کردم که از جنگ جهانی دوم به این طرف، امریکا از حق وتو استفاده می‌کند، حق وتو یک قانون ظالمانه‌ای است و مبتنی بر حقوق بشر نیست و مبتنی بر زور و اقتدار است. این قانون اساسی که می‌گویید که مبتنی بر حقوق بشر است، چرا جلوی این حق وتو را نگرفته است؟ تمام دنیا یک طرف می‌ایستد و امریکا به یکباره می‌آید و رأی بقیه را وتو می‌کند. امریکا با همین قانون اساسی از حاکمان و کشورهایی حمایت می‌کند که مستبد هستند، نه آزادی را به رسمیت می‌شناسد، نه حق مردم را به رسمیت می‌شناسد. امریکا می‌گوید که چون این کشورها منافع من را تامین می‌کنند، اگر کسی به اینها آسیب برساند، به من آسیب رسانده است. آیا این واقعا مبتنی بر حقوق بشر است؟ چرا مجالس سنا و کنگره در امریکا در این بحث‌ها مخالفتی نمی‌کنند.


 
امریکا سالیانی است که از یک کشور غاصب به نام اسرائیل حمایت می‌کند. عقلانیت چیز خوبی است. ولی آیا این عقلانیت است؟ این حقوق بشر است؟

 

  • منبع: مباحثات. نواندیشی در حوزه (۵) | گفتگو با دکتر محمدرضایی|link|

در فوتبال با کامپیوتر بازیکنی که توپ نزدیکش نباشه نمیتونه شوت بزنه‎ (درسته؟)

 

در بازی شطرنج خدای میدان شما هستی ولی هر مهره ای را فقط در حدی که آن مهره اقتضا میکند میتوانی حرکت بدهی مثلا نمی‌شود سرباز را بیش از یک خانه حرکت داد یا اسب را جور دیگری غیر از آنچه قواعد شطرنج مشخص کرده است جلو ببری

 

رابطه ما با خدا هم اینگونه است. خدا ما را با اقتضا مختص خودمان آفریده (و همانقدر هم از ما انتظار دارد) و یک قواعدی را هم برای کل جهان آفرینش تعریف کرده

 

زندگی ما دقیقا حاصل برآیند توانمندی ذاتی ما با قواعد جهان است‎.

 

همانگونه که ما نمی توانیم خارج از این قواعد کاری بکنیم، خدا هم نمیتونه خارج از این قواعد هر کاری بکنه‎:

 

ان اللّه یأمر بالعدل والاحسان، و ینهی عن الفحشاء والمنکر.

یعنی خدا نمیتونه به فحشا و کار ناعادلانه و . دستور بده


اشاره: ( پاراگراف اول را بخوانید بعد تصمیم به ماندن یا رفتن بگیرید) شما عزیزانی که با درگیری های ذهنی من در این هزار و اندی فیش و پست که منتشر کرده ام همراه بوده اید واقف هستید که کمتر اتفاق می‌افتد متن طولانی بازنشر کنم. هفته اخیر در ادامه دغدغه ها و پرسش‌هایی که جامعه برایم ایجاد می‌کند مقاله ای به دستم رسید درخصوص اینکهبا غرب چه باید بکنیم» (این عنوان رو خودم بهش داده ام، نام مقاله چیز دیگری است)  مقاله مورد اشاره را به دقت خواندم (دو مرتبه) سپس تصمیم گرفتم چند عبارت از آن را بعنوان فیش انتخاب کنم و با شما به اشتراک بگذارم. بعد اما فکر کردم که اگر شما را با این فیش‌ها در بستر مقاله و دیالوگ زیبایی که درون آن در جریان است مواجه کنم قضیه قابل فهم تر می‌شود و اهمیت این جمله‌های کلیشه ای - که دو طرف این گفتگوی مکتوب مطرح کرده اند- بیشتر روشن گردد. حالا پیشنهاد می‌کنم دوستان در این تعطیلات آخر هفته (اعم از دانشجویان و غیر دانشجویان) این مطلب را بخوانند و به آن فکر کنند تا با هم حرف بزنیم.

 

اشاره

تصورات ما از یکدیگر هنگامی درست است که ما دور از حیله بازی و نقاب سازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحت اندیشی های ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلق نینگارند.

 

اعتراف به تضاد با بنیاد فکری غرب

وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است. ایشان در همان آغاز در جهت " شناخت عالمانه واقعیت ها " می گوید: انقلاب ما با آنچه در دنیا می گذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است.

 

گفته اند: ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و ی جا افتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز - غرب فکری - دارای اندیشه است، قرن هاست که شکل گرفته است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است. مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و ی با تمایلات اولیه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اولیه مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است

بی‌توجهی به تفاوت ماهوی مفهوم آزادی

سازگاری نظام فکری، ی و ارزشی غرب با تمایلات اولیه بشر حقیقتی است که نباید مورد غفلت قرار گیرد و همان طور که وزیر محترم فرموده اند، طبع اولیه بشر خود به خود خواستار این نظام است.

 

انسان هر چه بیشتر از بدویت به سوی تعالی که غایت خلقت اوست پیش رود، از تمایلات طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت و بنابراین، این "آزادی " به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر می‌شود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست.

 

تعالی غایت دین و وحی است اما تمدن غرب، بشر را بیش از پیش به سوی بدویت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است. بشر امروز بدویت را مثابه متضادی برای مفهوم تمدن می شناسد و لذا از این سخنان سخت در حیرت فرو خواهد شد و اما بدویت - آن سان که مورد نظر ماست - نه در متضادّ تمدن بلکه متضاد تعالی است.

 

استشمام  تفکر غربی در سراسر دنیا

در همه جای کره زمین حیات افراد بشر صورت واحدی دارد و ارتباطات بین المللی، خواه نا خواه، تفکر غرب را از طریق یک شبکه واحد در سراسر دنیا پراکنده است. تفکر و ارزش های غرب برای مردم سراسر کره زمین به صورت امر متعارفی در آمده و اصلاً فرصت و قدرت آنکه خود را از سیطره این امر متعارف خارج کنند و آن را مورد ارزیابی قرار دهند ندارند.

 

در داخل کشور ما نیز بسیارند کسانی که مسیطَر این امر متعارف هستند و از همان نظر که عرف جامعه غربی و غرب زده است، به ما و اعمال و ت های ما می نگرند؛ و متأسفانه نشریات و رسانه های ما بیش تر در دست اینهاست.

 

مسلّماً در شرایطی اینچنین همه ت های نظام اسلامی با عرف جامعه غرب سنجیده می شود.

 

آزادی غربی منکرات را به ارزش تبدیل می‌کند

نکته ای که آقای وزیر ما را به آن تذکر داده اند این است که این امیال در نظام ارزشی تفکر غرب، که اکنون بر سراسر دنیا سیطره یافته، چیزی خلاف عرف نیست. در غرب نوشیدن مایع تندی که عقل را زائل می کند و اختیار را از کف انسان باز می گیرد عملی خلاف عرف نیست؛ قمار، ، همجنس بازی، جلوه فروشی، عُجب، کبر، تسلیم در برابر عادات، بندگی غیر، بندگی نفس. و حتی خود کشی امری خلاف عرف نیست. آنها حتی وسایلی ساخته اند که با آن می توان در کمال سهولت و در عین احساس لذت از شرّ زندگی خلاص شد!

 

آقای وزیر گفته است: آزادی از دیدگاه آنان یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان - طبع اولیه انسان - تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است و در برابر این مفهوم آزادی، تصویری از دشواری حیات دینی ترسیم می کند و می گوید: نظامی که ما عرضه می کنیم از طریق جهاد و ریاضت کسب می شود.کسب تقوا کار بسیار مشکلی است. هدف زندگی غربی ها رفاه مادی و رسیدن به آزادی است. همچنین دشمن ما نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند است و هر کس این مبانی را نپذیرد با او به ستیز بر می خیزد، از امکانات غول آسای تکنولوژی یا ظرفیت تکنیک ها در جهت القای افکار خود سود می جوید. این در شرایطی است که مثل گذشته در دنیا مرز وجود ندارد و هیچ قدرتی نمی تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند.

 

پیش از آنکه به ادامه بحث بپردازم باید بگویم که حتی اگر ما به اندازه غربی ها هم نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند بودیم، اگر چه شرایط امروز ما به مراتب بهتر از این می بود که اکنون هست، اما باز هم طرح این بحث ها ضرور می نمود چرا که ما تا جواب این سؤال ها را پیدا نکنیم و با یکدیگر به اتفاق نظر نرسیم، هرگز نخواهیم توانست شیوه مقابله درستی برای مبارزه با غرب بیابیم.

 

گفتار وزیر محترم ارشاد کاملاً درست است؛ در این جهان بی مرز هیچ قدرتی نمی‌تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند. اما مگر . برای آنکه مردم به دینداری رو کنند حتماً باید در ذهن خویش از واقعیت فاصله بگیرند؟ این واقعیت[ارزشهای زندگی غرب] خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجاب ها را یک سو نهیم، خواهیم دید که دعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبه ی فطرت. اگر چه طبع بدوی بشر از آن اِعراض دارد.

 

نگاه غلط وزیر ارشاد به اسلام

گویا وزیر محترم ارشاد اصل را براین قرار داده اند که اسلام فقط با دور کردن مردم از واقعیت محقق می‌شود و حال که نمی‌توان از این واقعیت فاصله گرفت، پس ما همان طور که در برابر نشان دادن کُشتی و بکس و. تسلیم شدیم، همه آنچه را که دشمن می‌خواهد بر ما تحمیل کند بپذیریم.

 

در اینجا حداقل سه اشتباه روی داده است که من خود را ناچار از ذکر آنها می بینم،

یک: ما هرگز نباید به این توّهم دچار شویم که تفکر ما در برابر تفکر متعارف غربی از جاذبیت کم تری برخوردار است.

 

دو: دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شده اند و آن این است که عرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کرده اند و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بدل از " مردم " گرفته اند.

 

عرف خاصّ جامعه ما همان است که حیات خویش را در ارتباط با غرب یافته و اصلاً تصور دیگری از زندگی، تاریخ، جامعه و یا انسان ندارد. روشنفکران به این عرف خاص تعلق دارند و البته باید اذعان داشت که نشریات کشور ما و رسانه های دیگر بیش تر در اختیار اینان است، چرا که تجربه تاریخی تشکل و تحزب، ژورنالیسم و غیره را از سر گذرانده اند و اکنون از ذخایر این تجربیات بهره می برند. اما تجربیات این یک دهه بعد از پیروزی انقلاب نشان داده است که این عرف خاص جز کفی بر رودخانه بیش نیست و تحولات تاریخی جامعه ما از جای دیگری رهبری می شود که مدخلیت روشنفکران در جریان آن، جز در برهه کوتاهی از مشروطیت، واقعیت نیافته است.

 

عرف روشنفکری " عرف عامّ " جامعه ما نیست

عرف عامّ جامعه ما منشأ گرفته از شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمی پذیرد و بنابراین، حتی بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است.

 

امکان حضور مردم در تحولات این دهه دوم بعد از پیروزی انقلاب کم تر شده و اگر چه این معضلی بسیار بزرگ است، اما حضور بالقوه مردم هنوز هم در هر موقعیت دیگری که فطرت الناس در رابطه با ولایت تشخیص دهد می تواند به فعلیت برسد.

 

عرف عام همچون رودخانه ای در عمق جریان دارد، اما عرف خاص کفی است که می جوشد و سطح و ظاهر را پوشانده است و اجازه نمی دهد که باطن آن یعنی رودخانه را ببینیم.

 

هیاهوها نباید ما را به اشتباه بیندازد که هر چه هست و هر که هست هم اینانند که در هفته نامه ها و ماهنامه ها و فصلنامه ها قلم می زنند.

 

سه: اشتباه دیگر دوستان ما آن است که افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی‌بینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی کنند.

 

دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع ت های نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی می کند.

 

رادیوهای خارجی، ویدئو و ماهواره نباید ما را بترسانند

مبارزه از این پس سخت تر خواهد شد و به جای فرار از آن - و یا فرار دادن مردم از آن - و پناه آوردن به شعار قلابی " نسل سوم " در برابر نسل مضمحل دوم، که هر دو و بلکه هر سه مرعوب غرب و مُنهمِک در آن هستند، باید روی به مبارزه آورد، با این اطمینان قلبی که ما مبشّر همان تفکر نجات بخشی هستیم که جهان امروز به آن نیازمند است و در انتظار آن بوده.

 

آنچه که باید منظر امید انقلاب اسلامی را پُر کند نسلی است انقلابی و شریعتمدار که روی به هنر و ادبیات آورده است و البته ما نیز به این مشکل بزرگ توجه داریم که اسلام قرن ها از صحنه حیات اجتماعی مردم دور بوده است و اکنون تا جواب های مناسبی برای تدبیر و تقدیر مناسبات و معاملات امروز بیابد، سال ها طول خواهد کشید.

 

وزیر ارشاد نیز نوشته است: مشکل دیگر ما این است که اسلام قرن ها از صحنه زندگی دور بوده است. ما در امور متعالی مثل عرفان و حکمت در اوج تعالی هستیم ولی در آن مواردی که به نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها برمی گردد، دچار خلأ هستیم. این خلأ، خلأ تئوریک است. اسلام اصیل همواره به عنوان مبارز حضور داشته و خواهان تغییر شرایط بوده ولی در زمینه موارد اثباتی کار زیادی انجام نشده است. در این موارد با فقه سرو کار داریم. فقه نظم عملی رفتار فردی و جمعی را مشخص می کند. فقه مصطلح ما در این زمینه ها دچار نقص است. فقه ما باید تحول پیدا کند تا با نیازهای ما متناسب شود. و البته همان طور که وزیر محترم ارشاد در جملات بعد گفته است، حضرت امام خمینی (س) نیز به این نقص در فقه مصطلح اذعان داشتند و خود در تمام زندگی در جهت جبران آن تلاش کردند. و بعد افزوده است: هر کس که این مشکلات را نادیده بگیرد و مشکل دیگر را اصل کند جامعه را از حل مشکلات باز می دارد.

 

مواجهه با غرب تسهیلگر بلوغ حکمت اسلامی است

حکمت معنایی اعمّ از فلسفه دارد و می تواند محصول تفکر عقلی باشد، وقتی در نسبت با حضور دینی تحقق یابد.

 

عقل می‌تواند در اتقطاع از وحی و در خدمت اهوای بشر و یا در نسبت با وحی، صورت های مختلفی از تحقق و تعین پیدا کند. عقل نظری و عقل عملی نیز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و عقل یک بار در مقام نظر و بار دیگر در مقام عمل تحقق می‌یابد؛ و عمل صورتی متنزل از نظر است. بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرموده اند، خلأ مبتلابهِ ما در نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظر هیچ نقصی ندارد و نقص - هر چه هست - از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفه ای منقطع از وحی است.

 

از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که در ذیل فلسفه یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی این نخستین بار است که مواجهه ای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب روی می دهد و تا این مواجهه اتفاق نمی افتاد، حکمت نظری دین امکان نمی یافت که در صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد.

 

و لذا، دغدغه عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان - که به نظر می آید دغدغه اصلی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از مسئولان نظام اسلامی است- نباید آنها را به این سمت براند که تنها راه حفظ انقلاب را در دور شدن مردم از واقعیات ببینند و از سر رعب و دستپاچگی، تلاش اصلی خود را در این جهت قرار دهند که اسلام را حامی ارزش ها و دستاوردهای تمدن امروز نشان دهند و به جای اعتماد به نسل هنرمندی که از انقلاب جوشیده اند و در جریان انقلاب پرورش یافته اند، در مواجهه با روشنفکران ضدّ دین به اختراع نسلی دیگر - هر چند من درآوردی و بی ریشه - بپردازند که در ضدیت با دین و انقلاب هیچ چیز از آن دو نسل دیگر کم ندارند.

 

سنگ را بسته و سگ را گشوده اند

تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سوی صراط عدل دهان باز کرده اند: زاهدان متنسّک و عالمان متهتّک؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسیقی را تکفیر می کنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روز عاجز می دانند، و صراط عدل از میانه این دو پرتگاه و از بطن آن می گذرد.

 

وزیر محترم ارشاداسلامی فقط به تحجر و عوام زدگی تاخته اند و از غرب زدگی و تجدد سخنی به میان نیاورده اند. ایشان پس از ذکر این حقیقت که: اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد دچار مشکل می شویم. فرموده اند: (شاید آسان ترین راه را انسان های سطحی مطرح می‌کنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشه مخالف ما، نباید اجازه حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاً این راه حل مشکل ما را حل می کند؟ ملاک سلیقه کی باید باشد؟. استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام این گونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشه های دیگران می رفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنی تر می‌کردند. بسیاری به صورت نادرست می‌پندارند که تنها مجاری انتقال افکار کانال های رسمی است و نباید هیچ اندیشه مخالفی در قالب کتاب یا فیلم اجازه انتشار داشته باشد و این فکر شوخی است. امواج رادیویی امروز و امواج تصویری فردا این انتقال را امکانپذیر می‌سازد.)

 

شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد و میزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرموده اند: در لیبرال ترین حکومت ها در جایی که علیه نظام توطئه می شود منع وجود دارد و درک این توطئه بر اساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد. اما مسلّماً جای این سؤال وجود دارد که " آیا استراتژی فرهنگی نظام نمی تواند بر تقویت تلاش هایی ارتکاز یابد که در تفکر و غایات با او همسو و هماهنگ هستند؟ "

 

ما از این دست فرمان شما وحشت کرده ایم

حجاب سکوت و صبر هنگامی شکسته شده که اَتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و نا امن است که هیچ مؤمنی احساس امنیت نمی کند. من با صراحت به مسئولان فرهنگی و هنری کشور اعلام می‌دارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدام فرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت می‌اندازد.

 

کلمه حق یراد بها الباطل

از داهیانه ترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفت و گو به زبان آورده اند این است که: ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد. اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد اَتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین، تلاش های دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟

 

آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما اَتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه که نسل های جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟

 

ما نیز با تحجر مخالفیم

اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می خواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چاله ای به چاه نیفکند.

 

و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت می یابد.

 

 


پ.ن: یادداشت سید مرتضی آوینی در حاشیه ی سخنان سید محمد خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جمع دانشجویان، دهم اردیبهشت 1370

پ.ن: با بیش از اندکی تصرف و تخلیص؛ به یادداشت اصلی با عنوان تجدد و تحجر» مراجعه کنید. (اگر میخواهید مهارت مرا در این کار محک بزنید متن اصلی را با این متن مقایسه کنید)

پ.ن:

انتقاد دادستان کل امریکا از پیامدهای سکولاریسم بر اخلاق در جامعه


تیم فیشنگار! تصمیم گرفت برای بررسیی میزان مشارکت کاربران! در فیش‌های منتشره اقدام به برگزاری یک نظرسنجی و سپس تحلیل آن بنماید. 

 

طبق بررسی نظرسنجی‌ها مشخص شد در یک بازه زمانی یک ماهه (4 هفته از 23 شهریور تا 19 مهر ) تعداد 90 خواننده‌ در پست‌ها مشارکت داشته اند. در این بازه زمانی 22 پست منتشر شد. شاید برای شما سوال شده باشد که آیا نظرسنجی‌ها باعث افزایش مشارکت دنبال کنندگان شده است که باید بگویم تاثیر محسوسی داشته و این نظرسنجی به ما می‌گوید که تعداد کامنت ها نشان‌دهنده تعداد خوانندگان فعال پست‌ها نیست. (شما هم می‌توانید نتایجی که از بررسی این نمودارها به ذهنتان می‌رسد را برای ما ارسال کنید)

 

 

پ.ن: حضور خواننده های خاموش و علنی مسیولیت فیش نگار رو در قبال مطالبی که میگذاره و زمانی که از خواننده هاش میگیره سنگین میکنه(خودم میدونستم)

پ.ن: همین حضور  و همکاری شما( چه زمانی که مشارکت میکنید توی بحث ها و چه زمانی که انتقاد میکنید و ایراد می‌گیرید) باعث انگیزه میشه برای ادامه راه این کشتی به گل نشسته :)))) 

 

پ.ن: به امید روزی که فیشنگار بتونه باب گفتگو (به معنای هم فکری و هم اندیشی) رو بین همه خواننده هاش باز کنه 

در ادامه تصویر نمودار هفته های گذشته و آخرین هفته(جدید) آمده است:

 

نمودار هفته اول

 هفته اول نمودار همراهی

نمودار هفته دوم

نمودار+ امتیاز همراهی

نمودار هفته سوم

اعتبار همراهی هفته سوم

 

نمودار هفته چهارم

نمودار چهارم

 


1. یه شب تو ایتالیا داشتیم میرفتیم خونه.دیدم دو تا پسره خیلی دارن به هم ابراز محبت میکنن.اینقدر ترسیدم که دست دختره چینی رو محکم گرفتم تو دستم.

 

۱.۵. یه خونه دیده بودم که اسمش بود vegetarian place. منم بین همه خونه ها یه ایمیلم به اونا زدم.بهم ایمیل زدن که ایا تو گیاهخواری که میخوای بیای از ما اتاق اجاره کنی؟ یا به گیاهخواری علاقه داری؟ من این همه قاتی شدن سلایق با فضا رو نمیفهمم.چرا اینقد گیاهخوارا فریاد میزنن که گیاه خوارن؟ اصلا من با هرگونه فریاد زدنی مخالفم

 

۲. امروز یه پسر نوجوون امریکایی تریپ غد خیلی شیک وارد مترو شد و با یه جهش ساده از روی میله ورودی که منتظر کارت بود برای باز شدن پرید و رفت داخل متروتو حرکاتش حس زرنگی و بی تفاوتی میدیدم. تازه یادم اومد که یکی از زنهای ایرانی میگفت خسته شدم بس اینجا حتی وسط بزرگراه هم اینا دنده عقب میان و قانون گریزن. (منبع: http://yekzendegi.blog.ir/)

 

شما چقدر با تیتر این پست موافق یا مخالفین؟ بگید که چرا آدم نباد خودش رو فریاد بزنه


1 . سن وبلاگنویسیتون رو ذکر کنید که چند ساله مشغول نوشتن هستید

 

از وقتی یادم می‌آید پدرم همه خبرها را پیگیری می‌کند. من نیز در عنفوان جوانی به این خصلت دچار بودم. موضوعات خبری و تفریحی و کمی هم درسی ( برای ارائه های کلاسی) بهانه من برای استفاده از اینترنت بود.

 

سال دوم دانشگاه روزی یکی از رفقا که مسئول سایت اینترنت خوابگاه بود و در وقت ازدحام، با طرفه العینی(:چشمک) صندلی خالی برای ما جور می‌کرد گفت وبلاگ داری؟ [شاید به خاطر اینکه هر شب می‌آمدم] گفتم: نه. گفت: چرا وبلاگ درست نمی‌کنی؟ گفتم بلد نیستم! همان لحظه نشست و درست کرد و پنلش رو داد دستم.

از این طریق متوجه شدم که بعضی از بچه‌های دانشکده هم وبلاگ دارند و پیوندهای وبلاگ رو با آدرس آنها پر کردم و وارد دنیای بلاگرهای جوان دانشکده( پسرا البته) شدم. از سال دوم دانشگاه تا الان میشه چند سال؟

 

سال 88 وقتی از دانشگاه رفتیم همین وبلاگهایمان راه ارتباطی مان بود و اینگونه از حال هم خبر داشتیم. اما از 88 به بعد تبلیغ زیادی که روی شبکه های اجتماعی صورت می‌گرفت و خبرهای زیادی که در آنجا بود مرا به گوگل‌پلاس (البته فقط خواننده بودم) و بالاترین و جاهای دیگری (شبکه های اجتماعی ناکام داخلی) کشاند و البته با اینکه همیشه به حمید می‌گفتم هیچ جا وبلاگ نمی‌شود ولی به هر حال وبلاگم دچار رکود شده بود.

 

وقتی دوباره درسم تمام شد و ازدواج کردم فکر کردم دیگر نیازی به وبلاگ ندارم و آن را حذف کردم. (البته داخل پرانتز بگویم اولین سالی که بیان راه افتاد و در نمایشگاه دیجیتال حاضر شد با میثم و سجاد به غرفه شان رفتیم و یک کارت دعوت [مثل کارت شارژهای قدیم] حاوی کد عضویت از آنها گرفتیم که یک نفر وارد می‌شد و دو نفر دیگر را می‌توانست دعوت کند! ) پس از هفته ها که این کارت در کیفم رها شده بود رفتم در بیان وبلاگی ساختم که 1444 روز به حیات خود ادامه داد و در حالی که 65 مطلب منتشره داشت در اوایل سال 95 حذف شد.

 

چند ماه بعد فیشنگار با ایده ای که به اعتقاد خیلی ها! تا آن زمان در وبلاگ نویسی منحصر به فرد بود متولد شد و قرار شد محلی برای نقد و بررسی یافته های ذهن و مطالعات من باشد. فیشنگار به لطف دوستان اهل اندیشه و نظر به محلی برای گفتگو و تفکر تبدیل شد و محبت و لطف علاقمندان باعث شده این وبلاگ تقریبا هر روز بروزرسانی شده و میزبان حضور گرم و تحول‌خواه شما باشد.(در حدی که اگه یه روز مطلب ن[گـ]ذارم حس میکنم دنبال کننده ها ناراحت میشن! )

 

 

2 . دوره هایی که دستتون به نوشتن نمی‌رفته برای انگیزه گرفتن چی کار می‌کردید

 

وبلاگ نویسی من زیاد جدی نبود. مطالب وبم بیشتر فکاهی و شعر و یا نکته های حاشیه‌ای بود که سرکلاس ها یا در گعده بچه‌های فلسفه می‌شنیدم. ولی توی فیشنگار مجبورم برای تهیه فیش‌ها بیشتر مطالعه بکنم و برای ایده گرفتن به فیش های قبل تر سر بزنم.(این دومی برای شما هم مفیده)

 

 

3 . از کدوم سرویس وبلاگدهی اولین بار استفاده کردید و از چه طریقی با این سیستم آشنا شدید

 

 

بلاگفا دیگه! دو سال بعد با دوستان بیشتری آشنا شدم که یکی از آنها تعارف زد که بیا به persianblog در آنجا هم یک صفحه ساختم ولی فعالیت خاصی نکردم. سپس برای یکی از کانون های دانشگاه در همان persianblog  صفحه ای درست کردم و دو سالی آن رامدیریت کردم. (تبلیغ و گزارش برنامه ها، نتیجه مسابقات و . )  مدیوم و اینا رو هم بگم؟ (نمیخواد)

 

 

4 . چرا شبکه های مجازی رو ترجیح ندادید به وبلاگ نویسی

 

شاید به خاطر اینکه در بیشتر شبکه‌های اجتماعی ارزشگذاری ها بر اساس کمیت است نه کیفیت؛ در این صورت مهم نیست که منطق تو چیست؛ اگر سلبریتی و پرفالور باشی پستت لایک و فیو و منشن میخورد وگرنه باید حالا حالا ها زور بزنی تا دیده بشوی. (دو اینکه شاید بشه گفت همین که در وبلاگ احساس میکنی مدیر صحنه خودت هستی، ایده پست از توست، کامنت ها را تو تایید میکنی و پست بعدی را تو مینویسی [این شرایط] به نویسنده تمرکز و امنیت بیشتری می دهد) سه اینکه وبلاگ برای فیشنگاری شاید جای مناسب‌تری باشد. (در پایان به نوبه خودم از دست اندر کاران، حامیان و همراهان چالش داستان من و وبلاگ‌نویسی تشکر می‌کنم)


اشاره: ( پاراگراف اول را بخوانید بعد تصمیم به ماندن یا رفتن بگیرید) شما عزیزانی که با درگیری های ذهنی من در این هزار و اندی فیش و پست که منتشر کرده ام همراه بوده اید واقف هستید که کمتر اتفاق می‌افتد متن طولانی بازنشر کنم. هفته اخیر در ادامه دغدغه ها و پرسش‌هایی که جامعه برایم ایجاد می‌کند مقاله ای به دستم رسید درخصوص اینکهبا غرب چه باید بکنیم» (این عنوان رو خودم بهش داده ام، نام مقاله چیز دیگری است)  مقاله مورد اشاره را به دقت خواندم (دو مرتبه) سپس تصمیم گرفتم چند عبارت از آن را بعنوان فیش انتخاب کنم و با شما به اشتراک بگذارم. بعد اما فکر کردم که اگر شما را با این فیش‌ها در بستر مقاله و دیالوگ زیبایی که درون آن در جریان است مواجه کنم قضیه قابل فهم تر می‌شود و اهمیت این جمله‌های کلیشه ای - که دو طرف این گفتگوی مکتوب مطرح کرده اند- بیشتر روشن گردد. حالا پیشنهاد می‌کنم دوستان در این تعطیلات آخر هفته (اعم از دانشجویان و غیر دانشجویان) این مطلب را بخوانند و به آن فکر کنند تا با هم حرف بزنیم.

 

اشاره

تصورات ما از یکدیگر هنگامی درست است که ما دور از حیله بازی و نقاب سازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحت اندیشی های ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلق نینگارند.

 

اعتراف به تضاد با بنیاد فکری غرب

وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است. ایشان در همان آغاز در جهت " شناخت عالمانه واقعیت ها " می گوید: انقلاب ما با آنچه در دنیا می گذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است.

گفته اند: ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و ی جا افتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز - غرب فکری - دارای اندیشه است، قرن هاست که شکل گرفته است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است. مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و ی با تمایلات اولیه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اولیه مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است

بی‌توجهی به تفاوت ماهوی مفهوم آزادی

سازگاری نظام فکری، ی و ارزشی غرب با تمایلات اولیه بشر حقیقتی است که نباید مورد غفلت قرار گیرد و همان طور که وزیر محترم فرموده اند، طبع اولیه بشر خود به خود خواستار این نظام است.

 

انسان هر چه بیشتر از بدویت به سوی تعالی که غایت خلقت اوست پیش رود، از تمایلات طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت و بنابراین، این "آزادی " به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر می‌شود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست.

 

تعالی غایت دین و وحی است اما تمدن غرب، بشر را بیش از پیش به سوی بدویت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است. بشر امروز بدویت را مثابه متضادی برای مفهوم تمدن می شناسد و لذا از این سخنان سخت در حیرت فرو خواهد شد و اما بدویت - آن سان که مورد نظر ماست - نه در متضادّ تمدن بلکه متضاد تعالی است.

 

استشمام  تفکر غربی در سراسر دنیا

در همه جای کره زمین حیات افراد بشر صورت واحدی دارد و ارتباطات بین المللی، خواه نا خواه، تفکر غرب را از طریق یک شبکه واحد در سراسر دنیا پراکنده است. تفکر و ارزش های غرب برای مردم سراسر کره زمین به صورت امر متعارفی در آمده و اصلاً فرصت و قدرت آنکه خود را از سیطره این امر متعارف خارج کنند و آن را مورد ارزیابی قرار دهند ندارند.

 

در داخل کشور ما نیز بسیارند کسانی که مسیطَر این امر متعارف هستند و از همان نظر که عرف جامعه غربی و غرب زده است، به ما و اعمال و ت های ما می نگرند؛ و متأسفانه نشریات و رسانه های ما بیش تر در دست اینهاست.

 

مسلّماً در شرایطی اینچنین همه ت های نظام اسلامی با عرف جامعه غرب سنجیده می شود.

 

آزادی غربی منکرات را به ارزش تبدیل می‌کند

نکته ای که آقای وزیر ما را به آن تذکر داده اند این است که این امیال در نظام ارزشی تفکر غرب، که اکنون بر سراسر دنیا سیطره یافته، چیزی خلاف عرف نیست. در غرب نوشیدن مایع تندی که عقل را زائل می کند و اختیار را از کف انسان باز می گیرد عملی خلاف عرف نیست؛ قمار، ، همجنس بازی، جلوه فروشی، عُجب، کبر، تسلیم در برابر عادات، بندگی غیر، بندگی نفس. و حتی خود کشی امری خلاف عرف نیست. آنها حتی وسایلی ساخته اند که با آن می توان در کمال سهولت و در عین احساس لذت از شرّ زندگی خلاص شد!

 

آقای وزیر گفته است: آزادی از دیدگاه آنان یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان - طبع اولیه انسان - تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است و در برابر این مفهوم آزادی، تصویری از دشواری حیات دینی ترسیم می کند و می گوید: نظامی که ما عرضه می کنیم از طریق جهاد و ریاضت کسب می شود.کسب تقوا کار بسیار مشکلی است. هدف زندگی غربی ها رفاه مادی و رسیدن به آزادی است. همچنین دشمن ما نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند است و هر کس این مبانی را نپذیرد با او به ستیز بر می خیزد، از امکانات غول آسای تکنولوژی یا ظرفیت تکنیک ها در جهت القای افکار خود سود می جوید. این در شرایطی است که مثل گذشته در دنیا مرز وجود ندارد و هیچ قدرتی نمی تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند.

 

پیش از آنکه به ادامه بحث بپردازم باید بگویم که حتی اگر ما به اندازه غربی ها هم نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند بودیم، اگر چه شرایط امروز ما به مراتب بهتر از این می بود که اکنون هست، اما باز هم طرح این بحث ها ضرور می نمود چرا که ما تا جواب این سؤال ها را پیدا نکنیم و با یکدیگر به اتفاق نظر نرسیم، هرگز نخواهیم توانست شیوه مقابله درستی برای مبارزه با غرب بیابیم.

 

گفتار وزیر محترم ارشاد کاملاً درست است؛ در این جهان بی مرز هیچ قدرتی نمی‌تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند. اما مگر . برای آنکه مردم به دینداری رو کنند حتماً باید در ذهن خویش از واقعیت فاصله بگیرند؟ این واقعیت[ارزشهای زندگی غرب] خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجاب ها را یک سو نهیم، خواهیم دید که دعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبه ی فطرت. اگر چه طبع بدوی بشر از آن اِعراض دارد.

 

نگاه غلط وزیر ارشاد به اسلام

گویا وزیر محترم ارشاد اصل را براین قرار داده اند که اسلام فقط با دور کردن مردم از واقعیت محقق می‌شود و حال که نمی‌توان از این واقعیت فاصله گرفت، پس ما همان طور که در برابر نشان دادن کُشتی و بکس و. تسلیم شدیم، همه آنچه را که دشمن می‌خواهد بر ما تحمیل کند بپذیریم.

 

در اینجا حداقل سه اشتباه روی داده است که من خود را ناچار از ذکر آنها می بینم،

یک: ما هرگز نباید به این توّهم دچار شویم که تفکر ما در برابر تفکر متعارف غربی از جاذبیت کم تری برخوردار است.

 

دو: دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شده اند و آن این است که عرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کرده اند و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بدل از " مردم " گرفته اند.

 

عرف خاصّ جامعه ما همان است که حیات خویش را در ارتباط با غرب یافته و اصلاً تصور دیگری از زندگی، تاریخ، جامعه و یا انسان ندارد. روشنفکران به این عرف خاص تعلق دارند و البته باید اذعان داشت که نشریات کشور ما و رسانه های دیگر بیش تر در اختیار اینان است، چرا که تجربه تاریخی تشکل و تحزب، ژورنالیسم و غیره را از سر گذرانده اند و اکنون از ذخایر این تجربیات بهره می برند. اما تجربیات این یک دهه بعد از پیروزی انقلاب نشان داده است که این عرف خاص جز کفی بر رودخانه بیش نیست و تحولات تاریخی جامعه ما از جای دیگری رهبری می شود که مدخلیت روشنفکران در جریان آن، جز در برهه کوتاهی از مشروطیت، واقعیت نیافته است.

 

عرف روشنفکری " عرف عامّ " جامعه ما نیست

عرف عامّ جامعه ما منشأ گرفته از شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمی پذیرد و بنابراین، حتی بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است.

 

امکان حضور مردم در تحولات این دهه دوم بعد از پیروزی انقلاب کم تر شده و اگر چه این معضلی بسیار بزرگ است، اما حضور بالقوه مردم هنوز هم در هر موقعیت دیگری که فطرت الناس در رابطه با ولایت تشخیص دهد می تواند به فعلیت برسد.

 

عرف عام همچون رودخانه ای در عمق جریان دارد، اما عرف خاص کفی است که می جوشد و سطح و ظاهر را پوشانده است و اجازه نمی دهد که باطن آن یعنی رودخانه را ببینیم.

 

هیاهوها نباید ما را به اشتباه بیندازد که هر چه هست و هر که هست هم اینانند که در هفته نامه ها و ماهنامه ها و فصلنامه ها قلم می زنند.

 

سه: اشتباه دیگر دوستان ما آن است که افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی‌بینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی کنند.

 

دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع ت های نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی می کند.

 

رادیوهای خارجی، ویدئو و ماهواره نباید ما را بترسانند

مبارزه از این پس سخت تر خواهد شد و به جای فرار از آن - و یا فرار دادن مردم از آن - و پناه آوردن به شعار قلابی " نسل سوم " در برابر نسل مضمحل دوم، که هر دو و بلکه هر سه مرعوب غرب و مُنهمِک در آن هستند، باید روی به مبارزه آورد، با این اطمینان قلبی که ما مبشّر همان تفکر نجات بخشی هستیم که جهان امروز به آن نیازمند است و در انتظار آن بوده.

 

آنچه که باید منظر امید انقلاب اسلامی را پُر کند نسلی است انقلابی و شریعتمدار که روی به هنر و ادبیات آورده است و البته ما نیز به این مشکل بزرگ توجه داریم که اسلام قرن ها از صحنه حیات اجتماعی مردم دور بوده است و اکنون تا جواب های مناسبی برای تدبیر و تقدیر مناسبات و معاملات امروز بیابد، سال ها طول خواهد کشید.

 

وزیر ارشاد نیز نوشته است: مشکل دیگر ما این است که اسلام قرن ها از صحنه زندگی دور بوده است. ما در امور متعالی مثل عرفان و حکمت در اوج تعالی هستیم ولی در آن مواردی که به نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها برمی گردد، دچار خلأ هستیم. این خلأ، خلأ تئوریک است. اسلام اصیل همواره به عنوان مبارز حضور داشته و خواهان تغییر شرایط بوده ولی در زمینه موارد اثباتی کار زیادی انجام نشده است. در این موارد با فقه سرو کار داریم. فقه نظم عملی رفتار فردی و جمعی را مشخص می کند. فقه مصطلح ما در این زمینه ها دچار نقص است. فقه ما باید تحول پیدا کند تا با نیازهای ما متناسب شود. و البته همان طور که وزیر محترم ارشاد در جملات بعد گفته است، حضرت امام خمینی (س) نیز به این نقص در فقه مصطلح اذعان داشتند و خود در تمام زندگی در جهت جبران آن تلاش کردند. و بعد افزوده است: هر کس که این مشکلات را نادیده بگیرد و مشکل دیگر را اصل کند جامعه را از حل مشکلات باز می دارد.

 

مواجهه با غرب تسهیلگر بلوغ حکمت اسلامی است

حکمت معنایی اعمّ از فلسفه دارد و می تواند محصول تفکر عقلی باشد، وقتی در نسبت با حضور دینی تحقق یابد.

 

عقل می‌تواند در اتقطاع از وحی و در خدمت اهوای بشر و یا در نسبت با وحی، صورت های مختلفی از تحقق و تعین پیدا کند. عقل نظری و عقل عملی نیز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و عقل یک بار در مقام نظر و بار دیگر در مقام عمل تحقق می‌یابد؛ و عمل صورتی متنزل از نظر است. بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرموده اند، خلأ مبتلابهِ ما در نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظر هیچ نقصی ندارد و نقص - هر چه هست - از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفه ای منقطع از وحی است.

 

از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که در ذیل فلسفه یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی این نخستین بار است که مواجهه ای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب روی می دهد و تا این مواجهه اتفاق نمی افتاد، حکمت نظری دین امکان نمی یافت که در صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد.

 

و لذا، دغدغه عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان - که به نظر می آید دغدغه اصلی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از مسئولان نظام اسلامی است- نباید آنها را به این سمت براند که تنها راه حفظ انقلاب را در دور شدن مردم از واقعیات ببینند و از سر رعب و دستپاچگی، تلاش اصلی خود را در این جهت قرار دهند که اسلام را حامی ارزش ها و دستاوردهای تمدن امروز نشان دهند و به جای اعتماد به نسل هنرمندی که از انقلاب جوشیده اند و در جریان انقلاب پرورش یافته اند، در مواجهه با روشنفکران ضدّ دین به اختراع نسلی دیگر - هر چند من درآوردی و بی ریشه - بپردازند که در ضدیت با دین و انقلاب هیچ چیز از آن دو نسل دیگر کم ندارند.

 

سنگ را بسته و سگ را گشوده اند

تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سوی صراط عدل دهان باز کرده اند: زاهدان متنسّک و عالمان متهتّک؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسیقی را تکفیر می کنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روز عاجز می دانند، و صراط عدل از میانه این دو پرتگاه و از بطن آن می گذرد.

 

وزیر محترم ارشاداسلامی فقط به تحجر و عوام زدگی تاخته اند و از غرب زدگی و تجدد سخنی به میان نیاورده اند. ایشان پس از ذکر این حقیقت که: اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد دچار مشکل می شویم. فرموده اند: (شاید آسان ترین راه را انسان های سطحی مطرح می‌کنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشه مخالف ما، نباید اجازه حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاً این راه حل مشکل ما را حل می کند؟ ملاک سلیقه کی باید باشد؟. استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام این گونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشه های دیگران می رفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنی تر می‌کردند. بسیاری به صورت نادرست می‌پندارند که تنها مجاری انتقال افکار کانال های رسمی است و نباید هیچ اندیشه مخالفی در قالب کتاب یا فیلم اجازه انتشار داشته باشد و این فکر شوخی است. امواج رادیویی امروز و امواج تصویری فردا این انتقال را امکانپذیر می‌سازد.)

 

شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد و میزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرموده اند: در لیبرال ترین حکومت ها در جایی که علیه نظام توطئه می شود منع وجود دارد و درک این توطئه بر اساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد. اما مسلّماً جای این سؤال وجود دارد که " آیا استراتژی فرهنگی نظام نمی تواند بر تقویت تلاش هایی ارتکاز یابد که در تفکر و غایات با او همسو و هماهنگ هستند؟ "

 

ما از این دست فرمان شما وحشت کرده ایم

حجاب سکوت و صبر هنگامی شکسته شده که اَتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و نا امن است که هیچ مؤمنی احساس امنیت نمی کند. من با صراحت به مسئولان فرهنگی و هنری کشور اعلام می‌دارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدام فرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت می‌اندازد.

 

کلمه حق یراد بها الباطل

از داهیانه ترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفت و گو به زبان آورده اند این است که: ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد. اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد اَتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین، تلاش های دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟

 

آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما اَتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه [بکنیم] که نسل های جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟

 

ما نیز با تحجر مخالفیم

اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می خواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چاله ای به چاه نیفکند.

 

و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت می یابد.

 

 


پ.ن: یادداشت سید مرتضی آوینی در حاشیه ی سخنان سید محمد خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جمع دانشجویان، دهم اردیبهشت 1370

پ.ن: با بیش از اندکی تصرف و تخلیص؛ به یادداشت اصلی با عنوان تجدد و تحجر» مراجعه کنید. (اگر میخواهید مهارت مرا در این کار محک بزنید متن اصلی را با این متن مقایسه کنید)

پ.ن:

انتقاد دادستان کل امریکا از پیامدهای سکولاریسم بر اخلاق در جامعه


در فوتبال با کامپیوتر بازیکنی که توپ نزدیکش نباشه نمیتونه شوت بزنه‎ (درسته؟)

 

در بازی شطرنج خدای میدان شما هستی ولی هر مهره ای را فقط در حدی که آن مهره اقتضا میکند میتوانی حرکت بدهی مثلا نمی‌شود سرباز را بیش از یک خانه حرکت داد یا اسب را جور دیگری غیر از آنچه قواعد شطرنج مشخص کرده است جلو ببری

 

رابطه ما با خدا هم اینگونه است. خدا ما را با اقتضا مختص خودمان آفریده (و همانقدر هم از ما انتظار دارد) و یک قواعدی را هم برای کل جهان آفرینش تعریف کرده

 

زندگی ما دقیقا حاصل برآیند توانمندی ذاتی ما با قواعد جهان است‎.

 

همانگونه که ما نمی توانیم خارج از این قواعد کاری بکنیم، خدا هم نمیتونه خارج از این قواعد هر کاری بکنه‎:

 

ان اللّه یأمر بالعدل والاحسان، و ینهی عن الفحشاء والمنکر.

یعنی خدا نمیتونه به فحشا و کار ناعادلانه و . دستور بده


به نام خدا.

انشا درباره ی همسایه ای به نام هلما

 

وی به مناسبت آغاز هفتمین سال  وبلاگ نویس شدن خود یک پست (link) منتشر و از همراهی ماها تشکر کرده است؛ من هم تصمیم دارم به عنوان یکی از بهترین دنبال‌کنندگان وی، این پست را تقدیم کنم. ( از همین رو! از بقیه رفقای مشترک از رامین و نسرین گرفته تا یسنا و محبوبه و فرشته و خورشید شب و باقی از شرق و غرب کشور پهناورمان ایران دعوت می‌کنم آنها نیز با این کار وی را خوشحال بکنند. اگر نوشتید لینکش رو زیر همین پست قرار بدهید)

 

قبل از شروع نامه یه عکس با حال خوب میگذارم تا اونهایی که هلما رو نمی‌شناسند هم از این پست لذتی برده باشند (لینک عکس)

 

خب به نام خدا.

انشا درباره ی همسایه ای به نام هلما

نمیدونم نظرم قضاوت است یا صرفا اونچه که درمورد هلما حس میکنم. اول اینکه بدون تعارف میتونم بگم هلما یکی از وبلاگ نویس هایی است که خوشحالم بخاطر خوندنش و مصاحبت کردن باهاش. (هر چند خیلی طول کشید تا با جملات درهم و برهم پست هایش ارتباط برقرار کنم)

 

شاید براتون جالب باشه که بگم هلما یکی از واقعی ترین شخصیت های بیان هست که لای پست ها و مخصوصا جوابهایی که به کامنتها میده میشه درکش کرد.

 

میدونید آدم از لحن حرف زدن، لحن نوشتن هم میتونه بفهمه که اونی که اونور دنیا پشت مانیتور نشسته و مینویسه حرفاش چه بویی میده، من از کلمه به کلمه نوشته های هلما یه دل پاک رو فهمیدم، یه دوست خوش مشرب با تن صدای بالا، از اونا که توی خیابون بلند بلند حرف میزنن، یه خانم که داره بزرگ میشه ولی به بچگی هاش رو دلبسته است.

 

بعضی وقتا که به بیان و آدماش فکر میکنم خودم رو به هلما شبیه تر از بقیه میبینم. منم مثل هلما یه آدم راحتم، راحتی که برا خودش چهارچوب داره و ته دلش هیچی نیست. منم مثل هلما مرزبندی قومیتی و زبانی رو نمیفهمم. منم مثل هلما زندگی رو دنیا رو پیچیده نمیبینم.

 

هلما یه دختر معمولا پر انرژی و شاده که همیشه هوای رفقای مجازی خودش رو داره. بیشک موفقیت های تو و پیشرفتت در این جا من رو بیشتر از هر کسی خوشحال میکنه.| پ.ن: هر کی یه عبارت بهترین دنبال‌کنندگان ایراد بگیره خودش خودشیفته است. تمام


من چندی پیش یه کامنت انتقادی برای یکی از بلاگرا (خانم شاخه سیب ) گذاشته بودم ولی ایشون خیلی منطقی و اخلاقی و دوستانه جواب منو دادن. کم آدم پیدا میشه که در قبال اینجور انتقادها که بوی تخریب هم ازش میاد کنترل زبان خودش رو از دست نده. یکی ایشون یکی هم آقای نا در قبال حرف‌های گاها تند و بی منطق من خیلی خوب برخورد کرده‌اند. راضی ام ازشون  (مرسی که هستید3)

 

اعتبار همراهی هفته سوم

 

بعضی از رفقا هم هستن که از همراهان همدل و نازنین فیشنگار هستند. اینها اگر ببینند کسی درباره فیش‌ها ابهام داره یا دچار سوء تفاهم و . شده خیلی نرم میرن سراغش و توجیهش میکنن. درسته من نمیدونم دقیقا کیا هستند ولی از اینکه مخالفان به منتقد تبدیل میشن و منتقدها به همراهان فیشنگار می‌فهمم که کار شما رفقای همراه و محترمه (هر کی هستید مرسی که هستید)

 

 

مرسی که هستید(1)

چرا باید در فیش‌نگار کامنت‌ گذاشت یا مرسی که هستید (2)


یکی از نگرانی‌های من این است که وقتی شما همراه من این فیش‌های ظاهرا قاطی پاطی را تعقیب می‌کنید چه بر سر روح و روان تان می‌آید؟ در انتها با خودم می‌گویم خب شاید اگر در جایی دیگر شک و شبهه ای مطرح شود شما یادتان بیاید که این بحث در فیشنگار هم مطرح شده بود و اگر لازم شد می‌آیید و از پاسخ‌های کامنت‌گذاران عزیز فیشنگار استفاده می‌کنید. (مرسی که هستید 2)

مرسی که هستید(1)

مرسی که هستید3 و 4


گاهی آدرس یک وبلاگ در اینجا معرفی می‌شود که در راستای حمایت از وبلاگ‌نویسی و مهارت تولید محتوا است. طبیعتا شناخت من از دوستی که او را معرفی می‌کنم فقط و فقط در حد همان نوشته‌های وبلاگ اوست. با این وجود اگر می‌خواهید به کسی اعتماد کنید لطفا و حتما از او بخواهید مراحل اعتمادسازی مورد نظر شما را طی کند. البته که ما همه خوبیم و خوب بمانیم با تافت. در ادامه نمودار همراهی هفته گذشته به سمع و نظر شما می‌رسد (مرسی که هستید 1)

 

نمودار+ امتیاز همراهی

 

مرسی که هستید(3)


تصمیم گرفتم وقتی بگذارم و به صورت هفتگی پست های وبلاگم(روم نمیشه بگم وبلاگم: چون حس میکنم فیشنگار فقط مال من نیست) رو بررسی کنم. این مرور با توجه به سرعت تحولات در فیشنگار، فواید مختلفی دارد. در خلال این بررسی یه شیرین کاری آماری هم انجام دادم که در ادامه به سمع و نظر شما می رسد. در همین فرصت از رفقایی که در تهیه فیش ها و پژوهش های قبل از انتشار فیش‌ها با من همکاری دارند تشکر و قدردانی می کنم. و همچنین از همراهان گرامی که با طرح نظرات مخالف یا موافق خود باعث می شوند فیش‌ها بیشتر و بهتر تجریه و تحلیل بشوند کمال تشکر را دارم. (مخصوصا اونهایی که از راه دور و روستاهای اطراف زینت بخش مجلس و محفل ما شده اند)

 

نمودار همراهی


برای اینکه رفقایی که اسمشون توی لیست نیست هم دست خالی نرفته باشند هم این سه نکته رو بازنشر می کنم:

 

  • تا جایی که ممکن است سعی کنید با خوانندگان وبلاگ صمیمی و گرم باشید. اینکار حس اطمینان بیشتری در آنها به وجود می‌آورد.
  • سعی کنید نظری بنویسید که حداقل دو خط و مرتبط با موضوع باشد. نشان دهید که نه تنها مطلب را بصورت کامل خوانده‌اید بلکه نقطه نظری قابل احترام دارید؛
  • به دیگر نظرات جواب دهید؛ با اینکار می‌توانید گفتگوی وبلاگی آغاز کنید و با افراد جدیدی بحث و مبادله اطلاعات کنید.

پست مرتبط:

اعتبار همراهی 2


حذف قُدسیت» از زندگی به همان میزان خسارت بار است که قدسی کردن افراطی همه امور از جمله اندیشه و برداشت دینی بشرِ محدود به انواع حدود ذهنی و تاریخی و اجتماعی. از یاد نبریم که قدسی زدایی» در جهان جدید، خود عکس‌العملی در برابر قدسی کردن همه چیز و همه امور بوده است. سید محمد خاتمی|link|

 

آیین (نشریه خاتمی)

 

پ.ن: می‌خواستم عنوان مطلب را عصری بودن دین یا عصری بودن فقه» بگذارم که منصرف شدم.

پ.ن: این سه مطلب به هم ربط ندارن فقط مجبورم سه تاش رو الان بگم


توییت: بعضیا خودشون دارن عوض میشن بعد با تعجب میگن نمیدونم ملت از کی این همه عوض شدن!


واکنش: وقتی ت لچک و روسری زن روستایی را بر می‌دارد و به جایش تاج بنفش می‌گذارد باید به حسن فریدونِ گفت دمت گرم که روح طاهره قره العین را شاد کردی، و همچنین دمت گرم که شما اولین نفری بودی که سید روح الله خمینی رو امام خطاب کردی. (اگر در خیابان یا عروسی و غیره کسی پوشش خودش را کنار بگذارد شاید من واکنش نشان ندهم اما )با کشف حجاب دختران و ن ساده ی روستایی در یک برنامه رسمی و دولتی که پخش زنده هم دارد به سهم خودم اعلام مخالفت می‌کنم: اصلاح‌طلب های محترم تکلیف خودتان با اسلام و امام را مشخص کنید.ممنون


پ.ن: امروز یکی از فیشهای کتاب بایدها و نبایدها با موضوع امربه معروف اثر شهید دکتر بهشتی که یادم رفته بود منتشر کنم. این مطلب درباره ضرورت وجود رهبری واحد در جامعه شیعی از زاویه امر به معروف و تشخیص مصلحت جامعه توضیح می‌دهد(به نظر می‌رسد ایشان نگاه جدیدی مطرح کرده اند) بخوانید:

 

شناخت معروف و منکر در بسیاری از موارد، بخصوص موارد مربوط به تلاشهای اجتماعی، از حدود آگاهیهای فردی فراتر می‌رود و امکاناتِ معلوماتی اشخاص برای شناخت معروف از منکر در بسیاری از این موارد کافی نیست.

 

تنها رهبری است که با آن دید بالا، با آن دید محیط، با اطلاعاتی که از هر گوشه جمع می شود و آنجا زیر و زبر و موازنه می شود، می‌تواند بگوید امروز این کار مصلحت است؛ لازم است؛ معروف است؛ انجام بدهید.

 

[و شاید] فردا در مورد همان کار می‌گوید مصلحت نیست؛ منکر است؛ انجام ندهید. متأسفانه گاهی در قشر مذهبی ما این نقطه ضعف دیده می‌شود که درباره رهبران از همین مجرا به شک می افتند. می‌گویند آقا، یعنی چه که این آقا دیروز می گفت این کار را بکن، امروز می گوید نکن! معلوم می شود او اصلاً یک رهبر ثابت قدم ثابت رأیی نیست!

 

ما اصلاً رهبری را آن طور که باید هنوز نفهمیده ایم. . چون جامعه ما یک جامعه ای بوده [جامعه شیعه] که دیمی بزرگ شده، اصلاً آشنایی اش با الفبای رهبری خیلی کم است. بله! رهبر همان رهبر است، ولی در شرایط ی و اجتماعی خاص می‌گوید این کار خوب است، و در شرایط دگرگون شده فردا می‌گوید همان کار با همان برچسب بد است. این کمال رهبری اوست نه نقص او.

 

رهبری باید با شناختی جامع، با آینده نگری در حد ممکن، روی کارها حساب کند؛ روابط آنها را با هم در نظر بگیرد؛ آن وقت فرمان بدهد این کار را بکنید. این می‌شود معروف. با فرمان او که حاکی از این است که مطالعات رهبری نشان داده است این کار مصلحت است، ما می‌فهمیم که این کار معروف است. فرمان او نشانه ای است برای ما برای کشف این واقعیت که اینکار معروف است و با منع او می فهمیم که این کار منکر است.


 

وای به آن وقتی که در یک جامعه خام و ورزیده نشده در کار متشکل و تشکیلاتی و برخوردار از رهبری، هر کسی بخواهد تمدار روز باشد و درباره این مسائل پیچیده بکن - نکن بگوید!

 

اگر شما یک بیمار عزیر در خانه داشته باشید و بر طبق سنت معمول زندگی و سنت اجتماعی ما هر کس از راه رسید مداوایی برای آن بیمار کرد - آن رسید، گفت آقا فلان دوا بسیار جالب است، تجربه کردیم خیلی خوب است، به او بدهید بخورد؛ دومی می رسد، می گوید آن داروی دیگر، آن شربت را تجربه کردیم، خیلی جالب است، به او بدهید بخورد؛

 

سومی می رسد، می گوید آن آمپول تجربه شده است، خیلی مفید است، به او تزریق کنید؛ چهارمی فلان کپسول؛ پنجمی فلان قرص؛ ششمی فلان جوشانده؛ هفتمی فلان معجون؛ هشتمی فلان طلسم؛ نهمی فلان آب. آیا شما در درمان این بیمار عزیزتان گوش می خوابانید ببینید این و آن چه می گویند، یا به یک طبیب قابل اعتماد مراجعه می کنید؟

 

 

چطور درمان یک بیمار، به تشخیص شما انسان پیشرفته، فراتر از آن است که با طبابتهای سرپایی عمومی صورت بگیرد، اما درمان مسائل اجتماعی را این قدر ساده می گیرید؟

 

آنچه ما در بحث امشب می خواستیم به آن برسیم این است که شناخت تزاحم و برآیند نهایی معروف و منکر، در بسیاری از مسائل اجتماعی از توان فرد خارج است و باید در دایره وظایف رهبری امت قرار بگیرد.  (بایدها و نبایدها: جلسه هفتم)


تیم فیشنگار! تصمیم گرفت برای بررسی میزان مشارکت کاربران! در فیش‌های منتشره اقدام به برگزاری یک نظرسنجی و سپس تحلیل آن بنماید. 

 

طبق بررسی نظرسنجی‌ها مشخص شد در یک بازه زمانی یک ماهه (4 هفته از 23 شهریور تا 19 مهر ) تعداد 90 خواننده‌ در پست‌ها مشارکت داشته اند. در این بازه زمانی 22 پست منتشر شد. شاید برای شما سوال شده باشد که آیا نظرسنجی‌ها باعث افزایش مشارکت دنبال کنندگان شده است که باید بگویم تاثیر محسوسی داشته و این نظرسنجی به ما می‌گوید که تعداد کامنت ها نشان‌دهنده تعداد خوانندگان فعال پست‌ها نیست. (شما هم می‌توانید نتایجی که از بررسی این نمودارها به ذهنتان می‌رسد را برای ما ارسال کنید)

 

پ.ن: حضور خواننده های خاموش و علنی مسیولیت فیش نگار رو در قبال مطالبی که میگذاره و زمانی که از خواننده هاش میگیره سنگین میکنه(خودم میدونستم)

پ.ن: همین حضور  و همکاری شما( چه زمانی که مشارکت میکنید توی بحث ها و چه زمانی که انتقاد میکنید و ایراد می‌گیرید) باعث انگیزه میشه برای ادامه راه این کشتی به گل نشسته :)))) 

 

پ.ن: به امید روزی که فیشنگار بتونه باب گفتگو (به معنای هم فکری و هم اندیشی) رو بین همه خواننده هاش باز کنه 

در ادامه تصویر نمودار هفته های گذشته و آخرین هفته(جدید) آمده است:

 

نمودار هفته اول

 هفته اول نمودار همراهی

نمودار هفته دوم

نمودار+ امتیاز همراهی

نمودار هفته سوم

اعتبار همراهی هفته سوم

 

نمودار هفته چهارم

نمودار چهارم

 


در فوتبال با کامپیوتر بازیکنی که توپ نزدیکش نباشه نمیتونه شوت بزنه‎ (درسته؟)| در بازی شطرنج خدای میدان شما هستی ولی هر مهره ای را فقط در حدی که آن مهره اقتضا میکند میتوانی حرکت بدهی مثلا نمی‌شود سرباز را بیش از یک خانه حرکت داد یا اسب را جور دیگری غیر از آنچه قواعد شطرنج مشخص کرده است جلو ببری

 

رابطه ما با خدا هم اینگونه است. خدا ما را با اقتضا مختص خودمان آفریده (و همانقدر هم از ما انتظار دارد) و یک قواعدی را هم برای کل جهان آفرینش تعریف کرده

 

زندگی ما دقیقا حاصل برآیند توانمندی ذاتی ما با قواعد جهان است‎.| همانگونه که ما نمی توانیم خارج از این قواعد کاری بکنیم، خدا هم نمیتونه خارج از این قواعد هر کاری بکنه‎:

 

ان اللّه یأمر بالعدل والاحسان، و ینهی عن الفحشاء والمنکر.| یعنی خدا نمیتونه به فحشا و کار ناعادلانه و . دستور بده


روزی به من فرمودند: دلم می‌خواهد رژه ارتشیان را در برابر امام ببینم؛ عرض کردم هم اکنون ارتشی‌ها در کوچه‌اند و چند لحظه دیگر رژه آنان شروع می‌شود. آمدیم پشت در منزل و من در را باز کردم و ایشان مدت طولانی به تماشای رژه ایستادند و مکرر به من می‌فرمودند: چقدر جالب است.» |link|

 

خاطره‌ی همدانی مترجم المیزان» از علامه طباطبایی

پ.ن: مطلب طولانی بود. ولی انتخاب من قشنگ بود. تیتر هم که دیگه عالی

پ.ن: حالتون چطوره دوستا؟ :) سلام به همه


آمریکا از شما به عنوان ادوات در جنگ و کشمکش خود با نظام سوریه، جمهوری اسلامی، روسیه و محور مقاومت بهره می‌برد و در نهایت به منافع خود توجه می‌کند و از شما دست می‌کشد و شما را به هیچ می‌فروشد». توصیه سید حسن نصرالله به کردهای سوریه |link|

 

 

پ.ن.یک: یک سال و نیم پس از این سخنان، امریکا نیروهای سوریه دموکراتیک(یعنی کردهای جدایی طلب) را در برابر حمله نظامی دولت ترکیه تنها گذاشت.

پ.ن. دو: سرنوشت جریانهای کردی در دهه‌های اخیر (پس از فروپاشی عثمانی) مصداق بارز ناموفق بودن جنبش‌های قومی در سپهر ی خاورمیانه است. پست مرتبط: چرا صدام دست شاه را بوسید؟


شایگان، به گمان من، روشنفکری معنوی، و نه دینی، و نه لائیک است.
روشنفکر، به اعتبار این که عقلانیت، و به خصوص عقلانیت نقادانه را به جد پاس می‌دارد،
و معنوی (spiritual)، به این اعتبار که سهم روح (spirit) را سرسختانه مطالبه می‌کند. |link|
 
 
 
پ.ن: کتاب ملت عشق رو می‌خوام بخونم. کسی خونده؟ (به نظرتون چه‌جور کتابیه؟)

پ.ن: امروز یکی از فیشهای کتاب بایدها و نبایدها با موضوع امربه معروف اثر شهید دکتر بهشتی که یادم رفته بود منتشر کنم. این مطلب درباره ضرورت وجود رهبری واحد در جامعه شیعی از زاویه امر به معروف و تشخیص مصلحت جامعه توضیح می‌دهد(به نظر می‌رسد ایشان نگاه جدیدی مطرح کرده اند) بخوانید:

 

شناخت معروف و منکر در بسیاری از موارد، بخصوص موارد مربوط به تلاشهای اجتماعی، از حدود آگاهیهای فردی فراتر می‌رود و امکاناتِ معلوماتی اشخاص برای شناخت معروف از منکر در بسیاری از این موارد کافی نیست.

 

تنها رهبری است که با آن دید بالا، با آن دید محیط، با اطلاعاتی که از هر گوشه جمع می شود و آنجا زیر و زبر و موازنه می شود، می‌تواند بگوید امروز این کار مصلحت است؛ لازم است؛ معروف است؛ انجام بدهید.

 

[و شاید] فردا در مورد همان کار می‌گوید مصلحت نیست؛ منکر است؛ انجام ندهید. متأسفانه گاهی در قشر مذهبی ما این نقطه ضعف دیده می‌شود که درباره رهبران از همین مجرا به شک می افتند. می‌گویند آقا، یعنی چه که این آقا دیروز می گفت این کار را بکن، امروز می گوید نکن! معلوم می شود او اصلاً یک رهبر ثابت قدم ثابت رأیی نیست!

 

ما اصلاً رهبری را آن طور که باید هنوز نفهمیده ایم. . چون جامعه ما یک جامعه ای بوده [جامعه شیعه] که دیمی بزرگ شده، اصلاً آشنایی اش با الفبای رهبری خیلی کم است. بله! رهبر همان رهبر است، ولی در شرایط ی و اجتماعی خاص می‌گوید این کار خوب است، و در شرایط دگرگون شده فردا می‌گوید همان کار با همان برچسب بد است. این کمال رهبری اوست نه نقص او.

 

 

رهبری باید با شناختی جامع، با آینده نگری در حد ممکن، روی کارها حساب کند؛ روابط آنها را با هم در نظر بگیرد؛ آن وقت فرمان بدهد این کار را بکنید. این می‌شود معروف. با فرمان او که حاکی از این است که مطالعات رهبری نشان داده است این کار مصلحت است، ما می‌فهمیم که این کار معروف است. فرمان او نشانه ای است برای ما برای کشف این واقعیت که اینکار معروف است و با منع او می فهمیم که این کار منکر است.


 

وای به آن وقتی که در یک جامعه خام و ورزیده نشده در کار متشکل و تشکیلاتی و برخوردار از رهبری، هر کسی بخواهد تمدار روز باشد و درباره این مسائل پیچیده بکن - نکن بگوید!

 

اگر شما یک بیمار عزیر در خانه داشته باشید و بر طبق سنت معمول زندگی و سنت اجتماعی ما هر کس از راه رسید مداوایی برای آن بیمار کرد - آن رسید، گفت آقا فلان دوا بسیار جالب است، تجربه کردیم خیلی خوب است، به او بدهید بخورد؛ دومی می رسد، می گوید آن داروی دیگر، آن شربت را تجربه کردیم، خیلی جالب است، به او بدهید بخورد؛

 

سومی می رسد، می گوید آن آمپول تجربه شده است، خیلی مفید است، به او تزریق کنید؛ چهارمی فلان کپسول؛ پنجمی فلان قرص؛ ششمی فلان جوشانده؛ هفتمی فلان معجون؛ هشتمی فلان طلسم؛ نهمی فلان آب. آیا شما در درمان این بیمار عزیزتان گوش می خوابانید ببینید این و آن چه می گویند، یا به یک طبیب قابل اعتماد مراجعه می کنید؟

 

 

چطور درمان یک بیمار، به تشخیص شما انسان پیشرفته، فراتر از آن است که با طبابتهای سرپایی عمومی صورت بگیرد، اما درمان مسائل اجتماعی را این قدر ساده می گیرید؟

 

آنچه ما در بحث امشب می خواستیم به آن برسیم این است که شناخت تزاحم و برآیند نهایی معروف و منکر، در بسیاری از مسائل اجتماعی از توان فرد خارج است و باید در دایره وظایف رهبری امت قرار بگیرد.  (بایدها و نبایدها: جلسه هفتم)


1 . سن وبلاگنویسیتون رو ذکر کنید که چند ساله مشغول نوشتن هستید

 

از وقتی یادم می‌آید پدرم همه خبرها را پیگیری می‌کند. من نیز در عنفوان جوانی به این خصلت دچار بودم. موضوعات خبری و تفریحی و کمی هم درسی ( برای ارائه های کلاسی) بهانه من برای استفاده از اینترنت بود.

 

سال دوم دانشگاه روزی یکی از رفقا که مسئول سایت اینترنت خوابگاه بود و در وقت ازدحام، با طرفه العینی(:چشمک) صندلی خالی برای ما جور می‌کرد گفت وبلاگ داری؟ [شاید به خاطر اینکه هر شب می‌آمدم] گفتم: نه. گفت: چرا وبلاگ درست نمی‌کنی؟ گفتم بلد نیستم! همان لحظه نشست و درست کرد و پنلش رو داد دستم.

از این طریق متوجه شدم که بعضی از بچه‌های دانشکده هم وبلاگ دارند و پیوندهای وبلاگ رو با آدرس آنها پر کردم و وارد دنیای بلاگرهای جوان دانشکده( پسرا البته) شدم. از سال دوم دانشگاه تا الان میشه چند سال؟

 

سال 88 وقتی از دانشگاه رفتیم همین وبلاگهایمان راه ارتباطی مان بود و اینگونه از حال هم خبر داشتیم. اما از 88 به بعد تبلیغ زیادی که روی شبکه های اجتماعی صورت می‌گرفت و خبرهای زیادی که در آنجا بود مرا به گوگل‌پلاس (البته فقط خواننده بودم) و بالاترین و جاهای دیگری (شبکه های اجتماعی ناکام داخلی) کشاند و البته با اینکه همیشه به حمید می‌گفتم هیچ جا وبلاگ نمی‌شود ولی به هر حال وبلاگم دچار رکود شده بود.

 

وقتی دوباره درسم تمام شد و ازدواج کردم فکر کردم دیگر نیازی به وبلاگ ندارم و آن را حذف کردم. (البته داخل پرانتز بگویم اولین سالی که بیان راه افتاد و در نمایشگاه دیجیتال حاضر شد با میثم و سجاد به غرفه شان رفتیم و یک کارت دعوت [مثل کارت شارژهای قدیم] حاوی کد عضویت از آنها گرفتیم که یک نفر وارد می‌شد و دو نفر دیگر را می‌توانست دعوت کند! ) پس از هفته ها که این کارت در کیفم رها شده بود رفتم در بیان وبلاگی ساختم که 1444 روز به حیات خود ادامه داد و در حالی که 65 مطلب منتشره داشت در اوایل سال 95 حذف شد.

 

چند ماه بعد فیشنگار با ایده ای که به اعتقاد خیلی ها! تا آن زمان در وبلاگ نویسی منحصر به فرد بود متولد شد و قرار شد محلی برای نقد و بررسی یافته های ذهن و مطالعات من باشد. فیشنگار به لطف دوستان اهل اندیشه و نظر به محلی برای گفتگو و تفکر تبدیل شد و محبت و لطف علاقمندان باعث شده این وبلاگ تقریبا هر روز بروزرسانی شده و میزبان حضور گرم و تحول‌خواه شما باشد.(در حدی که اگه یه روز مطلب ن[گـ]ذارم حس میکنم دنبال کننده ها ناراحت میشن! )

 

 

2 . دوره هایی که دستتون به نوشتن نمی‌رفته برای انگیزه گرفتن چی کار می‌کردید

 

وبلاگ نویسی من زیاد جدی نبود. مطالب وبم بیشتر فکاهی و شعر و یا نکته های حاشیه‌ای بود که سرکلاس ها یا در گعده بچه‌های فلسفه می‌شنیدم. ولی توی فیشنگار مجبورم برای تهیه فیش‌ها بیشتر مطالعه بکنم و برای ایده گرفتن به فیش های قبل تر سر بزنم.(این دومی برای شما هم مفیده)

 

 

3 . از کدوم سرویس وبلاگدهی اولین بار استفاده کردید و از چه طریقی با این سیستم آشنا شدید

 

 

بلاگفا دیگه! دو سال بعد با دوستان بیشتری آشنا شدم که یکی از آنها تعارف زد که بیا به persianblog در آنجا هم یک صفحه ساختم ولی فعالیت خاصی نکردم. سپس برای یکی از کانون های دانشگاه در همان persianblog  صفحه ای درست کردم و دو سالی آن رامدیریت کردم. (تبلیغ و گزارش برنامه ها، نتیجه مسابقات و . )  مدیوم و اینا رو هم بگم؟ (نمیخواد)

 

 

4 . چرا شبکه های مجازی رو ترجیح ندادید به وبلاگ نویسی

 

شاید به خاطر اینکه در بیشتر شبکه‌های اجتماعی ارزشگذاری ها بر اساس کمیت است نه کیفیت؛ در این صورت مهم نیست که منطق تو چیست؛ اگر سلبریتی و پرفالور باشی پستت لایک و فیو و منشن میخورد وگرنه باید حالا حالا ها زور بزنی تا دیده بشوی. (دو اینکه شاید بشه گفت همین که در وبلاگ احساس میکنی مدیر صحنه خودت هستی، ایده پست از توست، کامنت ها را تو تایید میکنی و پست بعدی را تو مینویسی [این شرایط] به نویسنده تمرکز و امنیت بیشتری می دهد) سه اینکه وبلاگ برای فیشنگاری شاید جای مناسب‌تری باشد. (در پایان به نوبه خودم از دست اندر کاران، حامیان و همراهان چالش داستان من و وبلاگ‌نویسی تشکر می‌کنم)


شهد بیدﻤﺸﻚ با داشتن ترکیباتی همچون ژرانیون سالیسین، تانن، به عنوان داروی موثر در تقویت قلب، آرام بخش و رفع کننده درد و خستگی شهرت یافته است. طبیعت آن سرد و تر است؛ مقوی قوای دماغی و قلب، مفرح روح، ملین مزاج، سردردهای گرم مزاج را نیز تسکین می‌دهد.

 

طی این چندماه که بنده در خانه شربت بیدمشک مصرف می‌کنم دیگر به طور محسوسی میلم به پپسی(نوشابه) و آبجو(دلستر) کاهش یافته است.

شما شربت بیدمشک دوست دارید؟


به‌هرحال امر حکومت اسلامى بعد از رسول خدا و غیبت آخرین جانشین آن، یعنى در همین عصر حاضر، بدون هیچ اختلافى به دست مسلمین است، اما با در نظر گرفتن معیارهایى که قرآن کریم بیان نموده و آن این است که

 

اولاً: مسلمین باید حاکمى براى خود تعیین کنند.

 

ثانیاً: آن حاکم باید کسى باشد که بتواند طبق سیره رسول اللَّه حکومت نماید و سیره آن سیره رهبرى و امامت بود، نه سیره سلطنت و امپراطورى.

 

ثالثاً: باید احکام الهى را بدون هیچ کم و زیاد حفظ نماید.

 

رابعاً: در مواردى که حکمى از احکام الهى نیست (از قبیل حوادثى که در زمان‌هاى مختلف یا مکان‌هاى مختلف پیش مى‏‌آید) با م عقلاى قوم تصمیم بگیرند که بیانش گذشت.

 

دلیل بر همه این‌‌ها آیات راجع‌به ولایت رسول خدا است، به اضافه آیه شریفه زیر که مى‏فرماید: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.

 

 

فیش مرتبط:

دوست دارم رژه ارتش در برابر امام را ببینم

پ.ن: استفاده علامه طباطبایی از این آیه برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در هر عصری خیلی برایم جالب بود. (یعنی درواقع نشنیده بودم تا حالا)


در فوتبال با کامپیوتر بازیکنی که توپ نزدیکش نباشه نمیتونه شوت بزنه‎ (درسته؟)| در بازی شطرنج خدای میدان شما هستی ولی هر مهره ای را فقط در حدی که آن مهره اقتضا میکند میتوانی حرکت بدهی مثلا نمی‌شود سرباز را بیش از یک خانه حرکت داد یا اسب را جور دیگری غیر از آنچه قواعد شطرنج مشخص کرده است جلو ببری

 

رابطه ما با خدا هم اینگونه است. خدا ما را با اقتضا مختص خودمان آفریده (و همانقدر هم از ما انتظار دارد) و یک قواعدی را هم برای کل جهان آفرینش تعریف کرده

 

زندگی ما دقیقا حاصل برآیند توانمندی ذاتی ما با قواعد جهان است‎.| همانگونه که ما نمی توانیم خارج از این قواعد کاری بکنیم، خدا هم نمیتونه خارج از این قواعد هر کاری بکنه‎:

 

ان اللّه یأمر بالعدل والاحسان، و ینهی عن الفحشاء والمنکر.| یعنی خدا نمیتونه به فحشا و کار ناعادلانه و . دستور بده


. آن ملتى که به آینده امید دارد، مى‌داند که روزگار ظلم و ستم و زورگویى و و طغیان و استکبار، با همه‌ى حجم عظیمى که امروز در جهان به وجود آورده است، یک روزگار تمام‌شدنى است و دورانى خواهد رسید که قدرت قاهره‌ى حق، همه‌ى قله‌هاى فساد و ظلم را از بین خواهد برد و چشم‌انداز زندگى بشر را با نور عدالت مُنور خواهد کرد؛ معناى انتظار دوران امام زمان این است.



شما جوانان عزیز که در آغاز زندگى و تلاش خود هستید، باید سعى کنید تا زمینه را براى آن‌چنان دورانى آماده کنید.


ایشان گفت من از شما یک سؤال دارم: اینکه علت مشکلی که در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای برای وزارت اطلاعات پیش آمد چه بود و چرا وزارت اطلاعات یک دانشمند را می‌کشد؟ پاسخ دادم که گرچه وزارت اطلاعات در حال حاضر یک نهاد امنیتی است، اما اساس این وزارتخانه یک نهاد نظامی است و از دل نظامی‌ها درآمده است. عمده‌اش از سپاه آمده و بخشی هم از ارتش. این نیروها به اینجا نیامده تا کار اطلاعاتی بکنند، بلکه آمده‌اند تا کار عملیاتی بکنند؛ آمده‌اند بجنگند؛ آمده‌اند بروند جبهه و شهید شوند؛ آمده‌اند ضد انقلاب را بگیرند و بکشند. آقای خاتمی از این حرف‌ها خیلی تعجب کرد و گفت ما اشتباه کردیم که از ابتدا وزارت اطلاعات را به شما پیشنهاد نکردیم.

 

مصاحبه علی یونسی با بهناز عابدی.

ضمیمه ایران ماه»

 

نظر رهبر در این خصوص:

با توجّه به تجربه‌ی خودم در زمینه‌های گوناگونِ اداره‌ی کشور در طول این بیست سال و آشنایی با جریانهای ی داخلی و خارجی، من نمی‌توانم باور و قبول کنم که این قتلهایی که اتّفاق افتاد، بدون یک سناریوی خارجی باشد. (یک گروه داخلی که جزو وزارت اطّلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض کنید که متعصّب باشند و بنای این کار را داشته باشند، امکان ندارد دست به چنین قتلهایی بزنند.) ۱۳۷۷/۱۰/۱۸


جنون است این که

هرکس عقیده خویش را بستاید.

اگر اسلام به معنای تسلیم شدن برای خدا باشد

همۀ ما در اسلام به دنیا می‎آییم و

در اسلام می‎میریم.
گوته - دیوان شرقی»

 

 

معرفی کتاب: یک روز از دوران کودکی پیامبرمان از زبان دایه ایشان حلیمه را در کتاب سه کاهن» می‌توانید بشنوید.

 

کتاب صوتی سه کاهن» (فقط امروز و فردا) به صورت رایگان در وبسایت jjp.ir قابل دانلود است.

با دانلود کتاب سه کاهن» می‌توانید در مسابقه‌ی کتابخوانی پویش ملی سلام بر محمد» شرکت کنید. (همان لینک)

 

جوایز: پنج ربع سکه برای پنج نفر

(معرفی این پویش عیدی من به شما بود.)


هشتم، گاهی ممکن است علّت غیبت بی‌التفاتی» باشد؛ یعنی نفس انسان هنوز مؤدّب به آداب الهی نشده است، ولی می‌خواهد خودش را در آن صِراط قرار بدهد؛ چون راهش را نمی‌داند، راه را اشتباه می‌رود.

 

این مطلب (که به برشماری نواقص شخصی ما که منجر به غیبت کردن می‌شود می‌پردازد) را به خاطر همین جمله بالا بازنشر کردم. چون اگر کسی در پی این است که آدم بهتری باشد باید دقت خودش را در رفتار و افکارش بیشتر کند: بخوانید

فرض کنید انسان شنیده یا دیده است که برادر مؤمنی مرتکب خلافی شده است یا نقصی بر او وارد شده که ممکن است هر نوع نقصی از جمله نقص بدنی باشد؛ مثلاً پیسی» گرفته است. انسان واقعاً هم دلش برای او سوخته است؛ چه در بُعد دینی‌اش و چه در بُعد غیر دینی‌اش باشد، تفاوتی نمی‌کند. مثلاً به او ضربه مالی خورده است. هر چه هست، انسان می‌خواهد دلسوزی بکند، از روی غصّه خوردن برای اندوه و غمی که او پیدا کرده است، بی اختیار پشت سرش می‌ گوید: لااله الا الله! این کار را کرده است. بعد شروع به گفتن می‌کند.

 

دلسوزی هم می‌کند و واقعاً نمی‌خواهد طرف را بکوبد. می‌گوید: فلانی دستش آلوده به این کار شده است و دروغ هم نمی‌گوید. واقعاً به اصطلاح ته دلش هم سوخته است» و خلافکاری او یا نقصی را که بر او وارد شده است، می‌گوید.

 

تذکّری بدهم. این نوع از غیبت را که بیان کردم، گاهی به صورت منافقانه است و نمی‌خواهیم آن را بگوییم؛ یعنی گاهی انسان می‌خواهد طرف را بکوبد، ولی در این قالب آن را می‌ریزد. نفس، خیلی خبیث است؛ اخبث خبائث» است. این نفس شیطانی است و در حالی که می‌خواهد عیب برادر مؤمنش را بازگو کند، آن را در این قالب می‌گوید. او قیافهٔ دلسوزانه، مَغموم و مَهمومی می‌گیرد، امّا همۀ این‌ها صحنه‌سازی است، برای اینکه عیب او را بگوید. این حالت از بد‌ترین انواع غیبت است. خدا چنین کسی را هدایت کند. دروغ هم می‌گوید و اصلاً هدایت او را نمی‌خواهد.

 

گاهی هم در قالب دعا می‌ریزد. این حالت را نمی‌خواستم بگویم. موردی را می‌گویم که انسان واقعاً دلش می‌سوزد، غصّه می‌خورد، مغموم، مهموم و ناراحت است، ولی اسم طرف را می‌برد و می‌گوید: چرا این کار را کرد و چرا این‌گونه شد! واقعاً وقتی انسان چرا» می‌گوید، دلش می‌سوزد. باید یکی به او بگوید: تو آمدی ثواب کنی، خودت را کباب کردی.» اگر این غصّه خوری را در درون داشتی و نهفته بود، چقدر اجر داشت؟!، چون مؤمن نسبت به برادر مؤمنش باید همین‌گونه باشد. چقدر آن ناراحتی‌های درونی برای تو اجر داشت. همین که اسمش را بردی، او را مُعرفی کردی و عیب او را به طرف مقابل گفتی، غیبت شد. شیطان است دیگر، ثواب را به عقاب تبدیل کرد.

 

 

پ.ن: سخنان فوق بخشی از توضیحات اخلاقی آیت الله مرحوم شیخ مجتبی تهرانی است که با عنوان بحثی پیرامون غیبت  منتشر شده است.(بخوانید و بشونید)

پ.ن: تحلیل منشاء این خصیصه ی رفتاری  به طور مفصل خیلی برایم جالب بود؛ مخصوصا اینکه همه از یک روایت معصوم استخراج شد.


بنده به آقایان گفتم چون نظرات کارشناس‌ها هم در این قضیه‌ی بنزین مختلف است، بعضی‌ها آن را لازم و واجب میدانند بعضی‌ها مضر میدانند من هم که صاحبنظر نیستم بنابراین اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند من حمایت میکنم.

 

من این را گفتم، حمایت هم میکنم. سران قوایند، نشستند با پشتوانه‌ی کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفتند، باید عمل بشود به آن تصمیم؛ (وقتی یک چیزی مصوبه‌ی سران کشور هست، آدم باید با چشم خوش‌بینی به او نگاه کند)

 

یقیناً بعضی از مردم از این تصمیم یا نگران میشوند یا ناراحت میشوند یا به ضررشان است یا خیال میکنند به ضررشان است و به هر تقدیر ناراضی میشوند. اما آتش زدن به فلان بانک کار اشرار است؛ من عرضم این است که هیچ انسان عاقل و شایسته‌ای که به کشور خودش علاقه مند است، به زندگی راحت خودش علاقه مند است، به اینها نباید کمک بکند؛ (ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشوری است)

 

مسئولین هم البته دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند. چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی خب این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند.


تصمیم گرفته ام هر هفته مطلبی که از طرف خوانندگان مفیدتر معرفی شده را به صورت پست ثابت در فیشنگار قرار دهم تا افراد بیشتری آن را ببینند‎ (فرض من این است که هر خواننده مطالب مفید از نظر خودش را لایک می‌کند)‎

پست های هفته گذشته به ترتیب محبوبیت:

 

بفرمایید شربت بیدمشک (15)

ماجرای سه کاهن و راز حلیمه(10)

ثواب را به عقاب تبدیل کرد(7)

خاتمی از نظر یونسی خوشش آمد(6)


شایگان، به گمان من، روشنفکری معنوی، و نه دینی، و نه لائیک است.
روشنفکر، به اعتبار این که عقلانیت، و به خصوص عقلانیت نقادانه را به جد پاس می‌دارد،
و معنوی (spiritual)، به این اعتبار که سهم روح (spirit) را سرسختانه مطالبه می‌کند. |link|
جمله ملکیان درباره داریوش شایگان
 
 
پ.ن: کتاب ملت عشق رو می‌خوام بخونم. کسی خونده؟ (به نظرتون چه‌جور کتابیه؟)

اوتیفرون: سقراط، نمی دانم اندیشه‌ی خود را چگونه بیان کنم زیرا هر سخنی را که به میان می آورم عنان از دست من می‌رباید و می‌گریزد و در یک نقطه پابرجا نمی‌ماند.

 

 

سقراط: اوتیفرون، این صفت، خاصِ آثار نیای من داید الوس است. اگر من چنین می‌گفتم ریشخندم میکردی و می‌گفتی به سبب خویشی من با دایدالوس سخنانم پابرجا نمی‌مانند و به پرواز می آیند. ولی اکنون، چنانکه خود میگوئی، سخنان تو ثباتی ندارند.

 

 

اوتیفرون: حق به جانب توست. ولی سقراط، این گناه من نیست بلکه داید الوس توئی که نمیگذاری سخنها در یک نقطه پابرجا بمانند.

 

 

سقراط: معلوم میشود من بسی هنرمندتر از داید الوس هستم زیرا او تنها به آثار خود توانائی پریدن میبخشد در حالی که من علاوه بر آثار خود، آثار دیگران را نیز بپرواز می‌آورم و هنر من چندان ظریف است که بی آنکه خود بخواهم جلوه گر می‌گردد اما آرزوی من این است که سخنهای ما پابرجا بمانند و از دستمان نگریزند و چنین نعمتی را بسی گرانبهاتر از هنر داید الوس و گنجهای تانتالوس میدانم.

 

منبع: رساله اوتیفرون

پ.ن: تنها صدا [کامنت] است که می‌ماند.


اگر می‌خواهید ساعتی از دست شهروندان احساسی و بی‌ اتحاد و بی مسئولیت حرص بخورید و از دست مافیاهای فریبکار عصبانی بشوید، یازدهِ شب شبکه سلامت را ببینید: مسابقه مافیا هر شب ساعت ۲۰ و تکرار ساعت ۲۳ از شبکه سلامت. مجری بهنام تشکر


فیشنگار در این هفته پر تلاطم چهار مطلب منتشر کرد که چهل و نُه نفر در این مطالب به گفتگو و مشارکت پرداختند و جمعا این پست ها 134 کامنت دریافت کرده است (همه اش رو مدیر فیشنگار به تنهایی پاسخ داده است!)

 

در جدول زیر میزان مشارکت خواننده‌های محترم فیشنگار در گفتگوها به صورت هرمی ترسیم شده است. امیدوارم که همیشه بر فراز قله رفاقت بدرخشید و امید که هر فضیلتی هست شما بر قله‌ی آن باشید.

 

 

هرم همراهی

پ.ن: نویسنده وبلاگلبخند ماه» هم در پست چهارم مشارکت داشتند که متاسفانه -بخاطر اینکه نمودار قبل از تایمی که ایشان کامنت گذاشته بودند تکمیل شده بود- محاسبه نشد


در یکی از همین شب‌های پاییزی در کمال بی‌حوصلگی کتابارتش سری روشنفکران» را برداشتم و ورق زدم. سپس آن را از همسرم امانت گرفتم که بخوانم(اعضای خانواده ما حساسیت زیادی نسبت به کتابهای خود دارند) ورق که زدم عنوان کتاب برایم جذاب نبود؛ عنوان فصل ها نیز. اما بخش مقدمه یا درآمد کتاب مطالب مفیدی درخصوص برخی فیلسوفان مطرح و مکتب‌های معاصر فلسفی داشت.

 

 

پ.ن: متاسفانه در روزهای گذشته و ساعتی که بنده به پنل دسترسی نداشته ام یکی از پست‌های پیشنویس به اشتباه منتشر شده است که از این بابت از خوانندگان و همراهان فهیم فیشنگار عذرخواهی می‌کنم.(بایید دربارش حرف نزنیم)

 

پ.ن: ابتدا عنوان مطلب را درآمدش خوبه» گذاشته بودم که یعنی بخشدرآمد» کتاب، خوب بود اما در تورقی که دوباره در آن بخش زدم دیدم دور تعبیر آوارگی معرفتی» با مداد خط کشیده ام؛ بر آن شدم! که بیارمش توی عنوان| و اینگونه شد که امروز با یک عنوان ترکیبی در خدمت شما هستیم.


ملاصدرا کتابی دارد با عنوان رساله سه اصل» من هم امروز می‌خواهم پستی نامه طور برای شما بگذارم به نامرساله‌ی سه عکس».

تصویر اول بررسی نمودار همراهی هفته گذشته به تفکیک جنسیتی است:

نمودار مشارکت ن و مردان- آبانماه 98

پ.ن: دیروز یکی از دوستان دوران های اولیه ی فیشنگار (شما نمی‌شناسیدش)بعد از مدت ها از حال و روز خودش و زندگی اش خبرهای خوبی داد که خوشحالم کرد.

 

تصویر دوم هم یکی از چهره های تلویزیونی ایرانی هست که همه تون احتمالا بتوانید نام او را به خاطر بیاورید یا حداقل چهره  الانش را:

 

 

 

برای عکس سوم پدیده درخوری پیدا نکردم. اما برای هم قافیه شدن به سه اصل ملاصدرا خواهشمند است عکس سوم را شما پیشنهاد بدهید.

 

 


هشتم، گاهی ممکن است علّت غیبت بی‌التفاتی» باشد؛ یعنی نفس انسان هنوز مؤدّب به آداب الهی نشده است، ولی می‌خواهد خودش را در آن صِراط قرار بدهد؛ چون راهش را نمی‌داند، راه را اشتباه می‌رود.

 

این مطلب (که به برشماری نواقص شخصی ما که منجر به غیبت کردن می‌شود می‌پردازد) را به خاطر همین جمله بالا بازنشر کردم. چون اگر کسی در پی این است که آدم بهتری باشد باید دقت خودش را در رفتار و افکارش بیشتر کند: بخوانید

فرض کنید انسان شنیده یا دیده است که برادر مؤمنی مرتکب خلافی شده است یا نقصی بر او وارد شده که ممکن است هر نوع نقصی از جمله نقص بدنی باشد؛ مثلاً پیسی» گرفته است. انسان واقعاً هم دلش برای او سوخته است؛ چه در بُعد دینی‌اش و چه در بُعد غیر دینی‌اش باشد، تفاوتی نمی‌کند. مثلاً به او ضربه مالی خورده است. هر چه هست، انسان می‌خواهد دلسوزی بکند، از روی غصّه خوردن برای اندوه و غمی که او پیدا کرده است، بی اختیار پشت سرش می‌ گوید: لااله الا الله! این کار را کرده است. بعد شروع به گفتن می‌کند.

 

دلسوزی هم می‌کند و واقعاً نمی‌خواهد طرف را بکوبد. می‌گوید: فلانی دستش آلوده به این کار شده است و دروغ هم نمی‌گوید. واقعاً به اصطلاح ته دلش هم سوخته است» و خلافکاری او یا نقصی را که بر او وارد شده است، می‌گوید.

 

تذکّری بدهم. این نوع از غیبت را که بیان کردم، گاهی به صورت منافقانه است و نمی‌خواهیم آن را بگوییم؛ یعنی گاهی انسان می‌خواهد طرف را بکوبد، ولی در این قالب آن را می‌ریزد. نفس، خیلی خبیث است؛ اخبث خبائث» است. این نفس شیطانی است و در حالی که می‌خواهد عیب برادر مؤمنش را بازگو کند، آن را در این قالب می‌گوید. او قیافهٔ دلسوزانه، مَغموم و مَهمومی می‌گیرد، امّا همۀ این‌ها صحنه‌سازی است، برای اینکه عیب او را بگوید. این حالت از بد‌ترین انواع غیبت است. خدا چنین کسی را هدایت کند. دروغ هم می‌گوید و اصلاً هدایت او را نمی‌خواهد.

 

گاهی هم در قالب دعا می‌ریزد. این حالت را نمی‌خواستم بگویم. موردی را می‌گویم که انسان واقعاً دلش می‌سوزد، غصّه می‌خورد، مغموم، مهموم و ناراحت است، ولی اسم طرف را می‌برد و می‌گوید: چرا این کار را کرد و چرا این‌گونه شد! واقعاً وقتی انسان چرا» می‌گوید، دلش می‌سوزد. باید یکی به او بگوید: تو آمدی ثواب کنی، خودت را کباب کردی.» اگر این غصّه خوری را در درون داشتی و نهفته بود، چقدر اجر داشت؟!، چون مؤمن نسبت به برادر مؤمنش باید همین‌گونه باشد. چقدر آن ناراحتی‌های درونی برای تو اجر داشت. همین که اسمش را بردی، او را مُعرفی کردی و عیب او را به طرف مقابل گفتی، غیبت شد. شیطان است دیگر، ثواب را به عقاب تبدیل کرد.

 

 

پ.ن: سخنان فوق بخشی از توضیحات اخلاقی آیت الله مرحوم شیخ مجتبی تهرانی است که با عنوان بحثی پیرامون غیبت  منتشر شده است.(بخوانید و بشونید)

پ.ن: تحلیل منشاء این خصیصه ی رفتاری  به طور مفصل خیلی برایم جالب بود؛ مخصوصا اینکه همه از یک روایت معصوم استخراج شد.


لوی استروس استاد دانشگاه در رشته تاریخ فرهنگ درکتاب نژاد و تاریخ» نشون میده که . دید تکاملی به تاریخ اشتباهه. ما نباید فکر کنیم که همون طور که نوعی تکامل در طبیعت وجود داره که اصلح رو نگه می داره، در فرهنگ هم تکاملی هست. فرهنگ ها در طول تاریخ و هزاران سال قبل از تاریخ مکتوب، مسیرهایی آشفته و بسیار پراکنده رو مدام و مدام رفتن و برگشتن و باز رفتن. اینه که نمیشه خطی ترسیم کرد که فرهنگ غرب در انتهای اون قرار داره و باقی فرهنگ ها به تناسب فاصله ای که با اون مقصد دارن، عقب مونده یا پیشرفته یا در حال توسعه محسوب بشن. تاریخ فرهنگ یک خط نیست، انبوهی در هم و بر هم از شاخه های نامتناهیه.

 

 

ما (یعنی غربی ها) ناخواسته دستاوردهای باقی فرهنگ ها رو با این فرهنگ مقایسه و ارزشگذاری می کنیم و فقط جنبش هایی رو "پیشرفت" محسوب می کنیم که در راستای تکنیکی تر شدن تمدن ها بودن. این تلقی موجب شده  تا تصور کنیم"فرهنگ و نژاد غربی برتر از باقی فرهنگ ها و نژادهاست"در حقیقت فرهنگ های دیگه هم در طول تاریخ حرکت کردن، هر چند نه به سمت مقصدی که فرهنگ غرب حرکت کرده. منبع

 

 

پ.ن: شاید این توضیح لازم باشد که بدانیم از قرن نوزده میلادی، نظریه تکامل» یک پای ثابت در اصول مبنایی اندیشه های تولید شده در زمینه های مختلف فلسفه و علوم انسانی بوده است./پ.ن: احتمالا پست بعدی هم معرفی کتاب باشد.

در یکی از همین شب‌های پاییزی در کمال بی‌حوصلگی کتابارتش سری روشنفکران» را برداشتم و ورق زدم. سپس آن را از همسرم امانت گرفتم که بخوانم(اعضای خانواده ما حساسیت زیادی نسبت به کتابهای خود دارند) ورق که زدم عنوان کتاب برایم جذاب نبود؛ عنوان فصل ها نیز. اما بخش مقدمه یا درآمد کتاب مطالب مفیدی درخصوص برخی فیلسوفان مطرح و مکتب‌های معاصر فلسفی داشت.

 

پ.ن: متاسفانه در روزهای گذشته و ساعتی که بنده به پنل دسترسی نداشته ام یکی از پست‌های پیشنویس به اشتباه منتشر شده است که از این بابت از خوانندگان و همراهان فهیم فیشنگار عذرخواهی می‌کنم.(بایید دربارش حرف نزنیم)

 

پ.ن: ابتدا عنوان مطلب را درآمدش خوبه» گذاشته بودم که یعنی بخشدرآمد» کتاب، خوب بود اما در تورقی که دوباره در آن بخش زدم دیدم دور تعبیر آوارگی معرفتی» با مداد خط کشیده ام؛ بر آن شدم! که بیارمش توی عنوان| و اینگونه شد که امروز با یک عنوان ترکیبی در خدمت شما هستیم.


چارده ساله مَهی بر لب بام

چون مه چارده، در حسن تمام

[یه دختر زیبا و رعنا]

داد هنگامه ی معشوقی ساز

شیوه ی جلوه گری کرد آغاز

[آرایش کرد اومد بیرون]

او فروزان چون مه و کرده هجوم

بر در و بامش اسیران چو نجوم

[از حضورش استقبال شد]

 

ناگهان پشت خمی همچو هلال

دامن از خون چو شفق مالامال

[از قضا یه پیرمرد هم او را شدیدا فالو کرد]

 

کرد در قبله ی او روی امید[طلب]

ساخت فرش ره او موی سپید

 

گوهر اشک به مژگان می سفت

وز دو دیده گهر افشان می گفت

[و بی وقفه صفحه او را چک میکرد]

 

کِای پَری با همه فرزانگی ام

نام از تو رفت[بُرد] به دیوانگی ام

 

 

لاله سان سوخته ی داغ توام

سبزه وش رهسپُر باغ توام

[و رفت به اون دختر زیبای همسایه گفت که فالوت کردما]

 

نظر لطف به حالم بگشای [یعنی بَک بده تا.]

زنگ اندوه ز جانم بزدای

 

 

نوجوان حال کهن پیر چو دید

بوی صدق از نفس او نَشنید

[دختره به همسایه شون خوش بین نبود]

 

گفت کای پیر پراگنده نظر [یعنی چشم چران]

روبگردان به قفا بازنگر

قفا هم یعنی پشت سرت

 

که در آن منظره گل رخساریست

که جهان از رخ او گاریست

[یه لینک داد گفت این عکساش دوبرابر من لایک میخوره]

 

او چوخورشید فلک، من ماهم

من کمین بنده ی او، او شاهم

[خودمم فالورشم مثلا]

 

عشقبازان چو جمالش نگرند

من که باشم که مرا نام برند

 

 

پیر بیچاره چو آن سو نگریست

تا ببیند که در آن منظره کیست

بیچاره در اینجا یعنی اسکول و خیلی چیزهای دیگر

 

زد جوان دست و فکند از بامش

داد چون سایه به خاک آرامش

[بلاک اند ریپورتش کرد]

 

کان که با ما ره سودا سپرد

نیست لایق که دگر جان نگرد

 

 

هست آیین دوبینی زِ هوَس

قبله ی عشق یکی باشد و بس

 

 

عبدالرحمن جامی

با ترجمه و تصحیح فیشنگار


علامه طباطبایی! اصرار داشت برای یکبار هم که شده میگو بخورد. این خواسته با رویه زندگی و خوراک ساده ایشان متفاوت بود، وقتی دلیل این خواسته از ایشان سوال شد، فرمود پیامبر(ص) یکبار در عمرشان میگو خورده بودند. |link|در روایتی در مقدّمه سنن النبی در مورد سبب نگارش کتاب آورده است: امام صادق(علیه السّلام) مى‏‌فرماید من دوست ندارم که مسلمانى بمیرد، مگر این‏که تمام آداب و سنن آن حضرت را و لو یک بار هم که شده، انجام دهد.»

 

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ

أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ


در روایتی امام‌صادق(ع) می‌فرماید: زنی بیابانی وارد مدینه شد و با پیغمبراکرم(ص) برخورد کرد. دید پیامبر(ص) دارد غذا می‌خورد. وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْحَضِیض»؛ دید ایشان روی سنگ یا زمین نشسته و مشغول غذا خوردن است. فَقَالَتْ یَا مُحَمَّدُ وَ اللَّهِ إِنَّکَ لَتَأْکُلُ أَکْلَ الْعَبْد»؛ تعجّب کرد و گفت: مثل بنده‌ها نشسته‌ای و سفره‌ات را پهن کرده و غذا می‌خوری؟ تو آقایی! تو مولایی! چه مولایی بالاتر از تو! وَ تَجْلِسُ جُلُوسَه»؛ امّا به سبک بنده‌ها نشسته‌ای؟! فَقَالَ لَهَا رَسُولُ‌اللَّهِ(ص) وَیْحَکِ! أَیُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّی»؛ وای بر تو! چه بنده‌ای بنده‌تر از من؟!

 

اگر انسان جایگاهش را در این عالم بداند و رابطه‌اش را با این نظام بفهمد، جز این روشی که پیغمبراکرم(ص) داشت، روش دیگری را برای خودش انتخاب نمی‌کرد. سرّ رفتار پیغمبر این بود. می‌دانست بنده است. هیچ‌وقت از بنده، آقایی نمی‌آید؛ آقایی فقط برای یک موجود است و بس. این باید در روح انسان جا بیفتد که من کسی نیستم، هرچه هست او است. |more|

عطار و فارابی دو تن از مفاخر فرهنگی زبان فارسی امسال در فهرست مشاهیر جهانی یونسکو به ثبت خواهند رسید.(عبدالمهدی مستکین مدیر فرهنگ کمیسیون ملی یونسکو در حاشیه نشست بزرگداشت مولانا در بنیاد ایرانشناسی اعلام کرد) link

 

فارابی دانشمند و فیلسوف قرن نهم میلادی اهل ایران و ساکن گرجستان، عراق، سوریه و مصر بوده است و کتاب معروف او مدینه فاضله» نام دارد.

ورژن جدیدی از نمودار همراهی در بازه 2 تا 8 آذرماه با کمک دوستانم آماده شد؛ ببینید:

نمودار 2 تا 8 آذر98

 

دو سه چهار روزی است بنا به دلایلی قصد داشتم بلاگ رو تخته کنم و عطایش را به لقایش ببخشم و برم پی کار روزمرگی های خودم - خیلی بالا پایین کردم که این کارو بکنم یا نه ؛ مثل میلیون ها میلیون آدم دیگه که اصلا نمیدونن بلاگ چیه و کجاست و فکر میکنن ته اینترنت همین سوشال مدیا است چند تا لایکی که تو اینستا میکنن و

چندتا عکسی که میذارند و دیدشون از اینترنت به همین اینستاگرام و پیام رسان های داخلی محدود میشه!

 

اما سوالی که قبل از حذف بلاگ از خودم می پرسیدم این بود که چرا بلاگ مینویسم؟!

 

وقتی جوان تر بودم و خجالتی تر؛ بلاگ مینوشتم برای پیدا کردن دوست؛ برای جلب نظر کردن، برای این که نشون بدم چقدر آدم متفاوتی هستم نسبت به اطرافیانم؛ همونطور که نوجوان های بلاگ نویس این روزها دنبالش هستن؛ آدم اغلب از اتفاقات روزانه اش مینویسه از هر چیزی که دم دستش هست و به فکرش میرسه تا این که کم کم میگذره و دوران نوجوانی سپری میشه، دغدغه های آدم تغییر میکنه دیگه اونقدری دنبال این نیست که دوست جدید پیدا کنه و میخواد سعی کنه دوست هایی رو که داره حفظ کنه؛ خط فکریش عوض میشه، اتفاقات هرمونی توش می افته و خلاصه زیر و زبَر میشه عالم و دنیاش و شروع می‌کنه از دغدغه های شخصی خودش بنویسه؛ جوری که محوریت بلاگش میشه خودش!

 

اما همین که این دوره هم سپری بشه آدم دیگه از خود محوری خارج میشه و به جامعه فکر میکنه، به اطرافیانش به بایدها و نباید ها؛ به فرهنگ و عرف و هر کوفت و زهرمای که آدم ها رو محدود میکنه تا خودشون نباشن، که باعث میشن از زندگی لذت نبرند و به زنده بودن بسنده کنند، اینجاست که سعی میکنند تاثیر گذار باشند؛ اینجاست که سعی میکنند آرمان های مهم تری رو دنبال کنند و دقیقا همینجاست که بلاگ نویسی واقعی نمود پیدا میکنه؛ یعنی تاثیر گذاری بر افراد و جامعه.

 

اینجاست که بلاگر به فردیت خودش فکر نمیکنه و براش اهمیتی نداره که چه بلایی قراره سرش بیاد - خیلی از انتقاد های تند رو به جون دل و بپذیره و خودش رو اصلاح کنه تا بتونه تاثیر گذار باشه. تاثیری که هم فرهنگ رو اصلاح کنه و هم صدای جامعه ای باشه که شاید تریبونی برای حرف زدن ندارن.

 

بارها پیش اومده که بخوام ببندم و برم ولی

++ سهم ما از بلاگ ماندن است

نویسنده: یک آشنا


الجابری معتقد است آینده دنیای اسلام یا باید عقل عربی» باشد یا باید عقلانیت ایرانی. او معتقد است چهره غالب تمدن اسلامی از ابتدا تاکنون عقلانیت ایرانی بوده و ما اگر بخواهیم از این عقلانیت بیرون بیاییم و به فرهنگ عرب بازگردیم راهی نداریم الا اینکه این عقلانیت ایرانی را نقد کنیم و کنار بگذاریم و به کلام اشعری پناه ببریم.
 
http://data.arab48.com/data/news/2016/09/01/Croped/20160901104013.jpg

 

در پروژه الجابری شما می‌توانید نگاه سلفی، نگاه اخوانی و قرائت فاشیستی و خشونت‌آمیز از دین که منتهی به جریان‌های افراطی و رادیکالی همانند داعش می‌شود را هم ببینید.

 


فارابی با جناب کلینی هم‌دوره است و با نائب سوم امام عصر(عج) گفت‌وگو دارد، با ابوجعفر فرات، وزیر شیعی دولت المقتدر بالله عباسی، کاملا رفیق است. جالب اینجاست وقتی این دوران می‌گذرد فارابی از بغداد کوچ می‌کند. یعنی دوران رحلت مرحوم کلینی و رفتن تفکر امامیه و با فراز و نشیب تاریخی بغداد، فارابی از این شهر می‌رود. چرا فارابی به سمت حمدانی‌ها می‌رود. |link|


در آن خلوت که هستی بی نشان بود

به کنج نیستی عالم نهان بود

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای همه چی تموم هیچ کس نبود

وجودی بود از نقش دویی دور

ز گفت و گوی مائی و توئی دور

کسی نبود که حرف از من» و جزمن» بزنه

جمالی مطلق از قید مظاهر

به نور خویشتن بر خویش ظاهر

زیبای بی نیاز.

دل آرا شاهدی در حجله ی غیب

مبرّا دامنش از تهمت عیب

 

برون زد خیمه ز اقلیم تقدس

تجلی کرد در آفاق و انفس

زیبای بی نیاز دلش خواست حجله را ترک کند و چون این کار کرد از هر طرف تا دوردست ها نشئه ی حیات درخشیدن آغاز کرد

ز هر آیینه ای بنمود رویی

به هرجا خاست از وی گفتگویی

و در همه چیز مثل آینه روی آن زیبای بی نیاز را می شد دید

از او یک لُمعه بر ملک و ملک تافت

ملک سرگشته را چونان فلک یافت

حذف

همه سبّوحیان سبّوح جویان

شدند از بی خودی، سبّوح گویان

اون آینه هایی که براق تر بودن (فرشته ها)سرجای خودشون خشکشون زد

از آن لمعه، فروغی بر گل افتاد

ز گل شوری به جان بلبل افتاد

اون لحظه گل هم حواسش به جلوه پراکنی زیبای بی نیاز بود و یه بهره ای از این نگاه برد که اینجوری خواستنی شده

رخ خود شمع از آن آتش برافروخت

به هر کاشانه صد پروانه را سوخت

شمع هم یکی از ذره های داغ اون روزیه که زیبای بی همتای ما از حجله اومد بیرون

ز نورش تافت بر خورشید یک تاب

برون آورد نیلوفر سر از آب

خورشید از آن روز توانایی حیات بخشیدن به گیاه را پیدا کرد

ز رویش، روی خویش آراست لیلی

به هر مویش ز مجنون خاست میلی

لیلی از اون روز خودش رو مثل اون آرایش میکنه که اینجوری مجنون رو کشته ی مرده ی خودش میکنه

جمال اوست هرجا جلوه کرده

ز معشوقان عالم بسته پرده

به هر حال هر کی و هر چی که از اون روز خاطره داشته باشه حالش خوبه و زیبا شده

به هر پرده که بینی، پردگی اوست

قضا جنبان هر دل بردگی اوست

اگر مانعی جلوی راهت می بینی اون گذاشته اگر جایی دلباخته میشی طعمه ی اوست

به عشق اوست دل را زندگانی

به عشق اوست جان را کامرانی

شاخص امید به زندگی رو (کمی و کیفی)عشق به اون زیبای بی همتا مشخص میکنه

دلی کو عاشق خوبان دلجوست

اگر داند وگر نی، عاشق اوست

خودت برای خودت ترجمه کن

تویی آیینه، او آیینه آرا

تویی پوشیده و او آشکارا

معشوق تو یه جورایی فقط داره اون رو نشون میده بهت

چو نیکو بنگری، آیینه هم اوست

نه تنها گنج او، گنجینه هم اوست

زیاد نمیخواد دقت کنید به این بیت

من» و تو» در میان کاری نداریم

به جز بیهوده، پنداری نداریم

یعنی هیچی دست من و تو نیست، باورهامون هم پنداری بیش نیست!

جامی:هفت اورنگ، مثنوی یوسف و زلیخا

 

پ.ن: از قبله رو مگردان ای خوش کمر برقص آن!!


محسن مهدی(1926-2007) از طریق لئو  اشتراوس متوجه فارابی می‌شود و برای نخستین‌بار در 1970 در سمیناری در نیویورک، اولین زندگی‌نامه‌ از فارابی را ارائه می‌دهد که براساس نوشته‌‌ای از معاصر فارابی به نام الخطابی» است که محسن‌ مهدی در کتابخانه‌های افغانستان به دست آورده بود.

 

 

پ.ن: محسن مهدی و بسط فلسفه ی اسلامی در غرب |link|

پ.ن: امروز در دانشگاه های مهم اروپایی و امریکا درباره نظریه های فلسفه ی اسلامی پژوهش میشه؟ (اگر آری نتایج اون پژوهش ها ترجمه میشه؟)

پ.ن: آیا محسن مهدی شاگردانی در جهان عرب تربیت کرده؟ خبری از فعالیت های پژوهشی و فلسفی آنها هست؟

پ.ن: محسن مهدی گرچه عراقی است ولی به لحاظ فکر متعلق به همین حوزه عقلانی ایرانی و خرد ایرانی است.


در این میان چند تن . که از علم و تقوا دست کم تقوا عاری بودند به نام ت ترویج کردند و با نام اصلاحات، برخلاف دین، آنها را به نوشتن و گفتن وادار کردند و کتابهای آنها را با اجازه اداره مطبوعات[پهلوی] با خرج خود[دولت] یا کسانی که گول خورده‌اند به طبع[یعنی چاپ] می‌رساندند و اگر کتابی بر ضد آن نوشته می‌شد طبع آن را اجازه نمی‌دادند چنانکه کتاب "اسلام و رجعت " که نوشته شد، یکی از ون قم کتاب "ایمان و رجعت" را نوشت و دروغپردازی و خیانتکاری شریعت سنگلجی(1271-1322 ش) را آفتابی کرد و نگذاشتند چاپ بشود. کشف‌الاسرار
 
توضیح: امام دارد می‌گوید یک بی‌تقوا و خودفروخته ای آمد به اسم اصلاح دین کتابی نوشت و در آزادگی این اصلاحگر همین بس که رضاخان پهلوی اجازه نداد کتابی که در نقد اندیشه های این خودفروخته نوشته شد در کشور مجوز چاپ بگیرد.

اولین بیانیه ی امام خمینی|مرتبط|


اشارهـ:روزمره نویسی یک بلاگر ایرانی به نام اِلی که در امریکا زندگی و کار می‌کنه.

الی خانوم در حالی که قد[قید] دیدن مجسمه ازادی و وال استریت و یادبود ۱۱ سپتامبر و همه رو زده بود طلبیده شد.اونم با همراهی یک دختر ایرانی خوب

 

الی خانوم یخخخخ زده از صبح.بیرون بوده و هزار تا چیز دیده.هزار تا درخت کریسمس قشنگبه دختر بی پروای وال استریت و  گاو وال استریت و پل بروکلین و ساختمان فدرال و تجارت جهانی و مجسمه آزادی و همه عکس گرفتهحداقلش اینه که الان دیگه خجالت نمیکشم برای خونه مجسمه آزادی صوغاتی[سوغاتی] گرفتم اما خودم ندیده بودمش

 

از صبح ور ور ور حرف زده که نکنه یک دقیقه از مهلت فارسی حرف زدنش با یه دختر مشابه ایرانی از دست بره و هی چرت و پرت گفتهدوست ایرانی مدام خندیده و الی خانوم بیشتر انگیزه گرفته که چرت و پرت بگه

 

حسای زیادی دارم این روزا

خیلی زیاد و قاتی.

غمگین نیستم.یه ذره برنامه ها و فکرام قاتی شده.اولویت های مقطعی و لحظه ای و حتی طولانی مدتم

 

 

مهاجر زیاده شده و تمام نیویورک پره از مسلمونای دستفروش و دکه دار که ساندویچ و نون میفروشنخیلییی زاد.خیلی زیااااد.هر چی کارای کارگری و نگهبانی و فروشندگی دست سیاه پوستات کارای دستفروشی و دکه داری و خورده ریز فروشی و مغازه های کوچیک دست خاورمیانه ای ها با قیافه هایی شبیه جنوبی های ایران شایدامشب از یه دست فروش پرسیدم اون پایه های شارژی که نور میدن تو این کریستالا مستطیلیشم دارین؟ گفت نهچندین متر اون ور تر دیدم یه مردی خودشو دوون دوون رسوند به من گفت تو یکی از اون دخترایی هستی که دنبال پایه مربعی برای کریستال میگشتی؟ گفتم آرهگفت پیدا کردم برات! قیمتش فقط دو دلار بود. منم نمیخواستم بخرم فقط پرسیده بودم که اگه داره ببینم چه شکلی کار میکنه و قشنگیش می ارزه به خریدن یا نهگفتم من سوال کردم اما الان نمیتونم برگردم دوبارهمرده رفتدل منم اب شد و ریخت کف خیابون قندیل بسته ی شب عیدعزیزم.عزیزمهمه عزیزان من.حتی اون زنه که ازش دستکش خواستم و نداشت.زن دستفروش چشم بادومی پیر و مریضنمیدونم دلیل عاقلانه ای داشتین که شهر و کشور و زندگی خودتونو ول کردین اومدین توی این شهر شلوغ که مهد تولید و مصرف و سرمایه داریهنمیدونم اما دل من هیچ وقت بی تفاوت نیست.حداقل به ادمای سبزه خاورمیانه. چرخ تاریخ و دنیا تا همیشه این طوری نمیگرده.همون طوری که یه روزی این شکلی نبودخدا ریشه ظلم رو بکنهدست خدا پناه و نجات دهنده هر کسی باشه که ریشه اش کنده میشه به هر دلیل

 

کاش آدما هم عاقل تر باشن.کاش بدونن که خیلی از دهلا صداش از دور خوشه یا حداقل برای هر کسی صداش خوش نیستکلبه حقیر و درویشی اما با فکر و خیال راحت و با غرور خیلی بهتره از اوارگی و حقارت و ترس

 

فکر میکنم ادما همه دوان به دنبال آزادی.آزادی ای که مطلقش هیچ جا نیست و نمیتونه که باشه اصلا شایددنبال برابری اما حتی یه ذره هم که شده بعضیا برابرترن همیشهیه جای دنیا رسما و علنا اسیری و یه جای دیگه دنیا ازادی اما حواست باشه که شاید تعریف ازادی داره بهت تزریق میشه توی این دنیای پر از رسانهمنظورم اصلا ی نیست.منظورم اینه که وقتی میری یه چیزیو میخری یا بچه ات رو یه مدرسه میذاری یا هر کاری میکنی مطمئنی که خودت تصمیم گرفتی و غیر مستقیم تصمیم توی ذهنت تزریق نشده؟

نمیدونم

 

پ.ن: این کلیپ تصویری کوتاه درباره اثر تبلیغات هم مرتبط با بخش پایانی مطلب، قابل پیشنهاد است.

 



مدت زمان: 3 دقیقه 22 ثانیه


محسن مهدی(1926-2007) از طریق لئو  اشتراوس متوجه فارابی می‌شود و برای نخستین‌بار در 1970 در سمیناری در نیویورک، اولین زندگی‌نامه‌ از فارابی را ارائه می‌دهد که براساس نوشته‌‌ای از معاصر فارابی به نام الخطابی» است که محسن‌ مهدی در کتابخانه‌های افغانستان به دست آورده بود.

 

 

پ.ن:

1/محسن مهدی و بسط فلسفه ی اسلامی در غرب |link|

2/ امروز در دانشگاه های مهم جهان درباره نظریه‌های فلسفه ی اسلامی پژوهش میشه؟ (اگر آری نتایج آن پژوهش ها ترجمه میشود؟)

3/ آیا محسن مهدی شاگردانی تربیت کرده؟ خبری از فعالیت‌های فلسفی در جهان عرب هست؟

4/محسن مهدی عراقی است و متعلق به حوزه عقلانی ایرانی و خرد ایرانی است.(پورحسن)


یهودیان و مسیحیان در مقابل علمای خود متعبد بودند، یعنی مطیع و تسلیم آنها بودند و در حقیقت مطیع میلها و هواهای نفسانی آنها بودند؛ خداوند در آنجا[1] می‌فرماید اطاعت، از حقوق مخصوص پروردگار است.

 

پس آنجا که می‌گوییم اِیّاکَ نَعْبُدُ یعنی خدایا هیچ گروهی را به نام و به نام قدّیس و به نام دیگر عبادت نمی‌کنیم، کورکورانه اطاعت نمی‌کنیم؛اگر رسول خدا را اطاعت می‌کنیم از آن جهت است که تو صریحاً فرمان او را واجب کرده ای. اگر ائمه‌ی اطهار را به عنوان اولی الامر اطاعت می‌کنیم چون تو فرمان داده ای. |more|

 

پ.ن: این بد است اگر یادمان برود دین و رسولان واسطه ما و آفریدگار ما هستند.

پ.ن: تیتر* برگرفته شده از این شعر است.


[1] اِتَّخَذوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دونِ اللّهِ.


او اسلام را به یک قدرت بزرگ جهانی بدل کرد و کمر قوی‌ترین امپراطوری‌های شرق و غرب را شکست و اسلام را بر ایران و مصر و فلسطین و… حاکمیت بخشید؛ او وارث پرشکوه‌ترین امپراطوری‌ها و سلطنت‌های زمینی شد و هم‌چون یک ژنده‌پوش فقیر می‌زیست. پیاده‌ راه می‌رفت و بر خاک می‌خفت. او فرزندش را، که به شراب خوردن در مصر متهم شده بود، به دست خود تازیانه زد؛ می‌گریست و می‌زد، با شگفتی پرسیدند: چرا می‌گریی؟ پس چرا می‌زنی؟ گفت: عمَرِ خلیفه می‌زند و عمر پدر می‌گرید…
و وقتی هم در بستر مرگ افتاده بود، شرطی را که با شورای انتخاب خلیفه گذاشت، این بود که فرزند او، عبد الله، را- که به زهد معروف بود- کاندیدای او نکنند…. چنین کسی چگونه حق‌کشی می‌کند؟ بر خلاف وصایت پیغمبر عمل می‌کند؟ به مسلمانان خیانت می‌کند؟ خاندان پیغمبر را محروم می‌سازد؟ حق علی را غصب می‌کند؟.» (مجموعه آثار: ۲۶/ ۳۰۴)

در این میان چند تن . که از علم و تقوا دست کم تقوا عاری بودند به نام ت ترویج کردند و با نام اصلاحات، برخلاف دین، آنها را به نوشتن و گفتن وادار کردند و کتابهای آنها را با اجازه اداره مطبوعات[پهلوی] با خرج خود یا کسانی که گول خورده‌اند به طبع می‌رساندند و اگر کتابی بر ضد آن نوشته می‌شد طبع آن را اجازه نمی‌دادند چنانکه کتاب "اسلام و رجعت " که نوشته شد، یکی از ون قم کتاب "ایمان و رجعت" را نوشت و دروغپردازی و خیانتکاری شریعت سنگلجی(1271-1322 ش) را آفتابی کرد و نگذاشتند چاپ بشود. کشف‌الاسرار
 
توضیح: امام دارد می‌گوید یک بی‌تقوا و خودفروخته ای آمد به اسم اصلاح دین کتابی نوشت و در آزادگی این اصلاحگر(شریعت سنگلجی) همین بس که رضاخان پهلوی اجازه نداد کتابی که در نقد اندیشه های این خودفروخته نوشته شد در کشور مجوز چاپ بگیرد.

اولین بیانیه ی امام خمینی|مرتبط|


اشارهـ:روزمره نویسی یک بلاگر ایرانی به نام اِلی که در امریکا زندگی و کار می‌کنه.

الی خانوم در حالی که قد[قید] دیدن مجسمه ازادی و وال استریت و یادبود ۱۱ سپتامبر و همه رو زده بود طلبیده شد.اونم با همراهی یک دختر ایرانی خوب

 

الی خانوم یخخخخ زده از صبح.بیرون بوده و هزار تا چیز دیده.هزار تا درخت کریسمس قشنگبه دختر بی پروای وال استریت و  گاو وال استریت و پل بروکلین و ساختمان فدرال و تجارت جهانی و مجسمه آزادی و همه عکس گرفتهحداقلش اینه که الان دیگه خجالت نمیکشم برای خونه مجسمه آزادی صوغاتی[سوغاتی] گرفتم اما خودم ندیده بودمش

 

از صبح ور ور ور حرف زده که نکنه یک دقیقه از مهلت فارسی حرف زدنش با یه دختر مشابه ایرانی از دست بره و هی چرت و پرت گفتهدوست ایرانی مدام خندیده و الی خانوم بیشتر انگیزه گرفته که چرت و پرت بگه

 

حسای زیادی دارم این روزا

خیلی زیاد و قاتی.

غمگین نیستم.یه ذره برنامه ها و فکرام قاتی شده.اولویت های مقطعی و لحظه ای و حتی طولانی مدتم

 

 

مهاجر زیاده شده و تمام نیویورک پره از مسلمونای دستفروش و دکه دار که ساندویچ و نون میفروشنخیلییی زاد.خیلی زیااااد.هر چی کارای کارگری و نگهبانی و فروشندگی دست سیاه پوستات کارای دستفروشی و دکه داری و خورده ریز فروشی و مغازه های کوچیک دست خاورمیانه ای ها با قیافه هایی شبیه جنوبی های ایران شایدامشب از یه دست فروش پرسیدم اون پایه های شارژی که نور میدن تو این کریستالا مستطیلیشم دارین؟ گفت نهچندین متر اون ور تر دیدم یه مردی خودشو دوون دوون رسوند به من گفت تو یکی از اون دخترایی هستی که دنبال پایه مربعی برای کریستال میگشتی؟ گفتم آرهگفت پیدا کردم برات! قیمتش فقط دو دلار بود. منم نمیخواستم بخرم فقط پرسیده بودم که اگه داره ببینم چه شکلی کار میکنه و قشنگیش می ارزه به خریدن یا نهگفتم من سوال کردم اما الان نمیتونم برگردم دوبارهمرده رفتدل منم اب شد و ریخت کف خیابون قندیل بسته ی شب عیدعزیزم.عزیزمهمه عزیزان من.حتی اون زنه که ازش دستکش خواستم و نداشت.زن دستفروش چشم بادومی پیر و مریضنمیدونم دلیل عاقلانه ای داشتین که شهر و کشور و زندگی خودتونو ول کردین اومدین توی این شهر شلوغ که مهد تولید و مصرف و سرمایه داریهنمیدونم اما دل من هیچ وقت بی تفاوت نیست.حداقل به ادمای سبزه خاورمیانه. چرخ تاریخ و دنیا تا همیشه این طوری نمیگرده.همون طوری که یه روزی این شکلی نبودخدا ریشه ظلم رو بکنهدست خدا پناه و نجات دهنده هر کسی باشه که ریشه اش کنده میشه به هر دلیل

 

کاش آدما هم عاقل تر باشن.کاش بدونن که خیلی از دهلا صداش از دور خوشه یا حداقل برای هر کسی صداش خوش نیستکلبه حقیر و درویشی اما با فکر و خیال راحت و با غرور خیلی بهتره از اوارگی و حقارت و ترس

 

فکر میکنم ادما همه دوان به دنبال آزادی.آزادی ای که مطلقش هیچ جا نیست و نمیتونه که باشه اصلا شایددنبال برابری اما حتی یه ذره هم که شده بعضیا برابرترن همیشهیه جای دنیا رسما و علنا اسیری و یه جای دیگه دنیا ازادی اما حواست باشه که شاید تعریف ازادی داره بهت تزریق میشه توی این دنیای پر از رسانهمنظورم اصلا ی نیست.منظورم اینه که وقتی میری یه چیزیو میخری یا بچه ات رو یه مدرسه میذاری یا هر کاری میکنی مطمئنی که خودت تصمیم گرفتی و غیر مستقیم تصمیم توی ذهنت تزریق نشده؟

نمیدونم

 

پ.ن: این کلیپ تصویری کوتاه درباره اثر تبلیغات هم مرتبط با بخش پایانی مطلب، قابل پیشنهاد است.

 



مدت زمان: 3 دقیقه 22 ثانیه

862. یک آشنا و بررسی‌هایش برای رفتن


مستند ایکسونامی درباره پیشرفت‌ها و ماجراهایی است که جامعه آمریکا در زمینه آزادی جنسی طی کرده است. ایکسونامی در هفته‌های اخیر در برخی دانشگاههای کشور اکران شد که با حاشیه هایی همراه بود. همینک تماشای این مستند در وبسایت فیلمگردی امکان پذیر شده است. اگر کسی مستند ایکسونامی را دیده -یا امروز تماشا کرد- نظر خود را درباره نقاط قوت و نقاط ضعف مستند بنویسد تا در انتها یک جمعبندی صورت بگیرد. |link|


ارکیده: یه روز مرخصی میخوام، که‌ صبح رو با یه صبحونه خوب و مفصل شروع کنم بعدش برم خرید و پاساژ گردی. نهار رو دل درست بخورم، چرت بعد از نهار داشته باشم و عصر برم استخر. Joker رو بدون وقفه‌ بینش ببینم. آخرشم شب رو ۸ ساعت پشت سر هم بخوابم!

یه روز مرخصی از مادری؟ میشه؟

 

 

پ.ن: فیش‌های هشتگ #فرزند را مطالعه کنید.

پ.ن: نئوتد با پادکست گالینگور بازگشت: لینک


زمانی که چهره سوخته همسر و نوه‌ام پس از بازگشت از اربعین حسینی را دیدم، متوجه شدم در این مسیر هوا گرم است؛ بنابراین تصمیم گرفتم در مسیر نجف تا کربلا سایه فراهم کنم. برای این کار با مقامات عراقی در نجف گفت‌و‌گو کردم و آن‌ها قول همکاری دادند و این طرح با هزینه‌ای بالغ بر ۲۵ میلیون روپیه پاکستان اجرا می‌شود.

 

 

شاید من زنده نباشم که ببینم زائران اربعین از زیر سایه درختان کاشته شده پیاده‌روی می‌کنند؛ اما در آخر عمر خداوند مرا به این سمت هدایت کرد و راهی خوب به من نشان داد. خدا را شکر!

 

 

طرح تاجر پاکستانی برای درختکاری از نجف تا کربلا

 

پ.ن: اگه فردا من نت نداشتم حلال کنید دیگه!


آدم ساده به خاطر روح خوش باوری سخن را -هرچند بیرون از حقیقت باشد- بمجرد عبارت‌های لطیف و مثال‌های شیرین، بی‌دلیل و منطق باور می‌کند و از این راه زیان‌های بسیار می‌برد. از این جهت شیخ الرئیس فیلسوف بزرگ اسلامی گفته است کسانی‌که چیزی را بی‌دلیل باور می‌کنند از طبیعت انسانیت بیرون رفته اند.

 

آدم باید مقالات با زَر و زیور عصری را کنار گذاشته و ناسزاها و هرزه گوئی‌های این مقالات را به یکسو انداخته و با حس کنجکاوی که خدا به انسان داده به گفتار هر دو طرف نظر کنند و از هیچ یک، حتی یک سخن گرچه کوچک باشد را بدون دلیل درست قبول نکنند.

مشی علما و قدمای ما نشان می‌دهد علم و معرفت؛ با ذکر گفتن و چله نشینی و بدون طی کردن مراحل تحصیل علوم رسمی به دست نمی‌آید (بخشی از سخان حجت الاسلام رمضانی مدرس فلسفه و عرفان در مراسم بزرگداشت علامه حسن‌زاده:1390)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پ.ن: بدینوسیله از پیج رسمی فیشنگار در آپارات با نشانی mehr5fiish رونمایی می‌نمایم.


درباره استاد حسن رمضانی:

به سال 1336 هـ.ش در روستای قدمگاه نیشابور (استان خراسان) به دنیا آمد.

 

پس از گذراندن دوران تحصیلات دبیرستان به خاطر علاقه به حوزه، وارد مدرسه آیت الله العظمی میلانی شد. پس از وقفه ای تحصیلات خورد در مدرسه آقای مصباح ادامه داد.

 

سپس به مدرسه بعثت تحت اشراف آیت الله میرزا حسنعلی مروارید مراجعه و از محضر اساتیدی همچون عبدالجواد غرویان، شیخ مرتضی و شیخ مهدی مروارید و . استفاده کرد.

 

از دیگر اساتید ایشان در مشهد آیت الله عزالدین زنجانی است که مصادف با اوج گرفتن مسائل انقلاب اسلامی ایران قسمت‌هایی از بدایه الحکمه و نهایه الحکمه و شرح منظومه را در محضر ایشان استفاده کرده است.

 

ایشان پس از ورود به قم ابتدا نزد اساتیدی همچون آقا سیّد علی محقق داماد و آیت الله علوی گرگانی تتمه درس سطح را خواند و سپس در درس خارج آیت الله فاضل لنکرانی در فقه و اصول، آیت الله مکارم شیرازی در اصول، آیت الله جناتی شاهرودی و آیت الله میرزا هاشم آملی در فقه شرکت کرد.

 

اصلی‌ترین و مهمترین استاد ایشان در هیئت، فلسفه و عرفان، حضرت آیت الله علّامه حسن زاده آملی بوده است و حضرت استاد با حضرت علامه، رابطه نزدیکی دارد.

 

استاد رمضانی از نگاه علامه حسن زاده آملی

حضرت علامه حسن زاده آملی در سال 1373 شمسی در مقدمه‌ای بر کتاب مروری بر آثار استاد علامه حسن زاده آملی»، استاد رمضانی را چنین وصف می‌کنند: از آغاز تا انجام آن را (کتاب مروری بر آثار علامه، که نوشته استاد رمضانی است) دیده ام، و بر حسن صنیعت مؤلف آن آفرین گفته‏‌ام. البته انجاز چنین امرى بلکه به مراتب فراتر آن را از مثل ایشان توقع دارم، چه این که در تحلى به منقبتین علم و عمل مورد اعتماد من است؛ و سالیانى در محاضر دروس و بحثم به حدت دقت و جودت قریحه و حسن سلیقه و استقامت فکرتش آگاهى یافتم و خود اکنون از فضلاى گرانقدر حوزه است، و بحمد الله سبحانه به تدریس و تعلیم اشتغال دارد وفقه الله المتعالى الى مرضاته.» 20 دی ماه 1373 

 

تدریس و فعالیتهای علمی استاد
استاد فرزانه حوزه علمیه، دروسی را که تاکنون در حوزه علمیّه قم تدریس داشته‌اند و برخی از آنها هنوز هم ادامه دارد عبارتند از:

مغنی اللبیب

المنطق

بدایه الحکمه و نهایه الحکمه (دست‌کم دو دوره)

شرح الاشارات و التنبیهات (چند دوره کامل)

الهیات شفاء

برهان شفاء

الشواهد الربوبیه

دوره کامل اسفار اربعه

تهمید القواعد ابن ترکه (چهار دوره)

شرح فصوص الحکم (سه دوره)

مصباح الانس شرح مفتاح الغیب

تشریح الافلاک (دو دوره)

شرح چغمینی

مقاله اولای اصول اقلیدس (دو دوره)

شرح و بررسی مثنوی معنوی و .

 

منبع: سایت استاد رمضانی  ramazani.org


مستند ایکسونامی درباره پیشرفت‌ها و ماجراهایی است که جامعه آمریکا در زمینه آزادی جنسی طی کرده است. ایکسونامی در هفته‌های اخیر در برخی دانشگاههای کشور اکران شد که با حاشیه هایی همراه بود. اکنون تماشای این مستند در وبسایت فیلمگردی امکان‌پذیر شده است. اگر کسی مستند ایکسونامی را دیده -یا امروز تماشا کرد- نظر خود را درباره نقاط قوت و نقاط ضعف آن بنویسد تا در انتها یک جمعبندی صورت بگیرد. |link|


در مسیر مراسم به آقای سازگار زنگ زدم و درخواست شعر برای مداحی کردم گفت بنویس:

 

در روز عزا حرمت ارباب شکستند

علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟

 

این فتنه گران راه عزادار تو بستند

علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟

فیلم

 

هشدار: کسانی که در این مراسم حضور داشته اند هنگام دیدن کلیپ ممکن است مو بر تنشان سیخ شود.


شاید اگر کامنت یکی از دوستان نبود من توفیق پیدا نمی‌کردم برای این مناسبت پست بگذارم، چرا که در حدی نیستم که بخواهم درباره حاج قاسم سلیمانی و امثال او سخن بگویم. حالا در این دو روز بعضی از واکنش‌ها یا مطلب‌هایی که منتشر شد و برایم جالب بود را می‌نویسم.

 

1/ رهبرمون که گفت: همه‌ی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند.

 

2/ حاج قاسم در کلیپی که صداوسیما منتشر کرد می‌گفت حاضرم تمام عمرم را بدهم تا یک بار دیگر صدای شهید حاج احمد کاظمی را بشنوم(این حد از دلبستگی‌ را ما عادی‌ها درک نمی‌کنیم) فیلم

 

3/ این توییت جانباز با اخلاص ما هم قشنگ بود: گرچه دلهامون لبریز از غم فراق حاج قاسم هاست! اماشهادت شوق و امید است غم ندارد! برای اولیاء خدا درجه ای جزشهادت قابل تصورنیست! ولی غصه اصلی این است، در این دنیا که انسان میتواند قاسم سلیمانی بشود چرا نمیشود؟! |

twitter|

 

4/ دور است از رحمت خداوند کسی که از شهادت سردار قاسم سلیمانی خوشحال شد.

 

5/ این عکس هم خیلی قشنگ بود.|دیشب ارواح طیّبه‌ی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند|

 

6/ می‌گفت حاج قاسم به فرزندش گفته بود برا شهادت من دعا کن! گفته بودند بابا شما که این همه عزیز شدین، این همه افتخار کسب کردین برای جهان اسلام و رهبر هم به شما لقب شهید زنده داده اند. با حسرتی گفته بود این لقب یک دلخوشی بیشتر نیست. (نقل به مضمون) عارف را القاب و تمجیدها فریب نمی‌دهد.

 

تابی به گیسویش داد، دیدم که آن‌جهانی است

لبخند زد غزل خواند، دانستم آسمانی است

قزوه


 
دین بدون معرفت خیلی از بی‌دینی بدتر است. دین باید مبتنی بر معرفت باشد. اگر بنا نیست معرفت دینی داشته باشیم، دین نداشته باشیم بهتر است. سید مصطفی محقق داماد در نشست نقد و بررسی کتاب در دادگاه جهل مقدس |link|
 
 
 

مطلب مرتبط: شریعت و خشونت» بزودی


با توجه به محبوبیت فراوان سردار سلیمانی نزد مردم منطقه بخاطر نقش ایشان در مبارزه با گروههای تروریستی، شهادت ایشان دارای آثار و تبعاتی است که در اختیار هیچکس نیست و همه عواقب آن متوجه رژیم تروریستی ایالات متحده آمریکاست. |link|

 

محمدجواد ظریف در  گفتگو با دبیرکل سازمان ملل متحد.

برای سلامتی مردم در مراسم کرمان دعا کنید.

 

 


تصمیم داشتم برم ردیف اول نماز بشینم.

بانو رفت دفتر خبرگزاری

از چهارراه ولیعصر تا خ قدس رو مارپیچان رفتم (یعنی اگر تنها نبودم نمیشد رفت)

نماز تمام شد. از درب شرقی رفتم که وارد خیابان انقلاب بشوم

حدود نیم ساعت در همین 50 متر در ازدحام گیر کردم

بناچار :) از روی نرده ها وارد دانشگاه شدم و از درب غربی

از 16 آذر وارد انقلاب شدم

برگشتنی هم کلی راه اومدم

چون از انقلاب نمی‌شد برگشت

دانشگاه رو دور زدم و سر از میدون فلسطین درآوردم

بعد وارد خ ولیعصر شدم

دیگه از متروی تئاتر شهر که نگم براتون

 

چند قدمی با این آقا هم کلام شدم، گفتم دکتر خیلی جمعیت زیاد است، خوب است بررسی کرد دلایل این استقبال را

گفت حاج قاسم جناحی نبود (جناح آدما رو کور میکند)

بعد گفت بچه های دفاع مقدس به مردم محبت دارند

و گفت حاج قاسم مال همه است(که صدای مداح روی وانت را شنیدیم که جهت نابودی منافقین خارجی و داخلی صلوات!) دکتر گفت الان در این گردهمایی بزرگ و متفاوت این منافقین داخلی چه حرفیه که اینا میزنن؟

گفتم اتفاقا یکی از شایعه هایی که مطرح میشود این است که چهارماه پیش حاج قاسم را با وزیر دفاع امریکا معامله شده! یعنی میخواهند دوستداران حاج قاسم را مشغول این کنند که منافقین داخلی را پیدا کنند

و اینجوری میخواهند یکپارچگی که شهادت حاج قاسم بدست آمده را از بین ببرند

 

از ایشون که خدافظی کردم یه آقای میانسالی به شوخی به دوستش می‌گفت: چقدر پیرزن اومده!! (اون گُله جا رو راست میگفت)

به هر حال خییلی راه رفتم. به یاد همه بزرگوارانی که دوست داشتند در مراسم تشییع شهیدان باشند و نتوانستند بودم.

 

نکته مهم این بود که مترو جوابگوی حجم مسافرا نبود

مخصوصا قسمت خانم ها

 

 

مطالب مرتبط: 111؛ نوبت حریف!

مراسم خر کنی پسرها چیست و اعمال آن بر چند قسم است؟

کیس سردار در غرب |link|

 

 

 

 


شب شب اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند

فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است
با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند

 

"شرافت"


1. اون آقایی که توی مراسم تشییع دیدمش، الان دیدم درباره مراسم اون روز صحبت کرده! |آپارات|

.

.

2. به بهانه مطالبی که این روزها درخصوص شخصیت سردار سلیمانی می‌شنویم فیش شماره 15 رو بازنشر می‌کنم.

 

 

3. پدرم از جدم از پدرش(ع) براى من حکایت کرد که رسول خدا(ص) فرمود: کسى که مرا در خواب ببیند، بحقیقت مرا دیده است، زیرا شیطان بصورت من و بصورت یکى از اوصیاء من و بصورت یکى از شیعیان ایشان در نمى‌آید، و رؤیاى صادقه جزئى از هفتاد جزء نبوت است.|جامع الاحادیث|

 

 

 

* نکته: با توجه به اینکه یه جنگ رسانه‌ای شروع شده سعی کنید تا اطلاع ثانوی با اخبار و تحلیل‌های مطبوعات زیاد توجه نکنید. چون وما راست نیست.


با توجه به محبوبیت فراوان سردار سلیمانی نزد مردم منطقه بخاطر نقش ایشان در مبارزه با گروههای تروریستی، شهادت ایشان دارای آثار و تبعاتی است که در اختیار هیچکس نیست و همه عواقب آن متوجه رژیم تروریستی ایالات متحده آمریکاست. |link|

 

محمدجواد ظریف در  گفتگو با دبیرکل سازمان ملل متحد.

برای سلامتی مردم در مراسم کرمان دعا کنید.

 

* اَ مِ ت: یعنی بمیران. فعل امر عربی از مصدر موت

مرتبط: نوبت حریف!

 


 

نباید یه طوری زندگی کنیم که نشه ازش یه قصه درآورد. آدمای زیادی اومدن و بدون اینکه یه قصه‌ی پر ملات بسازن، رفتن.  آدمای بی قصه بعد رفتن شون می‌میرن. باید قصه بشیم. قصه‌ی شبای بلند ِ بچه‌های ِ بعد از خودمون. باید اون قصه‌ای بشیم که مامان بزرگ، بابابزرگا از تعریف کردنش واسه نوه هاشون لذت ببرن. مامان‌بزرگ بابابزرگا از تعریف کردنش آروم بغض کنن و بچه ها بخندن و تو عالم بچگی شون هیچ وقت نفهمن که چی شد بابابزرگ، مامان‌بزرگ شون توی اون داستان خنده‌دار بغض کردن.

 

ما باید قصه بشیم. و الا بعد رفتنمون، می‌میریم. من دوست ندارم بمیرم. این جوری مردنه که رفتن رو تلخ می‌کنه. و الا چی هیجان انگیزتر از رفتن؟ من دوست ندارم تلخ برم. باید قصه بشم. واسه شبای بلند ِ بچه ها. |asimeh|

 

پ.ن:

دعا می‌کنم حال مردممون خوب بشه

با مسئولین فعلا کاری ندارم :)


موضوع درباره بادیگاردی است به نام حیدر که وظیفه حفاظت از مسؤولان بلندپایه کشور را برعهده دارد. نقش او را پرویز پرستویی بازی می‌کند. حیدر شخصیت آرمانگرایی است که مسائلی را در کارش می‌بیند و این مسائل او را نسبت به کارش دچار تضاد و شک و تردید می‌کند. داستان اما از جایی آغاز می‌شود که اتفاقی برای یکی از مسؤولان بلندپایه می‌افتد و این اتفاق مشکلاتی را برای حیدر به دنبال دارد. همه این اتفاقات حیدر را ساکت‌تر و تضادها و بحران‌های درونی‌اش را بیشتر می‌کند. |فیلم سینمایی|


 

آرون رمزی

تصویری از پسر حبیب الله نژادی دبیر

  شورای ترویج مذاهب با معشوقه اش در ژستروگ سوئد

 

 

+ من نمیدونم چرا بچه هاشون رو با خودشون می‌برند آخه؟ :)

 

برای اینکه بدانیم چه حرکتی باید در کشور آغاز شود تا سواد رسانه‌ای ایجاد شود پژوهشی را انجام دادیم مبنی بر اینکه چه اتفاقاتی باید در راستای سواد رسانه‌ای انجام شود. در حال حاضر نمره سواد رسانه‌ای کشور طبق پژوهش‌هایی که صورت گرفته است ۱۲ از ۱۰۰ است. |link|

زمانی که چهره سوخته همسر و نوه‌ام پس از بازگشت از اربعین حسینی را دیدم، متوجه شدم در این مسیر هوا گرم است؛ بنابراین تصمیم گرفتم در مسیر نجف تا کربلا سایه فراهم کنم. برای این کار با مقامات عراقی در نجف گفت‌و‌گو کردم و آن‌ها قول همکاری دادند و این طرح با هزینه‌ای بالغ بر ۲۵ میلیون روپیه پاکستان اجرا می‌شود.

 

 

شاید من زنده نباشم که ببینم زائران اربعین از زیر سایه درختان کاشته شده پیاده‌روی می‌کنند؛ اما در آخر عمر خداوند مرا به این سمت هدایت کرد و راهی خوب به من نشان داد. خدا را شکر!

 

طرح تاجر پاکستانی برای درختکاری از نجف تا کربلا

 

پ.ن: اگه فردا من نت نداشتم حلال کنید دیگه!


اگر رسولخدا زنده بود خون کسانی‌را که موجب سقط جنین فاطمه(س) شدند هدر اعلام می‌کرد.

1394تاریخ اسلام در آینه پژوهش

 

مقاله بررسی اخبار محسَّن بن علی علیهاالسلام در منابع فریقین حاوی مطالبی چون: اعتبارسنجی منابع شیعی دال بر شهادت حضرت محسن، اخبار حضرت محسن در منابع غیر شیعی و. است که در فصلنامه پژوهشی تاریخ اسلام در آینه پژوهش: سال دوازدهم، شماره دوم، پیاپی 39، زمستان 1394 منتشر شده است.

 

مداحی حاج مهدی سلحشور - به یاد غمت دارم میسوزم |link|

جلد نخست این اثر رساله دکتری نویسنده (بررسی پنجاه قاعده فلسفی در فلسفه اسلامی) بوده که در حال حاضر در قالب دو مجلد و شامل صد و پنجاه قاعده فلسفی چاپ شده است. دکتر دینانی در مقدمه کتاب قواعد کلی فلسفی توضیحات زیبا و خلاصه‌ای درخصوص علم و ادراک، وجود ذهنی، معرفت‌شناسی داده است که اشارات آن درباره تفاوت وجود و ماهیت، مطابقت علم با واقع، اتحاد عالم و معلوم، نظریه تکامل و فرایند پیچیدگی حیات و. می‌تواند برای دانشجوی فلسفه مفید و جذاب باشد.


مدیرکل عتبات سازمان حج اعلام کرد تا یکشنبه ۲۱ مهرماه 1398 تعداد ثبت‌نام‌های قطعی شده در سامانه سماح برای شرکت در مراسم اربعین حسینی حدود سه میلیون و ۲۲۸ هزار نفر نام نویسی کردند و ۳۹۰۵۴۶۱ نفر است».

 

بر اساس آمار سازمان حج ۵ استان؛ قم (با ۹/۳۸ درصد از جمعیت کل استان)، بوشهر (۷/۱۶ درصد)، خوزستان (۶/۹۱ درصد)، اصفهان ( ۵/۷۴ درصد)، یزد (با ۵/۴۹ درصد از جمعیت کل ) به لحاظ نسبت جمعیتی استان­ شان بیشترین ثبت ­نامی های اربعین را به خود اختصاص داده ­اند.

 

 

 

shafaqna.com/news/825573

http://fiish.blog.ir/post/841


پ.ن +18: اون چهار نفری که پست قبل رو دیسلایک کردن

اگر کلیپ رو کامل دیده و دیسلایک زده اند که نظرشان کاملا محترم است

وگرنه منطقا خیلی آشغالن


برای اینکه بدانیم چه حرکتی باید در کشور آغاز شود تا سواد رسانه‌ای ایجاد شود پژوهشی را انجام دادیم مبنی بر اینکه چه اتفاقاتی باید در راستای سواد رسانه‌ای انجام شود. در حال حاضر نمره سواد رسانه‌ای کشور طبق پژوهش‌هایی که صورت گرفته است ۱۲ از ۱۰۰ است. |link|

آرون رمزی

تصویری از پسر حبیب الله نژادی دبیر

  شورای ترویج مذاهب با معشوقه اش در ژستروگ سوئد

 

+ من نمیدونم چرا بچه هاشون رو با خودشون می‌برند آخه؟ :)


بچه‌ها این متن رو من از خبرگزاریها گرفتم و بصورت قابل فهم خلاصه کردم، بخونید خیلی جالبه و آدم رو به فکر فرو می‌بره. همین

دیواندری نامه‌ای به وزیر وقت نفت می‌زند و تقاضا می‌کند که با توجه به ورود بانک ملت به بازرگانی نفت به آن‌ها برای فروش، نفت داده شود. [1]

 

وزرات نفت نیز موافقت می‌کند و در شهریور و مهر ۹۲، چهار محموله نفتی از وزارت نفت تحویل می‌گیرد که آقایان سعادتی و دیواندری آن را برای فروش به فردی به نام رحمت‌الله باختری می‌دهند، آقایان نفت را به علت تحریم‌ها ارزانتر می‌خرند و وزارت نفت نیز در آن زمان از این موضوع استقبال می‌کرده است.

 

باختری عضو شاخه نظامی مجاهدین خلق(گروهک تروریستی منافقین) بوده است و در گزارش وزارت اطلاعات آمده که عضو گروهک نفاق بوده و با افراد رده بالای منافقین ارتباط داشته و در سال ۶۱ دستگیر می‌شود و به ۱۰ سال حبس محکوم می‌گردد، ولی در سال ۶۶ به دلیل همکاری در جهت معرفی سایر افراد گروهک آزاد می‌شود و در سال ۶۷ مجددا به اتهام قاچاق خاویار دستگیر می‌شود، (نفت مملکت را به چنین فردی داده‌اند.)

 

دیواندری وقتی معلوم می‌شود که در دوره حضورش در بانک ملت، نفت را به باختری داده است بخشی از مبالغ مربوط به فروش نفت را رد مال می‌کند و دو دکل مسی روی آب به ارزش ۵۴ میلیون دلار معرفی می‌کند که مبلغ واقعی آن ۱۹ میلیون دلار بوده است،

 

دیواندری به بانک پارسیان می‌رود و ۳۶ میلیون دلار [2]به حساب سعادتی می‌ریزد که دو کشتی را ۲۹ میلیون دلار از بانک ملت بخرد و ما به‌التفاوت ۳۶ میلیون دلار و ۲۹ میلیون دلار یعنی مبلغ ۷ میلیون دلار به جیب آقایان می‌رود.[3]

 

پس از مدتی بحث اخراج دیواندری از بانک پارسیان مطرح می‌شود .[4]

 

دیواندری با اکبر طبری جلسه‌ای را برگزار می‌کنند و طبری بازپرس را تحت فشار قرار می‌دهد که این موارد در بررسی پرونده طبری بازگو خواهد شد.

 

سعادتی و دیواندری بنا داشتند تا در خارج از کشور بانکی تاسیس کنند و قرائنی در این خصوص وجود دارد. |read more|

 

 

 


[1] باید توجه داشت که مدیر عامل بانک مجری مصوبات هیئت مدیره است و اساسنامه بانک تاکید دارد که مدیر عامل بانک باید مجری مصوبات هیئت مدیره باشد، اما احدی از اعضای هیئت مدیره بانک ملت و داریس از این موضوع خبر ندارند.

[2] بدون مصوبه و وثیقه و اعتبار سنجی

[3] نماینده دادستان پرسید: از ممات هر تسهیلاتی داشتن مصوبه، وثیقه و اعتبار سنجی است مصوبه ۳۶ میلیون دلار در بانک پارسیان را نشان دهید. دیواندری گفت: هیچ دخالتی نداشتم و پس از آن متهم ابوالحسنی گفت که دستور از طرف بانک و شخص دیواندری بوده است.

[4] بعد از خروج دیواندری از بانک پارسیان، سعادتی نامه‌ای می‌زند که ماهیانه ۵۲ هزار درهم بابت مشاوره به دیواندری پرداخت شود.


فکر کنید یک مقاله یا یادداشت ده صفحه ای را در اختیار فیشنگار قرار می‌دهید و او تصمیم می‌گیرد که آن را بخواند. او مطلب را در یک فایل وورد کپی می‌کند و در هنگام مطالعه قضاوت‌ها و نتیجه گیری‌هایی که نویسنده انجام داده را حذف می‌کند. با همین سبک تا انتهای مقاله می‌رودو سپس به صدر مطلب برمی‌گردد. حالا باقیمانده مطالب که تقریبا استناد و شواهد اصلی نویسنده است را به طرز دلخواه خود مرتب می‌کند و هر کدام که متناسب با موضوعات پژوهش خود ببیند با هشتگ یا عنوان خاصی ذخیره می‌نماید.
 
 
شما برای مطالعه چه ترفندهایی دارید؟

۸ سال دوری از سینما تقاص این فیلم بود و گلایه‌ای هم ندارم، چون هرچیزی تاوان دارد و من زمهریر»را ساختم و تاوانش را هم پس دادم. اما تاریخ گواه من و شما در زمهریر» است. مطمئن باشید این فیلم روزی اکران خواهد شد، چون هیچ فیلمی تا ابد توقیف نمی‌ماند و بالاخره روی پرده می‌رود.» علی رویین‌تن؛ کارگردان دل‌شکسته» |ana.ir|

 

پ.ن: مثل فیلم سینماییپارادایس» که در نهایت از توقیف درآمد.

سوال: 1/ به نظر شما چرا بعضی فیلما یه حرفایی میزنن که توقیف میشن؟ و 2/ آیا اون حرفا گزارش واقعیت جامعه هستن یا نه؟ (میتونید طبق فیلم پارادایس که توقیف و سپس رفع توقیف شد درباره این دو سوال حرف بزنید)


پدرم که بازنشسته شد [پس از پایان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی درخواست بازنشستگی کرد]، مبلغی به عنوان بازخرید در ماه‌های مرداد و شهریور ۸۴ پرداخت کردند و دیگر حقوق بازنشستگی ندادند تا اردیبهشت یا خرداد ۸۵ و ما در آن ماه‌ها از پس‌اندازمان خرج می‌کردیم. آن موقع معاونت اجرایی ریاست جمهوری آقای سعیدلو- باید دستور پرداخت را می‌داد، اما ماه‌ها پرداخت حقوق بازنشستگی به تعویق افتاد و در ‌‌نهایت یک‌جا پرداخت کردند که پدرم تصمیم گرفت کل این مبلغ را به عنوان هدیه قبولی در دانشگاه تهران برای خرید یک پراید به من بدهد که این ماشین را تا اسفند ۹۰ داشتم. مادرم می‌گفت اگر آن‌ها پرداخت حقوق بازنشستگی را ماه‌ها به تعویق نمی‌انداختند ما نمی‌توانستیم برای تو یک پراید بخریم، چون هیچ وقت چنین رقمی در حساب ما نبود. این هم شاید لطفی بود که دولت ‌نژاد در حق من کرد. راوی: سید عمادالدین خاتمی

 

عماد خاتمی کارمند کتابخانه ملی برای ادامه تحصیل به همراه همسرش(همکلاسی بودن باهم) به خارج از کشور رفت. |1398| نگفتن کدام کشور

 

  • ویکی‌پدیا: محمد خاتمی دو دختر به نام‌های لیلا متولد ۱۳۵۵ و نرگس ۱۳۶۱ و پسری به نام عمادالدین متولد 1367 دارد. لیلا، دانشیار دانشکده ریاضی کالج یونیون در آمریکا است و نرگس در انگلستان زندگی می‌کند. عمادالدین تنها فرزند خاتمی در ایران است.(بود).

بچه‌ها این متن رو من از خبرگزاریها گرفتم و بصورت قابل فهم خلاصه کردم، بخونید خیلی جالبه و آدم رو به فکر فرو می‌بره. همین

دیواندری نامه‌ای به وزیر وقت نفت می‌زند و تقاضا می‌کند که با توجه به ورود بانک ملت به بازرگانی نفت به آن‌ها برای فروش، نفت داده شود. [1]

 

وزرات نفت نیز موافقت می‌کند و در شهریور و مهر ۹۲، چهار محموله نفتی از وزارت نفت تحویل می‌گیرد که آقایان سعادتی و دیواندری آن را برای فروش به فردی به نام رحمت‌الله باختری می‌دهند، آقایان نفت را به علت تحریم‌ها ارزانتر می‌خرند و وزارت نفت نیز در آن زمان از این موضوع استقبال می‌کرده است.

 

باختری عضو شاخه نظامی مجاهدین خلق(گروهک تروریستی منافقین) بوده است و در گزارش وزارت اطلاعات آمده که عضو گروهک نفاق بوده و با افراد رده بالای منافقین ارتباط داشته و در سال ۶۱ دستگیر می‌شود و به ۱۰ سال حبس محکوم می‌گردد، ولی در سال ۶۶ به دلیل همکاری در جهت معرفی سایر افراد گروهک آزاد می‌شود و در سال ۶۷ مجددا به اتهام قاچاق خاویار دستگیر می‌شود، (نفت مملکت را به چنین فردی داده‌اند.)

 

دیواندری وقتی معلوم می‌شود که در دوره حضورش در بانک ملت، نفت را به باختری داده است بخشی از مبالغ مربوط به فروش نفت را رد مال می‌کند و دو دکل مسی روی آب به ارزش ۵۴ میلیون دلار معرفی می‌کند که مبلغ واقعی آن ۱۹ میلیون دلار بوده است.

 

دیواندری به بانک پارسیان می‌رود و ۳۶ میلیون دلار [2]به حساب سعادتی می‌ریزد که دو کشتی را ۲۹ میلیون دلار از بانک ملت بخرد و ما به‌التفاوت ۳۶ میلیون دلار و ۲۹ میلیون دلار یعنی مبلغ ۷ میلیون دلار به جیب آقایان می‌رود.[3]

 

پس از مدتی بحث اخراج دیواندری از بانک پارسیان مطرح می‌شود .[4]

 

دیواندری با اکبر طبری جلسه‌ای را برگزار می‌کنند و طبری بازپرس را تحت فشار قرار می‌دهد که این موارد در بررسی پرونده طبری بازگو خواهد شد.

 

سعادتی و دیواندری بنا داشتند تا در خارج از کشور بانکی تاسیس کنند و قرائنی در این خصوص وجود دارد. |read more|

 

 

 


[1] باید توجه داشت که مدیر عامل بانک مجری مصوبات هیئت مدیره است و اساسنامه بانک تاکید دارد که مدیر عامل بانک باید مجری مصوبات هیئت مدیره باشد، اما احدی از اعضای هیئت مدیره بانک ملت و داریس از این موضوع خبر ندارند.

[2] بدون مصوبه و وثیقه و اعتبار سنجی

[3] نماینده دادستان پرسید: از ممات هر تسهیلاتی داشتن مصوبه، وثیقه و اعتبار سنجی است مصوبه ۳۶ میلیون دلار در بانک پارسیان را نشان دهید. دیواندری گفت: هیچ دخالتی نداشتم و پس از آن متهم ابوالحسنی گفت که دستور از طرف بانک و شخص دیواندری بوده است.

[4] بعد از خروج دیواندری از بانک پارسیان، سعادتی نامه‌ای می‌زند که ماهیانه ۵۲ هزار درهم بابت مشاوره به دیواندری پرداخت شود.


پدر تو و فاروقِ وى (عُمر) نخستین کسانى بودند که حقّ علی را ربودند و با او به مخالفت برخاستند و هر دو در این امر هم دست شدند. سپس او را به سوى خود فرا خواندند؛ ولی وى در بیعت با آنان درنگ ورزید و از این کار طفره رفت. سپس آن دو- ابوبکر و عمر- به رنجش افکندند و او را به سختى دچار ساختند تا اینکه وى نیز بیعت کرد و تسلیم ایشان شد. [نامه معاویه به پسر ابوبکر]

 

 

http://fiish.blog.ir/post/1097


افلاطون میگه مثلا زیبایی(یا هر فضیلت دیگری) که ما در جهان محسوس می‌بینیم اصلش در جهان عقل یا ذهن یا عالم مُثُل وجود دارد و اینی که ما داریم می‌بینیم سایه‌ی اون هست. درباره عشق هم میشه اینو گفت که

 

مثلا هر چند

شما الان از نعمت سایه برخوردار نیستی

ولی به اون اصلش در جهان ایده دسترسی داری

یعنی در واقع همه عشق رو دارن

که دنبال سایه شَن.

مطلب مرتبط:

شعر بی‌معشوق


پدرم که بازنشسته شد [پس از پایان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی درخواست بازنشستگی کرد]، مبلغی به عنوان بازخرید در ماه‌های مرداد و شهریور ۸۴ پرداخت کردند و دیگر حقوق بازنشستگی ندادند تا اردیبهشت یا خرداد ۸۵ و ما در آن ماه‌ها از پس‌اندازمان خرج می‌کردیم. آن موقع معاونت اجرایی ریاست جمهوری – آقای سعیدلو- باید دستور پرداخت را می‌داد، اما ماه‌ها پرداخت حقوق بازنشستگی به تعویق افتاد و در ‌‌نهایت یک‌جا پرداخت کردند که پدرم تصمیم گرفت کل این مبلغ را به عنوان هدیه قبولی در دانشگاه تهران برای خرید یک پراید به من بدهد که این ماشین را تا اسفند ۹۰ داشتم. مادرم می‌گفت اگر آن‌ها پرداخت حقوق بازنشستگی را ماه‌ها به تعویق نمی‌انداختند ما نمی‌توانستیم برای تو یک پراید بخریم، چون هیچ وقت چنین رقمی در حساب ما نبود. این هم شاید لطفی بود که دولت ‌نژاد در حق من کرد. راوی: سید عمادالدین خاتمی

 

عماد خاتمی کارمند کتابخانه ملی برای ادامه تحصیل به همراه همسرش(همکلاسی بودن باهم) به خارج از کشور رفت. |1398| نگفتن کدام کشور

 

  • ویکی‌پدیا: محمد خاتمی دو دختر به نام‌های لیلا متولد ۱۳۵۵ و نرگس ۱۳۶۱ و پسری به نام عمادالدین متولد 1367 دارد. لیلا، دانشیار دانشکده ریاضی کالج یونیون در آمریکا است و نرگس در انگلستان زندگی می‌کند. عمادالدین تنها فرزند خاتمی در ایران است.(بود).

سال 1313 ش از آیت‌الله حائری موسس حوزه علمیه قم درباره رجعت» سوال شد، جواب ایشان جالب بود:

احقر به واسطه کثرت اخبار، اعتقاد به رجعت دارم، به نحو اجمال، ولی این مطلب نه از اصول دین و نه مذهب است که اگر فرضا کسی معتقد به آن نباشد، خارج از دین یا مذهب شمرده شود و نه از مسائل علمیه(عملیه) است که بر افراد مکلفین لازم باشد اجتهادا یا تقلیدا به دست آورند و در مثل این زمان بیان این نحو از  مطالب به جز تفرقه مسلمین و ایجاد یک عداوت مضره بین آنها فایده ندارد.

جریانها و سازمانهای مذهبی ی ایران رسول جعفریان نشر علم 1390 چاپ اول ص1017


یادتونه قبلا از ماجراهای شاهنامه گفته بودم؟
امروز پیشنهاد می‌کنم ماجرای آشنایی رستم با اسب معروف خود که به رخش معروف است را بخوانید:

 

 

خشکسالی و قحطی باعث مرگ سربازان شده بود و به همین خاطر گرشاسپ پادشاه ایران جنگ را پایان داد و زال سردار متفکر ایرانی نیز در زابل اقامت کرد. بعد از مرگ گرشاسب، افراسیاب دوباره به فکر افتاد به ایران حمله کند. زال به پسرش رستم گفت: جنگی در پیش است می‌دانم که تو هنوز جوانی و می‌خواهی جوانی کنی اما چه باید کرد که دشمن درراه است. آیا حاضری بروی؟

 

رستم اعلام آمادگی کرد و اسبی خواست که بتواند او و گرزش را که از سام به ارث برده حمل کند. زال هرچه گله اسب در زابلستان بود حاضر کرد اما هیچ‌کدام تاب تحمل دست رستم را هم نداشت تا اینکه اسبانی از کابل آوردند و در آن میان مادیانی بود با سینه‌ای چون شیر و پاهایی کوتاه و گوش‌هایی چون خنجر آبدار و با یال فراوان.

 

 

او کُره‌ای زاییده بود با چشمانی سیاه و سُمی پولادین،تنی پُرنگار و با نیروی فیل و به اندام هیون با جرات شیر و استوار چون کوه بیستون.

 

رستم وقتی او را دید پسندید. از چوپان پرسید این اسب کیست؟ چوپان گفت صاحب آن را نمی‌شناسم اما اگر مادرش کمند[:افسار] و سوار ببیند مانند شیر به کمک فرزندش می‌آید پس به فکر چنین اژدهایی مباش! اما رستم کمند انداخت و سر او را به بند آورد.

 

مادرش غران به‌طرف صورت رستم آمد و می‌خواست سرش را بکَند اما رستم غرید و مشتی بر سرش کوفت که مادیان برگشت.

 

رستم اسب را گرفت و به چوپان گفت: این اسب چند است؟ او گفت: اگر تو رستم هستی بهایش راست کردن مرزوبوم ایران است.

 

شاهنامه فردوسی:

ز چوپان بپرسید کاین اژدها 

بچندست و این را که خواهد بها

♦یعنی پولش رو باید به کی بدم؟

 

چنین داد پاسخ که گر رستمى

برو راست کن روى ایران زمى‏ن

 

مر این را برو بوم ایران بهاست

بدین بر تو خواهى جهان کرد راست‏.

 

نکته اخلاقی: ارادت مردم نسبت به قهرمانان وطن.

با تشکر از برنامه داستانهای شاهنامه18 شبکه چهار سیما


امروز میخواهم با شما مصاحبه کنم و نظر شما را درباره یک نگاه خاص به انتخابات جویا شوم.(نکته: در این مصاحبه نیاز نیست بگید رای میدم یا نمیدم) من مقابل دوربین این مطلب را به شما می‌دهم و شما مطالعه می‌فرمایید و در انتها شما باید صرفا یک بله و خیر بگویید:

 

 

1/ در حکومت جمهوری اسلامی ایران رای دادن(شرکت در انتخابات) حق شهروندان است یا تکلیف آنها؟

 

2/ مجلس شورا میتواند (به نمایندگی از مردم) با نظارت بر نهادهای اجرایی از بیت‌المال(یعنی بودجه عمومی) که حق مردم است محافظت کند، همچنین می‌تواند با پیگیریهای خود باعث سرعت بخشیدن به روند خدمت رسانی به مردم و اهتمام دولت به تکمیل طرح های در حال اجرا باشد.

 

2/ مجلس شورا میتواند (به نمایندگی از مردم) با صیانت از اهداف انقلاب اسلامی ایران حامی رهبر باشد

 

3/ بر اساس بند 2 من بعنوان یک شهروند (اگر خودم نمیتوانم نماینده بشوم) مسئولیت دارم افراد توانمند و متعهد به جامعه را پیدا کنم و تلاش کنم آنها به مجلس شورا بروند.

الف-این نگاه را قبول دارم

ب-قبول ندارم

اگر مایل هستید درباره بند یک کمی توضیح دهید.


مورخ ۰۶ بهمن ۱۳۹۸ در جلسه 91 درآمدی بر نهج البلاغه» آقای حجت‌الاسلام کاشانی با موضوع آخر امان و راه نجات در آن ـ با محوریت خطبه ۱۴۷ نهج البلاغه» مطالبی درباره آثار و پیامدهای گوش سپردن به منبرها و قلم‌های آلوده از منظر نهج‌البلاغه مطرح شد که دوست داشتم شنیدنش را به دوستان فیشنگار پیشنهاد بدهم.

 

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

پ.ن:گفت‌وگوی دیشب حبیب و دردانه


خیلی‌ها فکر می‌کنند ما افغانی یا پاکستانی هستیم. یکی از توییت‌های من هم همین است که وقتی با لباس محلی‌مان وارد شهرهای دیگر بشویم، فکر می‌کنند تبعه افغانستان یا پاکستان هستیم اما باید بگویم هموطن، ما ایرانی هستیم؛ در واقع انگار کسی خبر ندارد که قومی در ایران به اسم قوم بلوچ وجود دارد. حتی یکی از دوستان من تعریف می‌کند که یک روز همراه با خانواده‌اش و با لباس محلی سیستان و بلوچستان وارد یکی از رستوران‌های بزرگ در شهر دیگری شده و صاحب رستوران تا آنها را دیده فکر کرده که داعش حمله کرده است. این یعنی مردم ما از این منطقه چیزی نمی‌دانند و نیاز به یک روشنگری کامل و جامع دارند.

 

پ.ن: با این توصیف، یعنی وقتی بروی زاهدان فکرمیکنی رفتی پاکستان


20 سال پیش را به یاد بیاورید؛ دسترسی مردم به اینترنت با محدودیت‌هایی همراه بود و در آن روز‌ها قطعا باورمان نمی‌شد که بدون پول از خانه بیرون برویم و از فروشگاه‌های اینترنتی خرید‌های روزمره‌ را انجام دهیم و با تاکسی‌های اینترنتی جابه‌جا شویم.

 


 

 

در دنیای امروز احتمال دارد با پیشرفت روزافزون فناوری، بسیاری از مشاغل یدی یا خدماتی به پردازنده ها و کامپیوترها سپرده شود.

 

به‌عنوان مثال ظهور ابزارآلات کشاورزی اگرچه زمین‌های کشاورزی را خلوت‌تر کرد اما این کارگاه‌های ساخت و تعمیر ابزارآلات کشاورزی بود که مشاغل جدیدی را فراهم آورد.

 

در دهه‌های آتی نسل نوینی از مشاغل مبتنی‌بر مهارت» به وجود خواهد آمد که دولت‌ها مجبورند ترکیب اشتغال، فعالیت‌های آموزشی و مهارتی را در دستورکار قرار دهند.

 

برای مثال پیش‌بینی می‌شود تعداد شاغلان با ورود ربات‌ها به‌طور قابل‌توجهی کاهش یابد، بر همین اساس ممکن است در آینده نه‌چندان دور، تعطیلات پایان هفته در بسیاری از کشورهای جهان به سه روز افزایش یابد و با توسعه تکنولوژی حمل‌ونقل سریع‌السیر، گردشگری توسعه چشمگیری خواهد داشت و بخش قابل‌توجهی از شاغلان بخش خدمات در این بخش مشغول به فعالیت خواهند شد.

 

مشاغلی که در ایران رو به کاهش هستند

 

وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در مطالعه‌ای به شناسایی 18 عنوان شغلی رو به کاهش در کشور پرداخته است. طبق جدول استخراج‌شده، قالی‌بافان، گلیم‌بافان و زیلوبافان، زراعتکاران، سبزیکاران و باغـداران، کارکنان امور حسابداری و آمار چهار عنوان شغلی در ایران هستند که طی یک دهه اخیر تعداد شاغلان این بخش‌ها بیشترین کاهش را تجربه کرده است.

 

100 شغل جدید کدام‌ است؟

 

دانشگاه دیکین و گریفث استرالیا در پژوهشی با عنوان 100 شغل آینده» که به سفارش شرکت فورد‌موتور انجام شده، از 100 شغلی نام می‌برند که در دو دهه آتی بازار کار با ورود آنها غافلگیر می‌شود: مشاغل حوزه فناوری، حوزه اجتماعی، تجاری و حقوقی، حوزه سلامت، شهری، حوزه داده، حوزه کشاورزی، کارآموزی، فضایی و حوزه اقلیم

 

به ‌عنوان مثال در حوزه مشاغل اجتماعی؛ زیبایی‌شناس، پرستار سالمندان و مربی هوش مصنوعی جزء مشاغل جذاب هستند. در بخش تجاری و حقوقی نیز معامله‌گر مالکیت معنوی هوش مصنوعی، تحلیلگر بلاک‌چین و کارگزار مالی زراعت را می‌توان نام برد.

 

از مشاغل جالب‌توجه حوزه شهری نیز مهندس راه‌حل‌های امنیت بیومتریک، بازساز عادات انسانی برای خودرو و استراتژیست سیستم‌های یکپارچه انرژی هستند.

 

مفسر الگوریتم، تحلیلگر پیش‌بینی رفتار، کارگزار داده‌کالاها (دیتاکالاها) از مشاغل جذاب در حوزه داده هستند.

 

در حوزه کشاورزی نیاز به شکارچی زیستی، بوم‌شناس کشاورزی و مشاور ایمنی مزارع پیش‌بینی شده است.

 

مشاغل حوزه کارآموزی شامل؛ رابط دانش تغذیه، طراح فناوری لمسی، ویرایشگر رسانه‌ای می‌شود.

 

براساس این تفاسیر و با توجه به جایگاه متزل بسیاری از مشاغل در سیر تحول فناوری، لازم است به آن‌دسته از مشاغلی که ماهیت فکری و مهارت‌آموزی بیشتری دارند اهمیت داده شود، چراکه با مهارت‌آموزی، فرصت بیشتری برای اشتغال ایجاد می‌شود.

 

رومه فرهیختگان شماره ۲۹۶۸ یکشنبه ۰۶ بهمن ۱۳۹۸


حضرت امام در واقعه ۲۵ شوال که عوامل رژیم پهلوی بعضی از طلاب را مجروح کردند و بعضی را به شهادت رساندند و بسیاری از آقایان ترسیدند و گفتند: وقت تقیّه است و ساکت شدند، امام فردای آن روز در اعلامیه ای خطاب به رژیم فرمودند: شما روی مُغول را سفید کردید!

 

حشٌ بشٌ بسّامٌ وَ هُوَ شُجاع وَ کَیفَ لا وَ هُوَ بِمُعزلِ عَنْ تَقیَّهِ المَوت. ابن سینا| الاشارات و التنبیهات|| مقامات العارفین

شاید براتون سوال بشه که چجوری میشه اینجوری شد و راهش چیه:

 

انسان وقتی امیال اش را اِماته کند، متحرّک بِالهَواء نباشد، متحرّک بِالهَوس نباشد، متحرّک بِالمِیل نباشد، بلکه متحرّک بِالولایه باشد، از مرگ هراسی ندارد. وقتی که از مرگ هراسی نداشت، چنین می شود. در انجام وظیفه آن چه که جلوی دیگران را می‌گرفت و می‌گیرد، همان ترس از مرگ است. [دوباره بخوانید]

 

منبع

پ.ن: فلسفه هنر در کلام آیت‌الله جوادی آملی


از وقتی مادر شدم، فکر می‌کنم تولد هر کسی رو باید به مادرش تبریک گفت و سال‌روز مادر شدنش رو جشن گرفت: مامان گلم ممنون که ۲۵ سال پیش، منو به دنیا آوردی، ممنون بابت همه‌ی زحمات بی منتت و ممنون بابت عشق بی حد و اندازه ات. امروز بیشتر از قبل میفهممت، بیشتر از قبل، دوستت دارم :) بازنشر از roozayerangi

پ.ن: با توجه به اینکه آقایون همیشه درمورد انتخاب هدیه ذهنشون قفل میکنه، هدیه روز زن پیشنهاد بدهید(از 100 تومن تا 3 م تومن به قدر وسع دوستان)

پ.ن: روز مادر مبارک


فیش‌نگار: قالبش که معمولیه، صرفا فقط چیزی رو انتخاب کرده که ساده باشه، صرفا فیش‌نگار تفکراتش مذهبیه، ولی خب آدم بسته‌ای نیست، صرفا به دنبال اینه که بتونه تفکراتش رو توی این مبحث رشد بده، از همین‌رو وبلاگش کامنت‌محوره، یعنی یک بحثی رو باز می‌کنه و اجازه می‌ده بقیه نظر بدن و اون نظرات رو به چالش می‌کشه، یعنی اگر بخوام تفکرات رو سه قسمت کنم، مذهبی، بی‌طرف، فلسفی، توی دسته‌ی مذهبی قرارش می‌دم، افرادی هم که مشارکت می‌کنن توی همون حیطه هستند، ارتباطشم به نسبت محوریتی که داره خوبه، عنوانشم به محتواش میاد، کسی که به دنبال شکار مطالب جدیده و اون‌هارو به نگارش درمیاره. مصاحبه کامل فابرکاستل یکی از بلاگرهای بیان را در این پست بخوانید.


خشکسالی و قحطی باعث مرگ سربازان شده بود و به همین خاطر گرشاسپ پادشاه ایران جنگ را پایان داد و زال سردار متفکر ایرانی نیز در زابل اقامت کرد. بعد از مرگ گرشاسب، افراسیاب دوباره به فکر افتاد به ایران حمله کند. زال به پسرش رستم گفت: جنگی در پیش است می‌دانم که تو هنوز جوانی و می‌خواهی جوانی کنی اما چه باید کرد که دشمن درراه است. آیا حاضری بروی؟

 

رستم اعلام آمادگی کرد و اسبی خواست که بتواند او و گرزش را که از سام به ارث برده حمل کند. زال هرچه گله اسب در زابلستان بود حاضر کرد اما هیچ‌کدام تاب تحمل دست رستم را هم نداشت تا اینکه اسبانی از کابل آوردند و در آن میان مادیانی بود با سینه‌ای چون شیر و پاهایی کوتاه و گوش‌هایی چون خنجر آبدار و با یال فراوان.

 

 

او کُره‌ای زاییده بود با چشمانی سیاه و سُمی پولادین،تنی پُرنگار و با نیروی فیل و به اندام هیون با جرات شیر و استوار چون کوه بیستون.

 

رستم وقتی او را دید پسندید. از چوپان پرسید این اسب کیست؟ چوپان گفت صاحب آن را نمی‌شناسم اما اگر مادرش کمند[:افسار] و سوار ببیند مانند شیر به کمک فرزندش می‌آید پس به فکر چنین اژدهایی مباش! اما رستم کمند انداخت و سر او را به بند آورد.

 

مادرش غران به‌طرف صورت رستم آمد و می‌خواست سرش را بکَند اما رستم غرید و مشتی بر سرش کوفت که مادیان برگشت.

 

رستم اسب را گرفت و به چوپان گفت: این اسب چند است؟ او گفت: اگر تو رستم هستی بهایش راست کردن مرزوبوم ایران است.

 

شاهنامه فردوسی:

ز چوپان بپرسید کاین اژدها 

بچندست و این را که خواهد بها

♦یعنی پولش رو باید به کی بدم؟

 

چنین داد پاسخ که گر رستمى

برو راست کن روى ایران زمى‏ن

 

مر این را برو بوم ایران بهاست

بدین بر تو خواهى جهان کرد راست‏.

 

نکته اخلاقی: ارادت مردم نسبت به قهرمانان وطن.

با تشکر از برنامه داستانهای شاهنامه18 شبکه چهار سیما


خدا گفت: ای موسی، خواسته ات به تو داده شد. و همانا پیش از این نیز به تو نعمتی بزرگ عطا کردیم. آن گاه که به مادرت آنچه را که باید الهام شود الهام کردیم، که فرزندت را در صندوق بگذار و آن را به رود نیل بیفکن و چنین مقرر کرده ایم که دریا باید او را به ساحل افکند آن گاه فرعون که دشمن من و دشمن اوست وی را از کرانه دریا برمی گیرد. ای موسی، باز هم نعمتی بزرگ به تو ارزانی داشتم، آن گاه که محبّتی از خودم بر تو افکندم تا مجذوب تو گردند و زیر نظر من به تو احسان شود. ترجمه صفوی (بر اساس المیزان)[1]

 

 


[1] سوره مبارکه طه: آیات ‏36 تا ‏39 متن


استقلال» نباید به معنی زندانی کردن ت و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود تعریف شود. استقلال به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطه‌گر است.

 

آزادی» نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزشهای الهی و حقوق عمومی تعریف شود. آزادی به‌معنای حقّ تصمیم‌گیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همه‌ی افراد جامعه است.

 

پ.ن: امروز بیانیه گام دوم که این روزها احتمالا بیشتر اسم آنرا می‌شنوید را بازنشر و پیشنهاد میکنم مرور بفرمایید. |link| و یک متن خلاصه چهار صفحه‌ای اختصاصی فیشنگار: |link| اگر میخواهید این خلاصه را پرینت بگیرید از گزینه booklet  استفاده کنید.

بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی ایران به زبان چینی |پیوست|


حضرت امام در واقعه ۲۵ شوال که عوامل رژیم پهلوی بعضی از طلاب را مجروح کردند و بعضی را به شهادت رساندند و بسیاری از آقایان ترسیدند و گفتند: وقت تقیّه است و ساکت شدند، امام فردای آن روز در اعلامیه ای خطاب به رژیم فرمودند: شما روی مُغول را سفید کردید!

 

حشٌ بشٌ بسّامٌ وَ هُوَ شُجاع وَ کَیفَ لا وَ هُوَ بِمُعزلِ عَنْ تَقیَّهِ المَوت. ابن سینا| الاشارات و التنبیهات|| مقامات العارفین

شاید براتون سوال بشه که چجوری میشه اینجوری شد و راهش چیه:

 

انسان وقتی امیال اش را اِماته کند، متحرّک بِالهَواء نباشد، متحرّک بِالهَوس نباشد، متحرّک بِالمِیل نباشد، بلکه متحرّک بِالولایه باشد، از مرگ هراسی ندارد. وقتی که از مرگ هراسی نداشت، چنین می شود. در انجام وظیفه آن چه که جلوی دیگران را می‌گرفت و می‌گیرد، همان ترس از مرگ است. [دوباره بخوانید]

 

منبع

پ.ن: فلسفه هنر در کلام آیت‌الله جوادی آملی

شجاعتِ دست به کار شدن


خشکسالی و قحطی باعث مرگ سربازان شده بود و به همین خاطر گرشاسپ پادشاه ایران جنگ را پایان داد و زال سردار متفکر ایرانی نیز در زابل اقامت کرد. بعد از مرگ گرشاسب، افراسیاب دوباره به فکر افتاد به ایران حمله کند. زال به پسرش رستم گفت: جنگی در پیش است می‌دانم که تو هنوز جوانی و می‌خواهی جوانی کنی اما چه باید کرد که دشمن درراه است. آیا حاضری بروی؟

 

رستم اعلام آمادگی کرد و اسبی خواست که بتواند او و گرزش را که از سام به ارث برده حمل کند. زال هرچه گله اسب در زابلستان بود حاضر کرد اما هیچ‌کدام تاب تحمل دست رستم را هم نداشت تا اینکه اسبانی از کابل آوردند و در آن میان مادیانی بود با سینه‌ای چون شیر و پاهایی کوتاه و گوش‌هایی چون خنجر آبدار و با یال فراوان.

 

 

او کُره‌ای زاییده بود با چشمانی سیاه و سُمی پولادین،تنی پُرنگار و با نیروی فیل و به اندام هیون با جرات شیر و استوار چون کوه بیستون.

 

رستم وقتی او را دید پسندید. از چوپان پرسید این اسب کیست؟ چوپان گفت صاحب آن را نمی‌شناسم اما اگر مادرش کمند[:افسار] و سوار ببیند مانند شیر به کمک فرزندش می‌آید پس به فکر چنین اژدهایی مباش! اما رستم کمند انداخت و سر او را به بند آورد.

 

مادرش غران به‌طرف صورت رستم آمد و می‌خواست سرش را بکَند اما رستم غرید و مشتی بر سرش کوفت که مادیان برگشت.

 

رستم اسب را گرفت و به چوپان گفت: این اسب چند است؟ او گفت: اگر تو رستم هستی بهایش راست کردن مرزوبوم ایران است.

 

شاهنامه فردوسی:

ز چوپان بپرسید کاین اژدها 

بچندست و این را که خواهد بها

♦یعنی پولش رو باید به کی بدم؟

 

چنین داد پاسخ که گر رستمى

برو راست کن روى ایران زمى‏ن

 

مر این را برو بوم ایران بهاست

بدین بر تو خواهى جهان کرد راست‏.

 

نکته اخلاقی: ارادت مردم نسبت به قهرمانان وطن.

با تشکر از برنامه داستانهای شاهنامه18 شبکه چهار سیما


حرصم میگیرد از آدمای خارج نشینِ همیشه نگران. وقتی میان ایران هی غرغر میکنن چرا خیابونا اینطوری شده، چرا شهرا اینطوری شدن، چرا خونه ها دیگه کاهگلی نیستن، چرا دیوارا دیگه آجری نیستن، چرا فاطی قلنبست، چرا آب تو تلنبست؟ عزیزِمن خودِ تو اونور مگه‌تو خونه ی گنبه ای زندگی میکنی که حالا توقع داری تمام‌شهرها شکل اصیل خودشون رو حفظ کرده باشن و مردم آب از جوب بیارن؟ نمیگم خوبه یا بد فقط میگم تویی که اونور تو شهرای مدرن و خونه های هوشمند زندگی میکنی و برای حفظ اصالتت یه پته هم چسبوندی به دیوار راه روی خونت معلومه دلت‌میخواد وقتی یه توک پا میای اینور همه چی بر وفق مرادت باشه و مردم با خر و اسب تردد کنن تا تو یاد روستای بابابزرگت بیوفتی و بگی آخی هنوز از اینا، بعدهم چمدونت رو با باری از سبزی قرمه سبزی و گل محمدی پر کنی بری سمت رفاه و زندگی راحتت. |manamman|


مادرم بسیار عجیب است!

 

بعد از 34 سال زندگی مشترک

هنوز هم عاشقانه باباجانمان را راهی سفر می‌کند.

چند روز پیش که بابا عازم سفر بود شنیدم که می‌گفت:

"کاش من چمدانت بودم!"

اگر معنای این جمله دوستت دارم نیست، پس چیست؟

|asooka|

دیشب سه و پنجاه دقیقه آرام بیدارم کرد و گفت:

"بابا که نیست، حس نمی‌کنی خانه گرگ شده و می‌خواهد ما را ببلعد؟"

 

من مطمئنم درون زنی که امروز چشم به راه است؛
شاعره ای زندگی می‌کند که شعرهایش چاپ نشده اند،

فقط همین!

شکست غربگرایان در انتخابات سومین دوره مجلس خبرگان (آبان ۱۳۷۷) که سعید حجاریان از آن به عنوان ریزش آراء جبهه دوم خرداد یاد کرد؛ منجر به بروز فتنه ۷۸ شد. همچنین شکست جریان غربگرا در انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز، پدید آور فتنه ۸۸ شد. تجربه دو دهه‌ی اخیر این واقعیت را رقم زده که هر گاه جریان شبکه همکار داخلی غرب در ایران شکست خورده؛ کشور دچار فتنه و آشوب گردیده است. DrRezaSeraj/2065


یکی از دوستان به من خبر از تاسیس مدرسه عالی علوم انسانی روزگار نو  داد که در زمینه پویایی علوم انسانی کار می‌کنند. سایت مدرسه را دیدم و معرفی آنها را خواندم که خلاصه اش این است:(شما با این مدرسه آشناییت! دارید؟)

 

مدرسه عالی علوم انسانی جایی است برای مواجهۀ متفکران ایرانی با مسائل بحرانیِ زمانۀ ما؛ مکانی برای بازاندیشی زندگی خوب در جهان معاصر؛ این بازاندیشی ملازم است با نوعی کل‌گرایی که نمی‌تواند در انضباط رشتگانی محصور باشد و باید میان‌رشته‌ای و یا فرارشته‌ای باشد؛ برای حرکت به سوی چنین غایتی، مدرسه عالی علوم انسانی، این مأموریت‌ها را برای خود تعریف کرده است:

  • الهام‌بخشی برای اهالی علوم انسانی و اجتماعی

پیروی نهادهای دانشگاهی از  صورت‌های رشتگانی دانش مانع از طرح اندیشه‌ها، حوزه‌های فکری، مطالعاتی و پژوهشی بدیع و آوانگارد می‌شود. مدرسه محیطی آکادمیک را مهیا می‌سازد، که پیشرو‌ترین اندیشه‌ها و بازاندیشی‌ها توسط برجسته‌ترین اساتید طرح شوند. بی‌تردید رقم زدن آینده علوم انسانی و اجتماعی، نیازمند الگویی برای تدریسِ آزاد باکیفیت با استانداردهای قوی آموزشی است که مدرسه به آن متعهد خواهد بود.

  • اندیشه‌ورزی فرارشته‌ای برای انطباق‌پذیری با مرزهای دانش و چالش‌های جدید

به واسطه پیشرفت‌های اخیر و دگرگونی جهان، مسائل متعارفی که مسئله علوم اجتماعی محسوب می‌شدند جای خود را به چالش‌های جدیدی در قرن 21 داده‌اند؛ ناتوانی در مواجهه و دیالوگ با پدیده کلان‌داده‌ها (Big Data) می‌تواند منجر به طرد و به حاشیه رفتن علوم انسانی و اجتماعی شود. بر این اساس دیالوگ با این چالش‌ها و دانش‌های نوظهور جزء مهمی از کار مدرسه خواهد بود.

  • پاسخگو ساختن علوم انسانی و اجتماعی نسبت به جامعه و ت

پیوند ما با شهر، جامعه  و ت جزئی جدایی‌ناپذیر از چیستی و کار ماست. یکی از پرسش‌های ما از علوم انسانی و اجتماعی، پرسش از سودمندی آن در نسبت با نیازهای اجتماعی در موقعیت‌های مختلف است. همچنین تلاش می‌شود علوم انسانی و اجتماعی در مسیر افزایش مشارکت در بهبود جامعه به لحاظ ی، اقتصادی و اجتماعی قرار گیرد.

  • نمایش ارزشمندی و کارآمدی علوم انسانی و اجتماعی

ما می‌کوشیم با قراردادن علوم انسانی و اجتماعی در معرض ارزیابی عمومی و ی، ارزش‌مندی، کارآمدی و مرتبط بودن آن با مسائل واقعیت اجتماعی را به نمایش گذاریم و می‌کوشیم جایگاه والای آن به رسمیت شناخته شود؛ و بدین سبب شرایط و میزان تأمینِ مالیِ آن‌ را بهبود بخشیم.

  • پیوند دانش و خط‌مشی: تدارک امکان مداخلات تی خردمندانه

ما به مباحث صرفاً نظری و پیوند دادن صرف آن‌ها به مسائل قانع نیستیم. ما می‌کوشیم شکاف میان خط‌مشی‌گذاری و دانش علوم انسانی و اجتماعی در ایران را پر کنیم. مدرسه علوم انسانی می‌کوشد محفلی باشد برای درگیر کردن و همفکری کردن اهالی علوم انسانی و اهالی ت درباره مسائل و خط‌مشی‌ها؛ و بدین واسطه میان نظام دانایی و قدرت هم‌سخنی ایجاد کند.

  • پرورش نسل بعدی پژوهشگران و اندیشمندان علوم انسانی و اجتماعی

ما دانشجویان را به بصیرت‌ها و مهارت‌هایی مجهز می‌کنیم که برای تبدیل شدن به متفکرین مستقل، محققینِ انتقادی و رهبرانِ فکری علوم انسانی-اجتماعی و ت در ایران آماده شوند. درک علوم انسانی-اجتماعی در میانه‌ی ت و حکمرانی، مزیت اصلی این دانش‌آموختگان و پژوهشگران هخواهد بود؛ فهم ساخت تاریخی علوم انسانی و اجتماعی ذیل ساخت تاریخی و جهانی ت و حکمرانی.

  • ارتقای بصیرت و ادراک عمومی

علوم انسانی برای گسترش دامنه تأثیرگذاری خود، باید بتواند دغدغه‌ها و ذهنیت‌های عموم و جامعه را هدف قرار دهد؛ پایش و به نمایش گذاشتنِ نوآورانه‌ترینِ پیشرفت‌های تحقیقاتِ روز برای عموم، سخنرانی‌های عمومی افراد برجسته و اظهار نظر درباره خط‌مشی‌های مختلف و وضعیت کلی ت و جامعه، یاداشت‌های رومه‌ای و تولید محصولات چندرسانه‌ای و پادکست‌ها، اصلی‌ترین سازوکارهای این درگیری و ارتباط گرفتن اهالی علوم انسانی با عموم هستند. در همین راستا، مدرسه می‌کوشد حضور مؤثری در شبکه‌های اجتماعی داشته باشد.

  • گردهم‌آوردن همه: میزبان اندیشه‌ورزان مختلف

ما اندیشه‌ورزان مختلف را با  نظرگاه‌های متفاوت گرد هم خواهیم آورد تا اطمینان پیدا کنیم مدرسه عالی علوم انسانی محفلی پرحرارت برای طرح اندیشه‌ها است؛ و رویکردهای مختلف از دل مباحثات جدی رشد خواهند یافت. از هر ایده‌ی نوعی از جانب هر اندیشه‌ورزی  استقبال می‌شود. ما میزبانی خواهیم بود برای کسانی که اندیشه‌ها، طرح‌های کلان ی، ایده‌هایی برای نوآوری اجتماعی، برای بهبود اوضاع و مواجهه با مسائل پیچیده و بغرنج و رقم‌زدن تغییر دارند. ما می‌کوشیم کانونی باشم برای شبکه‌سازی و همکاری اندیشمندان از سراسر کشور در فضای علوم اجتماعی و انسانی  و حتی الامکان پلی برای ارتباط و دیالوگ با علوم انسانی و اجتماعی جهانی.


حضرت امام در واقعه ۲۵ شوال که عوامل رژیم پهلوی بعضی از طلاب را مجروح کردند و بعضی را به شهادت رساندند و بسیاری از آقایان ترسیدند و گفتند: وقت تقیّه است و ساکت شدند، امام فردای آن روز در اعلامیه ای خطاب به رژیم فرمودند: شما روی مُغول را سفید کردید!

 

حشٌ بشٌ بسّامٌ وَ هُوَ شُجاع وَ کَیفَ لا وَ هُوَ بِمُعزلِ عَنْ تَقیَّهِ المَوت. ابن سینا| الاشارات و التنبیهات|| مقامات العارفین

شاید براتون سوال بشه که چجوری میشه اینجوری شد و راهش چیه:

 

انسان وقتی امیال اش را اِماته کند، متحرّک بِالهَواء نباشد، متحرّک بِالهَوس نباشد، متحرّک بِالمِیل نباشد، بلکه متحرّک بِالولایه باشد، از مرگ هراسی ندارد. وقتی که از مرگ هراسی نداشت، چنین می شود. در انجام وظیفه آن چه که جلوی دیگران را می‌گرفت و می‌گیرد، همان ترس از مرگ است. [دوباره بخوانید]

 

منبع

پ.ن: فلسفه هنر در کلام آیت‌الله جوادی آملی

شجاعتِ دست به کار شدن


شب توی رختخواب دراز کشیدی گیج و منگ خواب.
یهو یه مطلب مهم یا یه نکته قشنگ به ذهنت میاد.

 

به زور خودت رو از رختخواب میکنی و توی همون تاریکی مدادو برمیداری و مطلبتو رو کاغذ میاری. صبح میری سراغ نوشته ات


می‌بینی ای دل غافل! مداد نوک نداشته و تنها ردی ازش رو کاغذ افتاده که اونم هرچه زیر نور بالا و پائین میکنی قابل فهم نیست!
اخلاص برا عمل، مثل نوکه برا مداد!!


اگه نباشه درسته زحمتتو کشیدی اما یا هیچ اثری ازش باقی نمیمونه یا با کمترین و کوچکترین اثرات همراه خواهد بود. | akhoda|



* به نظرت لیست وحدت نیروهای انقلاب رای میاره؟

@ اگه امت حزب‌الله بر اساس فتوای خودشون لیست رو دستکاری نکنن آره

 

*آخه زور داره وقتی نمیشناسی رای بدی، مجبووورن به دستکاری

@باید کل صحنه رو تماشا کنی / مثلا اگه تو به یه نفر (اکبری تالارپشتی مثلا) رای ندی یعنی اجازه دادی یکی از رای آورترین نامزدهای اون سر طیف که شاید شما ازش متنفر باشی وارد مجلس بشه. حالا فکرشو بکن هر کس بخواد یه دستکاری توی این لیست طبق نظر خودش بکنه!

 

* هوم جالب بود حرفت باید کل صحنه رقابت رو تماشا کنیم.


پ.ن: بر عاقل واجب است که برود آگاهی پیدا کند به شرایط.

امروز این قضیه رو برای یکی از همکارام تعریف کردم اونم گفت: نکته مهم دیگه اینکه روزهای قبل که چندین لیست مطرح شده بود امت حزب‌الله گلایه میکردن که چرا لیست واحد نمیدهند؟ حالا که به لیست واحد رسیده اند اگر باز هر فرد یا گروهی لیست رو دستکاری کنند که همون وضعیت قبلی میشه

خدا گفت: ای موسی، خواسته ات به تو داده شد. و همانا پیش از این نیز به تو نعمتی بزرگ عطا کردیم. آن گاه که به مادرت آنچه را که باید الهام شود الهام کردیم، که فرزندت را در صندوق بگذار و آن را به رود نیل بیفکن و چنین مقرر کرده ایم که دریا باید او را به ساحل افکند آن گاه فرعون که دشمن من و دشمن اوست وی را از کرانه دریا برمی گیرد. ای موسی، باز هم نعمتی بزرگ به تو ارزانی داشتم، آن گاه که محبّتی از خودم بر تو افکندم تا مجذوب تو گردند و زیر نظر من به تو احسان شود. ترجمه صفوی (بر اساس المیزان)[1]

 

 


[1] سوره مبارکه طه: آیات ‏36 تا ‏39 متن


استقلال» نباید به معنی زندانی کردن ت و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود تعریف شود. استقلال به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطه‌گر است.

 

آزادی» نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزشهای الهی و حقوق عمومی تعریف شود. آزادی به‌معنای حقّ تصمیم‌گیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همه‌ی افراد جامعه است.

 

پ.ن: امروز بیانیه گام دوم که این روزها احتمالا بیشتر اسم آنرا می‌شنوید را بازنشر و پیشنهاد میکنم مرور بفرمایید و یک متن خلاصه چهار صفحه‌ای اختصاصی فیشنگار: |link| اگر میخواهید این خلاصه را پرینت بگیرید از گزینه booklet  استفاده کنید.

 

بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی ایران به زبان چینی |پیوست|


به نام خدا، در هفته های اخیر مباحثی مطرح شد که باعث شد بنده درخصوص انتخابات و مبانی کنش ی صحبتهایی را مطرح کنم. به هر حال این انتخابات هم برای ما تجربه شد. شما خاطره بامزه ای از دیروز دارید؟ خاطره ی من: پدری که دختر و پسر ده و دوازده ساله اش در پیدا کردن اسم برای لیست سی نفره کمکش میکردن.

عکس تزئینی است.


بخش دوم پست: جمعبندی مصاحبه و نظرات مخاطبان در مطلب شماره  1138 وبلاگ فیشنگار:
.
.
.

رای دادن حق است یا تکلیف؟؟

 

1/تکلیف:

اگه معتقد به جمهوری اسلامی باشیم پس تکلیف است.

بنابر فرمایش حضرت امام(ره)تکلیف ماس.

چون شرکت در انتخابات موجب تقویت نظام جمهوری اسلامی ایران میشه من به عنوان یک مسلمان و ایرانی تکلیف خودم میدونم در انتخابات شرکت نمایم.

 

2/حق:

اگرم معتقد به جمهوری اسلامی نباشیم حقمونه که شرکت کنیم!

تکلیف نیست، اما حقه. ولی خب یه جوریه که اگه خودت حقتو استفاده نکنی یه نفر دیگه به جات تصمیم میگیره. 

 

حقِ هرایرانیه که رأی بده و هر ایرانی ای هم میتونه از حقش بگذره.

3/حقی که موجب تکلیف می­شود:

حقمونه که بتونیم نمایندمون رو انتخاب کنیم درنتیجه تکلیف و وظیفمون هم میشه

قطعا حق شهروندانه و وقتی کسی حقی بر گردنشه یکسری تکالیف هم خود به خود براش به وجود میاد مردم باید خودشون انتخاب کنند و انتخاب درستی داشته باشند. درست مثل گلی که میکارید و در ابتدا  حق کاشتن یا نکاشتنش با خودتونه ولی بعدش ابیاری و نگهداری از اون وظیفه میشه

بنظرم این حقه که تکلیف رو مشخص میکنه!

 

4/اگر بناست هم حق باشه هم تکلیف آیا میشود از حق و تکلیف و اینکه چگونه تعیین می­شود در زمینه مشارکت ی اینطور حرف زد؟"

تکلیف اجتماعی در قبال وظیه افراد نسبت به جامعه تعریف میشه یعنی درصورتی که ما قبول کنیم در قبال ولی فقیه (بند2-2) یا سلامت جامعه مون (بند2-1) مسئولیتی داریم اینجا برامون تکلیف تعیین میشه در غیر این صورت نه 


بنابر این اگر معتقد به جمهوری اسلامی هم نباشیم بر اساس بند2 (مجلس شورا میتواند (به نمایندگی از مردم) با نظارت بر نهادهای اجرایی از بیت‌المال(یعنی بودجه عمومی) که حق مردم است محافظت کند، همچنین می‌تواند با پیگیریهای خود باعث سرعت بخشیدن به روند خدمت رسانی به مردم و اهتمام دولت به تکمیل طرح های در حال اجرا باشد.) باز تکلیفمونه که رای بدیم.

 

بنابر این اگر فردی بخواهد در اداره و مدیریت این ساختار مشارکت داشته باشد ولی به دلایلی نتواند (مثلا دیگران مانع شوند)، آنگاه قانون باید از حق این فرد حمایت کند.

5/بر چه اساسی این تکلیف در جمهوری اسلامی میتواند بر جامعه تاثیر گذار باشد؟

جمهوری اسلامی یه جنبش مردمی هست که بقاش به همین احساس مسئولیت مردم(یا مردم معتقد به نظام) هست✍️
اگر بپذیریم که اراده خداوند به زندگی جمعی است پس  باید پذیریم که مردم  به صورت فطری تمایل به زندگی اجتماعی دارند، بنابر این وقتی میخواهند زندگی اجتماعی داشته باشند ساختاری برای اداره اجتماع درست می کنند.(یعنی مجبورند این ساختار را درست کنند.

 


حالا اداره ی این ساختار و انتخاب مدیر هم به نوعی وظیفه ی کلی اون اجتماع انسانی هست. 

جمهوری اسلامی هم از این دایره خارج نیست با این تفاوت که بنای این ساختار بر اساس یک نظام الهی هستش که مردم در تقویت اون نقش محوری دارند یعنی یک جنبش مردمی با نیت الهی.

 

 

نکنه : وقتی مشارکت در انتخابات حق و تکلیف می­شود نمیتوان یک حد و قانونی برای رای دهنده ها ایجاد کرد اگرچه ایراداتی مانند زیر وارد باشد: 

بعضیا به خاطر یه پرس چلو کباب در ستاد انتخاباتی رای دادن 

 یا حمایت سلبریتی

 یا تحصیل کرده و پایبند باشند

 

و نمی­توان گفت اگر  اقتصاد دان ها، جامعه شناسان و ت دان ها در رای گیری استفاده شود قطعااا نتیجه بهتری دارد.

 

+ حتی اگر هیچیک از کاندیداها، انقلابی و مومنِ واقعی نیستند، نمیتواند تکلیف  رای دادن را از دوش افراد بردارد بلکه یه گروهی از افراد دغدغه مند بشینن از میان فعالین اجتماعی هر منطقه گزینه های مناسب برای نمایندگی مجلس رو پیدا کنند و ازشون دعوت کنند که کاندیدا بشوند.حقی که مردم در انتخابات  باید داشته باشند  این است که بتوانند میان گزینه های خوب انتخاب کنند نه اینکه وما عامه مردم در  انتخاب افراد تخصص داشته باشند یا تحصیلات خاصی داشته باشند.

 

نکته: ساختارهای اجتماعی را جامعه به وجود می آورد.


چرا خیال می‌کنی همه مردم باید صد سال تنهایی را خوانده باشند؟ پدر من صد سال تنهایی را زیسته است و ما به ادبیات مردمی تری نیاز داریم، ادبیاتی که بشود آن را به قهوه‌خانه برد، ادبیاتی که بشود آن را توی خشاب گذاشت، ادبیاتی که عین عینک دودی باعث تخدیر چشم‌ها نشود، ادبیاتی که در غیبت مذهب هم دلشوره ابدیت را درما زنده نگه دارد، ادبیاتی که قناری قفسه‌ها نباشد، ادبیاتی که ما را به خاور دورِ خورشید ببرد، ادبیاتی که ما را به اعماق مینیاتورها پرتاب کند، ادبیاتی که بتوانیم در آن موهایمان را شانه بزنیم. یک لیوان شطح داغ


شیاطین مشغول از بین‌بردن عمل می‌شوند، مگر عملی را که انسان در مرتبه‌ی اخلاص انجام دهد چون که شیطان، مخلَصین را از همان اول، استثنا کرد و گفت: فَبِعِزَّتِک لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین»|به عزّت و جلال تو قسم که تمام خلق را گمراه خواهم کرد مگر خاصان از بندگانت را که دل از غیر بریدند و براى تو خالص شدند. سوره ص، آیه 83 ـ 82✾

 

 

┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈

پ.ن: هممون چاله چوله داریم.اخلاص (سخنرانی کوتاه و شنیدنی حجت الاسلام قرائتی)امشب گوش بکنید برای من هم دعا کنید| صوت

 


صرف نظر از اینکه ما با جهان بینی، ارزش ها، شیوه نگرش و نحوه عملکرد فردی و اجتماعی ت شیعه، موافق یا مخالف باشیم، نمی‌توانیم این نکته را به منزله یک واقعیت نادیده انگاریم که این قشر، اصیل‌ترین قشر اجتماعی به لحاظ قدمت و وجاهت اجتماعی است که در کشور ما ایران وجود دارد و یگانه قشری است که می‌تواند اصالت تاریخی، ریشه‌های تاریخی و پیوستگی تاریخی خود را با سند و مدرک مکتوب ارائه نماید.

 

بیژن عبدالکریمی، ما و جهان نیچه ای، ص۳۹،


چرا خیال می‌کنی همه مردم باید صد سال تنهایی را خوانده باشند؟ پدر من صد سال تنهایی را زیسته است و ما به ادبیات مردمی تری نیاز داریم، ادبیاتی که بشود آن را به قهوه‌خانه برد، ادبیاتی که بشود آن را توی خشاب گذاشت، ادبیاتی که عین عینک دودی باعث تخدیر چشم‌ها نشود، ادبیاتی که در غیبت مذهب هم دلشوره ابدیت را درما زنده نگه دارد، ادبیاتی که قناری قفسه‌ها نباشد، ادبیاتی که ما را به خاور دورِ خورشید ببرد، ادبیاتی که ما را به اعماق مینیاتورها پرتاب کند، ادبیاتی که بتوانیم در آن موهایمان را شانه بزنیم. یک لیوان شطح داغ

عشق مثل تهمت به سُراغ آدم می آیَد


وقتی خداوند از نیلوفر حَوا رویید، آدم برای نخستین بار به خاک اُفتادَن را تجربه کرد.

وقتی خُداوند از لبهای حَوا سُخن گُفت، گردش خون نیایِش در آدَم به جَریان اُفتاد.

⚽️⚽️⚽️

بریده هایی جذاب از کتاب یک لیوان شطح داغ:

پدر من صد سال تنهایی را زیسته است

یک لیوان شطح داغ


سال 94 فاجعه منا باعث جان باختن 461 نفر از زائران ایرانی در روز عید قربان شد. نکته خیلی مهمی در مصاحبه اوحدی مسئول وقت سازمان حج و زیارت ایران دیدم که مایل بودم در اینجا به اشتراک بگذارم. ارزش مطالعه و بیشتر از آن تامل دارد.

 

 

سوء مدیریت و قصور سعودی ها در فاجعه منا غیر قابل انکار است. تا روز یکشنبه که هیئت ایرانی  با مسئولیت وزیر بهداشت و حضور قشقاوی، معاون وزارت خارجه  و ضیایی مدیر عامل سازمان هلال احمربه عربستان آمده بود ما 118 پیکر ایرانی را شناسایی کرده بودیم ولی عربستان آنها را تحویل نمی داد.

 

روز سه شنبه صبح وقتی بچه های تفحص به سردخانه عربستان رفتند مسئولان سردخانه برگه ای را برای امضا به بچه های تفحص دادند که در این برگه نوشته شده بود "موافقت خودمان را با دفن پیکرها اعلام می کنیم"

 

 

آقای شرافتی به مسئولان سردخانه اعلام می کنند که ما می خواهیم اجساد را به کشور خودمان بازگردانیم که مسئولان سردخانه از این حرف عصبانی می شوند و بچه های گروه تفحص از سردخانه باز می گردندند.

 

 

چهار شنبه ساعت 12 ظهر بعد از آمدن هیئت ایرانی اولین جلسه رسمی را با مقامات سعودی در جده برگزار کردیم؛ در این جلسه طرف سعودی چون می خواست بداخلاقی کند، وزیر بهداشت این کشور به جلسه نیامد، در حالی که طبق پروتکل ی با توجه به حضور وزیر بهداشت ما در جلسه باید وزیر بهداشت عربستان هم به جلسه می آمد.

 

 

در این جلسه از سوی سعودی ها دستیار ارشد امیر مکه، معاون وزیر حج و معاون وزیر بهداشت و 3 سرلشکر حضور داشتند که آقای هاشمی، وزیر بهداشت نکات خود را درباره این فاجعه عنوان کرد و ما نیز که در عمق فاجعه حضور داشتیم نکاتمان را عنوان کردیم.

 

 

همان لحظه، متن سخنان تاریخی مقام معظم رهبری به گوشی آقای قشقاوی که شماره همراه شان شماره ایرانی بود، پیامک شد. اقای قشقاوی بعد از خواندن متن پیام گوشی همراهشان را به من داد و بعد از خواندن پیام گوشی دست به دست به اعضای هیئت ایرانی فرستادیم تا همه اعضا این پیام را بخوانند و بعد از خواندن پیام همه مان از لحاظ فکری درگیر این مسئله بودیم که آیا منویات رهبری را در این جلسه بیان کنیم یا خیر و باید چه تی را در این جلسه پیش بگیریم برایمان مشخص نبود که آیا طرف سعودی هم از این نهیب تاریخی و طوفانی مقام معظم رهبری خبردار شده اند یا خیر؟ در همین درگیری ذهنی بودیم که درب اتاق جلسه باز شد و یکی از افراد سعودی به اتاق آمد و کاغذی را جلوی نماینده وزارت خارجه خودشان که در جلسه حضور داشت، گذاشت و وقتی نماینده وزارت خارجه عربستان کاغذ را خواند از تغییر چهره این فرد به آقای قشقاوی گفتم که نماینده وزارت خارجه عربستان پیام رهبری را خوانده است.

 

 

نماینده وزارت خارجه عربستان وقتی آن کاغذ را خواند از اتاق بیرون رفت و مدتی بعد برگشت و کاغذ کوچکی را جلوی دستیار ارشد امیر مکه گذاشت که وی هم بعد از خواندن این کاغذ انسجام صحبت هایش بهم ریخت ولی سعی می کردند که اصلا مسئله را بروز ندهند وقتی جلسه تمام شد و ما در حال بیرون رفتن از ساختمان بودیم دستیار ارشد امیر مکه خودش را به ما رساند و عنوان کرد که وزیر بهداشت عربستان از ریاض تماس گرفته و عنوان کرد که به خاطر احترام به هیئت ایرانی ساعت هشت همین امروز به جده می آید و در ساختمان وزارت بهداشت عربستان با وی جلسه خواهیم داشت.

 

 

وقتی ساعت 20 با وزیر بهداشت عربستان جلسه گذاشتیم فضای جلسه کاملا با فضای جلسه صبح متفاوت بود؛ چرا که در جلسه صبح عنوان می کردیم که 118 پیکر را شناسایی کرده ایم ولی آنها عنوان می کردند که حتی این تعداد تابوت هم ندارند که در اختیار ما بگذارند، ولی در جلسه عصر گفتند که اصلا در این زمینه مشکلی ندارند و تنها باید تشریفات قانونی عربستان را انجام دهیم تا بتوانیم پیکرها را منتقل کنیم.

 

 

ساعت 22 جلسه با وزیر بهداشت تمام شد و ما بعد از جلسه ای کوتاه در کنسولگری به سمت مکه حرکت کردیم، ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب به ورودی مکه رسیدیم که دستیار ارشد امیر مکه با ما تماس گرفت و عنوان کرد که 4 هواپیمای رایگان در اختیار ایران می گذارند تا همه اجساد را را منتقل کنیم و حتی تشریفات قانونی را هم برای زائران ایرانی استنثا قائل می شویم و تنها ما باید اسامی زائران و پاستورت ها را در اختیار آنها بگذاریم و همان شب عنوان کرد که هواپیماهای آنها ظرفیت حمل 115 پیکر را دارد که اولین گروه جانباختگان ما 104 یا 114 پیکر بودند که به ایران منتقل شدند و مشکلی نداریم.


دستگاه‌های تبلیغاتی و اطلاعاتی وابسته‌ به استکبار، میدان‌دارترین عناصر برای به آشوب کشیدن ملتها هستند؛ دستورالعمل‌هایشان برای گروه‌های غافل و نادانِ اغتشاشگر توی رسانه‌های خودشان به طور علنی دارد پخش میشود: اینجوری با پلیس درگیر بشوید؛ اینجوری علیه بسیج حرف بزنید؛ اینجوری توی خیابان اغتشاش ایجاد کنید؛ اینجوری تخریب کنید؛ اینجوری آتش بزنید!

 

 

هر کسی امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامنی سوق بدهد، از نظر عامه‌‌ی ملت ایران انسان منفوری است؛ هر که میخواهد باشد. نخبگان بدانند هر حرفی، هر اقدامی، هر تحلیلی که به دشمن کمک بکند، این حرکت در مسیر خلاف ملت است. نخبگان سر جلسه‌ی امتحانند؛ امتحان عظیمی است. در این امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط این نیست که ما یک سال عقب بیفتیم؛ سقوط است.

۱۳۸۸/۰۴/۲۹


ما دو هزار و پانصد سال در قفس نفس کشیدیم؛ ۲۵۰۰ سال پرچم‌هایمان در نسیم شمشیر تکان می‌خورد. مغول‌ها به کاشی‌های ما کردند. شرح نیستان سوخته ما یک مثنوی هفتاد من کاغذ است. آنها با هُلاکو آمدند و ما با مولانا برخاستیم. ما برگرد شهیدان خود سماع می‌کردیم، تیمور رویاهای ما را به آتش کشید. اسکندر ما را به کرانه کابوس تبعید کرد. این یک مشت مینیاتور ِمعلول، حاصل محاصره نیشابور است.

 

* یک لیوان شطح داغ: داغترم میشه


وقتی ارزشهای شخصی و واقعی زندگی خود را مشخص کردید، باید در زندگی روزمره‌ی خود دقت کنید ببینید چه عادتهایی دارید که شما را از آن ارزشها دور می‌کند و شاید چه عادتهای جدیدی برای تحقق ارزشهای خود نیاز دارید. من با هدف مرور و نهادینه کردن عادتهایی که پس از این به آن نیاز داریم یک جدول تهیه کرده ام که کمی با آنچه کتاب اثر مرکب پیشنهاد می‌دهد متفاوت است.(در اثر مرکب 5 عادت مطرح میشود و بنا بر سختگیری در رعایت آن است؛ اما در جدول من باید 20 عادت نوشته شود و ملاک آن تداوم داشتن یک عادت یا کار به صورت روزانه است نه وما به طور کامل انجام شدن آن* تفاوت دیگر اینکه جدول برای یک ماه تنظیم شده ولی جدول کتاب برای یک هفته)


 

* فهرست ارزشهای خود را در جایی امن بنویسید‎ چون نیاز دارید گاهی به آنها رجوع کنید و از آنها انرژی بگیرید و برای خودتان یادآوری بشود که ارزشهایی که برای آن زندگی می‌کنید چیست.

* کسی که قبل از بعثت پیامبر اکرم(ص) در خانه کعبه و بیت الله الحرام متولد شد؛ امام ماست.


دیشب، خبر رسید که حسین شیخ الاسلام در اثر بیماری کرونا فوت کرده است. با آنکه در این حال و هوای درد آلود وغم انگیز، دل و دماغ نوشتن ندارم نتوانستم سکوت کنم و در حد خود حق دوستی چهل ساله با او را ادا نکنم.

 

حسین شیخ الاسلام را از سال های اول دهه شصت شناختم، وقتی که او معاون وزیر خارجه بود. کارت دعوت عروسی خودش را که در همان سالها برایم فرستاده بود هنوز در مجموعه کارت‌های دعوت عروسی حفظ کرده ام.

 

حسین با تجربه خوبی که در معاونت وزارت خارجه در خصوص کشورهای عربی کسب کرده بود سفیر ایران در سوریه شد، آن هم در یک دوران پر آشوب در لبنان و فلسطین و سوریه و این ماموریت را به خوبی به انجام رساند. سهم او را در پایه گذاری روابط راهبردی ایران و سوریه _ که هنوز هم باقی و برقرار است _ نباید فراموش کرد.

 

چند سال بعد از حسن اتفاق هر دو از تهران به مجلس هفتم رفتیم. در این فرصت چهار ساله او را بهتر و بیشتر شناختم. بسیار متدین و متعبد بود و بسیار با اخلاق و متین. در عمل به وظیفه بی‌پروا بود و از نام و مقام گریزان. به هیچ روی اهل باند بازی و بده بستان ی نبود، راه خود را که همان راه امام و رهبری بود خوب شناخته بود و از این صراط مستقیم عدول نمی کرد. همه به خیر او امیدوار بودند و کسی احتمال شری از جانب او نمی داد.

 

حسین تحصیل کرده دانشگاه برکلی آمریکا بود و مهندس بود و به دو زبان انگلیسی وعربی تسلط داشت، اما هیچ وقت درباره خودش حرفی نمی زد. مظهر اخلاص و تواضع بود. در مجلس هفتم از او خواستم مسئولیت دفتر حمایت از آرمان فلسطین را بپذیرد و پذیرفت و در این مسئولیت خدمت های بزرگ کرد. او را در سفر و حضر دیده و آزموده بودم.

 

در مجلس هفتم با هم به مصر رفتیم و بعد از آن در مجلس هشتم دو سفر هم به اندونزی و لبنان و سوریه داشتیم. حسین مورد اعتماد همه بود و همه، از جمله سید حسن نصرالله به او علاقه داشتند. او اهل نماز و دعا و نیایش و تهجد بود و عمر خود را در خدمت به اسلام و انقلاب و مردم سپری کرد. پاک بود و پاک زندگی کرد و پاک رفت. یادش گرامی باد و خدایش بیامرزاد.


با مرگ او ایران یکی از مردان نجیب و لایق و پاک طینت و خدمتگزار خود را از دست داد.

غلامعلی حداد عادل 
صبح جمعه شانزدهم اسفند نود و هشت

پ.ن: مصاحبه آقای شیخ الاسلام درباره اربعین |link|

 


قبلاً هر حادثه ای در جهان پیدا می‌شد، با استناد به خدا تعلیل می‌شد. مثلاً کسی تب می‌کرد و این پرسش به وجود می‌آمد که چرا تب کرده است؟ تب از کجا پیدا شد؟ جواب این بود که خدا تب را آورده. بعد علم آمد علّت آن را کشف کرد، دیدند تب را خدا نیاورده است بلکه فلان نوع میکرب موجب تب شده است. در اینجا خدا یک قدم عقب نشینی کرد. بعد خداشناس مجبور بود بگوید بحث را به میکروب منتقل می‌کنیم. میکرب را کی آورد؟ علم علّت میکرب را هم کشف کرد که در چه شرایطی میکرب به وجود می‌آید. باز در اینجا خدا قدمی عقب تر رفت.

 

 

و همچنین عقب نشینی خدا ادامه یافت تا آنجا که بالاخره علم توسعه یافت و علّت بسیاری از پدیده ها کشف شد و آن پدیده هایی هم که علّت آنها مجهول ماند، یقین حاصل شد که علّتی از نوع علّتهای شناخته شده دارد. اینجا بود که دیگر جایی و پُستی برای خداوند باقی نمانده بود.

 

 

پا گذاشتن داوکینز روی شانه های آگوست کنت

 

 

بر اساس این تفکر الهیات مسیحی، آته ایست ها در قرن بیستم می‌گویند: نام خدا پوشه ای بوده است که ذهن مردم در طی اعصار و قرون متمادی آن را ساخته است و تمام مسائلی که جوابی برای توجیه و تبیین آن نمی یافت را در آن جا می داد. ولی با پیشرفت علوم بشری، تعداد زیادی از این مسائل تبیین گردید و به همان میزان پوشه ی ذهنی بشر که نام خدا را بر آن گذارده بود، به مرور خالی تر می شد. تا اینکه داروین راه حلی ارائه دادکه با آن همه ی مشکلات و مسائل بشر حل می شد. ما باید باور کنیم که تکامل با انتخاب طبیعی بهترین تبیین ها را برای پرسش های ابدی بشریت ارائه کرده است و هیچ نظریه ای در تبیین پیچیدگی های موجودات زنده با نظریه ی تکامل برابری نمی‌کند.

 

 

توضیحات مفید شهید مطهری در این خصوص

 

این گونه جستجو از خدا در عالم، شبیه این است که ساعت را به کسی نشان دهیم و بگوییم این ساعت سازنده ای دارد. او بخواهد ساعت ساز را در لابلای چرخهای ساعت و اجزای آن بیابد و پس از آنکه مدّتی در لابلای چرخها جستجو کرد و غیر از اجزای ساعت چیزی نیافت، بگوید من ساعت ساز را نیافتم، پس این دلیل این است که ساعت سازی وجود ندارد.

 

 

رویکرد خدا شناسی منفی تحت تأثیر کلام یهودی در جهان غرب گسترش یافت. بر اساس رویکرد خداشناسی منفی به هر اندازه مجهولات بشر در شناخت علل طبیعی اشیاء زیادتر باشد، دلایل توحیدشان بیشتر است و هر اندازه بر میزان معلومات بشر افزوده شود و علل برخی از امور کشف گردد، دلایل توحیدشان کاسته می‌شود.

 

 

الفبای خداشناسی این است که همه ی اشیاء بدون استثناء مظهر قدرت و اراده و مشیّت خداوند هستند. فرقی میان پدیده‌های معلوم العلّه و مجهول العلّه در این جهت نیست. زمان و زمانیات و مکان و مکانیات، اعمّ از آنکه متناهی باشند یا غیر متناهی، یعنی اعمّ از آنکه رشته ی زمان محدود باشد یا از ازل تا ابد کشیده شده باشد، و ابعاد مکانی و فضایی جهان نیز اعمّ از اینکه به جایی منتهی شود یا نشود و بالاخره دامنه ی موجودات، اعمّ از آنکه در زمان و مکان نامتناهی باشد یا متناهی، متأخّر از ذات و هستی اوست و فیضی از فیضهای او به شمار می رود. خداوند بر زمان و مکان تقدّم دارد.

 

 

خداشناسی به این معنی است که تمام مجموعه‌ی طبیعت از اوّل تا به آخر، یک واحد کار است و همه مجموعاً کار خداست؛ نه اینکه جزئی از این کار را بگوییم آیا خدا کرده یا طبیعت، آنگاه اگر علّت آن را خوب نشناختیم، بگوییم خدا کرده و اگر علّت طبیعی آن را شناختیم، بگوییم مربوط به طبیعت است و دیگر ربطی به خدا ندارد.


پارسال اواخر اسفند و اوایل فروردین روزهای سختی داشتم، روزهای نبرد با خودم، با خانوادم، با دلم، با عقلم! روزهایی که شب تا صبح گریه می‌کردم و آخرش تصمیمی گرفتم که هنوز به درست بودنش شک دارم.  اما بعد از اون تصمیم، یه پست تو یه کانالی خوندم که یه جمله ازش توی ذهنم پر رنگ شد و هنوز که هنوزه گاهی ناخودآگاه زیر لب تکرارش می‌کنم خوشبختی، پشت کوه‌های پذیرش است». پذیرش واقعیت و اتفاقی که افتاده و پذیرش نقش تقدیر و پذیرش خودمون به همون شکلی که هستیم و شکل گرفتیم.

 

جمله ای که  شاید به خاطر کمال گرایی، کاملا نپذیرفتمش اما احتمالا اینجوری امکان تغییر و اصلاح اشتباه و ادامه زندگی راحت‌تره و در نهایت چاره‌ای جز این نیست چون اون بیرون جنگ خیلی وقته تموم شده و تو داری با خودت می‌جنگی و به خودت آسیب میزنی.1z1z1


وقتی ارزشهای شخصی و واقعی زندگی خود را مشخص کردید، باید در زندگی روزمره‌ی خود دقت کنید ببینید چه عادتهایی دارید که شما را از آن ارزشها دور می‌کند و شاید چه عادتهای جدیدی برای تحقق ارزشهای خود نیاز دارید. من با هدف مرور و نهادینه کردن عادتهایی که پس از این به آن نیاز داریم یک

جدول تهیه کرده ام که کمی با آنچه کتاب اثر مرکب پیشنهاد می‌دهد متفاوت است.(در اثر مرکب 5 عادت مطرح میشود و بنا بر سختگیری در رعایت آن است؛ اما در جدول من باید 20 عادت نوشته شود و ملاک آن تداوم داشتن یک عادت یا کار به صورت روزانه است نه وما به طور کامل انجام شدن آن* تفاوت دیگر اینکه جدول برای یک ماه تنظیم شده ولی جدول کتاب برای یک هفته)


 

* فهرست ارزشهای خود را در جایی امن بنویسید‎ چون نیاز دارید گاهی به آنها رجوع کنید و از آنها انرژی بگیرید و برای خودتان یادآوری بشود که ارزشهایی که برای آن زندگی می‌کنید چیست.


صرف نظر از اینکه ما با جهان بینی، ارزش ها، شیوه نگرش و نحوه عملکرد فردی و اجتماعی ت شیعه، موافق یا مخالف باشیم، نمی‌توانیم این نکته را به منزله یک واقعیت نادیده انگاریم که این قشر، اصیل‌ترین قشر اجتماعی به لحاظ قدمت و وجاهت اجتماعی است که در کشور ما ایران وجود دارد و یگانه قشری است که می‌تواند اصالت تاریخی، ریشه‌های تاریخی و پیوستگی تاریخی خود را با سند و مدرک مکتوب ارائه نماید.بیژن عبدالکریمی، ما و جهان نیچه ای، ص۳۹،


امکانات تهران را نمی‌توانم انکار کنم. بهترین دکترها در این شهرند. تو برای خرید مایحتاج زندگی در تهران گستره‌ی وسیعی از انتخاب داری. می‌توانی در تهران به راحتی گم شوی و احساس امنیت داشته باشی. این شهر به طرز عجیبی با مهاجران از شهرستان آمده‌ی خود از نظر اقتصادی مهربان است. با مهاجران خارجی‌اش هم نسبت به سایر نقاط ایران مهربان‌تر است. همه چیز در تهران متمرکز شده است. آن قدر همه چیز در تهران است که عملا شهرهای دیگر سایه‌ای از شهرند. آن قدر همه چیز در تهران است که آدم‌های شهرهای دیگر ایران مطالبات چندانی نمی‌توانند داشته باشند. اگر چیزی بیشتر از آنی که دارند می‌خواهند راهش مطالبه‌گری نیست. راهش مهاجرت به تهران است.

 

 

صبح داشتم ویزاهای کانادا و استرالیا را برای اقامت موقت زیر و رو می‌کردم. این که در چه مشاغلی درخواست دارند و بر اساس نیازهایشان نمره‌دهی می‌کنند و مهاجر می‌پذیرند. نکته‌ی جالب برای من دادن امتیاز ویژه به جغرافیاهایی بود که محبوب نیستند. ایالت‌های سردسیر کانادا، سرزمین‌های روستایی و دور از دسترس غرب استرالیا و. این‌ها جغرافیاهایی بودند که در حالت عادی شاید کمتر کسی دوست‌شان داشته باشد. اما این کشورها سعی می‌کردند با دادن برخی امتیازها مهاجران را به آن سمت هدایت کنند. چرا؟ چرا سعی می‌کردند این سرزمین‌ها خالی از جمعیت نمانند؟ چرا برای پراکنده کردن جمعیت برنامه‌ریزی داشتند؟ sepehrdad


98

اعتراف می‌کنم وبلاگنویسی هست که هر بار پست جدید می‌گذارد تمرین‌هایش برای مثبت دیدن زندگی و اتفاقات دنیا را در دل تحسین می‌کنم. وی اواخر سال گذشته مطلبی با عنوان آنچه از 97 آموخته ام منتشر کرد و از خواننده‌ها دعوت کرد با همین عنوان مطلبی بنویسند. وقتی با عینک ایشان به سال 97 خودم نگاه کردم و مطلب |902|را نوشتم دریافتم که علی‌رغم اتفاقات سخت و تلخ، رویدادهای بسیار شیرینی هم در این سال اتفاق افتاده که به آنها توجه نکرده ام. شاید توجه کردن و برشماری اتفاقات خوب، آنها را بیشتر می‌کند. امسال هم این وبلاگنویس محترم مطلبی برای سال نود و هشت» منتشر کرد و من مایل بودم باز در پویششان شرکت کنم. پیشنهاد می‌کنم شما هم شرکت کنید.

 

 

روزهای اول سال نود و هشت بود که در شیراز سیل ویرانگری آمد، درست در فصلی که آنجا پر از مسافران نوروزی بود. اما، در شیراز هیچ جنسی گران نشد و مردم درب‌های منازلشان را به روی مسافران سیل زده گشودند و روز بعد از سیل، مهمانان نوروزی که قصد ترک شیراز را داشتند، با هزاران شاخه گل بدرقه شدند. سیل شهر را برد، ولی رفتار شیرازی‌ها در سیل نوروز در پس ذهن ما، بخش پوشه فرهنگ مردم شیراز باقی ماند.

 


نود و هشت سعی کردم با کمک پرسشنامه‌های کتاب اثر مرکب ذهنم را مرتب کنم. ارزشهای اصلی که سازنده شخصیت می‌شوند را پیدا کردم و به شیشه‌ی میز اتاقم چسباندم. سه تا ارزش بود که زیر هر کدام سه مصداق نوشتم و این عبارت تاکیدی را نوشتم: گامهای مسبب پیشرفت را در زندگیت احساس کن! آدم با گام برداشتن جلو می‌رود. (پرواز نمی‌کند) |1181|

 

 

من در باشگاه همواره حواسم به مربی بود و حرکتهای او را تقلید میکردم. این باعث کاهش خودآگاهی من نسبت به حرکات خودم شده بود. یعنی ظاهر حرکت انجام می‌شد اما چون نگاهم به حرکت خودم نبود کامل انجام نمی‌دادم. یک بار موقع تمرین، حرکتهای خودم را در آینه‌های قدی توی باشگاه دیدم و از ناهماهنگی دست و پایم خنده ام گرفت و تعجب کردم! متوجه شدم که فقط تبعیت از مربی در تمرینها کافی نیست، بلکه باید به حرکتهای خودم هم نگاه کنم که شبیه مربی هست یا نه! این برایم کشف مهمی بود.

 


به مقدار اندکی هم نود و هشت را صرف کتاب کردم: نصف بیشتر منطق صوری رو خوندم. ملت عشق و رساله ی اوتیفرون رو هم خوندم 960، کتاب بایدها و نبایدها اثر شهید بهشتی که دربردارنده‌ی اندیشه ی و اجتماعی متعالی بود، رو هم مطالعه کردم 1051.کتابشوالیه های ناتوی فرهنگی» 100 صفحه اش رو خوندم 1076 کتاب یک لیوان شطح داغ» رو هم این اواخر شروع کردم دارم میخونمش 1165 قواعد کلی فلسفی اثر آقای دینانی رو قصد دارم بخونم. کتاب جزء از کل» و منطق کاربردی» رو هم هدیه گرفتم که باید بخونم. زندگینامه شهید روح‌الله قربانی کتاب دلتنگ نباش» هم مطالعه شد.



از نظر لطف شما به فیشنگار در پویش موثرترین های بیان در سال 98 تشکر می‌کنم912. و کامنت( نظر) زیبا و حیرت‌انگیز فیشنگار ذیل مطلب یکی از وبلاگ‌ها در سال نود و هشت را تحسین می‌کنم 944؛ امسال یکی از خوشمزه ترین نوشیدنی‌ها را تجربه کردم: هیچوقت شربت بیدمشک توی لیست کافی‌شاپ توجهم رو جلب نکرده بود تا اینکه خودمون توی خونه درست کردیم1066. ایضا شیوه‌ی فرستادن نشانی: لوکیشن: از طریق پیام رسانهای موبایلی را یاد گرفتم 938

 


نود و هشت تنها سالی بود که دوبار در آن اسباب کشی کردیم! و البته در کمال ناباوری -که من به ذهنم خطور نمی‌کرد پولش رو بتونیم جور کنیم- اسباب کشی دوم به خونه ی خودمون بود. 962 اولین بار توی خونه جدید این آیه ها رو خوندم: خدا گفت: ای موسی، خواسته ات به تو داده شد و همانا پیش از این نیز به تو نعمتی بزرگ عطا کردیم. آن گاه که به مادرت آنچه را که باید الهام شود الهام کردیم، که فرزندت را در صندوق بگذار و آن را به رود نیل بیفکن‎ و چنین مقرر کردیم که دریا او را به ساحل افکند  و فرعون وی را از کرانه دریا برگیرد و محبّتی از خودم بر تو افکندم تا مجذوب تو گردند و زیر نظر من در کاخ فرعون به تو احسان شود.


قبلاً هر حادثه ای در جهان پیدا می‌شد، با استناد به خدا تعلیل می‌شد. مثلاً کسی تب می‌کرد و این پرسش به وجود می‌آمد که چرا تب کرده است؟ تب از کجا پیدا شد؟ جواب این بود که خدا تب را آورده. بعد علم آمد علّت آن را کشف کرد، دیدند تب را خدا نیاورده است بلکه فلان نوع میکرب موجب تب شده است. در اینجا خدا یک قدم عقب نشینی کرد. بعد خداشناس مجبور بود بگوید بحث را به میکروب منتقل می‌کنیم. میکرب را کی آورد؟ علم علّت میکرب را هم کشف کرد که در چه شرایطی میکرب به وجود می‌آید. باز در اینجا خدا قدمی عقب تر رفت.

 

 

و همچنین عقب نشینی خدا ادامه یافت تا آنجا که بالاخره علم توسعه یافت و علّت بسیاری از پدیده ها کشف شد و آن پدیده هایی هم که علّت آنها مجهول ماند، یقین حاصل شد که علّتی از نوع علّتهای شناخته شده دارد. اینجا بود که دیگر جایی و پُستی برای خداوند باقی نمانده بود.

 

 

پا گذاشتن داوکینز روی شانه های آگوست کنت

 

 

بر اساس این تفکر مسیحی، آته‌ایست‌ها در قرن بیستم می‌گویند: نام خدا پوشه ای بوده است که ذهن مردم در طی اعصار و قرون متمادی آن را ساخته است و تمام مسائلی که جوابی برای توجیه و تبیین آن نمی‌یافت را در آن جا می‌داد. ولی با پیشرفت علوم بشری، تعداد زیادی از این مسائل تبیین گردید و به همان میزان پوشه‌ی ذهنی بشر که نام خدا را بر آن گذارده بود، به مرور خالی تر می‌شد. تا اینکه داروین راه حلی ارائه داد که با آن همه ی مشکلات و مسائل بشر حل می‌شد. ما باید باور کنیم که تکامل با انتخاب طبیعی بهترین تبیین‌ها را برای پرسش‌های ابدی بشریت ارائه کرده است و هیچ نظریه ای در تبیین پیچیدگی‌های موجودات زنده با نظریه تکامل برابری نمی‌کند.

 

 

توضیحات مفید شهید مطهری در این خصوص

 

این گونه جستجو از خدا در عالم، شبیه این است که ساعت را به کسی نشان دهیم و بگوییم این ساعت سازنده ای دارد. او بخواهد ساعت ساز را در لابلای چرخهای ساعت و اجزای آن بیابد و پس از آنکه مدّتی در لابلای چرخها جستجو کرد و غیر از اجزای ساعت چیزی نیافت، بگوید من ساعت ساز را نیافتم، پس این دلیل این است که ساعت سازی وجود ندارد.

 

 

رویکرد خدا شناسی منفی تحت تأثیر کلام یهودی در جهان غرب گسترش یافت. بر اساس رویکرد خداشناسی منفی به هر اندازه مجهولات بشر در شناخت علل طبیعی اشیاء زیادتر باشد، دلایل توحیدشان بیشتر است و هر اندازه بر میزان معلومات بشر افزوده شود و علل برخی از امور کشف گردد، دلایل توحیدشان کاسته می‌شود.

 

 

الفبای خداشناسی این است که همه ی اشیاء بدون استثناء مظهر قدرت و اراده و مشیّت خداوند هستند. فرقی میان پدیده‌های معلوم العلّه و مجهول العلّه در این جهت نیست. زمان و زمانیات و مکان و مکانیات، اعمّ از آنکه متناهی باشند یا غیر متناهی، یعنی اعمّ از آنکه رشته ی زمان محدود باشد یا از ازل تا ابد کشیده شده باشد، و ابعاد مکانی و فضایی جهان نیز اعمّ از اینکه به جایی منتهی شود یا نشود و بالاخره دامنه ی موجودات، اعمّ از آنکه در زمان و مکان نامتناهی باشد یا متناهی، متأخّر از ذات و هستی اوست و فیضی از فیضهای او به شمار می رود. خداوند بر زمان و مکان تقدّم دارد.

 

 

خداشناسی به این معنی است که تمام مجموعه‌ی طبیعت از اوّل تا به آخر، یک واحد کار است و همه مجموعاً کار خداست؛ نه اینکه جزئی از این کار را بگوییم آیا خدا کرده یا طبیعت، آنگاه اگر علّت آن را خوب نشناختیم، بگوییم خدا کرده و اگر علّت طبیعی آن را شناختیم، بگوییم مربوط به طبیعت است و دیگر ربطی به خدا ندارد.


هر بار که دلشکسته را می‌بینم با مشکلاتی که در مسیر عشق تو پیش می‌آید گریه می‌کنم.  گریه ام می‌گیرد؛ مخصوصا اگر تنها باشم. البته در دلم تو را تحسین می‌کنم که -نمی‌دانم با کدام خصلتت- نفس را عاشق خودت کردی و  حتی نمی‌دانم اول کدامتان دلباخته‌ی دیگری شد. 

 

در طول همه‌ی این مشکلات وقتی مادر باشخصیت و مهربانی را در کنارت می‌دیدم دلم آرام می‌شد. همینطور م و بزرگتری کردن‌های استاد رضوی دوست داشتنی امیدوارم می‌کرد که بالاخره راه حلی برای مشکلاتت پیدا می‌کنی.

 

 

اما وقتی بیچارگی و بی‌پناهی نفسِ جذاب و بامحبتت را می‌دیدم و می‌بینم با خودم می‌گویم خدایا به دل شکسته‌ی این دختر عاشق رحمی کن و اینها را به هم برسان.

 

آقای امیرعلی! واقعا مرد بودی وقتی که پای قولت به پدر دختر مورد علاقه ات ایستادی و خدا هم کمک کرد تا بالاخره بابای نفس راضی به وصلت شما شد. من فکر می‌کنم خدا به این صبر تو - در حالی که در اشتیاق عشق می‌سوختی- اجر قشنگی داد.

 

 

مسخره نمی‌کنم ولی به هر حال مسیر دنیا جوری طراحی شده که آخرش به کام یابوسواران عاشق» خواهد بود اگر صداقت و صبر داشته باشند. ممنون که نامه‌ی مرا خواندی. امیدوارم تا سالهای سال زیر سایه مادرتون، حاج عیسی، استادتون و آقای شکیبایی (بابای نفس) به خوبی و خوشی زندگی کنید. من هنوز هر بار که دلشکسته را می‌بینم برای ازدواج شما دعا می‌کنم. خوش به حالت به خاطر داشته هایت: مادرت، دوستان پدرت، سردار، استاد رضوی و البته َنفَس جانت.

سپاس از مبدعان، ایده مندان، همراهان و دعوت کنندگان من به این چالش


شاید برای شما جالب باشد که در شهرستان ابهر واقع در استان زنجان، درحال حاضر در ۵ روستای درسجین، ارکین، آقچه کند، شیرین وخلیفه حصار بیش از پانصدخانوار بختیاری زندگی می‌کنند. |More| در ادامه خلاصه بخشهایی از سفرنامه یک پژوهشگر اهل خوزستان درخصوص وضعیت روستاهای بختیاری نشین شهرستان ابهر که در سال 1396 نوشته شده است را با هم می‌خوانیم.

 

 

شهر ابهر، دومین شهر بزرگ استان زنجان است. ابهر در قدیم  اوهر نامیده می شده است. یاقوت حموی از ابهر به نام " اَوهر " یاد کرده است و در فرهنگ دهخدا " آوهر " آمده است. [1] برای رسیدن به منطقه دودانگه که محل ست بختیاریهاست، باید از شهر ابهر حدود 16 کیلومتر به سمت جنوب رفت.

 

پس از طی مسافتی به تابلوی روستای بختیاری نشین "دره سجین" که در تابلو "درسجین" نوشته شده است می رسیم و ادامه همین جاده به روستاهای "آقجه کند"، "شیورین"، خِلفِسار که در تابلو (خلیفه حصار)، روستای "میلان" و روستای "ارکین" که آخرین روستای منطقه دودانگه و در بُن بست کوهها است ختم می شود. [2]

 

دره سجین مرکز بخش مرکزی ابهر و منطقه است و 611 خانوار بختیاری دارد که هنوز به زبان بختیاری تکلم می‌کنند. اهالی این مرکز از 5 طایفه  تشکیل شده اند از قبیل "عزیزخانی ها " اولاد ِ اسی خان بزرگ " دودانگه ای ها " نوادگان عظیم خان بختیاری "طایفه قدیمی بختیاری"  و " طاهریها  اولاد حاج صالح " و طایفه رجبی ها.

 

در روستای خلیفه حصار چندین نام خانوادگی بیشتر از بقیه است، شاید به ترتیب فراوانی اینگونه باشد: ، حسنخانی، قدیمی و ناصری می باشند. خلیفه حصار دارای 65 خانوار بختیاری می باشد که نسبت به جمعیت بیشترین تحصیلکردگان در منطقه دودانگه از این روستا هستند، که در ادارات ابهر – خرمدره – زنجان و قزوین مشغول فعالیت هستند.

 

در روستای خلیفه حصار بعد از مقطع ابتدایی پسرها معمولا با طی بیش از دو کیلومتر به صورت پیاده از راه های میانبر و مالرو روستایی و یا جاده اصلی در برف و باران به مرکز بخش یا همان روستای دره سجین میرفتند، اما دخترها معمولا برای ادامه تحصیل به شهرهای اطراف مانند ابهر و زنجان یا تهران میرفتند.

 

یکی از اهالی روستا خانم زهرا ناصری شاعره بختیاری که ساکن ابهر است و به زبان مادری شعر میگوید. اما شعر فولک در اینجا بیشتر تحت تاثیر شعر ترکی قرار دارد و بیشتر فولک ترکی در مراسمات شادی جای خود را به فولک بختیاری که در گذشته رواج داشت داده است.

 

آفتح اله ناصری پیرمردی که چوب دستی اش را به کمرش گرفته است در یکی از کوچه های روستای خلیفه حصار می بینیم که دارد به سمت باغش می رود.  پس از احوالپرسی ما را به باغش دعوت می کند. مرد خوش مشرب و خوش اخلاقی ست. در زیر درخت گردوی کهنسالی فرش می گستراند.از او خواستم تا آنچه از حکایت بختیاری های اینجا می داند بگوید.

 

آفتح اله گفت: به زون ِخمون صحبت کنُم متوجه اِبان؟ بخاطر یاداشت کردن واژگان دودانگه ای در میان گفتارش از او خواستیم تا به دودانگه ای گپ بزند. آفتح اله با خنده و شوخی گفت زبان لُری ما دیگه "جِغه تِی" (جغتایی) شده.[3]

با عبور از یک پل کوچک در ضلع جنوبی باغ به زمینهای روستای میلان می رسیم. فردی را در حال کشاورزی می بینم. نامش محمود قدیمی است می گفت از 25 خانوار ساکن این روستا فقط سه خانوار باقی مانده است. اگر وضع کم آبی و عدم امکانات ادامه داشته باشد معلوم است ما باید محصول کمتری بکاریم و در نتیجه برداشت کمتری نصیبمان  شود، طبیعی است که مجبوریم چون دیگر خانواده ها و یا دیگر جوانان روستاهای اطراف اینجا را ترک کنیم و آواره تهران شویم.

***

اهالی روستای ارکین خود را از فرزندان عزیزخان بختیاری می دانند از این رو اکثر اهالی نام خانوادگی عزیزخانی دارند. روستای ارکین به مناسبت چشم اندازهای کوهستانی دارای مناظری زیبا و باغستانهای انگور و گردو و بادام جلوه ای خاص دارد.

 

در روستای آقچه کند ابهر هم نزدیک به 50 خانوار بختیاری باقی مانده است که بیشتر اهالی نام خانوادگی یوسفی و بختیاری دارند و گویش این روستا نیز به زبان دودانگه ای می باشد.

 

روستای "شی ورین" چون دیگر روستاهای منطقه به زبان بختیاری دودانگه ای گپ می زنند و تقریبا نام خانوادگی همه ساکنان روستا بختیاری است. گویش اهالی چون دیگر روستاهای منطقه دودانگه بختیاری دودانگه ای است. [4] اکنون بختیاریهای ضیاآباد و روستاهای ساج و شاکین با وجود بختیاری تباری شان، ترک زبان شده اند و جز چند تن پیرزن و پیرمرد کسی زبان بختیاری سخن نمی داند.  

 

زبان دودانگه آمیخته ای از واژگان کهن بختیاری و نیز واژگان امروزین گویشوران بختیاری و زبان لُری ثلاثی است. همچنین زبانهای تاتی کهن، تالشی و ترکی هم در این زبان دخیل بوده اند.

 

علت احتمالی حضور بختیاری در شهرستان ابهر

از آنجایی که قشون بختیاری در لشکر کشی ها و محافظت از مرزها از پیشگامان سپاهیان ایران زمین در گذشته بوده اند  برخی از املاک دولتی را بعنوانهای پاداش خدمات دولتی و لشکری و نیروهی دیوانی به سران بختیاری می دادند. [5] این امکان وجود دارد که حضور بختیاریها در دودانگه در دوره ی اوایل صفویه صورت گرفته باشد.[6]

 

   https://t.me/s/diearr4mb?before=4718

 

[1] نام ابهر از آب + هر تشکیل شده و در زبان تاتی به معنی آب آسیا است. ریزآبه های "ابهر رود" از قدیم آسیاب های زیادی را به چرخش در می آورده است. واژه " هَر" به قول آقای حسنخانی به معنی آسیاب کردن است و این درست می نماید چرا که دگرگونگی حرف " ه " به  " الف " در واژگان لُری بختیاری و نیز زبان پهلوی  یک قاعده می باشد و فعل مصدر " اَردن " در بختیاری همان "آرد کردن"  یا آسیاب کردن است و"اَو هر" و "اَو اَر "ow   ar "  در زبانهای تاتی باستان و پهلوی و هم اکنون لُری بختیاری خویشاوندی و هم ریشگی های نزدیک و یکسانی به هم دارند.

[2] یکی از دغدغه های بنده همیشه این بوده است که چرا سعی می شود تا نامهای نشانه  اصلی حتمن دگرگونه شود گویی این کار یک حکم لایزال است که به هرجا سرک می کشد. در این راستا دگرگونگیهایی که موجب بومی زدایی نامهای و مکانها می شود آشکارا ست.  چه می شود اگر نوشته شود "روستای براَفتو" اما در تابلو  روستا و توی نقشه و نامه های اداری  می بینیم "برآفتاب" و این اتفاق در حوضه های جغرافیای بختیاری و لرنشین چشمگیر است. مثلا منطقه شیمبار» را به شیرین بهار که دو معنی دور از هم دارند و بَرد نشانده را بَرنشانده ثبت و جایگزین می کنند این داستان تا آنجا پیش می رود که به تغییر کردن نام طایفه ها در شناسنامه های افراد هم سرایت می کند (طایفه ی گندلی به قندعلی تبدیل شده که معنی گندل که گونه ای از گیاه بهاره است با قندعلی چقدر با هم بیگانه و فاصله مند اند. تغییر نام مکان (نشانه ها) به آن معنا که سازمانهای دولتی ذیربط بر سر نامهای کهن که بار فرهنگی بسیار دارند و با تغییر دادن آن به ذوق سلیقه شخصی شان می آوردند جز آسیب های فرهنگی و گمراه نمودن آیندگان پیامدی در پی نخواهد داشت.

 

[3] در گویش دودانگه ای منظور از "جّغه تِی" (جغتایی) ورود واژه های مختلف از زبان های دیگر به زبان است که احتمالا ترکیب نامناسب، ناهمگون و نامفهومی را ایجاد میکند. اما در اصل منظور از زبان جغتایی زبانی است که دیگر وجود ندارد. در خصوص زبان جغتایی باید گفت "زبان جغتایی یکی از زبانهای منقرض شده ترکی در بار تیموریان بوده است. این زبان در عصر خود یک زبانی ادبی بوده و عضو خانواده زبانهای آلتایی که تا اوایل قرن بیستم  بعنوان زبان واسطه ادبی آسیای مرکزی بود و از ادیبان این ادبیات امیر علیشیر نوایی را می توان نام برد که کتاب "بابرنامه" را در دربار بابریان گورگان هندوستان نوشت. این زبان یکی از پیشرفته ترین زبانهای ترکی میانه بود. از وارثین مدرن این زبان هم اکنون زبان ازبکی است که مردم ازبک در ازبکستان و برخی طوایف در مرز چین و افغانستان تکلم می کنند"

[4] دکتر داریوش اکبر زاده در سال 1387پژوهش علمی پیرامون گویش بختیاری های ابهر را در منطقه ارکین انجام داد که در کنفرانسی در کشور لهستان ارائه شد.

[5] این رسم از دوره های گذشته و حتا ایران باستان هم وجود داشت به گونه ای که در دوران سلجوقی به صورتهای اقطاع، و در دوره ی مغول سیورغال و در دوره های صفویه تا قاجار به صورت تیول سند می زدند.

[6] گویند در زمان شاه اسماعیل یکم صفوی شاه ایران مطلع شد که سلطان سلیم عثمانی به ایران لشکر کشیده ومردم آذربایجان را بخاک وخون کشیده است، لذا شاه اسماعیل برگشت و با پیک از مردم ایران درخواست نیرو کرد و هرقومی لشگری تهیه و به سمت آذربایجان حرکت کرد. در این میان 4000 نفر لربختیاری از همه طوایف به کمک رفتند. پس از خاتمه جنگ برخی از آنها به موطن برنگشتند و در زنجان وقسمت های بالا تر سکنا نمودند.


رییس جمهور ایران در پیام‌های جداگانه ای ضمن تبریک فرا رسیدن نوروز و آغاز سال ۱۳۹۹ هجری شمسی به سران کشورهای حوزه تمدن نوروز (افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، آذربایجان، ترکمنستان، ارمنستان، ترکیه، قزاقستان، قرقیزستان، عراق و ازبکستان) گفت:مناسب است با تجمیع امکانات دارویی و درمانی، همدیگر را یاری کنیم تا با غلبه بر این ویروس مهاجم، جشن نوروز را به مراسم تأمین سلامت و برکت ملت‌های خود تبدیل کنیم.

 

 

پ.ن: سال جدید را بهتر دریابید. ماههاش رو، هفته هاش رو، روزهاش رو؛ عیدتون مبارک خوانننده‌های دوست داشتنی‌ام.


دلم نیامد ناسپاسی و تیکه انداختن آن شیخ بادیه نشین به محضر مشهد مقدس را بی‌پاسخ بگذارم. قصد داشتم امروز مطلب مفصلی بنویسم که دو موضوع نظرم را عوض کرد. یکی اینکه امروز سالگرد به پیامبری مبعوث شدن حضرت محمد مصطفی(ص)» هست و دو اینکه دیشب پاسخ جناب آقای حجت‌اسلام کاشانی به جملات غیر علمی آن شیخ را دیدم.|اینستاگرام| در انتها پیشنهاد می‌کنم دقیقه دو تا پنج این ویدیو را هم ببینید که این شخص وقتی حس میکند آخرین لحظه زندگیشه توهمات و مرزهایی به نام مذهب را نادیده می‌گیرد.|Aparat|


سوره‌های قرآن کریم دارای ویژگی های مشترک زیر هستند:
1/ در هر سوره جریان حق و باطل از وجهی تبیین شده.
2/ موضوع هر سوره انسان است و بقیه مسائل برای رشد انسان مطرح می‌شود.
3/ در پس زمینه و یا متن هر سوره از انسانهای هدایت‌یافته و انسانهایی گمراه و هادیانی الهی سخن گفته است.
4/هر سوره ما را به اسمی از اسماء خداوند نزدیک می‌کند.


اخوت: روشهای تدبر قرآن به قرآن ج5
سوال: مگر مبنای تفسیر قرآن به قرآن در مقدمه المیزان این نبود که تمام چارچوبهای ذهنی و ایسمی را کنار بگذاریم؟ نظر شما درباره این شاخصه‌ها و اساسا سبک تدبر آقای اخوت(اگر با آن آشنا هستید) چیست؟


نوشتن فرایند بسیار عجیبیه که محتویات ذهن نویسنده رو به طرزی معجزه وار میاره روی سطرهای محسوس دفترش. minashirdell نکته: نشر دانش، انتقال تجربه، بیان دیدگاهها و اطلاع‌رسانی از کاربردهای وبلاگنویسی دانسته شده است.

 

ضمن تشکر از احساس مسئولیت آقای نَقل بلاگ، دکتر صفایی‌نژاد، آقاحامد و سایر دوستان درقبال وضعیت سایت بیان که گویا به‌خاطر برخی مشکلات، خدمات فنی اش بیش از یک سال است که هیچ ارتقایی نکرده است. به پیشنهاد دوستان مطلبی درباره فعالیت بیان و نویسندگان آن نوشته ام که امیدوارم مفید باشد:


اول برویم سراغ مشکل نیرو و تجهیزات و مکان، اگر تیم بیان با چنین مشکلاتی روبرو است به نظرم آخرین راهش(تاکید می‌کنم که این راه آخر هست و خوبه که دوستان ایده‌های غیرانتفاعی بدهند) این است که مشکلش از بودجه فرهنگ عمومی» حل شود. حالا اگر راه های دیگری پیدا نشد من پیشنهاد می‌کنم یه نامه بزنیم به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا کمیسیون فرهنگی مجلس یا وزارت آموزش و پرورش و بگیم که ما جمعی از نویسندگان مردمی و وبلاگنویس هستیم که سالهاست در سایت وزین بیان دات آی آر اقدام به تولید محتوای فرهنگی اجتماعی، خانه داری و درسی نموده ایم و اینک پس از تهیه شدن هزاران محتوا و محصول فرهنگی بومی سایت بیان از نظر فنی دچار مشکل شده است و نیاز به حمایت مالی دارد.

 

 

لازم به ذکر است حدود نزدیک به هزار نویسنده فعال اعم از دانشجویان و فارغ التحصیلان رشته های مختلف، دانش آموزان نخبه، ون خواهر و برادر حوزه های علوم دینی(حدود 12 درصد)، در بستر وبلاگ بیان مشغول به فعالیت می‌باشند که روزانه در حال تولید محتواهای فرهنگی و موثر در فضای مجازی هستند.

 

 

فلذا از آن نهاد محترم خوااااهشمند است در صورت امکان بودجه ای جهت ادامه کار سایت تولید محتوای بیان معرفی بفرمایید. سایت بیان متعد می‌شود گزارشی کمی و کیفی از فعالیتهای سالانه خود را به نهاد مذکور ارائه نماید.

 

 

نکته مهم دیگر اینکه آن نهاد تامین‎کننده بودجه ما باید حتما از نهادهایی باشد که مستقیما ماموریت ذاتی اش فرهنگ باشد. چرا که اکثر نهادها علاقه خاصی دارند که ورودی هم به عرصه فرهنگ و مشخصا تولید محتوا در فضای مجازی داشته و دارند. بی شک این ورود، غیرتخصصی، تفننی و مقطعی بوده و کاملا تابع نظر مدیر فعلی نهاد مذکور است. چرا که آن نهاد ماموریت اولیه ای درخصوص کار فرهنگی ندارد و اعتقادی به کار زیرساختی هم ندارد. بنابراین نهاد تامین‎کننده بودجه بیان باید حتما ماموریت ذاتی اش فرهنگ باشد.

 

 

پیشنهاد دیگرم هم این است که تیم بیان علاوه بر تقویت تیم فنی، یک شورای تگذاری با هدف ارتقای راهبری و مباحث آموزشی و غیره. متشکل از نویسندگان وبلاگ تشکیل بدهند. این شورا می تواند به صورت دو سالانه از طرف وبلاگنویسان انتخاب گردد که طبیعتا منجر به پویایی بیان و افزایش پتانسیلهای این سایت در راستای تولید محتوای موثر در سطح کشور گردد.

 

 

حرف آخرم این است که من خیال می‌کنم شاید موسسان اهداف اصلی خودشان را فراموش کرده اند یا گمان می‌کنند این هدفها دیگر ارزش خود را از دست داده است. در این صورت پیشنهاد می‌کنم که هم نویسندگان و تولیدکنندگان محتوا و هم گردانندگان سایت، دو مرتبه همگی بر این اهداف تمرکز کنیم و با نیت‌های خالص شده و تلاش برای خدمت به جامعه و فرهنگ و مردممان حیات دیگری به بیان بدهیم.

 

 

دعوت: پیشنهاد می‌کنم به پویش کمکی از ما برمیاد» کمک کنید. |LINK|


بامبوها ویژگی های جالبی دارن.

طبق اقوال، این گیاه در ابتدای زندگیش تا 5 سال تقریبا رشدی نداره.

البته در این دوره باید بهش آب و مواد مورد نیازش برسه، وگرنه میمیره

 

پس از اون طی سه چهار ماه، حدود 30 تا 40 متر رشد میکنه

بعضی از گونه‌هاش هر یه ربع 1سانت رشد میکنه یعنی تقریبا روزی 1 متر!

 

و نکته جالب بعدی اینکه، این گیاه درخت نیست علفه!

این گیاه رو به اسم خِیزَران هم میشناسن.

پ.ن: رشد عجیب درخت بامبو ||Aparat||

بازنشر از |ruzmarregi|


هو/

دچار - به زعم بنده - بیش از آن که فیلسوف، باهوش و حتی بلاگر و فیش نگار باشد، یک آدم دغدغه مند است. دغدغه، اعم از دغدغه های فردی یا اجتماعی.

نقطه ی قوتش این است که نمی نشیند تا دغدغه هاش رفع شوند؛ بلکه در تلاش است تا قدمی در جهت رفعشان بردارد. دچار دارد خودش و اطرافیانش را وادار به تفکر، تحقیق، مباحثه، نقد و تفسیر می کند.

نقطه ضعفش اما در دو چیز است:
یکی فاصله ی زیادی که بین مجاز و واقعیت وضع کرده؛ که این مسئله در تعاملات، واکنش ها و حتی رفتارهای شخصی اش بروز پیدا می کند. به قدری که به طور حتم بین شخصیت دچار در واقع، و دچارِ فیش نگار، اختلاف بسیار است. حال آن که مجاز و واقعیت، هر دو ذیل حقیقت تعریف می شوند. این مسئله ی ظریف، در درازمدت جوانه ی تضادهای شخصیتی را در روان آدمی می کارد. که این یک مسئله شخصی بود.

دیگر آن که جنس حرف هاش - در عام - یکنواخت، قابل پیش بینی و کاملاً نشأت گرفته از دغدغه ها، دانسته ها و علایق شخصی اوست. این حرف های یکنواخت، گاهی در عمل ناقص انتخاب، بریده بریده نقل و ابتر بیان می شوند. در این باب پاسخ به این سؤال می تواند کمک کند: "کدام یک خطرناک تر است: نادان یا کسی که ناقص می داند؟" که این یک مسئله اجتماعی بود.

هر چه باشد، وجوه مثبت بر منفی می چربد.
عملیاتی کردن دغدغه ها و دست روی دست نگذاشتن، دچار را دچار کرده. و الحق تلاش های زیاد او که شاید در بلاگستان بی نظیر باشد.
خداوند ضعف ها را جبران کند و به تلاش ها جزای خیر دهد. ان شاءالله.

دوستِ مجازیِ حقیقی خیلی کوچکت :)


دوست ندارم آمدنت را مرور کنم، سخت است برایم بازگو کردن عبورت از تدبیر و حتی امید، مهم تر از دیروزی که گذشت و فردایی که معلوم نیست با چه شکلی بیاید الانِ من است.

 

 

تو مرزها را شکافتی و در دل دنیا خودت را جا دادی. وارد کشورم شدی، رسیدی به شهرم، الانِ من را تحت تاثیر قرار دادی، غمگینم کردی. به خودت نبال برای درگیر کردنمان، بال و پَری که هم نوعانم به تو دادند بزرگت کرد، بال و پَری به نام بی توجهی، بی دقتی و شوخی گرفتن های احمقانه.

 

 

کرونای نامهربانِ اینروزها من به اندازه خودم، فردیتم، حق شهروندی ام و بعنوان موجود زنده‌ای که روی این کُره خاکی و آبی نفس می‌کشد حق اظهار نظر دارم و آزادم برایت آرزوی مرگ کنم، امیدوارم خیلی زود گام های منحوست بریده شود.

 

 

اگر خواستی برای ماندگاری اسمت در تاریخ برای بعد از مرگت یادداشتی بنویسی، لطفا اسم همدست‌هایت را هم بنویس، تو که هر روز شاهد جدال تن به تن بچه‌های درمان با خودت هستی! بنویس که اجسامی وجود داشتند هم شکل دشمنانت، جان داشتند، نفس می‌کشیدند، دست و پا و دماغ داشتند، مو و سر داشتند ولی شعور نداشتند، بنویس که بی‌شعوریشان تا چه اندازه در راستای اهدافت بود. راستی چقدر ذوق می‌کنی بابت جاده های شلوغ و پُرتردد؟!


پدرخانمم عکس دکور جدید خونه‌مون رو که دید گفت چرا اینقدر کتاب دارین؟ بعد پرسید خب بگو ببینم آخرین کتابی که خوندی چی بوده؟! و من نتونستم و اصلا یادم نبود چه کتابی خونده ام. بگذریم که خیلی کم کتاب خونده ام این مدت. البته الان یادم اومد؛ اولین کتابی که توی تعطیلات نوروزی خوندمش تب مژگان» بود.


سوره‌های قرآن کریم دارای ویژگی های مشترک زیر هستند:
1/ در هر سوره جریان حق و باطل از وجهی تبیین شده.
2/ موضوع هر سوره انسان است و بقیه مسائل برای رشد انسان مطرح می‌شود.
3/ در پس زمینه و یا متن هر سوره از انسانهای هدایت‌یافته و انسانهایی گمراه و هادیانی الهی سخن گفته است.
4/هر سوره ما را به اسمی از اسماء خداوند نزدیک می‌کند.


اخوت: روشهای تدبر قرآن به قرآن ج5
سوال: مگر مبنای تفسیر قرآن به قرآن در مقدمه المیزان این نبود که تمام چارچوبهای ذهنی و ایسمی را کنار بگذاریم؟ نظر شما درباره این شاخصه‌ها و اساسا سبک تدبر آقای اخوت(اگر با آن آشنا هستید) چیست؟ + المیزان: مقدمه مولف


بامبوها ویژگی های جالبی دارن. این گیاه در ابتدای زندگیش تا 5 سال تقریبا رشدی نداره. البته در این دوره باید بهش آب و مواد مورد نیازش برسه، وگرنه می‌میره..

 

پس از اون طی سه چهار ماه، حدود 30 تا 40 متر رشد می‌کنهبعضی از گونه‌هاش هر یه ربع یک سانتی‌متر رشد می‌کنه! یعنی تقریبا روزی یک متر! بازنشر از |ruzmarregi|

 

پ.ن: رشد عجیب درخت بامبو ||Aparat||

 


شاید برای شما جالب باشد که در شهرستان ابهر واقع در استان زنجان، درحال حاضر بیش از پانصد خانوار بختیاری در ۵ روستای درسجین، ارکین، آقچه کند، شیرین و خلیفه حصار زندگی می‌کنند. |More| در ادامه خلاصه بخشهایی از سفرنامه یک پژوهشگر اهل خوزستان درخصوص وضعیت روستاهای بختیاری نشین شهرستان ابهر که در سال 1396 نوشته شده است را با هم می‌خوانیم.

 

 

شهر ابهر، دومین شهر بزرگ استان زنجان است. ابهر در قدیم  اوهر نامیده می شده است. یاقوت حموی از ابهر به نام " اَوهر " یاد کرده است و در فرهنگ دهخدا " آوهر " آمده است. [1] برای رسیدن به منطقه دودانگه که محل ست بختیاریهاست، باید از شهر ابهر حدود 16 کیلومتر به سمت جنوب رفت.

 

پس از طی مسافتی به تابلوی روستای بختیاری نشین "دره سجین" که در تابلو "درسجین" نوشته شده است می رسیم و ادامه همین جاده به روستاهای "آقجه کند"، "شیورین"، خِلفِسار که در تابلو (خلیفه حصار)، روستای "میلان" و روستای "ارکین" که آخرین روستای منطقه دودانگه و در بُن بست کوهها است ختم می شود. [2]

 

دره سجین مرکز بخش مرکزی ابهر و منطقه است و 611 خانوار بختیاری دارد که هنوز به زبان بختیاری تکلم می‌کنند. اهالی این مرکز از 5 طایفه  تشکیل شده اند از قبیل "عزیزخانی ها " اولاد ِ اسی خان بزرگ " دودانگه ای ها " نوادگان عظیم خان بختیاری "طایفه قدیمی بختیاری"  و " طاهریها  اولاد حاج صالح " و طایفه رجبی ها.

 

در روستای خلیفه حصار چندین نام خانوادگی بیشتر از بقیه است، شاید به ترتیب فراوانی اینگونه باشد: ، حسنخانی، قدیمی و ناصری می باشند. خلیفه حصار دارای 65 خانوار بختیاری می باشد که نسبت به جمعیت بیشترین تحصیلکردگان در منطقه دودانگه از این روستا هستند، که در ادارات ابهر – خرمدره – زنجان و قزوین مشغول فعالیت هستند.

 

در روستای خلیفه حصار بعد از مقطع ابتدایی پسرها معمولا با طی بیش از دو کیلومتر به صورت پیاده از راه های میانبر و مالرو روستایی و یا جاده اصلی در برف و باران به مرکز بخش یا همان روستای دره سجین میرفتند، اما دخترها معمولا برای ادامه تحصیل به شهرهای اطراف مانند ابهر و زنجان یا تهران میرفتند.

 

یکی از اهالی روستا خانم زهرا ناصری شاعره بختیاری که ساکن ابهر است و به زبان مادری شعر میگوید. اما شعر فولک در اینجا بیشتر تحت تاثیر شعر ترکی قرار دارد و بیشتر فولک ترکی در مراسمات شادی جای خود را به فولک بختیاری که در گذشته رواج داشت داده است.

 

آفتح اله ناصری پیرمردی که چوب دستی اش را به کمرش گرفته است در یکی از کوچه های روستای خلیفه حصار می بینیم که دارد به سمت باغش می رود.  پس از احوالپرسی ما را به باغش دعوت می کند. مرد خوش مشرب و خوش اخلاقی ست. در زیر درخت گردوی کهنسالی فرش می گستراند.از او خواستم تا آنچه از حکایت بختیاری های اینجا می داند بگوید.

 

آفتح اله گفت: به زون ِخمون صحبت کنُم متوجه اِبان؟ بخاطر یاداشت کردن واژگان دودانگه ای در میان گفتارش از او خواستیم تا به دودانگه ای گپ بزند. آفتح اله با خنده و شوخی گفت زبان لُری ما دیگه "جِغه تِی" (جغتایی) شده.[3]

با عبور از یک پل کوچک در ضلع جنوبی باغ به زمینهای روستای میلان می رسیم. فردی را در حال کشاورزی می بینم. نامش محمود قدیمی است می گفت از 25 خانوار ساکن این روستا فقط سه خانوار باقی مانده است. اگر وضع کم آبی و عدم امکانات ادامه داشته باشد معلوم است ما باید محصول کمتری بکاریم و در نتیجه برداشت کمتری نصیبمان  شود، طبیعی است که مجبوریم چون دیگر خانواده ها و یا دیگر جوانان روستاهای اطراف اینجا را ترک کنیم و آواره تهران شویم.

***

اهالی روستای ارکین خود را از فرزندان عزیزخان بختیاری می دانند از این رو اکثر اهالی نام خانوادگی عزیزخانی دارند. روستای ارکین به مناسبت چشم اندازهای کوهستانی دارای مناظری زیبا و باغستانهای انگور و گردو و بادام جلوه ای خاص دارد.

 

در روستای آقچه کند ابهر هم نزدیک به 50 خانوار بختیاری باقی مانده است که بیشتر اهالی نام خانوادگی یوسفی و بختیاری دارند و گویش این روستا نیز به زبان دودانگه ای می باشد.

 

روستای "شی ورین" چون دیگر روستاهای منطقه به زبان بختیاری دودانگه ای گپ می زنند و تقریبا نام خانوادگی همه ساکنان روستا بختیاری است. گویش اهالی چون دیگر روستاهای منطقه دودانگه بختیاری دودانگه ای است. [4] اکنون بختیاریهای ضیاآباد و روستاهای ساج و شاکین با وجود بختیاری تباری شان، ترک زبان شده اند و جز چند تن پیرزن و پیرمرد کسی زبان بختیاری سخن نمی داند.  

 

زبان دودانگه آمیخته ای از واژگان کهن بختیاری و نیز واژگان امروزین گویشوران بختیاری و زبان لُری ثلاثی است. همچنین زبانهای تاتی کهن، تالشی و ترکی هم در این زبان دخیل بوده اند.

 

علت احتمالی حضور بختیاری در شهرستان ابهر

از آنجایی که قشون بختیاری در لشکر کشی ها و محافظت از مرزها از پیشگامان سپاهیان ایران زمین در گذشته بوده اند  برخی از املاک دولتی را بعنوانهای پاداش خدمات دولتی و لشکری و نیروهی دیوانی به سران بختیاری می دادند. [5] این امکان وجود دارد که حضور بختیاریها در دودانگه در دوره ی اوایل صفویه صورت گرفته باشد.[6]

 

   https://t.me/s/diearr4mb?before=4718

 

[1] نام ابهر از آب + هر تشکیل شده و در زبان تاتی به معنی آب آسیا است. ریزآبه های "ابهر رود" از قدیم آسیاب های زیادی را به چرخش در می آورده است. واژه " هَر" به قول آقای حسنخانی به معنی آسیاب کردن است و این درست می نماید چرا که دگرگونگی حرف " ه " به  " الف " در واژگان لُری بختیاری و نیز زبان پهلوی  یک قاعده می باشد و فعل مصدر " اَردن " در بختیاری همان "آرد کردن"  یا آسیاب کردن است و"اَو هر" و "اَو اَر "ow   ar "  در زبانهای تاتی باستان و پهلوی و هم اکنون لُری بختیاری خویشاوندی و هم ریشگی های نزدیک و یکسانی به هم دارند.

[2] یکی از دغدغه های بنده همیشه این بوده است که چرا سعی می شود تا نامهای نشانه  اصلی حتمن دگرگونه شود گویی این کار یک حکم لایزال است که به هرجا سرک می کشد. در این راستا دگرگونگیهایی که موجب بومی زدایی نامهای و مکانها می شود آشکارا ست.  چه می شود اگر نوشته شود "روستای براَفتو" اما در تابلو  روستا و توی نقشه و نامه های اداری  می بینیم "برآفتاب" و این اتفاق در حوضه های جغرافیای بختیاری و لرنشین چشمگیر است. مثلا منطقه شیمبار» را به شیرین بهار که دو معنی دور از هم دارند و بَرد نشانده را بَرنشانده ثبت و جایگزین می کنند این داستان تا آنجا پیش می رود که به تغییر کردن نام طایفه ها در شناسنامه های افراد هم سرایت می کند (طایفه ی گندلی به قندعلی تبدیل شده که معنی گندل که گونه ای از گیاه بهاره است با قندعلی چقدر با هم بیگانه و فاصله مند اند. تغییر نام مکان (نشانه ها) به آن معنا که سازمانهای دولتی ذیربط بر سر نامهای کهن که بار فرهنگی بسیار دارند و با تغییر دادن آن به ذوق سلیقه شخصی شان می آوردند جز آسیب های فرهنگی و گمراه نمودن آیندگان پیامدی در پی نخواهد داشت.

 

[3] در گویش دودانگه ای منظور از "جّغه تِی" (جغتایی) ورود واژه های مختلف از زبان های دیگر به زبان است که احتمالا ترکیب نامناسب، ناهمگون و نامفهومی را ایجاد میکند. اما در اصل منظور از زبان جغتایی زبانی است که دیگر وجود ندارد. در خصوص زبان جغتایی باید گفت "زبان جغتایی یکی از زبانهای منقرض شده ترکی در بار تیموریان بوده است. این زبان در عصر خود یک زبانی ادبی بوده و عضو خانواده زبانهای آلتایی که تا اوایل قرن بیستم  بعنوان زبان واسطه ادبی آسیای مرکزی بود و از ادیبان این ادبیات امیر علیشیر نوایی را می توان نام برد که کتاب "بابرنامه" را در دربار بابریان گورگان هندوستان نوشت. این زبان یکی از پیشرفته ترین زبانهای ترکی میانه بود. از وارثین مدرن این زبان هم اکنون زبان ازبکی است که مردم ازبک در ازبکستان و برخی طوایف در مرز چین و افغانستان تکلم می کنند"

[4] دکتر داریوش اکبر زاده در سال 1387پژوهش علمی پیرامون گویش بختیاری های ابهر را در منطقه ارکین انجام داد که در کنفرانسی در کشور لهستان ارائه شد.

[5] این رسم از دوره های گذشته و حتا ایران باستان هم وجود داشت به گونه ای که در دوران سلجوقی به صورتهای اقطاع، و در دوره ی مغول سیورغال و در دوره های صفویه تا قاجار به صورت تیول سند می زدند.

[6] گویند در زمان شاه اسماعیل یکم صفوی شاه ایران مطلع شد که سلطان سلیم عثمانی به ایران لشکر کشیده ومردم آذربایجان را بخاک وخون کشیده است، لذا شاه اسماعیل برگشت و با پیک از مردم ایران درخواست نیرو کرد و هرقومی لشگری تهیه و به سمت آذربایجان حرکت کرد. در این میان 4000 نفر لربختیاری از همه طوایف به کمک رفتند. پس از خاتمه جنگ برخی از آنها به موطن برنگشتند و در زنجان وقسمت های بالا تر سکنا نمودند.


و فرمودند نوشتجات خود را محفوظ دارید که در آینده به آنها نیاز پیدا می‌کنید: اِحْتَفِظُوا بِکُتُبِکُمْ فَإِنَّکُمْ سَوْفَ تَحْتَاجُونَ إِلَیْهَا .

من هنوز بعضی از جزوه های دانشگاه( اونهایی که توی دفتر هشتاد برگ نوشته ام) رو دارم. 


یک: سریال مانکن (به کارگردانی حسین سهیلی‌زاده و فیلمنامه‌ بابک کایدان) در سال 1398 در شبکه نمایش خانگی تولید و منتشر شد.

 

دو: کایدان: سریال ما پیام غیراخلاقی ندارد؛ چراکه اگر داشت مطمئن باشید قبل از ارشاد مردم واکنش نشان می‌دادند اما خب به هر حال نزدیک شدن به خط قرمزها لازمه سریال‌سازی است.

 

سه: شاید بتوان نکته‌ی مثبت سریال مانکن توجه به وجود مافیاهایی بود که در برخی ساختارهای اداری دارای نفوذ و نفوذی هستند که البته به تلخ ترین و مخرب ترین شکل ممکن مطرح شد.

 

کایدان درباره شخصیت پردازی اخگر با بازی محمدرضا فروتن گفت: آنچه که خودم ایده‌آلم بود این بود که اخگر فساد بیشتری در شخصیتش داشته باشد و یک سمت و عنوان بالایی داشته باشد اما از من خواسته شد او را مامورنما و قاضی‌نما جا بزنم اما من دوست داشتم او را قاضی فاسد اخراج شده تصویر کنم که مخالفت شد.

 

چهار: اما نکته منفی ماجرا که به نظر می‌رسد موثر اصلی آن نویسنده‌ی سریال باشد پایان تلخ» یک سریال است.

 

پنج: ماجرای سریال از این قرار است که پسری فقیر به نام کاوه (امیر حسین آرمان) بخاطر تنگ‌دستی و قرض‌های پدرِ زندانی‌اش، با یک زن ثروتمند(مریلا زارع) به صورت صوری ازدواج می‌کند تا بتواند پدرش را از زندان آزاد کند. کاوه در این معامله مجبور می‌شود با دختر مورد علاقه اش به نام همتا قطع رابطه کند و البته در طول سریال دوباره همدیگر را پیدا می‌کنند و در قسمت پایانی در روز عقد کاوه و همتا بر اثر یک اتفاق عجیب و نادر و تلخ به هم نمی‌رسند.

 

شش: فرق داستان با واقعیت: ماجراهای واقعی(تلخ و شیرین زندگی ما) اگر چه برای ما پایانش باز است اما برای کارگردان آن(سرنوشت) مشخص است. اما بیننده ای که 26 قسمت سریال را می‌خرد و تماشا می‌کند توقع دارد که نویسنده کمی به خود زحمت داده باشد و یک پایان مناسب یا راه حل مفیدی برای ماجراها ارائه بدهد؛ نه اینکه حقد و غضب و کینه خودش نسبت به دستگاه عدلیه را بر سر بیننده خالی کند! و چنین پایان غیر واقعی و زننده‌ای که شاید از بی‌رحمی روح نویسنده بیرون می‌آید را رقم بزند. کاوه که همیشه در سخت ترین شرایط بهترین راه حل ها به ذهنش می‌رسید و نقش‌های مثبت سریال را نجات می‌داد در قسمت آخر بر خلاف منطق داستان، و بدون توجه به پیگیری‌های قضایی پرونده اخگر و برادرش، ماجرا به تلخ ترین شکل ممکن به پایان رسید. حتی بهرام که همیشه در این مواقع ناجی نقش اول سریال بود را هم برخلاف تصور و توقع بیننده حذف کردند! تا چنگال های کثیف خودشان را بر روح و روان مخاطب ایرانی بکشند.

 

https://www.aparat.com/v/B7MmF

 

 

هفت: این سریال که تمام شد احساس کردم باید برای خودم محافظ استخدام کنم؛ یا حداقل اسلحه ای داشته باشم. (آدم باید خیلی به خودش فشار بیاورد تا باور کند که این سریال از جایی پول نگرفته باشد برای تخریب دستگاه قضایی کشور و صدمه زدن به احساس امنیت مردم.) این بود انتقاد من به وضعیت اخلاقی سریال مانکن و به هیچ وجه این سریال را سازنده نمی‌دانم و دیدن آن را پیشنهاد نمی‌کنم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شخصیت ها و بازیگران سریال مانکن


سریال مانکن یکی از آثار پربازیگر با شخصیت‌های گوناگون به حساب می‌آید. در این قسمت با برخی از شخصیت‌های اصلی این سریال بیشتر آشنا می‌شویم. در انتهای این بخش می‌توانید فهرست کامل اسامی بازیگران را مشاهده کنید.

کاوه (امیرحسین آرمان)

سریال مانکن

کاوه پسر جوانی‌ست که خانواده‌اش وضع اقتصادی چندان خوبی ندارند. او با دختری به نام همتا آشنا شده و به نظر می‌رسد که عاشق یکدیگر هستند؛ اما کاوه بنا به دلایلی که در ابتدا مشخص نیستند، از همتا جدا می‌شود. کاوه خودش را به پول فروخته و به ازدواجی ناخواسته تن داده است. امیرحسین آرمان که نقش کاوه را ایفا می‌کند، متولد 14 آبان 1361 در تهران است.

 

همتا (نازنین بیاتی)

نام بازیگران سریال مانکن

همتا دختر ساده‌ایست که به راحتی عاشق کاوه شده است. او که و ناپدری‌اش زندگی می‌کرد، از آن‌ها جدا می‌شود و به خانه مادربزرگش می‌رود تا با او زندگی کند؛ اما مدت زیادی طول نمی‌کشد که بنا به دلایلی آنجا را هم باید ترک کند. همتا که کاوه رهایش کرده است، به‌صورت اتفاقی با مردی به ظاهر ثروتمند و قدرتمند به نام اخگر کوهسنگی آشنا می‌شود. نقش همتا را نازنین بیاتی بازی می‌کند. بیاتی متولد 15 دی 1368 در تهران است.

 

اخگر کوهسنگی (محمدرضا فروتن)

نظرات در مورد سریال مانکن

اخگر کوهسنگی مرد مرموز و ثروتمندی است که همتا را از دردسر نجات می‌دهد. نقش اخگر کوهسنگی توسط محمدرضا فروتن ایفا می‌شود. فروتن متولد 7 دی 1347 است.

سلمان صوفیان (حسین پاکدل)

سریال مانکن

سلمان پدر کاوه است که به دلایلی به زندان افتاده است و کاوه سخت تلاش دارد که او را از زندان بیرون بیاورد؛ تا جایی که حتی حاضر می‌شود تن به ازدواجی ناخواسته در قبال پول بدهد. کاوه با این ازدواج، بدهی‌های پدرش را صاف می‌کند و او را از زندان بیرون می‌آورد؛ اما خبر ندارد زنی که با او ازدواج کرده درواقع دشمن پدرش و معشوقه سابق اوست.حسین پاکدل که نقش سلمان را ایفا کرده، متولد سال 1338 در اصفهان است.

کتایون صوفیان (مریلا زارعی)

بازیگران سریال مانکن

کتایون صوفیان دخترعموی سلمان است و به تازگی در قبال پولی که به کاوه داده، همسر او شده است. کتایون که زن ثروتمندی‌ست از سلمان کینه دارد و به‌دنبال انتقام است. این نقش را مریلا زارعی بازی می‌کند. مریلا زارعی متولد 1353 در اصفهان در سریال‌هایی مانند کلاه پهلوی» محصول سال 1391، پلیس جوان» محصول سال 1380 و هوای تازه» محصول سال 1375 حضور داشته است.

بهرام (فرزاد فرزین)

نقد سریال مانکن

بهرام دوست صمیمی کاوه است و قسمت بامزه سریال مانکن محسوب می‌شود. او پسری دعوایی، اما مهربان و بامعرفت است. فرزاد فرزین خواننده ایرانی متولد 3 تیر 1360 است. تیتراژ سریال مانکن را هم فرزاد فرزین خوانده است.

ژیلا (لیندا کیانی)

نقد و بررسی سریال مانکن

ژیلا کارمند اخگر است که همتا یک بار به صورت تصادفی به او کمک می‌کند؛ از همین طریق هم همتا با اخگر آشنا می‌شود. ژیلا که زیر سایه اخگر، یک آرایشگاه دارد، تبدیل به تنها دوست همتا می‌شود. لیندا کیانی که نقش ژیلا را بازی کرده، متولد 23 شهریور 1359 در شهر آبادان است. این بازیگر که فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد در رشته فلسفه است، حرفه بازیگری خود را از سال 1384 آغاز کرد.


بیانات امام خمینی و رهبر معظم انقلاب برای برخی از دوستان مرجع تحلیل و تصمیم گیری است. از این رو لازم است نکته ای مطرح شود.اینکه بیانات رهبری عموما جهت پیشبرد امور کلی کشور مطرح شده و باید به فراخور شرایط ی روز و فضای موجود حاکم بر دستگاههای اجرایی و فضاهای فرهنگی آن را تحلیل کرد. در این زمینه نظر ارزنده شهید بهشتی درخصوص رهبری اجتماعی اشاره باید در بازخوانی بیانات رهبر مورد توجه قرار گیرد:

شناخت معروف و منکر در بسیاری از موارد، از حدود آگاهیهای فردی فراتر می‌رود و تنها رهبری است که با اطلاعاتی که از هر گوشه جمع می‌شود و آنجا زیر و زبر و موازنه می‌شود، می‌تواند بگوید امروز این کار مصلحت است؛[و شاید] فردا در مورد همان کار می‌گوید مصلحت نیست؛ متأسفانه گاهی در قشر مذهبی ما این نقطه ضعف دیده می‌شود که درباره رهبران از همین مجرا به شک می افتند. می‌گویند آقا، یعنی چه که این آقا دیروز می گفت این کار را بکن، امروز می گوید نکن! معلوم می شود او اصلاً یک رهبر ثابت قدم ثابت رأیی نیست! ما اصلاً رهبری را آن طور که باید هنوز نفهمیده ایم. |1051|

اول ای جان، دَفعِ شَرِ موش کن

بعد از آن در جمع گندم کوش کن

 

بردگی (استثمار) آزادی
کلمه‌ی استثمار به معنی این است که میوه‌ی باغ کسی را دیگری بچیند.(به زور یا کلک) آزادی دو مدل دارد: یکی آزادی از بردگی دیگران(آزادی اجتماعی)؛ دوم رهایی فرد از عادتهای منفی خودش(آزادی معنوی)
 

ناجی انسان

در آزادی اجتماعی: رهبران اجتماعی

 

در آزادی معنوی: وجدان، انصاف، دیانت

 

با توجه به شعر بالا، یک چاله چوله‌هایی در درون ما ممکن است به وجود آمده باشد که این همه زحمت می‌کشیم و سختی‌ها و هزینه‌ها را متحمل می‌شویم و محصولی معنوی را به‌دست می‌آوریم اما عادت‌های منفی ما مثل غیبت، ریا، ظلم به دیگران، شیفتگی به لذت‌ها و غیره ثمره‌ی این همه زحمت و تلاش مان را نابود می‌کنند. آزادی معنوی یعنی آزادی انسان از خودش. یعنی آسودگی وجدانش


در بحران کرونا از نظر فقهی باید زیارتگاه‌های مذهبی به‌دلیل سلامتی مردم بسته می‌شد. در حالی که برخی با نگاه عرفانی به هشدارهای بهداشتی گوش ندادند و همچنان همان رویکرد گذشته خود را تکرار کردند. آیت‌ا. سیستانی به محض مسجل شدن خطر کرونا برای سلامتی مردم اعلام کردند حرم مطهر حضرت علی(ع) باید بسته شود و همه اماکن زیارتی باید بسته شود. اقدام آیت‌ا. سیستانی یک اقدام فقهی است نه عرفانی.

 

 

اتفاقات دیشب قم و مشهد نیز قصه ای است که شروع شده و همان بحث اخباری گری است که دارد وجهی رادیکال پیدا می کند. همان اخباری گری که متاسفانه ما پس از انقلاب بازگرداندیم. این موضوع ریشه در اسماعیلیه و اندیشه اشعری دارد. امروز برخی از متفکران قم هم گفته اند که حتی علامه طباطبایی هم اشعری است.(شب گذشته در پی اعلام تعطیلی حرم حضرت معصومه(س)تعدادی از مردم قم درب ورودی حرم حضرت معصومه(س) را برای جلوگیری از تعطیلی حرم مطهر شکستند.) معترضان شبیه منبری مشهوری هستند که در حرم حضرت معصومه(س)اکثرا به منبر می رود و حرفهایی از شیخیه می زند با این تفاوت که رادیکال شده اند.

 

 

متاسفانه قم تسخیر اخباری گری مشهد و تسلیم شهری در کنار خود از لحاظ عرفانی گری شده به نام کاشان و بدتر از همه از سوی پاردایم وحشتناک تحت عنوان فرهنگستان علوم اسلامی اداره می شود که صداوسیما به مسئولش علامه می گوید، تئوریزه شده است. اولین کاری که فرهنگستان یا همان آکادمی علوم اسلامی کرده زیر سوال بردن فقه جواهری حضرت امام بوده است. امروز همین عرفان فقهی شده، درصدد ایجاد فرقه است. فرقه شیرازی ضد روش و فقه هستند. مدافع عرفان فقهی شده ای هستند که خشونت ایجاد می کند و بدون شک این موضوع در آینده خطر بزرگی برای نظام ایجاد می کند.

 

 

یکی از مهم ترین دلایلی که در قرون وسطی مردم به‌دلیل بیماری‌ها و وضعیت نامناسب بهداشتی جان خود را از دست می‌دادند این بود که به‌صورت عرفانی با علم پزشکی برخورد می‌شد.

 

 

قم در عمل پایتخت دوم ایران است. قم در گذشته از پارادایم فقهی و عقلایی اصفهان و یزد استفاده می‌کرد اما در شرایط کنونی نشانه‌هایی مبنی بر استفاده از پارادایم عرفانی مشهد در این شهر به چشم می‌خورد. این در حالی است که شهرهای همدان و کاشان نیز این رویکرد را تقویت می‌کنند و جنبه‌های عرفانی قم را افزایش داده‌اند. در نتیجه تاثیر مکتب فقهی و عقلانی مکتب نجف بر قم تحت الشعاع قرار گرفته.

 

 

این در حالی است که مکتب قم در برخی مقاطع تاریخی و به‌خصوص در زمان آیت‌ا. بروجردی و حائری شیرازی از نظر عقلی از مکتب نجف نیز پیشی گرفته بود و یک مکتب فقهی، تاریخ‌محور متودیک در این شهر شکل گرفته بود که بقیه مکاتب مذهبی را تحت تاثیر قرار داده بود.

 

 

ولی تبریز همچنان به‌عنوان یک مکتب مذهبی عقلانی باقی مانده و با شخصیت‌هایی مانند آیت‌ا. جعفر سبحانی این مکتب زنده باقی مانده است. در نتیجه آنچه در آینده رخ خواهد داد انقلاب بزرگ پارادایمی است. این پارادایم یا دوباره به میراث اصفهان و قم بازمی‌گردد و یا از صحنه حذف خواهد شد. کرونا نیز این امر را تسریع کرده است.

 

 

بعید نیست که مراجع و علما از سوی این افراد تکفیر شوند و آنها دست به خشونت برند. دور نیست که وقتی به آنها بگویند این نظر مراجع بوده است، مراجع را نیز تکفیر کنند. زمانی که عرفان فقهی و رادیکال می شود نتیجه اش بهتر از این نمی شود. اگر این گونه افرادمعترضان» بر سر کار بیایند همین می شوند. یعنی علی(ع) را به حکم خدا می کُشند.

 

 

یک در مشهد بلند می‌شود و می گوید رئیس جمهور غلط کرده، وزیر غلط کرده، تهران غلط کرده! تهران یعنی چه کسانی؟ کل نظام یعنی تهران. آن ی که می گوید تهران غلط کرده خود فتنه است. چون نمی تواند مستقیم بزرگان را زیرسوال ببرد می گوید تهران غلط کرده است. این ها همان خوارج هستند و ماجرا بسیار جدی است.

 

 

مردم باید هوشیار باشند که تبدیل به خوارج نشوند. ما نباید خط فقه، رهبری، فقها و مراجع را گم کنیم. همان خطر ضد فقاهتی که ریشه در مکتب عرفانی صوفیسم دارد و در آکادمی علوم اسلامی شروع شده، ادامه دارد و متاسفانه در آنجا هیچ دفاعی از فقاهت و نظام فقاهتی نمی‌کنند.

 

اسلاوی ژیژک عنوان کرده کرونا سبب خواهد شد سرمایه‌داری جهانی از بین برود. جامعه جهانی آینده براساس سرمایه‌داری شکل نخواهد گرفت و بلکه براساس مردم‌گرایی و عرف‌گرایی خاصی است که با عدالت‌گرایی عرفی همراه خواهد بود. در نتیجه دیگر با عدالت سوسیالیستی یا عدالت لیبرالیستی مواجه نخواهیم بود.

 

ژیژک: جهان هیچ ایده ای برای تغییر ندارد

 

امروز برخی از موج سوم جهانی شدن نام می‌برند که کرونا یکی از دلایل آن خواهد بود. جریان فاشیسم جهانی و مذهب‌های فرقه‌ای در حال شکست خوردن هستند. در چنین شرایطی مذهب‌های جهانی شکل می‌گیرند که حکمت و عدالت در آن محوریت قرار دارد.


خدا گفت: ای موسی، خواسته ات به تو داده شد. و همانا پیش از این نیز به تو نعمتی بزرگ عطا کردیم. آن گاه که به مادرت آنچه را که باید الهام شود الهام کردیم، که فرزندت را در صندوق بگذار و آن را به رود نیل بیفکن و چنین مقرر کرده ایم که دریا باید او را به ساحل افکند آن گاه فرعون که دشمن من و دشمن اوست وی را از کرانه دریا برمی گیرد. ای موسی، باز هم نعمتی بزرگ به تو ارزانی داشتم، آن گاه که محبّتی از خودم بر تو افکندم تا مجذوب تو گردند و زیر نظر من به تو احسان شود. ترجمه صفوی (بر اساس المیزان)[1]

 

 


[1] سوره مبارکه طه: آیات ‏36 تا ‏39 متن


 

بعضی از اهل قلم دغدغه‌های فرهنگی دارند و در قبال رویدادهایی که در جامعه مشاهده می‌کنند احساس مسئولیت دارند و در این خصوص اقدام به تولیدمحتوا و انشار آن در فضای عمومی می‌کنند.

 

 

طبیعتا این افراد با سه دسته مخاطب مواجه میشوند. دسته اول: مطلب را می‌خوانند و با آن موافق هستند و نویسنده را تایید می‌کنند. دسته دوم: به برخی از مطالب نویسنده انتقاداتی وارد می‌کنند. دسته سوم هم به جای مطلب، به خود نویسنده بد و بیراه می‌گویند.

2

 

آن اهل قلمی که فقط از دسته اول خوشش می‌آید بداند و آگاه باشد که احتمالا دغدغه خودنمایی اش بارها بیشتر از دغدغه‌های فرهنگی و احساس مسئولیت اجتماعی است. این قلم فقط می‌خواهد میل تاییدطلبی و هنرمندی خود را نماید و کار فرهنگی و اینها پوشش است. (حواسمان باشد این بلا سرمان نیاید. چرا که تفاوت بسیار ریز و پیچیده است و ممکن است که خود فرد بعد از سالها متوجه شود)

 

 

جالب آنکه اهل قلم فراری از نقد، در دلش از وجود آن دسته سوم که فحش می‌دهد هم راضی است. میگوید بالاخره در راه ارزشها داریم فحش می‌خوریم و این ما را در پیش هواداران عزیزتر می‌کند. اما چشم دیدن حتی یک نقد دوستانه را ندارد و حرف منتقد را به بهانه‌های مختلف، نادیده میگیرد و او را از خود دور می‌کند و نطقش را کور می‌کند.


حالا که در ایام قرنطینه و خانه نشینی اجباری دوستان اهل کتاب (خواندن) هم شده‌اند این مطلب را منتشر می‌کنم تا با یک نویسنده دیگر بیشتر آشنا شویم: تا انتها بخوانید

 

بیوتن البته به خودی خود جذابیتی برایم نداشت، ولی این که ادامهٔ ارمیا» بود جالبش می‌کرد. ارمیا نماد یک آدم دردمند بود، از آن آدم‌هایی که به بیداری دچارند».

 

امیرخانی خود را موظف به روایت دین‌داری در دنیای مدرن می‌داند و بیوتن روایت خمودگی و خستگی یک دین‌دار در مدرن‌ترین کشور این دنیاست.

آن‌چه که مهم است به نظر من برخورد ارمیای خسته و بی‌حوصله با آدم‌هایی سرحال و خجسته است. من اگر ارمیا با یک دختر متشرع مذهبی ولو ساکن آمریکا ازدواج می‌کرد شاید دیگر باقی داستان را نمی‌خواندم. واقعیت این است که این تضاد بین ارمیا و آرمیتا داستان را جذاب‌تر می‌کند.

 

اما چرا ارمیا تکلیفش با خودش معلوم نیست. چشم و گوش بستهٔ ارمیا و روزهٔ سکوتی که در قبال انتقاد‌ها یا حتی توهین‌ها به مقدساتش و فرهنگی که با آن بزرگ شده، گرفته است، مخاطب را هم مشتاق می‌کند و هم عصبی.

 

ارمیای بیوتن خیلی خسته‌تر از ارمیای ارمیا است. اما خستگی ارمیا یک خستگی عادی نیست؛ چون او اصلا دنبال خستگی در کردن نیست، بر عکس، می‌رود آمریکا تا خسته‌تر شود، اما تغییر زبان، زمان، مکان و آدم‌ها هیچ‌کدام شرایط را برای او ذره‌ای عوض نمی‌کند و همین باعث می‌شود که حس کنی هیچ تفاوتی نیست حتی بین زنده بودن و نبودنش. چون ارمیا تقریبا هیچ تاثیر مثبت یا منفی اجتماعی ندارد؛ نه روی خودش نه روی باقی آدم‌ها. از همهٔ ایمان و اعتقاد و آرمان و عقیده‌اش فقط مانده مسئولیت توزیع گوشت حلال» از مزرعهٔ اندی و پسران» به تک و توک خانواده‌ها و فروشگاه‌های مسلمان در نیویورک و همین.

 

برخورد ارمیا با آدم‌های تازه در آمریکا باعث می‌شود تا خیلی حرف‌ها داشته باشد برای گفتن، اما هیچ‌کدام را نمی‌گوید. مدام تکرار می‌کند که باید حرف بزند؛ اما این کار را نمی‌کند. چرا؟چون شعاری می شود؛ و این همان مستحب موکدی است که واجب‌های زیادی در بیوتن قربانی‌اش می‌شوند. می‌رود به بهانه‌ای؛ قطعا نه برای کیف و لذت و رقص و. برای این که اگر آن شب همراه جانی و میان‌دار نمی‌رفت شعاری می‌شد. حتی اگر دربارهٔ هر چیزی که آزارش می‌دهد با آرمیتا حرف بزند باز هم شعاری می‌شود.

 

این تلاش برای شعار ندادن باعث شده نویسنده، مصطفای ارمیا را به کل رها کند و این بار از رفقای ارمیا از سهراب بنویسد که از گردان لات‌ها بوده است.

 

اما یک اشکال بزرگ وجود دارد و آن این که دنیای اطراف ارمیا در مقابل خستگی و بی‌حوصلگی و بعضا وادادگی ارمیا بسیار سخاوتمندانه با او تا می‌کند. ارمیا بیش از استحقاقش توجه و کمک نصیبش می‌شود و نویسنده هر چقدر که واقعیات را سر و ته کند یا درهم و جا‌به‌جا بنویسد این قدر باید سرش توی حساب باشد که ارمیا را مثل یک قدیس تصویر نکند.

 

جناب امیرخانی! پایان داستان و دستگیر شدن ارمیا برای موضوع حقیری مثل خودکشی سوزی چه ارتباطی دارد با سیدالشهدا و خیل وحشی و حرامی؟ آیا حیف نبود ارمیای شما چنین پوچ و بی‌معنا و بی‌تناسب به پایان برسد؟ به نظر نویسنده این متن بخش‌های محدود کاملا شعاری بیوتن به مراتب جذاب‌تر است تا این پایان غیرقابل‌فهم. |talajen/12|


یا چه طور می توان یک جوان افغانی را دلداری داد؟! ::3 behappy.blog.ir minutes

داشتم اجناس دستفروش افغانی را نگاه می کردم. دو نفر بودند. یک پسر نوجوان و جوانی 27-28 ساله و هر دو خیلی مودب و خوش برخورد. یک دفعه یک پسر جوان ایرانی، از آن طرف، دوان دوان خودش را به آنها رساند و بدون مقدمه، با خشم تهدیدشان کرد که: من شوما دو تا اجنبی و اون اجنبی که اون ور نیشِسِسا کارتکِش (=کاردکِش) می م! اِگه من شوما اجنبیا را کارتکش نکردم هر چی می خواین بوگوین.»

دو تا پسر افغانی هیچ چیزی نگفتند، هیچ کاری نکردند. فقط سکوت. من سرم را بلند نکردم چون نمی توانستم به چهره کسانی نگاه کنم که به جرم اجنبی بودن تهدید می شدند و جز سکوت کاری از دستشان برنمی آمد. فقط نگاه سرزنش آمیزی به پسر ایرانی انداختم که آن هم ندید و رفت.

 

یادم افتاد به آن روزی که چند تا پسر دبیرستانی، وسط BRT، همکلاسیشان را زیر مشت و لگد گرفته بودند و هر چه زنها جیغ می زدند، هیچ کس آن قدر مرد نبود که به دادش برسد و وقتی یکی از خانمها گفت: پسره افغانیه انگار.» اکثر زنها سکوت کردند و حالت ترحم از نگاهشان رفت و من با عصبانیت گفتم: افغانی باشه. یعنی آدمم نیست؟!»

 

و یادم افتاد به پستها و کامنتهایی که در بلاگستان از هموطنان مقیم خارج از کشورم خوانده بودم که گاهی از تبعیضها و آزارهایی که به خاطر خارجی بودنشان تجربه کرده اند و از سختی هایی که زندگی در غربت (با وجود همه مزایایش) دارد می نویسند و بر مسببان ترک وطنشان لعن و نفرین می فرستند و نگران این هستند که مبادا بچه شان به خاطر خارجی بودند اذیت شوند و به چیزی که استحقاقش را دارند نرسند.

 

و حالا چه فرقی می کرد؟ همان طور که بعضی از هموطنان من، به خاطر شرایط بد ی و اقتصادی، کشورشان را ترک کرده اند و به امید روزهای بهتر به کشور دیگری رفته اند، یک عده افغانی هم کشور جنگ زده و نابسامانشان را به امید روزهای روشن ترک کرده و به سرزمین من آمده اند و دلشان می خواهد زندگی بهتری داشته باشند. دارند کار می کنند؛ آن هم کارهایی که جوانهای خودمان دست به آن نمی زنند که مبادا تیپشان به هم بخورد و اصلا در شأن خودشان نمی بینند که کاری جز پشت میز نشستن و دستور دادن انجام دهند! 

 

آن وقت روا است که ما فقط به این دلیل که کسی هموطنمان نیست و افغانی است، همه ی دق دلیهایمان از گرانی بنزین و اختلاسهای میلیاردی و افزایش تورم و کاهش قدرت خرید و هزار و یک درد بی درمان دیگر را سرش خالی کنیم؟!

 

پسرهای افغانی طوری رفتار کردند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. ولی وقتی نگاهم با نگاهشان تلاقی کرد، تلخی بی اندازه ای را در عمق چشمهایشان دیدم. آن قدر تلخ که راستش را بخواهید دلم خواست چیزی بگویم و یک جوری دلداریشان بدهم و نشان دهم از کاری که جوان هموطنم انجام داد بدم آمده است! اما حقیقتا نمی دانستم در چنین موقعیتی چه چیزی می توان گفت و آیا اصلا چیزی گفتن درست است یا نه. 

کمی این پا و آن پا کردم و رفتم. =/

 
مطلب مرتبط: 
http://fiish.blog.ir/post/5

مطالب منتشر شده با موضوع امام زمان(عج) را در ۵ دسته‌بندی تقدیم حضورتان می‌گردد. عیدتان هم مبارک و التماس دعا

 

اشعار مرتبط

درباره. 1

حکومت. 1

حق امام بر امت. 2

4عنایات امام به امت. 6

. 9

⛅فیشنگار ⛅

اشعار مرتبط

 

ایهاالعزیز

پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!


رو از من شکسته مگردان که سال هاست
رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز!


جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم
از کوره راه های بلا، ایّها العزیز!


وادی به وادی آمده ام، از درت مران
وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز!


چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را.فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز!


ما، جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!


خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!

 

 

حریر:

این همه آب نه اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

 

 

این چشم‌ها مدام دچارند دیدنت را

این چشم‌ها مدام دچارند دیدنت را
آنی اگرچه تاب ندارند دیدنت را

 

سردرگم‌اند مردم مشتاق سرزمینم
از اینکه پیشکش چه بیارند دیدنت را

 

 

حیرانی| وقتی نمی دانی چه دارویی اثر دارد

 

ناخوش که باشی بدتر از هر درد، حیرانی‌ست

وقتی نمی دانی چه دارویی اثر دارد

 

از دست عالم خسته‌ام، مثل یتیمی که

تنهاست؛ در حالی که می‌داند پدر دارد.

 #محمد_صمیمی

وقتی همه هستند اما او که باید نیست

در باغ باشی یا قفس؛ فرقی مگر دارد؟!

 

این درد دل‌ها هم همه از روی دلتنگی‌ست،

ما بی خبر هستیم،. او از ما خبر دارد

 

آه ای مسیحا، کی می‌آیی، بی تو این دنیا

وضعی شبیه حال و روز محتضر دارد

 

از رقّه تا کشمیر، از بغداد تا پاریس.

عالم مگر شکلی از این آماده‌تر دارد؟!

 

این طور می‌خواهیم او را و خدا را شکر

لیلای ما مجنون تر از ما آنقَدَر دارد.

⛅فیشنگار ⛅

 

درباره آنحضرت

 

لکل قوم هاد 881

بدرستی که تو فقط بیم دهنده‌ای -همانطورکه-برای هر گروهی هدایت کننده و رهبری هست. (انما انت منذر و لکل قوم هاد.) سنت الهی چنین جریان دارد که هرگز زمین از شخصی که بسوی خداوند هدایت نماید خالی نمی ماند، یا باید پیامبر باشد و یا امامی که به امر خدا مردم را هدایت کند تا سنتهای الهی و شرایع او اجرا شود، چون هر چیزی بسوی کمال مطلوبش هدایت می‌شود.

 

 

شهر آرمان 969

اهل سنت برخلاف فرهنگ شیعه حکومت مطلوب خود را در گذشته جستجو می‌کنند. آنها خلافت نبوی(ص) را آرمانشهر خود می‌دانند و سعی دارند دوباره چنین دورانی زنده شود. شیعه اما آرمانشهر خود را در آینده طلب می‌کند و در پی حقیقت محمدی و حکومت مهدوی است.


⛅فیشنگار ⛅

 

حکومت آنحضرت

چشم‌انداز زندگى بشر 1023

. آن ملتى که به آینده امید دارد، مى‌داند که روزگار ظلم و ستم و زورگویى و و طغیان و استکبار، با همه‌ى حجم عظیمى که امروز در جهان به وجود آورده است، یک روزگار تمام‌شدنى است و دورانى خواهد رسید که قدرت قاهره‌ى حق، همه‌ى قله‌هاى فساد و ظلم را از بین خواهد برد و چشم‌انداز زندگى بشر را با نور عدالت مُنور خواهد کرد؛ معناى انتظار دوران امام زمان این است.

شما جوانان عزیز که در آغاز زندگى و تلاش خود هستید، باید سعى کنید تا زمینه را براى آن‌چنان دورانى آماده کنید.

 

 

این مطلب نه از اصول دین و نه مذهب است

سال 1313 ش از آیت‌الله حائری موسس حوزه علمیه قم درباره رجعت» سوال شد، جواب ایشان جالب بود:

احقر به واسطه کثرت اخبار، اعتقاد به رجعت دارم، به نحو اجمال، ولی این مطلب نه از اصول دین و نه مذهب است که اگر فرضا کسی معتقد به آن نباشد، خارج از دین یا مذهب شمرده شود و نه از مسائل علمیه(عملیه) است که بر افراد مکلفین لازم باشد اجتهادا یا تقلیدا به دست آورند و در مثل این زمان بیان این نحو از  مطالب به جز تفرقه مسلمین و ایجاد یک عداوت مضره بین آنها فایده ندارد.

جریانها و سازمانهای مذهبی ی ایران رسول جعفریان نشر علم 1390 چاپ اول ص1017 

 

 

آیا در زمان حضرت مهدی(عج) همه مسلمان می شوند؟ 84

 

س: آیا روایتی که می گوید همه در زمان حضرت مهدی علیه السلام همه مسلمان می شوند درست است؟ جواب: ظاهرا روایت فوق مخالف با این قسمت از آیه 55 سوره آل عمران است که می فرماید: وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ». زیرا این جمله می رساند که کفار تا روز قیامت وجود دارند. در روایتی نیز آمده است که حضرت از آنها جزیه می‌گیرد. (علامه طباطبایی 1390, 188)

 

 

قدم صدق 351

احرار را چه بسا که مکر لیل و نهار به دارالاماره کوفه بکشاند، اما غربال ابتلائات هیچ کس را رها نمی کند و اهل صدق را، طوعاً یا کرهاً ، از اهل کذب تمییز می دهد.

 

ابراهیم بن عبدالحمید نقل می‌کند که گفت: کسی که از امام صادق(ع) شنیده بود به من خبر داد که حضرت فرمود:هنگامی که قائم (عج) خروج می‌کند، کسی که خیال می‌کرد از پیروان آن حضرت هست از این امر(اطاعت حضرت) خارج می‌شود و کسانی مانند عبادت کنندگان خورشید و ماه در ولایت آن حضرت داخل می‌شود ».("الغیبه" نعمانی  ص ۳۱۷_ میزان الحکمه ج ۱ ص ۱۸۷)

فضیل می‌گوید از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: هنگامی که قائم ما قیام کند، بیش از آنچه که پیامبر با جهل و نادانی جاهلیت روبرو شد، با جهل و نادانی مردم روبرو خواهد شد. عرض کردم: چگونه چنین است؟ فرمود: وقتی رسول الله(ص) به سوی مردم آمد، آنها سنگ‌ها و صخره‌ها و چوب‌ها و مجسمه‌های چوبی را می‌پرستیدند اما هنگامی که قائم ما قیام کند، مردم کتاب خدا را برای او تأویل می‌کنند و با استدلال به آن در برابر امام می‌ایستند.(غیبت نعمانی ص ۲۵۶)

هنگامی که قائم (عج) خروج می‌کند کسانی که خیال می‌کردند از پیروان آن حضرت هستند، از این مسیر خارج می‌شوند و در زمره عبادت کنندگان خورشید و ماه (یعنی مشرکان) قرار می‌گیرند».(مجلسی_ بحارالانوار ج ۵۲ ص ۳۶۴)


 

⛅فیشنگار ⛅

حق امام بر امت

دو سه ثانیه بیشتر طول نمی‌کشد 863

پنجشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ب.ظ

این دعا را بخوان تا در اعتقادت به امام حاضر زنده‌ای که دستت به او نمی‌رسد، سفت پابرجا بمانی. یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ‌ الْقُلُوبِ‌ ثَبِّتْ‌ قَلْبِی‌ عَلَى‌ دِینِکَ»، شفّاف می‌گویم: هر روز این‌را بخوانید تا دلتان به امام زمان(صلوات‌الله‌علیه) قرص شود. دو سه ثانیه هم بیشتر طول نمی‌کشد. سند روایت هم خیلی خوب است. |

More|  حضرت می‌فرماید: به زودی به شما یک سری شبهه اصابت می‌کند که نه دستتان به امام می‌رسد و نه پرچم هدایت در راه خدا بالاست. انسان در یک چنین شرایطی مثل کسی می‌ماند که به‌اصطلاح ما در آب افتاده و دارد غرق می شود، می‌خواهد کسی دستش را بگیرد. (دعای غریق)

 

 

اربعین

آیت‌الله محمدتقی بهجت: روایت دارد که امام زمان(عج) که ظهور فرمود، پنج ندا می‌کند به اهل عالم، اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشاناً،. امام زمان خودش را به واسطه امام حسین(ع) به همه عالم معرفی می‌کنند . بنابراین در آن زمان باید همه مردم عالم، حسین(ع) را شناخته باشند. پیاده‌روی اربعین بهترین فرصت برای معرفی حسین(ع) به عالم است

.


الکساندر دوگین، اندیشمند روس: از نظر من حادثه پیاده روی اربعین که هر روز ابعاد بین المللی گسترده‌تری پیدا می کند و از همه ملیت‌ها و ادیان از جمله مسیحیان در آن شرکت می کنند، مقدمه یک تحول اساسی در مقیاس جهانی است

.

صادق زیباکلام استاد دانشگاه: به دخترم سارا که عازم کربلا بود گفتم انشاالله زیارتت مقبول، اما در بین راه این پرسش را هم از خودت بکن که چه شد بعد از 1400سال، ما ایرانی‌ها سه، چهار سال است که دفعتاً به فکر راهپیمایی اربعین افتاده‌ایم (البته با تشویق و حمایت تمام و کمال نظام)

.


علیرضا پناهیان،سخنران دینی: ما برای معرفی اسلام ناب به اهل عالم که دل‌ها را ببرد و اندیشه‌ها را روشن کند، راهی بهتر از حماسه‌ی عاشورا و تجلی‌گاه باعظمت زیارت اربعین نداریم. این شکوه زیارت اربعین است که نگاه‌ها را متوجه امام حسین ‌علیه‌السلام می‌کند

.

 

 

این بود آرمانهای امام؟ 785

از گذشته خبر داده شده بود که یک منجی‌ای خواهد آمد و آن منجی هم موسی است؛ حالا موسی آمده، بنی اسرائیل منتظر بودند بمجرّدی‌که موسی آمد، دستگاه فرعون کن‌فی بشود؛ نشده بود- آمدند پیش حضرت موسی و گفتند که

اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا»؛  قبل از اینکه بیایی هم ما را آزار میکردند، زیر فشار بودیم، حالا هم که آمدی باز زیر فشاریم. حضرت موسی گفت صبر کنید: اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین؛ صبر لازم است. اینکه ما بگوییم چرا نشد، چه‌جوری شد، پا به زمین بزنیم، درست نیست

.

 

 

زیارتش کنید

هم قرآن بخوانید و هم به قرآن ناطق یعنی امام زمان (عج) بیشتر دل بدهیم و در کسب معرفت امامت وقت بگذاریم و با خواندن زیارت نامه حضرت حجت دلمان را جلا بدهیم و روحمان را پاک کنیم زیرا عمل ما با امضای امام زمان (عج) قبول می شود

.

 

 

ای اباصلت!

حضرت می­‌فرماید: اى اباصلت ماه شعبان بیشترش گذشت. پس در این چند روز باقى مانده بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است و ترک آنچه براى تو فائده‌‏اى ندارد و در روزهای باقی‏مانده این ماه زیاد بگو:

پروردگارا! از تو می­خواهیم که در باقیمانده این ماه ما را ببخشى.

صدای

این پیرمرد را خیلی دوست می دارم.

پینوشت: میگما یه فکری کردم! بیایید یه کمپین راه بندازیم برای گرفتن روزه های قضامون. اسمش رو هم بذاریم کمپین فیما بقی» یا  کمپین اباصلت».

 

قوانین کمپین:

از زمانی که این پست رو ببینید فرداش کمپین برای شما شروع میشه!

گزینه ها:

1- گرفتن روزه های قضا تا قبل از رسیدن ماه ضیافت
2- انجام آنچه به حال تو مفید است و ترک آنچه براى تو فائده‌‏اى ندارد
3-تکرار دعای: اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ»؛

 

راه رسیدن به امام زمان (عج)

http://fiish.blog.ir/post/83

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۵۵ ب.ظ

راه رسیدن به امام زمان عج چیست؟ جواب: امام زمان خود فرموده است:شما خوب باشید، ما خودمان شما را پیدا می‌کنیم» (علامه طباطبایی 1390, 188)

 

 

یسر انسان:

اصولا باید یک چیز را خوب متوجه شویم
امام زمان ما در عصر غیبت خورشید پشت ابر هستند
یعنی همان خورشید با همان وظایف و احاطه
منتهی ابر ها حجاب چشم مان شده اند و فقط از دیده ها پنها اند
پس درغار :)) و جزیره و . نیستند
می فرمایند ( نقل به مضمون)اگر زمین از حجت خدا خالی شود بلا شک نابود خواهد شد و هرکس بمیرد و این حجت را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است!
خب تکلیف ما در قبال امام معصوم چیست؟
از خودمان دغدغه خلق کنیم؟
از خودمان تکلیف درست کنیم و نظر شخصی بدهیم ؟
امروز صلاح این است
فردا صلاح آن است؟!
نه!
اسلام دین کاملی است
یعنی هدایتش هم کامل است
یعنی اگر برای 1000 سال پیش برنامه داشته
برای امروز و فردا و دوهزار سال دیگر هم برنامه دارد
برنامه چیست؟
فرموده اند: انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی
برویم سراغ کلام معلم و مفسر دین همان اهل بیت علیهم السلام
همان حجت های خدا
برویم ببینیم تکلیف را امام عصر چه گفته اند؟
برویم سراغ ثقلین!

 

 

 

آماده باش! 148

انتظار به معنای بی‌‌صبری کردن و پا به زمین کوبیدن و چرا دیر شد و چرا نشد و مانند اینها نیست، انتظار یعنی  آماده‌باش»

. اگر امام شما که مأمورِ به ایجاد عدالت و استقرار عدالت در کلّ جهان است، امروز ظهور بکند، باید من و شما آماده باشیم. این آماده‌باش» خیلی مهم است؛ (رهبر:۱۳۹۶/۰۲/۲۰)

+ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
.
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد، ساختهٔ کار باش


 

⛅فیشنگار ⛅

عنایات امام به مردم

سیب سرخ:

http://fiish.blog.ir/post/83#comment-oKAl7NzWWtc

در زمان کودکی من، مرحوم والد ما با یکی از اولیاء خاصّ خدا ارتباط داشت.

تشرّف آن ولیّ خدا به حضور امام زمان صلوات الله علیه»، قابل انکار نبود.
ایشان یک مغازة پینه‏ دوزی هم در بازار داشت. 


حتّی ایشان می‏گفت: گاهی آقا شب‏های جمعه یک ‏دفعه می ‏آیند، می ‏فرمایند: 

 

بیا برویم کربلا زیارتی کنیم و برگردیم. با آقا می ‏روم کربلا و بر می‏گردم.
این‏ها خواب و قصّه و داستان نیست.

مرحوم والد ما می‏گفت: آقا تشریف می ‏آورند پیش ایشان، نه این که، ایشان خدمت آقا برود.

پدرم گفت، که از او پرسیدم: فلانی! گفت: بله!
گفتم: چه شده است که ایشان تشریف می ‏آورند آنجا پیش تو؟!

گفت: اتّفاقاً خودم همین سؤال را از آقا پرسیدم که چه طور شده که شما می ‏آیید اینجا پیش من احوالم را می ‏گیرید؟ 


ایشان به من فرمودند:
برای خاطر اینکه در تو هیچ هوای نفس نیست.

برگرفته از فرمایشات مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی (ره)

 

 

مهدی سرخ پوستان

سرخ پوستان سه قبیله از قبایل

داکوتای شمالی و منطقه قطب در هنگام نیاز و نیز گم کردن راه در بین یخ های قطبی از فردی به نام "مهدی" کمک می طلبند.

+در خبرنامه داخلی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شماره 137 - 30/3/1366 ص 6 خبر جالبی بدین شرح آمده است: سرخ پوستان سه قبیله از قبایل داکوتای شمالی و منطقه قطب در هنگام نیاز و نیز گم کردن راه در بین یخ های قطبی و جنگلی از فردی به نام مهدی» کمک می طلبند، که تا همین اواخر از ارتباط این نام با اسلام و یا اصولاً از مکتب اسلام نیز اطّلاعی نداشته اند و پس از اطّلاع از این موضوع، تعدادی از دانشجویان سرخ پوست به دین اسلام مشرّف شده اند.

توضیح این خبرنامه: زبانشناسان و محققین زبان های بومی آمریکای شمالی کشف کرده اند که ریشه کلمه مهدی» در زبان های بومی اوّلیه در کشورهای شمالی و جنوبی آمریکا، از جنبه بسیار مذهبی اسرارآمیزی برخوردار است.

 

 

عنایت خاص امام زمان علیه السلام نسبت به حفظ ایران

مرحوم آقا سید عبّاس تهرانی نقل کرد که: برادرم یکی از رؤسای ارتش روس را در مهمانخانه ای دیده بود که از روی ناراحتی با صدای بلند فریاد می کشد و می گوید: آقا خوب، ولی شماها بد. برادرم می‌گفت: نزد آن فرمانده نشستم، مترجم او مطالبش را به فارسی ترجمه می‌کرد. از او پرسیدم: مقصود او از این جمله چیست که آقا خوب، ولی شماگفت: ما قصد داشتیم به ایران حمله کنیم، روزی که می خواستیم وارد مرز ایران شویم، کشتی بزرگی را دیدیم سر راه ما ایستاده، این مطلب برای ما تازگی داشت، زیرا قبلا بررسی کرده بودیم و چنین کشتی ندیده بودیم. نزدیک که آمدیم مشاهده کردیم کسی در کشتی نیست، فقط آقایی روی بام کشتی مشغول عبادت است. وقتی به او رسیدیم، به ما گفت: برگردید ایران صاحب دارد. ما کنار رفتیم و فکر کردیم شاید خیال باشد، چشممان را مالیدیم و دوباره برگشتیم دیدیم همان کشتی با همان کیفیت موجود هست. به مرکز مخابره کردیم، دستور آمد که برگردید.

 

*نمونه ای از یاوران خاصّ امام عصر - ارواحنا فداه -

مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ مرتضی حائری در یادداشت های منابر خود، که توسط آیت اللَّه شب زنده دار در اختیار این حقیر* قرار گرفت، فرموده اند: مسلّم است که در این عصر حضرت خلیفه اللَّه اعظم، اعوان و انصاری دارند که در مواقع مقتضی به مصالح عباد و بندگان شایسته حق که صلاحیت تکمیل دارند، قیام می فرمایند.

سپس برای نمونه داستان دکتر شیخ را که فرموده یکی از داستان های محکم و قابل استناد است به دو طریق صحیح: 1 - حاج سید عیسی جزایری از حاج عبّاس خان آصف، 2 - جناب عالم جلیل نبیل صالح آقای حاج شیخ محمّد صدوقی از حاج اکبرآقا ساکن مشهد مقدّس از دکتر شیخ ذکر نموده است و اضافه فرموده که تمام سلسله سند را حقیر دیده ام و می شناسم و همه آنان مردمان مورد اعتمادی بوده و می باشند. 

آیت اللَّه حائری رحمه الله اصل داستان را از دکتر شیخ حسن خان عاملی نقل فرموده که خلاصه آن به شرح زیر است: دکتر شیخ گفت: در جنگ بین المللی اوّل که علی الظاهر از 1914 تا 1918 میلادی طول کشید دولت ایران بی طرف بود، ولی لشکری در اختیار مجلس شورای ملی بود که ژاندارمری نامیده می شد، این لشکر به تیپ های مختلف تقسیم شده بود و در مرزهای ایران به حفاظت می پرداخت، از جمله دو هزار نفر در کوه های ارومیه مستقر بودند تا از روس ها به ایران جلوگیری نمایند، و من جرّاح همین قسمت و تیپ دو هزار نفری بودم. 

شبی در همان کوه های اطراف ارومیه به رسیدگی مجروحین اشتغال داشتم، دیدم دو نفر نعشی (تابوتی) را حمل می کنند که آن نعش از ترکه مانند سبد ساخته شده و مرد زنده ای در آن خوابیده است، آن نعش را جلوی من گذاردند و همان مرد زنده از توی نعش با من صحبت کرد که تیری از طرف پشت قسمت راست وارد بدن شده از شما می خواهم که آن را در آورید.

من گفتم: این کار در شب مشکل است و وسایل لازم را ندارم.

آن مرد گفت: مگر چاقو و نخ و سوزن نداری. گفتم: چرا.

گفت: با چاقو پاره کن و پارگی را بخیه بزن.

گفتم: طاقت و تحمّل درد را نداری؟! گفت: طاقت دارم.

گفتم: می توانی روی این سنگ بنشینی! گفت: آری.

او را روی سنگ نشاندند، پشت او به طرف من بود و روی او به طرف زمین بود، با چاقو قسمتی از پشت او را پاره کردم و تیر را درآوردم، دیدم اصلاً ناله ای از او بلند نمی شود، تصور کردم که قلب او ایستاده و مرده است، خم شدم و به صورتش نگاه کردم دیدم زنده است و به ذکر الهی اشتغال دارد و زمین پیش روی او می درخشد. خیلی تعجّب کردم. به کار خود ادامه دادم و پشت او را بخیه زدم و او را در چادر مخصوص خواباندم.

فردای آن روز که برای رسیدگی به وضع او و پانسمان به چادرش رفتم، به او گفتم: من از این که هیچ ناله ای نکردی تعجّب نمودم، گفت: این طبیعی است، مگر نشنیده ای که مولی امیرالمؤمنین علیه السلام تیر را در حال نماز از بدن مبارکش بیرون آوردند و ابداً اظهار تألّم و درد نفرمود، سرّش همین بود که توجّه او به طور کامل به سوی حقّ بود و متوجّه بدن خود نبود تا درد آن را حسّ نماید، احساس درد متوقّف بر توجّه است، بحمداللَّه این قدرت در من موجود است.

دکتر شیخ گفت: این مرد کُرد در نظرم خیلی بزرگ جلوه نمود، و در همان ایام دیده بانان خبر دادند که لشکری از روسیه به طرف مرز ایران در حال حرکت است و این لشکر حدود سی هزار نفر می باشند. این خبر را رئیس تیپ دریافت کرده بود و به من اطّلاع داد و توصیه نمود کسی از آن مطّلع نشود تا بتوانیم به طور منظّم عقب نشینی کنیم. من این خبر را به کسی نگفتم مگر به همان مجروح، چون او را صاحب سرّ و مرد جلیلی یافته بودم. وی پس از شنیدن این خبر توجّهی کرد و گفت: آنان مراجعت می کنند و یا الساعه در حال مراجعت هستند (تردید از نویسنده این سطور است). من جریان را به رئیس تیپ گفتم، او گفت: ایشان مردمان دروغ گویی هستند و حرفشان بی اساس است، چند ساعتی نگذشت دیده بانان اطّلاع دادند که روس ها برگشتند و به سوی مملکت خود رهسپار شدند.

من پس از مشاهده این دوچیز عجیب از آن مرد، به او گفتم: شما کیستید؟ گفت: ما چهار نفریم که از اعوان و یاران حضرت خلیفه اللَّه امام زمان علیه السلام هستیم، یک نفر ما فعلاً در پاریس است و دیگری در مراکش و من مأمور این حدود هستم.

گفتم: شما که چنین قدرتی دارید، پس یک تصرفی بکنید که دولت روس به طور کلّی از بین برود. گفت: ما تا حدودی که نگذاریم کشور شیعه پامال اجنبیان شود دستور داریم که اعمال نفوذ کنیم و بیش از آن مجاز نیستیم.

گفتم: آیا شما می میرید و آلات قتل در بدن شما مؤثّر است؟ گفت: آری، از این لحاظ ما کاملاً یک موجود عادّی هستیم، نهایت به محض آن که ما مُردیم جانشین شخص متوفّی ازطرف ساحت مقدّس ولی اعظم تعیین می شود تا کارها معطّل نماند.

گفتم: من به شما حقّ حیات دارم، شما باید در مقابل آن پاداشی به من بدهید. فرمود: شما که به مشهد بروید، من در آن جا شما را خواهم دید و حقّ شما را ادا می کنم إن شاء اللَّه. من پس از مدّتی به مشهد رفتم و در دستگاه جان محمّدخان بودم(15) که با لشکر تهران در جنگ و ستیز بود و آن ایام آغاز شاهنشاهی یا هنگام سردار سپهی رضاخان به حساب می آمد، کار من در دستگاه جان محمّد خان جرّاحی بود. شبی به دنبال من فرستاد و گفت: به فلان پاسگاه که در چند کیلومتری شهر است، برو و مجروحین آن جا را پانسمان کن.

آن شب سرد و بارانی بود، درشکه ای برای من گرفتند، من به تنهایی با لوازم جرّاحی روانه آن محل شدم، کسی در بیابان دیده نمی شد و هوا تاریک و سرد و بارانی بود، همان موقعی که درشکه در حال حرکت بود، دیدم هوا لطیف است و دو نفر در درشکه دیگری نشسته اند، یک نفر آنان همان کُرد است که من او را معالجه کردم، او با رفیق خود صحبت می کرد و می گفت: ایشان آقای دکتر شیخ است و حقّ حیات بر من دارد، وظیفه او این است که پس از رفتن به پاسگاه و انجام جرّاحی شبانه به شهر بازگردد، چون همین امشب لشکر از تهران می رسد و این پاسگاه را به توپ می بندند، باید از کار جان محمّدخان فاصله بگیرد و برکنار شود، چون او مغلوب و منکوب می گردد.

رفیقش به او گفت: پس این مطالب را به او بگو. گفت: او سخنان ما را می شنود. پس از این جریان دیدم وضع عوض شد، کسی در بیابان دیده نمی شود و چیزی جز باد و باران و سرما و سر و صدای شلاق که درشکه چی به اسب ها می زند، احساس نمی شود. به درشکه چی گفتم: شما کسی را همین حالا ندیدی؟ گفت: کدام دیوانه در این حال به این بیابان می آید. من به گفته آن مرد عظیم کُرد عمل کردم، و همان طور شد که خبر داده بود.

* سید محسن خرازی پدر سیدکمال خرازی (وزیر خارجه اسبق)

 

 

چه کسی سلام ما را به امیر می‌رساند؟ 1007

پدر شیخ صدوق با دخترعموى خود ازدواج کرد ولى صاحب فرزند نشد. نامه‌اى به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی نوشت که از حضرت ولی عصر (عج) بخواهد تا براى او دعا کند که خداوند به او فرزند عطا فرماید. از حضرت جواب آمد که از این همسر صاحب فرزند نمى‌شوى ولى بزودى با کنیزی دیلمى ازدواج خواهى کرد که خداوند از او دو فرزند فقیه به تو خواهد داد.

 


⛅فیشنگار ⛅


بیانات امام خمینی و رهبر معظم انقلاب برای برخی از دوستان مرجع تحلیل و تصمیم گیری است. از این رو لازم است نکته ای مطرح شود.اینکه بیانات رهبری عموما جهت پیشبرد امور کلی کشور مطرح شده و باید به فراخور شرایط ی روز و فضای موجود حاکم بر دستگاههای اجرایی و فضاهای فرهنگی آن را تحلیل کرد. در این زمینه نظر ارزنده شهید بهشتی درخصوص رهبری اجتماعی اشاره باید در بازخوانی بیانات رهبر مورد توجه قرار گیرد:

شناخت معروف و منکر در بسیاری از موارد، از حدود آگاهیهای فردی فراتر می‌رود و تنها رهبری است که با اطلاعاتی که از هر گوشه جمع می‌شود و آنجا زیر و زبر و موازنه می‌شود، می‌تواند بگوید امروز این کار مصلحت است؛[و شاید] فردا در مورد همان کار می‌گوید مصلحت نیست؛ متأسفانه گاهی در قشر مذهبی ما این نقطه ضعف دیده می‌شود که درباره رهبران از همین مجرا به شک می افتند. می‌گویند آقا، یعنی چه که این آقا دیروز می گفت این کار را بکن، امروز می گوید نکن! معلوم می شود او اصلاً یک رهبر ثابت قدم ثابت رأیی نیست! ما اصلاً رهبری را آن طور که باید هنوز نفهمیده ایم. |1051|

این سریال از دیدگاه من اثری کاملاً مارکسیستی است![1] در این اثر فلسفه و ادبیات مکتب مارکسیسم به روشنی بیان شده و نابودی فرهنگی که مکتب مارکسیسم به دنبال آن است از شاخصه‌های اصلی این سریال محسوب می‌شود.

 

 

شخصیت بابا پنجلی» یکی از شخصیت‌های اصلی سریال به دلیل بیماری آایمر رفتارهای معقولی نداشت و وقتی تمسک او را به باور‌های مذهبی نمایش می‌دهیم، گویی قصد تمسخر مناسک را داریم. این همان شیوه‌ای است که مارکسیست‌ها از آن بهره‌برداری می‌کنند.

 

در قسمتی که نقی معمولی داستان رمی جمرات را تعریف می‌کرد، اصلاً جنبه طنز نداشت. این مجموعه با عنوان طنز تولید شده اما روایت آن تلخ و سیاه و کاملاً ضدفرهنگی است که بر پایه تخریب فرهنگ در فضای مدرن شکل گرفته است.

 

 

غیر از پایتخت آثار دیگری نیز وجود دارند که در خدمت مارکسیست ایرانی‌اند. مثلاً فیلم سینمایی فروشنده» ساخته اصغر فرهادی نمونه دیگری است که چهره بسیار سیاهی را از تهران به عنوان نمادی از کل ایران نشان می‌دهد. در پایتخت این اتفاق هم در عنوان آن و هم در رفتار شخصیت‌ها قابل لمس است. (در فصل اول این سریال که نقی معمولی به اتفاق خانواده‌اش به تهران می‌آید، گویا هرکسی قصد دارد سر او کلاه بگذارد. همچنین به لحاظ زیبایی‌شناسی بصری تهران بسیار زشت ترسیم شده است و پایتخت در همان گام‌های آغازین زشتی، دورویی و نفاق آن را به تصویر کشید.)

 

 

میزان خشونت کلامی و رفتارهای ضد زن نیز در فصل‌های جدید پایتخت به اوج رسید.

 

 

زندگی اشتراکی یکی دیگر از مسائلی است که این سریال به جد به آن می‌پردازد و نمی‌توان این بحث را کامل باز کرد اما توجه به رفتار شخصیت‌ها نمود بارز زندگی اشتراکی است.

 

 

نکته دیگری که در یکی دو فصل اخیر پایتخت به شکلی کاملاً ناپسند وجود دارد رفتار والدین با یکدیگر و رفتار فرزندان با آنان است که مصداق بارز ترویج رفتار مذموم به شمار می‌آید.

 

 

جذابیت پایتخت را نمی‌توان امتیاز مثبتی برای آن دانست، زیرا به دلیل هنجارشکنی سبب ایجاد جذابیت‌ کاذب برای مخاطبان می‌شود. در همه جای دنیا رفتار‌های هنجار‌شکن مورد توجه است. برای مثال وقتی در خیابان دعوایی رخ می‌دهد، جمعیت به آن توجه می‌کند، اما آیا این به معنای تأیید جدال خیابانی است.

 

 

در دهه‌های گذشته در رسانه ملی آثاری نظیر روزی روزگاری» تولید می‌شد که هنوز تماشای آن خالی از لطف نیست. اما سؤال اینجاست که چرا با وجود تمامی این نقدها همچنان پایتخت تولید می‌شود. جواب روشن است، زیرا رسانه ملی قصد دارد با پر کردن آنتن به هر نحوی اندک مخاطبانش را پای تلویزیون نگه دارد.

 

[1] ابراهیم فیاض، استاد دانشگاه، در گفت‌وگو با ایکنا، مجموعه تلویزیونی پایتخت» را اثری ضدفرهنگی توصیف کرد.


همسفر!

در این راه طولانی که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد

بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند

خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

و یک شیوه نگاه کردن را

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی.

هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است.




عزیز من!

دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.

عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .

من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.



عزیز من!

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد .

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم

بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .

بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .

اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .

سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است

بیا بحث کنیم.

بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.

بیا کلنجار برویم .

اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.

من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم.

بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم .

عزیز من! بیا متفاوت باشیم”


― چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی

https://www.goodreads.com/quotes/532736


یا چه طور می توان یک جوان افغانی را دلداری داد؟! ::3 behappy.blog.ir minutes

داشتم اجناس دستفروش افغانی را نگاه می کردم. دو نفر بودند. یک پسر نوجوان و جوانی 27-28 ساله و هر دو خیلی مودب و خوش برخورد. یک دفعه یک پسر جوان ایرانی، از آن طرف، دوان دوان خودش را به آنها رساند و بدون مقدمه، با خشم تهدیدشان کرد که: من شوما دو تا اجنبی و اون اجنبی که اون ور نیشِسِسا کارتکِش (=کاردکِش) می م! اِگه من شوما اجنبیا را کارتکش نکردم هر چی می خواین بوگوین.»

دو تا پسر افغانی هیچ چیزی نگفتند، هیچ کاری نکردند. فقط سکوت. من سرم را بلند نکردم چون نمی توانستم به چهره کسانی نگاه کنم که به جرم اجنبی بودن تهدید می شدند و جز سکوت کاری از دستشان برنمی آمد. فقط نگاه سرزنش آمیزی به پسر ایرانی انداختم که آن هم ندید و رفت.

 

یادم افتاد به آن روزی که چند تا پسر دبیرستانی، وسط BRT، همکلاسیشان را زیر مشت و لگد گرفته بودند و هر چه زنها جیغ می زدند، هیچ کس آن قدر مرد نبود که به دادش برسد و وقتی یکی از خانمها گفت: پسره افغانیه انگار.» اکثر زنها سکوت کردند و حالت ترحم از نگاهشان رفت و من با عصبانیت گفتم: افغانی باشه. یعنی آدمم نیست؟!»

 

و یادم افتاد به پستها و کامنتهایی که در بلاگستان از هموطنان مقیم خارج از کشورم خوانده بودم که گاهی از تبعیضها و آزارهایی که به خاطر خارجی بودنشان تجربه کرده اند و از سختی هایی که زندگی در غربت (با وجود همه مزایایش) دارد می نویسند و بر مسببان ترک وطنشان لعن و نفرین می‌فرستند و نگران این هستند که مبادا بچه شان به خاطر خارجی بودند اذیت شوند و به چیزی که استحقاقش را دارند نرسند.

 

و حالا چه فرقی می‌کرد؟ همان طور که بعضی از هموطنان من، به خاطر شرایط بد ی و اقتصادی، کشورشان را ترک کرده اند و به امید روزهای بهتر به کشور دیگری رفته اند، یک عده افغانی هم کشور جنگ‌زده و نابسامانشان را به امید روزهای روشن ترک کرده و به سرزمین من آمده اند و دلشان می‌خواهد زندگی بهتری داشته باشند. دارند کار می‌کنند؛ آن هم کارهایی که جوانهای خودمان دست به آن نمی‌زنند که مبادا تیپ‌شان به هم بخورد و اصلا در شأن خودشان نمی‌بینند که کاری جز پشت میز نشستن و دستور دادن انجام دهند!

 

آن وقت روا است که ما فقط به این دلیل که کسی هموطنمان نیست و افغانی است، همه ی دق دلیهایمان از گرانی بنزین و اختلاسهای میلیاردی و افزایش تورم و کاهش قدرت خرید و هزار و یک درد بی درمان دیگر را سرش خالی کنیم؟!

 

پسرهای افغانی طوری رفتار کردند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. ولی وقتی نگاهم با نگاهشان تلاقی کرد، تلخی بی‌اندازه ای را در عمق چشمهایشان دیدم. آن قدر تلخ که راستش را بخواهید دلم خواست چیزی بگویم و یک جوری دلداریشان بدهم و نشان دهم از کاری که جوان هموطنم انجام داد بدم آمده است! اما حقیقتا نمی‌دانستم در چنین موقعیتی چه چیزی می توان گفت و آیا اصلا چیزی گفتن درست است یا نه. 

کمی این پا و آن پا کردم و رفتم. =/

 
مطلب مرتبط: 
http://fiish.blog.ir/post/5

راستَش من دیشب یک کتاب درباره تجربه مرگ و اتفاقاتی که نویسنده در حین مردن خودش تجربه کرده بود مطالعه کردم که باعث شد تصمیم بگیرم برای پویش ده کاری که باید پیش از مرگ انجام دهم» پست بگذارم:

 

1/ نمی‌دانم از چه افرادی باید حلالیت بگیرم (بزرگترین درد اینه)

2/ دوست دارم با پدر و مادرم و همسر و سایراعضای  خانواده سفر کربلا را تجربه کنیم.

3/ باید بانوی عزیزم را ببرم زیارت خانه خدا.

4/ دوست دارم در پویش شهید جواد محمدی» شرکت کنم.(هرکی دوست داره توی پویش شرکت کنه پینوشت رو بخونه)[1]

5/ بتوانم چهل روز معصیت نکنم.

6/ یک وصیتنامه مکتوب از خودم به جا بگذارم.

7/ باید توی وصیتم بنویسم که برام نماز قضا بخونن.

8/ مخصوصا نماز آیات.

9/ چیزی به ذهنم نرسیده هنوز.

10/

 

[1]  جواد محمدی (متولد 1362 در اصفهان – شهادت1396 سوریه) در جبهه‌ی جنگ با داعش، فرمانده‌ی یک شخص بود که پیش‌تر در جریان عمل جراحی برای لحظاتی دچار ایست قلبی می‌شود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی‌گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهای عجیبی از حساب و کتاب اعمال در سراسر زندگی اش دیده است و خبرهایی از آینده می‌دهد.

 

به همین خاطر شهید جواد محمدی در یکی از عملیاتهای خطرناک، با ترفندی این فرد را از منطقه عملیاتی خارج کرد و بعدها به او گفت تو وظیفه ات این است که آنچه در این سه دقیقه مشاهده کرده ای را برای مردم بوگوی! (اون شخص هم بعد از برگشت از جبهه، برخی تجربه های خودش را در کتاب سه دقیقه در قیامت» منتشر کرد.) حالا من دوست دارم در حد توان خودم در پویشی که شهید جواد بانی آن بوده مشارکت کنم(نیتم اینه که 100 نفر رو به مطالعه این کتاب دعوت کنم)


ما بر سر یک دوراهی قرار گرفته ایم.

این دوراهی خیلی دقیق است.

یعنی در ابتدا تشخیص داده نمی‌شود که دو راه است.

اما واقعا دو راه است و تدریجا یا یکدیگر زیاد فاصله می‌گیرند.

و آن این است که انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی؟

 

راه آینده ی ما راه انقلاب اسلامی باید باشد یا راه اسلام انقلابی؟

انقلاب اسلامی یعنی راهی که انقلاب و مبارزه برای برقراری ارزشهای اسلامی است، یعنی اسلام برای ما هدف است. مبارزه و انقلاب برای ما وسیله است. اما اسلام انقلابی یعنی عده‌ای که برای آنها مبارزه هدف است، اسلام وسیله ای است برای مبارزه. [1]

 

نتیجه اش این است که از اسلام انتخاب و گلچین می‌کنیم؛

فقط هر چه ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد آن را قبول می‌کنیم.

آنوقت بر اساس این انتخاب، تفسیرها از اسلام، انسان، توحید، تاریخ، جامعه و تفسیرها از آیات قرآن متفاوت می‌شود.

 

 


[1] آن که مبارزه را هدف میداند میگوید من همیشه باید در حال مبارزه باشم و اصلا اسلام آمده برای مبارزه. نه، اسلام نیامده برای مبارزه، بلکه در اسلام عنصر مبارزه هست. اسلام خیلی دستورها آورده است یکی از آنها مبارزه است.


نفوذ و نشر اندیشه‌های بیگانه به نام اندیشه اسلامی و با مارک اسلامی اعمّ از آنکه از روی سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد، خطری است که کیان اسلام را تهدید می‌کند. نهضتهاى اسلامى درصد ساله اخیر|آفات نهضت

 

 

پ.ن: لیست لبیک گویندگان به پست قبلی را در انتهای مطلب افزوده‌ام باشد که شما از ادامه دهندگان لیست باشید.


نشست علمیکارآمدی فقه حکومتی» با حضور حجت‌‌‌‌الاسلام علیرضا پیروزمند قائم مقام فرهنگستان علوم اسلامی و دکتر عطاء الله رفیعی آتانی مدیر بنیاد پژوهشی الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، ۳۰ فروردین ۹۷ در خبرگزاری رسا برگزار شد.

 

جمالی: تعریف فرهنگستان از تمدن اسلامی‎ |لینک|

رهدار: ظرفیت‌ها و نقاط ضعف فرهنگستان علوم اسلامی قم |لینک|


 

سخنان حجت‌‌‌‌الاسلام پیروزمند درباره تعریف کارآمدی فقه حکومتی:

تعریف فقه حکومتی

به نظر بنده پیش از پاسخ دادن به پرسش ما باید این موضوع به صورت مقدمه مطرح شود که اصلا فقه حکومتی چیست؟ سپس باید به این موضوع بپردازیم که فقه حکومتی به معنایی که مدنظر ما است آیا در اختیار هست؟ و اگر در اختیار است آیا کارآمد است؟

چنان که مستحضر هستید ابواب فقه ما را به عبادات و معاملات تفکیک می‌کنند. فقه حکومتی، فقه معاملات نیست؛ همچنین فقهی که بیان ارتباط انسان را با سایر انسان‌‌ها به صورت فردی بیان می‌کند نیست.

البته این بخشی از فقه است که توجه به آن هم لازم است و پیش از این نیز فقهای معظم به آن پرداخته اند؛ زحمت زیادی نیز در این عرصه کشیده اند اما نمی‌توان آن را فقه حکومتی دانست، زیرا واحد مطالعه در این فقه، فرد است.

نهایت این است که یک بار ارتباط فرد را با خدا بیان می‌کنیم که می‌شود فقه عبادات و یک بار هم ارتباط فرد را با سایر افراد در موقعیت‌‌های مختلف بیان می‌کنیم که فقه معاملات نامیده می‌شود.

 

فقه حکومتی با احکام ثانویه تفاوت دارد

یک احتمال در تعریف فقه حکومتی این است که بگوییم احکامی اجرایی است که حاکم اسلامی برای اجرای احکام کلی وضع می‌کنند.

فقها معظم یک احکام کلی ثابتی را از منابع کتاب و سنت استنباط می‌کنند و برای اینکه این احکام امکان اجرا در جامعه پیدا کند، یک احکام اجرایی لازم است که ضمانت اجرای آن احکام کلی را فراهم کند و به دلیل اینکه در مقیاس جامعه این ضمانت می‌خواهد اجرایی شود، اختیار وضع این قوانین با حاکم اسلامی است.

به همین دلیل به آن حکم حکومتی می‌گویند چون از اختیارات حاکم اسلامی است؛ ولی این نوع احکام هم فقه حکومتی نیست. این احکام اجرایی احکام مستنبط نیست بلکه احکامی است که حاکم به تناسب شرایط زمان و مکان بیان می‌کند.

احتمال دیگر این است که بگوییم حکم حکومتی حکم عناوین ثانویه است، به این معنا که وقتی شرایط اولیه است مردم بر اساس شناخته شده و مستنبط عمل می‌کنند اما وقتی شرایط استثنایی و خاصی به صورت عمومی پیش می‌آید به حکم ثانوی عمل می‌کنند، مانند آن مقطعی که امام خمینی(ره) حج را تعطیل کردند.

 

آیا حکم حکومتی صرفا احکامی است که حکومت برای پیشبرد مقاصد اسلامی به آن نیاز دارد؟

احتمال دیگر این است که بگوییم حکم حکومتی یعنی احکامی که حکومت به عنوان یک نظام ی و نظام قدرت برای پیشبرد مقاصد اسلامی به آن نیاز دارد.

در معنای اخیر به معنای مورد نظر نزدیک تر شدیم؛ چون واحد مطالعه در آن فرد نیست بلکه جامعه است. اما اگر بپذیریم موضوعات جامعه و اصناف آن متفاوت است، رشد و نمو دارد، باز می‌توانیم بگوییم حکم حکومتی معنای وسیع تری دارد.

بر این اساس آن بخشی از مناسبات تکامل اجتماعی که توسط حکومت اداره می‌شود و مورد تصرف حکومت است، همه ابعاد وجود این موجود نیست.

یکی از پیش نیازهای لازم برای فهم حکم حکومتی، تفاوت قائل شدن بین موضوعات فردی و اجتماعی است و همچنین باید بپذیریم که موضوعات اجتماعی بر فرض متفاوت بودن، می‌تواند دارای حکم فقهی باشند. پس ادعا این شد که فقه حکومتی بیان بایدها و نبایدها نسبت به موضوع اجتماعی است و واحد مطالعه در فقه حکومتی جامعه است نه فرد؛ حتما جامعه از افراد تشکیل شده است، ولی موضوع فردی متفاوت از موضوعات اجتماعی است.

 

در تعریف موضوع اجتماعی باید بگویم که آن موضوعاتی است که ایجاد، بقا و یا از بین بردن آن احتیاج به مشارکت جمعی دارد و به اراده و اهتمام یک فرد اتفاق نمی‌افتد. بنابراین موضوعات اجتماعی قائم به جامعه است؛ اگر مشارکت جمعی نباشد موضوع اجتماعی امکان شکل گیری و استمرار ندارد.

نکته دیگر اینکه به چه دلیل موضوعات اجتماعی باید دارای حکم فقهی باشند؟ و آیا لازم است که همه موضوعات اجتماعی دارای حکم فقهی باشد؟ پاسخ این پرسش از داخل خود فقه بدست نمی‌آید بلکه باید آن را باید از علم کلام بدست آورد که قلمرو دین چیست؟ البته اذعان داریم که این بحث کاملا شفاف و مورد توافق نیست اما باید علی المبنا در اینجا سخن گفت.

 

یک مبنا این است که دین برای هدایت فرد آمده است و هدایت فرد مربوط به دنیا نیست بلکه تنها به آخرت مربوط می‌شود؛ اگر این قیود را برای موضوع مأموریت و رسالت دین در نظر گرفتیم، طبیعتا وقتی سراغ فقه می‌رویم، سخن گفتن از چنین فقهی که تعریف کردیم مناسبت و موضوعیت ندارد. اما اگر در بحث کلامی گفتیم قلمرو فقه افزون بر فرد جامعه است و حتی بالاتر از این بگوییم که انبیاء الهی و ادیان برای سرپرستی تاریخ آمده اند، آنگاه فی الجمله بحث ما این مبنا را پیدا می‌کند که اولا فرد با جامعه متفاوت است و ثانیا دین افزون بر سرپرستی فرد، سرپرستی جامعه را نیز عهده دار است. اگر این مسأله را پذیرفتیم آنگاه یک بایسته کلامی بالای سر فقه می‌آید که چون دین باید پاسخگوی سرپرستی جامعه باشد بنابراین این انتظار از فقه بی موردی نیست.

 

اامات پرداختن به موضوع فقه حکومتی

فقه حکومتی باید اامات دانشی پرداختن به فقه حکومتی را بپذیرید؛ از جمله اینکه این موضوعات پیچیده و مرکب اند و قابل انفکاک کامل از هم نیستند همچنین اینکه موضوعات متغییرند و وارد کردن هر کدام از این قیود و پذیرش اامات فقهی آن کار دشواری است و فضای تفقه را وارد میدان جدید می‌کند.

در تفقه گذشته رویه مستمر علمای معظم این بود که اصل را بر تفکیک عناوین و تفکیک فروع در عناوین می‌گذاشتند و البته ادله را در یک فرد جمع بندی می‌کردند؛ اما اگر بنا باشد که ما نسبت بین عناوین را فهم کنیم، مسأله متفاوت می‌شود.

به عنوان مثال اگر موضوع پول امروز را نشناسیم و فکر کنیم که پول یعنی حواله، طبیعتا فقیهی که می‌خواهد فتوا دهد بر همین اساس حکم حواله را بر آن مترتب می‌کند ولی اگر توجه کردیم که حواله بودن پول برای زمانی بود که ما به اذای آن یک کالای خاص بود و از آنجا که نمی‌توانستند آن کالا را جابجا کنند حواله می‌دادند.

امروزه دیگر چنین چیزی نیست؛ می‌گویند تولید ناخالص ملی و از آن عبور کرده و می‌گویند اقتدار آن جامعه و در حال حاضر دارد از این هم عبور می‌کنند.

این پول مجازی که به میدان آماده است، اقتدار خود دولت‌‌ها، حتی دولت آمریکا را هم دارد از بین می‌برد، البته اینکه سرنخ آن دست سرمایه داران است، بحث دیگری است.

 

صرفا با بیان احکام فعالیت‌های بانکی نمی‌شود مسأله را حل کرد

چرا در حوزه نسبت به شناخت موضوعات آنچنان که باید کار نشده است؟! مسأله پول و بانک یک موضوع اجتماعی است؛ اینکه ما عملیات بانک را تجزیه می‌کنیم و برای هر کدام از فعالیت‌‌های آن یک عناوین فقهی می‌گذاریم، برای دوران گذار است.

از این رو که مردم مضطر هستند و باید کاری کرد که مردم در تعاملات بانکی دچار حرام نشوند باید دست فقهایی که در این زمینه زحمت کشیدند را بوسید اما نباید برای خود حوزه امر مشتبه شود که مسأله را حل کرده است.

چرا می‌گوییم مسأله حل نشده است؟ زیرا ما یک موضوع اجتماعی را به یک موضوع فردی تقلیل دادیم و حکم موضوع فردی را دادیم. بانک مجموعه فعالیت‌‌هایش برهمدیگر متقوم است و در نظام اقتصادی یک مأموریت و کارکردی دارد که آنها را ما ندیده و نشناخته ایم و از موضع اسلامی قضاوتی در این باره نکرده ایم.

 

تفاوت موضوع اجتماعی با فقه اجتماعی

اگر فقیهی بخواهد فتوایی درباره پول بدهد، نمی‌تواند پیامدهای فرهنگی و اخلاقی آن را نبیند و در مورد آن فتوا بدهد. اینجا است که اقتصاد و فرهنگ به هم پیچیده می‌شود.

البته فقه حکومتی باید پاسخگو نیاز باشد اما نه نیازی که به صورت منفعلانه تعریف شده است و نه نیازی که دیگران خارج از دستگاه اسلام و فقاهت تعریف کرده اند. توضیح این مطلب را در بخش‌‌های بعدی عرض می‌کنم.

 


سخنان دکتر رفیعی درباره تعریف کارآمدی فقه حکومتی و نظر وی پیرامون سخنان حجت‌‌‌‌الاسلام پیروزمند:

در سنت اسلامی ما متد این است که دانش را عمدتا به موضوع تعریف می‌کنند؛ بر همین مبنای مشهور باید بپذیریم که فقه حکومتی نیز به عنوان یک دانش وجه تمایزش با هر رقیب دیگری که برای آن فرض کنیم با ملاک موضوع باشد.

وظیفه فقه به صورت عام، طراحی عمل انسانی است. به عبارت دیگر کار فقه این است که در چارچوب آن مبانی عام پیشافقهی که پذیرفته ایم، عمل انسانی را طراحی کند.

یعنی در یک دستگاه فلسفی و کلامی نهایتا مسیر ما به این نقطه می‌رسد که باید عمل انسانی را طراحی کنیم و به دانشی با شکل و قیافه فقه می‌رسیم که موضوع آن طراحی عمل یا به بیان دینی تکلیف است.

 

تمام واقعیت انسانی در حیطه فردی خلاصه نمی‌شود

پرسش مهمی که جناب آقای پیروزمند نیز به آن پرداختند این است که مکلف کیست؟ مفروض غیر قابل مباحثه فقه این بود که این موضوع کنش و عمل فرد است؛ بنابراین بیشتر تجربه فقهی ما در این راستا بود که عمل فردی را بر اساس آن مبانی طراحی کنیم.

طبیعتا ماهیت عمل این است که در آن قصد و هدف وجود دارد؛ یعنی باید عمل را بکاویم و ماهیت آن را دریابیم تا بر اساس آن بتوانیم عمل را طراحی کنیم.

واقعیت این است که تمام واقعیت انسانی حیطه فردی نیست. در این زمینه به دو نکته مهم به صورت گذرا می‌پردازم.

 

علامه طباطبایی تمام احکام اسلامی را اجتماعی می‌داند

علامه طباطبایی بیان بسیار عجیب و تکان دهنده ای در این زمینه دارند. در کتابچه اسلام و روابط اجتماعی ذیل آیه ۲۰۰ سوره آل عمران این بحث را مطرح فرموده اند که تمام احکام اسلامی، اجتماعی است.

سپس می‌فرمایند، دقت کنید و باز هم تأکید می‌کنند که تمام احکام اجتماعی اسلامی است. اگر این بیان جدی گرفته می‌شد باید شاهد اتفاقات بسیار زیادی می‌بودیم.

این مطالب را کسی می‌گوید که تجربه جمهوری اسلامی و اامات آن را وارد بحث نکرده است بلکه در فضای ذهنی فیلسوفی این جمع بندی صورت گرفته است.

 

حکومت به اقتضای زندگی اجتماعی پدید می‌آید

نکته دوم اینکه حکومت در جایی به وجود می‌آید که جامعه وجود باشد؛ یعنی اگر فرض کنیم که انسان‌‌ها می‌خواستند فردی زندگی کنند، حکومت ایجاد نمی‌شد، پس حکومت به اقتضای اجتماعی خلق می‌شود.

امام خمینی(ره) نیز در این زمینه بیان بسیار عجیبی دارند. بنده در دوران جدید معارف اسلامی عجیب تر از این سخنان امام(ره) در جایی نشنیده ام.

 

تساوی معنایی اسلام و حکومت در اندیشه امام خمینی

ایشان در درس بیع ذیل بحث ولایت فقیه پس از بررسی ضعف و قوت ادله روایی می‌فرمایدبل یمکن أن یقال الاسلام هو الحکومه» یعنی اگر بخواهید کل اسلام را تصور کنید معنایش مساوی با حکومت است. ما پیش از این تلاش می‌کردیم که بگویم اسلام حکومت دارد اما امام(ره) می‌گوید همه اسلام حکومت است.

به نظر بنده مرحوم علامه طباطبایی و امام(ره) در یک دستگاه عقلانیت واحد سخن می‌گویند زیرا اینها مانند متفکران غربی و غیر اسلامی از خود نظریه پردازی نمی‌کنند بلکه هر دو این بزرگواران ناظر به مخزن معرفتی خاصی این فرمایشات را مطرح کرده اند.

نظر علامه و امام(ره) دو روی یک سکه اند؛ گویا یک فرد است که در جایی می‌گوید همه احکام اسلام اجتماعی است و در جای دیگر می‌گوید همه اسلام حکومت است؛ این دو مبنا باهم سازگار است.

 

رفیعی آتانی: فلسفه اسلامی از آنجا که بر مدار فردگرایی شکل گرفت، ظرفیت تمدن سازی که در دوره‌‌های قبل داشت را نتوانست حفظ کند. بنابراین فلسفه ما با همه هیمنه اش فقط می‌تواند از معنویت و سیر و سلوک فردی پشتیبانی عقلانی کند. بنابراین امروز مسأله فلسفه ما نیز این است که باید موضوع آن موضوعات اجتماعی باشد.

 

فقه حکومتی را نمی‌توان منحصر در احکام حکومتی دانست

با این مبنا دیگر چیزی خارج از فقه حکومتی باقی نمی‌ماند؛ بنابراین تعابیری مانند احکام حکومتی و حکم حکومتی نیز ممکن است کار را خراب کند. یعنی با این مبنا فقهی خارج از فقه حکومتی نداریم.

در توضیح این فرمایش امام که الاسلام هو الحکومه» باید گفت که اینگونه نیست که تنها فقه اسلامی یعنی حکومت بلکه کل اسلام حکومت است. در این سیستم چیزی غیر از جامعه و حکومت نباید مورد نظریه پردازی دینی باشد.

بر اساس این مبنا بسیاری از معارف ما جایگاه خود را پیدا می‌کنند. حضرت امام رضا(ع) در حدیث سلسله الذهب می‌فرماید کَلِمَهُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی» و سپس فرمود من شرط آن هستم یعنی اگر او نباشد توحید محقق نمی‌شود.

همچنین در دیگر فرمایشات امام رضا(ع) که در بحث امامت داریم مشخص می‌شود که هویت زندگی انسانی بر گرد امام موجودیت پیدا می‌کند. بحث بود و نبود زندگی انسانی است.

کسانی که به اهمیت تجربه نظری و عملی شیعه در بحث ولایت، پی بردند گوشه ای از آن را گرفته و به آن می‌پرداختند اما به همه ابعاد آن توجه نداشته اند.

 

توحید نیز در دل حکومت معنا پیدا می‌کند

بنابراین بر اساس این مبانی ما حتی توحید را نیز در دل حکومت می‌بینیم. حضرت موسی(ع) وقتی که از میقات بازگشت و دید که قومش گوساله پرست شدند، برادر خود را عتاب کرد که چرا اجازه دادی این اتفاق بیفتد؟!‌‌هارون در پاسخ گفت که اگر جلوی گوساله پرستی مردم را می‌گرفتم، آنها متفرق می‌شدند و می‌دانستم شما بخاطر تفرق مردم مرا بیش از این سرزنش می‌کردید.

لازمه منطقی حرف‌‌هارون این است که هویت جمعی به معنای بودن انسان‌‌ها است. باید انسانی باشد که بعد نگران توحید و کفر آن باشیم. هویت جمعی باید موحد باشد؛ اگر وحدت اجتماعی از بین برود توحید شکل نمی‌گیرد، موضوع توحید وحدت اجتماعی است.

وقتی شما در بحث فقه حکومتی بپذیرید که موضوع آن جامعه است، بحث مهمی در اینجا باقی می‌ماند بنده می‌خواهم در این زمینه از نظر فلاسفه اسلامی استفاده کنم.

 

پیوند ناگسستنی فقه حکومتی با مبانی فلسفی

علامه طباطبایی در جمع بندی آراء فلاسفه اسلامی در مبادی اولیه اصول فلسفه آورده است که اثبات هر موضوع علم برعهده فلسفه است».

پرسش‌‌هایی از قبیل اینکه آیا جامعه واقعیت خارجی دارد؟ یک بحث پیشافقهی است؛ یعنی پیش از آنکه شما با متدولوژی فقه بخواهید نظریه پردازی کنید باید به این پرسش جواب بدهید. هر پاسخی که می‌دهید نقش فروض بنیادی را برای تفقه ایفا می‌کند.

اگر شما بگویید که جامعه وجود خارجی دارد و آن را با چند گذاره بیان کردید حتما آن گذاره‌‌ها، گذاره‌‌های نخستین تفقه شما خواهند بود.

اینگونه مباحث باید در یک دستگاه عقلانیت جامع پرداخته شود یعنی شما نمی‌توانید به فقه کمک کنید بدون اینکه آن را در دستگاه نظام جامع عقلانیت شیعی و اسلامی قرار دهید.

آیا جامعه وجود جدایی از افراد دارد؟ با استفاده از ادبیات فلسفی باید اینگونه پاسخ داد که ما وقتی می‌گوییم چیز وجود دارد باید آثار متفاوتی داشته باشد. تعبیری که نهایتا در زمینه اصاله الوجود مطرح می‌شود این است که او منشأ اثر است یعنی با اثر نشان می‌دهیم که چه چیزی وجود دارد.

 

جامعه واقعیتی جدای از افرادش دارد

مرحوم علامه هم که جزو قائلان وجود جامعه است، استدلال فلسفی اش این چنین است که جامعه اثر متفاوت از افراد دارد. بنده در فرمایشات ایشان ندیدم که بیان کند که این اثر چیست؟

علامه می‌فرماید که صفت ذاتی وجود علم و قدرت است؛ بنابراین اگر هویت جمعی علم و قدرتی متفاوت از مجموع افراد داشت، می‌توانید بگویید که جامعه واقعیتی جدای از افراد دارد.

امروزه دانش‌‌های زیادی وجود دارد که می‌گوید جامعه علم و قدرت متفاوتی دارد؛ یعنی جامعه محل تولد علم و قدرتی است متفاوت از علم و قدرتی که حاصل جمع افراد است.

جالب است که در بحث‌‌های اخیر و جدید عمدتا هویت علم را با جامعه توضیح می‌دهند یعنی در حال حاضر وقتی می‌خواهند بگویند که علم غربی چیست، آن را منبعث از هویت جمعی مردم مغرب زمین نشان می‌دهند. یک نحو علیتی میان خصوصیات زندگی اجتماعی و خصوصیات آن علمی که در آن جامعه شکل گرفته است، وجود دارد.

در عرف نیز این مرسوم است که مثلا می‌گویند در فلان جا فلسفه رشد نمی‌کند؛ یعنی کاملا علم قابل انتساب به هویت جمعی است.

قدرت به معنای امکان تحمیل اراده‌‌های انسان‌‌ها بر یکدیگر است. این امر معلوم است که هویت‌‌های جمعی مختلف افزون بر جنبه‌‌های فردی، اعمال قدرت می‌کنند.

 

واقعیت‌های اجتماعی؛ محصول زاویه نگاه مشترک افراد

در جمع بندی بحث باید به این پرسش بپردازم که واقعیت اجتماعی یعنی چه؟ بسیاری از مسائل که ما آن را واقعی می‌پنداریم، واقعی به معنای تکوینی نیستند بلکه یک واقعیت ثانوی هستند که محصول زاویه نگاه مشترک افراد انسانی است.

به عبارت دیگر ما انسان‌‌ها یک زاویه نگاه مشترکی به پدیده‌‌ها پیدا کرده ایم و آنچه که می‌بینیم، محصول آن زوایه نگاه مشترک است. به عنوان مثال وقتی به شما عینکی را نشان می‌دهم و می‌پرسم که این چیست؟ همه می‌گویید عینک است حال آنکه واقعیت تکوینی آن ترکیبی از شیشه و ف است.

این واقعیت دوم مصنوع نگاه مشترک ما انسان‌‌ها به این پدیده‌‌ها است. یعنی با هم یک تشریک مساعی داشته ایم و توافق کرده ایم که به این شیء، عینک بگوییم.

ما امروز با واقعیات برساخته اجتماع زندگی می‌کنیم؛ یعنی اگر زاویه نگاه اجتماعی برداشته شود مانند آن است که این آرایش‌‌ها و ظاهر سازی‌‌ها برداشته شود. ما در افق نگاه زندگی جمعی به پدیده‌‌ها نگاه می‌کنیم و براساس زندگی می‌کنیم.

به یک معنا تمام زندگی این چنین است و خارج از آن زندگی دیگری نداریم. این واقعیت‌‌ها براساس هویت‌‌ها ساخته می‌شوند، بنابراین جوامع مختلف می‌توانند واقعیت‌‌های مختلفی را بسازند.

ما باید این واقعیت‌‌هایی که شکل گرفته است را درست کنیم؛ در غیر این صورت نمی‌توانیم به یک تفاهم مشترک برسیم. اگر امر اجتماعی را به یک امر فردی تأویل ببریم دیگر درباره آن امر اجتماعی سخن نگفته ایم بلکه موضوع دیگری را مطرح کرده ایم.

 

فقه فردی ثمره فلسفه فردگرا است

فلسفه اسلامی هم از آنجا که بر مدار فردگرایی شکل گرفت، ظرفیت تمدن سازی که در دوره‌‌های قبل داشت را نتوانست حفظ کند. بنابراین فلسفه ما با همه هیمنه اش فقط می‌تواند از معنویت و سیر و سلوک فردی پشتیبانی عقلانی کند. بنابراین هم مسأله فلسفه ما نیز این است که باید موضوع آن موضوعات اجتماعی باشد.

همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند، فلسفه باید تداوم اجتماعی پیدا کند. اگر با متدولوژی فلسفه به پرسش‌‌های فلسفی در قلمرو واقعیت‌‌های زندگی اجتماعی پاسخ نگوییم، نمی‌توانیم گام بعدی را برداریم و آن نظریه پردازی فقهی با موضوع واقعیت‌‌های اجتماعی است.

اندیشه امام(ره) قابل تجزیه نیست؛ برخی که مرید امام(ره) هم هستند می‌خواستند ولایت مطلقه فقیه مورد نظر امام را تبیین کنند می‌گفتند منظور همان ولایت عامه است؛ یعنی در دستگاه فقهی خود نمی‌توانست جای اندیشه امام(ره) را پیدا کند و صرفا می‌خواست به امام(ره) وفادار بماند.

 

نگاه اجتماعی سبک نظریه پردازی را تغییر می‌دهد

وقتی موضوع فقه ما امر اجتماعی شد و فروض نخستین از آن استخراج شد؛ آنگاه باید به این پرسش مهم پاسخ بگوییم که از چه راهی می‌خواهیم مسیر را ادامه بدهیم؛ بنابراین متدولوژی ما هم باید دستخوش تغییر قرار بگیرد و روش نظریه پردازی ما باید متفاوت باشد.

اگر در جامعه علمی حوزوی ما این روند طی شود ما می‌گوییم این فقه کارآمد بوده است؛ البته باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که تولید علم تدریجی است و ما تاکنون اندوخته بسیار خوبی داشته ایم اما با آن جایگاهی که باید در آن باشیم هنوز فاصله زیادی داریم. وسائل


راستَش من دیشب یک کتاب درباره تجربه مرگ و اتفاقاتی که نویسنده در حین مردن خودش تجربه کرده بود مطالعه کردم که باعث شد تصمیم بگیرم برای پویش ده کاری که باید پیش از مرگ انجام دهم» پست بگذارم:

 

1/ نمی‌دانم از چه افرادی باید حلالیت بگیرم (بزرگترین درد اینه)

2/ دوست دارم با پدر و مادرم و همسر و سایراعضای  خانواده سفر کربلا را تجربه کنیم.

3/ باید بانوی عزیزم را ببرم زیارت خانه خدا.

4/ دوست دارم در پویش شهید جواد محمدی» شرکت کنم.(هرکی دوست داره توی پویش شرکت کنه پینوشت رو بخونه)[1]

5/ بتوانم چهل روز معصیت نکنم.

6/ یک وصیتنامه مکتوب از خودم به جا بگذارم.

7/ باید توی وصیتم بنویسم که برام نماز قضا بخونن.

8/ مخصوصا نماز آیات.

9/ چیزی به ذهنم نرسیده هنوز.

10/

 

[1]  جواد محمدی (متولد 1362 در اصفهان – شهادت1396 سوریه) در جبهه‌ی جنگ با داعش، فرمانده‌ی یک شخص بود که پیش‌تر در جریان عمل جراحی برای لحظاتی دچار ایست قلبی می‌شود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی‌گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهای عجیبی از حساب و کتاب اعمال در سراسر زندگی اش دیده است و خبرهایی از آینده می‌دهد.

 

به همین خاطر شهید جواد محمدی در یکی از عملیاتهای خطرناک، با ترفندی این فرد را از منطقه عملیاتی خارج کرد و بعدها به او گفت تو وظیفه ات این است که آنچه در این سه دقیقه مشاهده کرده ای را برای مردم بوگوی! (اون شخص هم بعد از برگشت از جبهه، برخی تجربه های خودش را در کتاب سه دقیقه در قیامت» منتشر کرد.) حالا من دوست دارم در حد توان خودم در پویشی که شهید جواد بانی آن بوده مشارکت کنم(نیتم اینه که 100 نفر رو به مطالعه این کتاب دعوت کنم)

 

لیست 100 نفره:

1/ نقل بلاگ 2/مه‌سو 3/ فاطمه م_ 4/شنگول العلما حبکده 5/محیا 6/رئوف 7/شهرآشوب

 

یادآوری به: 1/رفیق نیمه راه 2/ من. 3/هلما 4/گلشید 5/


نفوذ و نشر اندیشه‌های بیگانه به نام اندیشه اسلامی و با مارک اسلامی اعمّ از آنکه از روی سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد، خطری است که کیان اسلام را تهدید می‌کند. نهضتهاى اسلامى درصد ساله اخیر|آفات نهضت

 

پ.ن: لیست لبیک گویندگان به پست قبلی را در انتهای مطلب افزوده‌ام باشد که شما از ادامه دهندگان لیست باشید.


نشست علمیکارآمدی فقه حکومتی» با حضور حجت‌‌‌‌الاسلام علیرضا پیروزمند قائم مقام فرهنگستان علوم اسلامی و دکتر عطاء الله رفیعی آتانی مدیر بنیاد پژوهشی الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، ۳۰ فروردین ۹۷ در خبرگزاری رسا برگزار شد.

 

جمالی: تعریف فرهنگستان از تمدن اسلامی‎ |لینک|

رهدار: ظرفیت‌ها و نقاط ضعف فرهنگستان علوم اسلامی قم |لینک|


 

سخنان حجت‌‌‌‌الاسلام پیروزمند درباره تعریف کارآمدی فقه حکومتی:

تعریف فقه حکومتی

به نظر بنده پیش از پاسخ دادن به پرسش ما باید این موضوع به صورت مقدمه مطرح شود که اصلا فقه حکومتی چیست؟ سپس باید به این موضوع بپردازیم که فقه حکومتی به معنایی که مدنظر ما است آیا در اختیار هست؟ و اگر در اختیار است آیا کارآمد است؟

چنان که مستحضر هستید ابواب فقه ما را به عبادات و معاملات تفکیک می‌کنند. فقه حکومتی، فقه معاملات نیست؛ همچنین فقهی که بیان ارتباط انسان را با سایر انسان‌‌ها به صورت فردی بیان می‌کند نیست.

البته این بخشی از فقه است که توجه به آن هم لازم است و پیش از این نیز فقهای معظم به آن پرداخته اند؛ زحمت زیادی نیز در این عرصه کشیده اند اما نمی‌توان آن را فقه حکومتی دانست، زیرا واحد مطالعه در این فقه، فرد است.

نهایت این است که یک بار ارتباط فرد را با خدا بیان می‌کنیم که می‌شود فقه عبادات و یک بار هم ارتباط فرد را با سایر افراد در موقعیت‌‌های مختلف بیان می‌کنیم که فقه معاملات نامیده می‌شود.

 

فقه حکومتی با احکام ثانویه تفاوت دارد

یک احتمال در تعریف فقه حکومتی این است که بگوییم احکامی اجرایی است که حاکم اسلامی برای اجرای احکام کلی وضع می‌کنند.

فقها معظم یک احکام کلی ثابتی را از منابع کتاب و سنت استنباط می‌کنند و برای اینکه این احکام امکان اجرا در جامعه پیدا کند، یک احکام اجرایی لازم است که ضمانت اجرای آن احکام کلی را فراهم کند و به دلیل اینکه در مقیاس جامعه این ضمانت می‌خواهد اجرایی شود، اختیار وضع این قوانین با حاکم اسلامی است.

به همین دلیل به آن حکم حکومتی می‌گویند چون از اختیارات حاکم اسلامی است؛ ولی این نوع احکام هم فقه حکومتی نیست. این احکام اجرایی احکام مستنبط نیست بلکه احکامی است که حاکم به تناسب شرایط زمان و مکان بیان می‌کند.

احتمال دیگر این است که بگوییم حکم حکومتی حکم عناوین ثانویه است، به این معنا که وقتی شرایط اولیه است مردم بر اساس شناخته شده و مستنبط عمل می‌کنند اما وقتی شرایط استثنایی و خاصی به صورت عمومی پیش می‌آید به حکم ثانوی عمل می‌کنند، مانند آن مقطعی که امام خمینی(ره) حج را تعطیل کردند.

 

آیا حکم حکومتی صرفا احکامی است که حکومت برای پیشبرد مقاصد اسلامی به آن نیاز دارد؟

احتمال دیگر این است که بگوییم حکم حکومتی یعنی احکامی که حکومت به عنوان یک نظام ی و نظام قدرت برای پیشبرد مقاصد اسلامی به آن نیاز دارد.

در معنای اخیر به معنای مورد نظر نزدیک تر شدیم؛ چون واحد مطالعه در آن فرد نیست بلکه جامعه است. اما اگر بپذیریم موضوعات جامعه و اصناف آن متفاوت است، رشد و نمو دارد، باز می‌توانیم بگوییم حکم حکومتی معنای وسیع تری دارد.

بر این اساس آن بخشی از مناسبات تکامل اجتماعی که توسط حکومت اداره می‌شود و مورد تصرف حکومت است، همه ابعاد وجود این موجود نیست.

یکی از پیش نیازهای لازم برای فهم حکم حکومتی، تفاوت قائل شدن بین موضوعات فردی و اجتماعی است و همچنین باید بپذیریم که موضوعات اجتماعی بر فرض متفاوت بودن، می‌تواند دارای حکم فقهی باشند. پس ادعا این شد که فقه حکومتی بیان بایدها و نبایدها نسبت به موضوع اجتماعی است و واحد مطالعه در فقه حکومتی جامعه است نه فرد؛ حتما جامعه از افراد تشکیل شده است، ولی موضوع فردی متفاوت از موضوعات اجتماعی است.

 

در تعریف موضوع اجتماعی باید بگویم که آن موضوعاتی است که ایجاد، بقا و یا از بین بردن آن احتیاج به مشارکت جمعی دارد و به اراده و اهتمام یک فرد اتفاق نمی‌افتد. بنابراین موضوعات اجتماعی قائم به جامعه است؛ اگر مشارکت جمعی نباشد موضوع اجتماعی امکان شکل گیری و استمرار ندارد.

نکته دیگر اینکه به چه دلیل موضوعات اجتماعی باید دارای حکم فقهی باشند؟ و آیا لازم است که همه موضوعات اجتماعی دارای حکم فقهی باشد؟ پاسخ این پرسش از داخل خود فقه بدست نمی‌آید بلکه باید آن را باید از علم کلام بدست آورد که قلمرو دین چیست؟ البته اذعان داریم که این بحث کاملا شفاف و مورد توافق نیست اما باید علی المبنا در اینجا سخن گفت.

 

یک مبنا این است که دین برای هدایت فرد آمده است و هدایت فرد مربوط به دنیا نیست بلکه تنها به آخرت مربوط می‌شود؛ اگر این قیود را برای موضوع مأموریت و رسالت دین در نظر گرفتیم، طبیعتا وقتی سراغ فقه می‌رویم، سخن گفتن از چنین فقهی که تعریف کردیم مناسبت و موضوعیت ندارد. اما اگر در بحث کلامی گفتیم قلمرو فقه افزون بر فرد جامعه است و حتی بالاتر از این بگوییم که انبیاء الهی و ادیان برای سرپرستی تاریخ آمده اند، آنگاه فی الجمله بحث ما این مبنا را پیدا می‌کند که اولا فرد با جامعه متفاوت است و ثانیا دین افزون بر سرپرستی فرد، سرپرستی جامعه را نیز عهده دار است. اگر این مسأله را پذیرفتیم آنگاه یک بایسته کلامی بالای سر فقه می‌آید که چون دین باید پاسخگوی سرپرستی جامعه باشد بنابراین این انتظار از فقه بی موردی نیست.

 

اامات پرداختن به موضوع فقه حکومتی

فقه حکومتی باید اامات دانشی پرداختن به فقه حکومتی را بپذیرید؛ از جمله اینکه این موضوعات پیچیده و مرکب اند و قابل انفکاک کامل از هم نیستند همچنین اینکه موضوعات متغییرند و وارد کردن هر کدام از این قیود و پذیرش اامات فقهی آن کار دشواری است و فضای تفقه را وارد میدان جدید می‌کند.

در تفقه گذشته رویه مستمر علمای معظم این بود که اصل را بر تفکیک عناوین و تفکیک فروع در عناوین می‌گذاشتند و البته ادله را در یک فرد جمع بندی می‌کردند؛ اما اگر بنا باشد که ما نسبت بین عناوین را فهم کنیم، مسأله متفاوت می‌شود.

به عنوان مثال اگر موضوع پول امروز را نشناسیم و فکر کنیم که پول یعنی حواله، طبیعتا فقیهی که می‌خواهد فتوا دهد بر همین اساس حکم حواله را بر آن مترتب می‌کند ولی اگر توجه کردیم که حواله بودن پول برای زمانی بود که ما به اذای آن یک کالای خاص بود و از آنجا که نمی‌توانستند آن کالا را جابجا کنند حواله می‌دادند.

امروزه دیگر چنین چیزی نیست؛ می‌گویند تولید ناخالص ملی و از آن عبور کرده و می‌گویند اقتدار آن جامعه و در حال حاضر دارد از این هم عبور می‌کنند.

این پول مجازی که به میدان آماده است، اقتدار خود دولت‌‌ها، حتی دولت آمریکا را هم دارد از بین می‌برد، البته اینکه سرنخ آن دست سرمایه داران است، بحث دیگری است.

 

صرفا با بیان احکام فعالیت‌های بانکی نمی‌شود مسأله را حل کرد

چرا در حوزه نسبت به شناخت موضوعات آنچنان که باید کار نشده است؟! مسأله پول و بانک یک موضوع اجتماعی است؛ اینکه ما عملیات بانک را تجزیه می‌کنیم و برای هر کدام از فعالیت‌‌های آن یک عناوین فقهی می‌گذاریم، برای دوران گذار است.

از این رو که مردم مضطر هستند و باید کاری کرد که مردم در تعاملات بانکی دچار حرام نشوند باید دست فقهایی که در این زمینه زحمت کشیدند را بوسید اما نباید برای خود حوزه امر مشتبه شود که مسأله را حل کرده است.

چرا می‌گوییم مسأله حل نشده است؟ زیرا ما یک موضوع اجتماعی را به یک موضوع فردی تقلیل دادیم و حکم موضوع فردی را دادیم. بانک مجموعه فعالیت‌‌هایش برهمدیگر متقوم است و در نظام اقتصادی یک مأموریت و کارکردی دارد که آنها را ما ندیده و نشناخته ایم و از موضع اسلامی قضاوتی در این باره نکرده ایم.

 

تفاوت موضوع اجتماعی با فقه اجتماعی

اگر فقیهی بخواهد فتوایی درباره پول بدهد، نمی‌تواند پیامدهای فرهنگی و اخلاقی آن را نبیند و در مورد آن فتوا بدهد. اینجا است که اقتصاد و فرهنگ به هم پیچیده می‌شود.

البته فقه حکومتی باید پاسخگو نیاز باشد اما نه نیازی که به صورت منفعلانه تعریف شده است و نه نیازی که دیگران خارج از دستگاه اسلام و فقاهت تعریف کرده اند. توضیح این مطلب را در بخش‌‌های بعدی عرض می‌کنم.

 


سخنان دکتر رفیعی درباره تعریف کارآمدی فقه حکومتی و نظر وی پیرامون سخنان حجت‌‌‌‌الاسلام پیروزمند:

در سنت اسلامی ما متد این است که دانش را عمدتا به موضوع تعریف می‌کنند؛ بر همین مبنای مشهور باید بپذیریم که فقه حکومتی نیز به عنوان یک دانش وجه تمایزش با هر رقیب دیگری که برای آن فرض کنیم با ملاک موضوع باشد.

وظیفه فقه به صورت عام، طراحی عمل انسانی است. به عبارت دیگر کار فقه این است که در چارچوب آن مبانی عام پیشافقهی که پذیرفته ایم، عمل انسانی را طراحی کند.

یعنی در یک دستگاه فلسفی و کلامی نهایتا مسیر ما به این نقطه می‌رسد که باید عمل انسانی را طراحی کنیم و به دانشی با شکل و قیافه فقه می‌رسیم که موضوع آن طراحی عمل یا به بیان دینی تکلیف است.

 

تمام واقعیت انسانی در حیطه فردی خلاصه نمی‌شود

پرسش مهمی که جناب آقای پیروزمند نیز به آن پرداختند این است که مکلف کیست؟ مفروض غیر قابل مباحثه فقه این بود که این موضوع کنش و عمل فرد است؛ بنابراین بیشتر تجربه فقهی ما در این راستا بود که عمل فردی را بر اساس آن مبانی طراحی کنیم.

طبیعتا ماهیت عمل این است که در آن قصد و هدف وجود دارد؛ یعنی باید عمل را بکاویم و ماهیت آن را دریابیم تا بر اساس آن بتوانیم عمل را طراحی کنیم.

واقعیت این است که تمام واقعیت انسانی حیطه فردی نیست. در این زمینه به دو نکته مهم به صورت گذرا می‌پردازم.

 

علامه طباطبایی تمام احکام اسلامی را اجتماعی می‌داند

علامه طباطبایی بیان بسیار عجیب و تکان دهنده ای در این زمینه دارند. در کتابچه اسلام و روابط اجتماعی ذیل آیه ۲۰۰ سوره آل عمران این بحث را مطرح فرموده اند که تمام احکام اسلامی، اجتماعی است.

سپس می‌فرمایند، دقت کنید و باز هم تأکید می‌کنند که تمام احکام اجتماعی اسلامی است. اگر این بیان جدی گرفته می‌شد باید شاهد اتفاقات بسیار زیادی می‌بودیم.

این مطالب را کسی می‌گوید که تجربه جمهوری اسلامی و اامات آن را وارد بحث نکرده است بلکه در فضای ذهنی فیلسوفی این جمع بندی صورت گرفته است.

 

حکومت به اقتضای زندگی اجتماعی پدید می‌آید

نکته دوم اینکه حکومت در جایی به وجود می‌آید که جامعه وجود باشد؛ یعنی اگر فرض کنیم که انسان‌‌ها می‌خواستند فردی زندگی کنند، حکومت ایجاد نمی‌شد، پس حکومت به اقتضای اجتماعی خلق می‌شود.

امام خمینی(ره) نیز در این زمینه بیان بسیار عجیبی دارند. بنده در دوران جدید معارف اسلامی عجیب تر از این سخنان امام(ره) در جایی نشنیده ام.

 

تساوی معنایی اسلام و حکومت در اندیشه امام خمینی

ایشان در درس بیع ذیل بحث ولایت فقیه پس از بررسی ضعف و قوت ادله روایی می‌فرمایدبل یمکن أن یقال الاسلام هو الحکومه» یعنی اگر بخواهید کل اسلام را تصور کنید معنایش مساوی با حکومت است. ما پیش از این تلاش می‌کردیم که بگویم اسلام حکومت دارد اما امام(ره) می‌گوید همه اسلام حکومت است.

به نظر بنده مرحوم علامه طباطبایی و امام(ره) در یک دستگاه عقلانیت واحد سخن می‌گویند زیرا اینها مانند متفکران غربی و غیر اسلامی از خود نظریه پردازی نمی‌کنند بلکه هر دو این بزرگواران ناظر به مخزن معرفتی خاصی این فرمایشات را مطرح کرده اند.

نظر علامه و امام(ره) دو روی یک سکه اند؛ گویا یک فرد است که در جایی می‌گوید همه احکام اسلام اجتماعی است و در جای دیگر می‌گوید همه اسلام حکومت است؛ این دو مبنا باهم سازگار است.

 

رفیعی آتانی: فلسفه اسلامی از آنجا که بر مدار فردگرایی شکل گرفت، ظرفیت تمدن سازی که در دوره‌‌های قبل داشت را نتوانست حفظ کند. بنابراین فلسفه ما با همه هیمنه اش فقط می‌تواند از معنویت و سیر و سلوک فردی پشتیبانی عقلانی کند. بنابراین امروز مسأله فلسفه ما نیز این است که باید موضوع آن موضوعات اجتماعی باشد.

 

فقه حکومتی را نمی‌توان منحصر در احکام حکومتی دانست

با این مبنا دیگر چیزی خارج از فقه حکومتی باقی نمی‌ماند؛ بنابراین تعابیری مانند احکام حکومتی و حکم حکومتی نیز ممکن است کار را خراب کند. یعنی با این مبنا فقهی خارج از فقه حکومتی نداریم.

در توضیح این فرمایش امام که الاسلام هو الحکومه» باید گفت که اینگونه نیست که تنها فقه اسلامی یعنی حکومت بلکه کل اسلام حکومت است. در این سیستم چیزی غیر از جامعه و حکومت نباید مورد نظریه پردازی دینی باشد.

بر اساس این مبنا بسیاری از معارف ما جایگاه خود را پیدا می‌کنند. حضرت امام رضا(ع) در حدیث سلسله الذهب می‌فرماید کَلِمَهُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی» و سپس فرمود من شرط آن هستم یعنی اگر او نباشد توحید محقق نمی‌شود.

همچنین در دیگر فرمایشات امام رضا(ع) که در بحث امامت داریم مشخص می‌شود که هویت زندگی انسانی بر گرد امام موجودیت پیدا می‌کند. بحث بود و نبود زندگی انسانی است.

کسانی که به اهمیت تجربه نظری و عملی شیعه در بحث ولایت، پی بردند گوشه ای از آن را گرفته و به آن می‌پرداختند اما به همه ابعاد آن توجه نداشته اند.

 

توحید نیز در دل حکومت معنا پیدا می‌کند

بنابراین بر اساس این مبانی ما حتی توحید را نیز در دل حکومت می‌بینیم. حضرت موسی(ع) وقتی که از میقات بازگشت و دید که قومش گوساله پرست شدند، برادر خود را عتاب کرد که چرا اجازه دادی این اتفاق بیفتد؟!‌‌هارون در پاسخ گفت که اگر جلوی گوساله پرستی مردم را می‌گرفتم، آنها متفرق می‌شدند و می‌دانستم شما بخاطر تفرق مردم مرا بیش از این سرزنش می‌کردید.

لازمه منطقی حرف‌‌هارون این است که هویت جمعی به معنای بودن انسان‌‌ها است. باید انسانی باشد که بعد نگران توحید و کفر آن باشیم. هویت جمعی باید موحد باشد؛ اگر وحدت اجتماعی از بین برود توحید شکل نمی‌گیرد، موضوع توحید وحدت اجتماعی است.

وقتی شما در بحث فقه حکومتی بپذیرید که موضوع آن جامعه است، بحث مهمی در اینجا باقی می‌ماند بنده می‌خواهم در این زمینه از نظر فلاسفه اسلامی استفاده کنم.

 

پیوند ناگسستنی فقه حکومتی با مبانی فلسفی

علامه طباطبایی در جمع بندی آراء فلاسفه اسلامی در مبادی اولیه اصول فلسفه آورده است که اثبات هر موضوع علم برعهده فلسفه است».

پرسش‌‌هایی از قبیل اینکه آیا جامعه واقعیت خارجی دارد؟ یک بحث پیشافقهی است؛ یعنی پیش از آنکه شما با متدولوژی فقه بخواهید نظریه پردازی کنید باید به این پرسش جواب بدهید. هر پاسخی که می‌دهید نقش فروض بنیادی را برای تفقه ایفا می‌کند.

اگر شما بگویید که جامعه وجود خارجی دارد و آن را با چند گذاره بیان کردید حتما آن گذاره‌‌ها، گذاره‌‌های نخستین تفقه شما خواهند بود.

اینگونه مباحث باید در یک دستگاه عقلانیت جامع پرداخته شود یعنی شما نمی‌توانید به فقه کمک کنید بدون اینکه آن را در دستگاه نظام جامع عقلانیت شیعی و اسلامی قرار دهید.

آیا جامعه وجود جدایی از افراد دارد؟ با استفاده از ادبیات فلسفی باید اینگونه پاسخ داد که ما وقتی می‌گوییم چیز وجود دارد باید آثار متفاوتی داشته باشد. تعبیری که نهایتا در زمینه اصاله الوجود مطرح می‌شود این است که او منشأ اثر است یعنی با اثر نشان می‌دهیم که چه چیزی وجود دارد.

 

جامعه واقعیتی جدای از افرادش دارد

مرحوم علامه هم که جزو قائلان وجود جامعه است، استدلال فلسفی اش این چنین است که جامعه اثر متفاوت از افراد دارد. بنده در فرمایشات ایشان ندیدم که بیان کند که این اثر چیست؟

علامه می‌فرماید که صفت ذاتی وجود علم و قدرت است؛ بنابراین اگر هویت جمعی علم و قدرتی متفاوت از مجموع افراد داشت، می‌توانید بگویید که جامعه واقعیتی جدای از افراد دارد.

امروزه دانش‌‌های زیادی وجود دارد که می‌گوید جامعه علم و قدرت متفاوتی دارد؛ یعنی جامعه محل تولد علم و قدرتی است متفاوت از علم و قدرتی که حاصل جمع افراد است.

جالب است که در بحث‌‌های اخیر و جدید عمدتا هویت علم را با جامعه توضیح می‌دهند یعنی در حال حاضر وقتی می‌خواهند بگویند که علم غربی چیست، آن را منبعث از هویت جمعی مردم مغرب زمین نشان می‌دهند. یک نحو علیتی میان خصوصیات زندگی اجتماعی و خصوصیات آن علمی که در آن جامعه شکل گرفته است، وجود دارد.

در عرف نیز این مرسوم است که مثلا می‌گویند در فلان جا فلسفه رشد نمی‌کند؛ یعنی کاملا علم قابل انتساب به هویت جمعی است.

قدرت به معنای امکان تحمیل اراده‌‌های انسان‌‌ها بر یکدیگر است. این امر معلوم است که هویت‌‌های جمعی مختلف افزون بر جنبه‌‌های فردی، اعمال قدرت می‌کنند.

 

واقعیت‌های اجتماعی؛ محصول زاویه نگاه مشترک افراد

در جمع بندی بحث باید به این پرسش بپردازم که واقعیت اجتماعی یعنی چه؟ بسیاری از مسائل که ما آن را واقعی می‌پنداریم، واقعی به معنای تکوینی نیستند بلکه یک واقعیت ثانوی هستند که محصول زاویه نگاه مشترک افراد انسانی است.

به عبارت دیگر ما انسان‌‌ها یک زاویه نگاه مشترکی به پدیده‌‌ها پیدا کرده ایم و آنچه که می‌بینیم، محصول آن زوایه نگاه مشترک است. به عنوان مثال وقتی به شما عینکی را نشان می‌دهم و می‌پرسم که این چیست؟ همه می‌گویید عینک است حال آنکه واقعیت تکوینی آن ترکیبی از شیشه و ف است.

این واقعیت دوم مصنوع نگاه مشترک ما انسان‌‌ها به این پدیده‌‌ها است. یعنی با هم یک تشریک مساعی داشته ایم و توافق کرده ایم که به این شیء، عینک بگوییم.

ما امروز با واقعیات برساخته اجتماع زندگی می‌کنیم؛ یعنی اگر زاویه نگاه اجتماعی برداشته شود مانند آن است که این آرایش‌‌ها و ظاهر سازی‌‌ها برداشته شود. ما در افق نگاه زندگی جمعی به پدیده‌‌ها نگاه می‌کنیم و براساس زندگی می‌کنیم.

به یک معنا تمام زندگی این چنین است و خارج از آن زندگی دیگری نداریم. این واقعیت‌‌ها براساس هویت‌‌ها ساخته می‌شوند، بنابراین جوامع مختلف می‌توانند واقعیت‌‌های مختلفی را بسازند.

ما باید این واقعیت‌‌هایی که شکل گرفته است را درست کنیم؛ در غیر این صورت نمی‌توانیم به یک تفاهم مشترک برسیم. اگر امر اجتماعی را به یک امر فردی تأویل ببریم دیگر درباره آن امر اجتماعی سخن نگفته ایم بلکه موضوع دیگری را مطرح کرده ایم.

 

فقه فردی ثمره فلسفه فردگرا است

فلسفه اسلامی هم از آنجا که بر مدار فردگرایی شکل گرفت، ظرفیت تمدن سازی که در دوره‌‌های قبل داشت را نتوانست حفظ کند. بنابراین فلسفه ما با همه هیمنه اش فقط می‌تواند از معنویت و سیر و سلوک فردی پشتیبانی عقلانی کند. بنابراین هم مسأله فلسفه ما نیز این است که باید موضوع آن موضوعات اجتماعی باشد.

همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند، فلسفه باید تداوم اجتماعی پیدا کند. اگر با متدولوژی فلسفه به پرسش‌‌های فلسفی در قلمرو واقعیت‌‌های زندگی اجتماعی پاسخ نگوییم، نمی‌توانیم گام بعدی را برداریم و آن نظریه پردازی فقهی با موضوع واقعیت‌‌های اجتماعی است.

اندیشه امام(ره) قابل تجزیه نیست؛ برخی که مرید امام(ره) هم هستند می‌خواستند ولایت مطلقه فقیه مورد نظر امام را تبیین کنند می‌گفتند منظور همان ولایت عامه است؛ یعنی در دستگاه فقهی خود نمی‌توانست جای اندیشه امام(ره) را پیدا کند و صرفا می‌خواست به امام(ره) وفادار بماند.

 

نگاه اجتماعی سبک نظریه پردازی را تغییر می‌دهد

وقتی موضوع فقه ما امر اجتماعی شد و فروض نخستین از آن استخراج شد؛ آنگاه باید به این پرسش مهم پاسخ بگوییم که از چه راهی می‌خواهیم مسیر را ادامه بدهیم؛ بنابراین متدولوژی ما هم باید دستخوش تغییر قرار بگیرد و روش نظریه پردازی ما باید متفاوت باشد.

اگر در جامعه علمی حوزوی ما این روند طی شود ما می‌گوییم این فقه کارآمد بوده است؛ البته باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که تولید علم تدریجی است و ما تاکنون اندوخته بسیار خوبی داشته ایم اما با آن جایگاهی که باید در آن باشیم هنوز فاصله زیادی داریم. وسائل


این سریال از دیدگاه من اثری کاملاً مارکسیستی است![1] در این اثر فلسفه و ادبیات مکتب مارکسیسم به روشنی بیان شده و نابودی فرهنگی که مکتب مارکسیسم به دنبال آن است از شاخصه‌های اصلی این سریال محسوب می‌شود.

 

 

شخصیت بابا پنجلی» یکی از شخصیت‌های اصلی سریال به دلیل بیماری آایمر رفتارهای معقولی نداشت و وقتی تمسک او را به باور‌های مذهبی نمایش می‌دهیم، گویی قصد تمسخر مناسک را داریم. این همان شیوه‌ای است که مارکسیست‌ها از آن بهره‌برداری می‌کنند.

 

 

در قسمتی که نقی معمولی داستان رمی جمرات را تعریف می‌کرد، اصلاً جنبه طنز نداشت. این مجموعه با عنوان طنز تولید شده اما روایت آن تلخ و سیاه و کاملاً ضدفرهنگی است که بر پایه تخریب فرهنگ در فضای مدرن شکل گرفته است.

 

 

غیر از پایتخت آثار دیگری نیز وجود دارند که در خدمت مارکسیست ایرانی‌اند. مثلاً فیلم سینمایی فروشنده» ساخته اصغر فرهادی نمونه دیگری است که چهره بسیار سیاهی را از تهران به عنوان نمادی از کل ایران نشان می‌دهد. در پایتخت این اتفاق هم در عنوان آن و هم در رفتار شخصیت‌ها قابل لمس است. (در فصل اول این سریال که نقی معمولی به اتفاق خانواده‌اش به تهران می‌آید، گویا هرکسی قصد دارد سر او کلاه بگذارد. همچنین به لحاظ زیبایی‌شناسی بصری تهران بسیار زشت ترسیم شده است و پایتخت در همان گام‌های آغازین زشتی، دورویی و نفاق آن را به تصویر کشید.)

 

 

میزان خشونت کلامی و رفتارهای ضد زن نیز در فصل‌های جدید پایتخت به اوج رسید.

 

 

زندگی اشتراکی یکی دیگر از مسائلی است که این سریال به جد به آن می‌پردازد و نمی‌توان این بحث را کامل باز کرد اما توجه به رفتار شخصیت‌ها نمود بارز زندگی اشتراکی است.

 

 

نکته دیگری که در یکی دو فصل اخیر پایتخت به شکلی کاملاً ناپسند وجود دارد رفتار والدین با یکدیگر و رفتار فرزندان با آنان است که مصداق بارز ترویج رفتار مذموم به شمار می‌آید.

 

 

جذابیت پایتخت را نمی‌توان امتیاز مثبتی برای آن دانست، زیرا به دلیل هنجارشکنی سبب ایجاد جذابیت‌ کاذب برای مخاطبان می‌شود. در همه جای دنیا رفتار‌های هنجار‌شکن مورد توجه است. برای مثال وقتی در خیابان دعوایی رخ می‌دهد، جمعیت به آن توجه می‌کند، اما آیا این به معنای تأیید جدال خیابانی است.

 

 

در دهه‌های گذشته در رسانه ملی آثاری نظیر روزی روزگاری» تولید می‌شد که هنوز تماشای آن خالی از لطف نیست. اما سؤال اینجاست که چرا با وجود تمامی این نقدها همچنان پایتخت تولید می‌شود. جواب روشن است، زیرا رسانه ملی قصد دارد با پر کردن آنتن به هر نحوی اندک مخاطبانش را پای تلویزیون نگه دارد.

 

[1] ابراهیم فیاض، استاد دانشگاه، در گفت‌وگو با ایکنا، مجموعه تلویزیونی پایتخت» را اثری ضدفرهنگی توصیف کرد.


همسفر!

در این راه طولانی که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد

بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند

خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم،
مطلقا

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

و یک شیوه نگاه کردن را

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی.

هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است.




عزیز من!

دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.

عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .

من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.



عزیز من!

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد .

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم

بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .

بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .

اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .

سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است

بیا بحث کنیم.

بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.

بیا کلنجار برویم .

اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.

من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم.

بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم .

عزیز من! بیا متفاوت باشیم”


― چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی

https://www.goodreads.com/quotes/532736


 

بعضی از اهل قلم دغدغه‌های فرهنگی دارند و در قبال رویدادهایی که در جامعه مشاهده می‌کنند احساس مسئولیت دارند و در این خصوص اقدام به تولیدمحتوا و انشار آن در فضای عمومی می‌کنند.

 

 

طبیعتا این افراد با سه دسته مخاطب مواجه میشوند. دسته اول: مطلب را می‌خوانند و با آن موافق هستند و نویسنده را تایید می‌کنند. دسته دوم: به برخی از مطالب نویسنده انتقاداتی وارد می‌کنند. دسته سوم هم به جای مطلب، به خود نویسنده بد و بیراه می‌گویند.

2

آن اهل قلمی که فقط از دسته اول خوشش می‌آید بداند و آگاه باشد که احتمالا دغدغه خودنمایی اش بارها بیشتر از دغدغه‌های فرهنگی و احساس مسئولیت اجتماعی است. این قلم فقط می‌خواهد میل تاییدطلبی و هنرمندی خود را نماید و کار فرهنگی و اینها پوشش است. (حواسمان باشد این بلا سرمان نیاید. چرا که تفاوت بسیار ریز و پیچیده است و ممکن است که خود فرد بعد از سالها متوجه شود)

 

 

جالب آنکه اهل قلم فراری از نقد، در دلش از وجود آن دسته سوم که فحش می‌دهد هم راضی است. میگوید بالاخره در راه ارزشها داریم فحش می‌خوریم و این ما را در پیش هواداران عزیزتر می‌کند. اما چشم دیدن حتی یک نقد دوستانه را ندارد و حرف منتقد را به بهانه‌های مختلف، نادیده میگیرد و او را از خود دور می‌کند و نطقش را کور می‌کند.


سال‌هاست که مرغ تبدیل به غذای شادی و عزای ما شده است؛ تقریباْ پای ثابت همه سفره‌ها مرغ است؛ انواع و اقسام غذاهای گرم و سرد، غذاهای جدید و حتی خورش‌ها بر پایه مرغ آماده شده و سفره‌های ما را زینت می‌دهند.

 

اما چرا رد پای مرغ در غذاهای سنتی شهرها و مناطق مختلف کشور دیده نمی‌شود؟ دنده کباب غرب کشور، خورش خلال در کرمانشاه، قیمه نثار قزوین، کوفته تبریز، پیچاق قیمه اردبیل، انواع آش و خوراک ماهی و میگو در جنوب کشور و حتی در فسنجان شمالی ها اثری از مرغ دیده نمی‌شود و از میان گوشت پرندگان از گوشت اردک برای تهیه فسنجان استفاده می کنند.

 

حتی جوجه کباب هم بعدا به منوی غذایی بختیاری ها اضافه شده و اصلی ترین کباب در این مناطق کباب بره است؛ در این مناطق حتی اگر میخواستند از گوشت مرغ استفاده کنند از مرغ های محلی و رسمی استفاده می‌شد که از صفر تا صد غذای آنها دور ریز سفره های مردم است.

 

مصرف و تولید مرغ در کشور از یک زمانی به بعد به صورت کاملاْ غیر عادی میان مردم رواج پیدا کرده است؛ مرغی که نه خودش، نه غذایش و نه روش نگهدای و پرورش آن بومی و سنتی نیست.

 

خوب است بدانیم که مرغ هایی که به دست ما می‌رسند در سه مرحله از سه نسل مرغ لاین و سپس مرغ اجداد و در نهایت مرغ مادر که همان مرغ گوشتی است استحصال می‌شوند؛ همه این اصلاحات ژنتیکی در کشورهای اروپایی صورت گرفته و در نهایت تخم مرغ نطفه دار به ایران صادر می‌شود. نطفه ای که ماحصل چندین دوره اصلاح ژنتیک و نژادی است؛ خوراک این مرغ غالبا ذرت و یا کنجاله های سویا است که همه آنها نیز طی چندین دوره اصلاح ژنتیک و تراریختگی به دست آمده تا جوجه یک روزه را در کمترین زمان و با کمترین مصرف دانه به مرغ مادر تبدیل کنند.

 

تخم مرغ ها در سیکل اول تبدیل به جوجه می شوند و جوجه یک روزه اگر برای صاحبان خود صرفه اقتصادی داشته باشد و زیر چرخ های اقتصاد لیبرالی له نشود باید در 45 روز به مرغ مادر تبدیل شود. این مرغ ها برای رشد سریع تر در شرایطی نگهداری می شوند که کمترین تحرک را داشته باشند تا به وزن مطلوب برسند. این مرغ ها از هرگونه نور آفتاب محرومند و به همین دلیل مواد نه تنها فاقد ویتامین دی و . هستند بلکه مواد زائد بدن آنها به خاطر کم تحرکی دفع نمی‌شود.

 

درنهایت گوشت هایی به دست می آید که اگرچه حلال هستند اما در سلامت آنها کاملاْ شک و تردید وجود دارد؛ روزی فردی از امام علی (ع) پرسید گوشت کدام یک از پرندگان بهتر است؛ قبل از ایشان فردی دیگر جواب داد مرغ! اما حضرت جواب دادند که نه، مرغ، خوکِ[1] پرندگان است؛ ایشان در ادامه فرمودند گوشت کبوتر نورس بهترین گوشت پرندگان است.

 

مرغی که در شرایط طبیعی رشد کرده باشد جایگاه نازلی در سبد غذایی دینی کشور دارد و بر همین اساس تکلیف مرغهای اصلاح ژنتیک شده با دانه های تراریخته تقریباً مشخص است!

 

بررسی روند ورود مرغ به سفره مردم و مافیای وارداتِ صفر تا صدی چرخه تولید مرغ در کشور بسیار طولانی است اما باید بدانیم همه‌ مراحل تولید همین غذای پر مصرف وابسته به خارج از مرزهای کشور است و این یعنی نا امنی غذای پر مصرف سفره‌های مردم.

 

شاید یافتن گوشت کبوتر نورس برایمان سخت باشد اما چرا به مصرف گوشت‌های مفیدتر مانند بوقلمون، شترمرغ، کبک، اردک، بلدرچین و . رو نیاوریم که به جرات می‌توان گفت نژاد و غذای آنها کمتر دستکاری شده و به اشتغال هزاران نفر از مردم کشورمان در شهرهای مختلف کمک می‌کند؟

 

نویسنده:‌خانم دچار فیشنگار

دچار:‌ ما چند روزه میخواستیم این مطلب رو بنویسیم اما به صورت اتفاقی طی شیش وعده اخیر همش مرغ می‌خوردیم! بالاخره امشب که مرغ نخوردیم نشستیم و نوشتیمش.

 

 

 


[1] خوک در میان حیوانات به کم تحرکی و تنبلی و همه چیز خواری معروف است.


گفت‌وگوی بهروز افخمی با ابراهیم فیاض  درباره سلبریتی را مشاهده کردم. چند نکته داشت که در این متن آورده ام:

 

1. فالوورها در یک صفحه وما طرفدار نیستند، درصد مهمی از فالوورها برای زیر نظر گرفتن سلبریتی ها او را دنبال می کنند.

 

2. افرادی که لایوها را تماشا می کنند وما جذب صاحب لایو نشده اند، بلکه به دنبال سرگرمی هستند.

 

3. سرگرمی در اینجا معادل رخداد غیر عادی است که منتظریم در آینده رخ بدهد؛ مردم به آینده توجه می کنند چون گذشته ای وجود ندارد؛ افراد به گونه‌ای شده اند که گویی هر روز که می گذرد، گذشته در حال مححو شدن است، مثلا من در جایی کارهایی را یادداشت می کنم تا بعد آنها را انجام بدهم اما اینکه زمان مورد نظر فرا برسد تا آن کارها را انجام بدهم، پیش نمی آید.

 

نکته دیگری که افراد به خاطر توجه نداشتن به گذشته به آن مبتلا هستند ضعف در حافظه تاریخی(عبرت) است.

 

4. منظورم از گذشته قرن های گذشته و تاریخ نیست بلکه سال هایی است که از عمرمان می‌گذرد.

 

5. سلبریتی ها اگر مخاطبان خود را با اندیشمندان و ارزش های اخلاقی مرتبط کنند می توانند اثرات مفیدی در رشد جامعه داشته باشند.

 

6. وقتی که من گوشی را به دست می گیرم، بیشترین وقت خود را در اینستاگرام می گذرانم که این وقت را کاملاْ بدون هدف و صرفا جهت سرگرمی برای دیدن محتواهایی- بدون هیچ ارزش گذاری خاصی- صرف می کنم. اما با اینکه تصمیم گرفته ام شب ها روزانه نویسی و خاطره نویسی کنم هر دو سه شب یک بار موفق میشوم سراغ دفتر و سررسیدم بروم.

 

7. مباحثی مانند دانش، هویت، اصالت، امید و . ریشه در گذشته دارد؛ برخلاف طمع که ریشه در آینده دارد.

 

8. الگوها باعث از خودبیگانگی مردم می شوند؛ فضای مرید بازی تحت تاثیر گروه ها شکل می گیرد؛ سلبریتی ها الان الگوی بخش مهمی از مردم شده اند. دانش آموز ما فقط بخشی از دین و فرهنگ را قبول دارد که الگوی او قبول داشته باشد(مثلا تتلیتی حجاب دارد به خاطر اینکه تتلو طرفدار حجاب است)

 

۹. اگر دقت کرده باشید بیشتر ما آرزوهای گذشته را به یاد نمی‌آوریم (مثلا آرزوهای ده سال پیش خود برای امروز را) اما تا دلت بخواهد آرزوهایمان برای آینده در حال نوبه نو تراوش شدن است.(برای اینکه آرزوهای گذشته را به یاد آوریم شاید لازم است کمی تمرکز کرده و به معنای زندگی فکر کنیم)


درب های آکاردئونی تولید شده در فیشنگار به همراه رنگ الکترواستاتیک رایگان عرضه می شود .

 

برای اشنایی بیشتر با رنگ الکترواستاتیک ونحوه رنگ کوره ای، این مقاله را مطالعه کنید.

 

رنگ الکترواستاتیک چیست؟

 

رنگ های الکترواستاتیک متشکل از ذرات کوچک وخشک رزین  بهمراه رنگ دانه انتخابی شماست.پودر رزین بوسیله تپانچه ای که وظیفه پاشیدن رنگ را دارذ وشبیه پیستوله عمل می کند روی سطح درب آکاردئونی پاشیده می شود.اما تفاوت ان باروش پیستوله ای دراین است که دراین روش ذرات ریز رزین وتپانچه پاشش رنگ دارای شارز الکترواتاتیک می باشند.هنگامی که ذرات رزین به سطح کار پاشیده می شود بطور کامل به درب آکاردئونی می چسبد.این به این خاطراست که درب اکاردئونی اماده رنگ آمیزی به ارت زمین وصل می شودو ذرات رزین را مانند اهن ربا به خود جذب می کند.

 

پس ازچسبیدن ذرات به درب آکاردئونی فی،درب ها داخل کوره بادمای بالای 200درجه سانتی گراد حرارت می بیند ودر اثر این حرارت، ذرات رزین ذوب می شوند وپوششی ضخیم ،یکدست ومقاوم روی درب آکاردئونی ایجاد می کند. 

زمان ودرجه حرارت در رنگ های پودری متفاوت است اما بطور کلی زمان بین10تا18دقیقه دما بین 185تا230درجه سانتیگراد متغیر است.

 

نتیجه رنگ بااین روش این است که سطح کاربسیار زیبا،مقاومت بسیارعالی دربرابر مواد شیمیایی،پوسته شدن،زنگ زدن،خط وخش و.

ودارای مقاومت 3برابر بیشترنسبت به رنگ های روغنی و حلال است.

رنگ های حلال می تواند تحت تاثیرشرایط جوی قرار گیرد ودرنتیجه باعث پایین آمدن کبفبت کارمی شود.

از انجایی که رنگ پودری باروش بارداری الکترواستاتیک به قطعه می چسبد،بدست آوردن یک درب اکاردئونی بارنگ یکدست،مقاوم وباکبفبت در هرشراط جوی را ممکن می سازد.

 

مراحل رنگ آمیزی کوره ای:

1.شستشوی سطح درب اکاردئونی

2.رنگ آمیزی باشارژالکترواستاتیک

3.حررارت دادن درکوره بادمای بالای200درجه ساننت گراد

4.سرد کردن

5.بسته بندی واماده ارسال

 

 

مزیت های رنگ پودری الکترواستاتیک:

1.حذف حلال های الوده کننده و درنتیجه حفظ محیط زیست

2.مقاومت بسیاربالا،دوام وعمرطولانی 

3.پوشش یکدست ضخیم ونفوذپذیری به نقاط غیرقابل دسترس

4.مناسب باپوست است وبرای رنگ کنندگان حساسیت پوستی ایجاد نمیکند

5.حفظ زیبایی ومقاوم دربرابر زنگ زدگی وخدشه وپوسته پوسته شدن

 

 

 

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها