پ.ن: امروز یکی از فیشهای کتاب بایدها و نبایدها با موضوع امربه معروف اثر شهید دکتر بهشتی که یادم رفته بود منتشر کنم. این مطلب درباره ضرورت وجود رهبری واحد در جامعه شیعی از زاویه امر به معروف و تشخیص مصلحت جامعه توضیح می‌دهد(به نظر می‌رسد ایشان نگاه جدیدی مطرح کرده اند) بخوانید:

 

شناخت معروف و منکر در بسیاری از موارد، بخصوص موارد مربوط به تلاشهای اجتماعی، از حدود آگاهیهای فردی فراتر می‌رود و امکاناتِ معلوماتی اشخاص برای شناخت معروف از منکر در بسیاری از این موارد کافی نیست.

 

تنها رهبری است که با آن دید بالا، با آن دید محیط، با اطلاعاتی که از هر گوشه جمع می شود و آنجا زیر و زبر و موازنه می شود، می‌تواند بگوید امروز این کار مصلحت است؛ لازم است؛ معروف است؛ انجام بدهید.

 

[و شاید] فردا در مورد همان کار می‌گوید مصلحت نیست؛ منکر است؛ انجام ندهید. متأسفانه گاهی در قشر مذهبی ما این نقطه ضعف دیده می‌شود که درباره رهبران از همین مجرا به شک می افتند. می‌گویند آقا، یعنی چه که این آقا دیروز می گفت این کار را بکن، امروز می گوید نکن! معلوم می شود او اصلاً یک رهبر ثابت قدم ثابت رأیی نیست!

 

ما اصلاً رهبری را آن طور که باید هنوز نفهمیده ایم. . چون جامعه ما یک جامعه ای بوده [جامعه شیعه] که دیمی بزرگ شده، اصلاً آشنایی اش با الفبای رهبری خیلی کم است. بله! رهبر همان رهبر است، ولی در شرایط ی و اجتماعی خاص می‌گوید این کار خوب است، و در شرایط دگرگون شده فردا می‌گوید همان کار با همان برچسب بد است. این کمال رهبری اوست نه نقص او.

 

رهبری باید با شناختی جامع، با آینده نگری در حد ممکن، روی کارها حساب کند؛ روابط آنها را با هم در نظر بگیرد؛ آن وقت فرمان بدهد این کار را بکنید. این می‌شود معروف. با فرمان او که حاکی از این است که مطالعات رهبری نشان داده است این کار مصلحت است، ما می‌فهمیم که این کار معروف است. فرمان او نشانه ای است برای ما برای کشف این واقعیت که اینکار معروف است و با منع او می فهمیم که این کار منکر است.


 

وای به آن وقتی که در یک جامعه خام و ورزیده نشده در کار متشکل و تشکیلاتی و برخوردار از رهبری، هر کسی بخواهد تمدار روز باشد و درباره این مسائل پیچیده بکن - نکن بگوید!

 

اگر شما یک بیمار عزیر در خانه داشته باشید و بر طبق سنت معمول زندگی و سنت اجتماعی ما هر کس از راه رسید مداوایی برای آن بیمار کرد - آن رسید، گفت آقا فلان دوا بسیار جالب است، تجربه کردیم خیلی خوب است، به او بدهید بخورد؛ دومی می رسد، می گوید آن داروی دیگر، آن شربت را تجربه کردیم، خیلی جالب است، به او بدهید بخورد؛

 

سومی می رسد، می گوید آن آمپول تجربه شده است، خیلی مفید است، به او تزریق کنید؛ چهارمی فلان کپسول؛ پنجمی فلان قرص؛ ششمی فلان جوشانده؛ هفتمی فلان معجون؛ هشتمی فلان طلسم؛ نهمی فلان آب. آیا شما در درمان این بیمار عزیزتان گوش می خوابانید ببینید این و آن چه می گویند، یا به یک طبیب قابل اعتماد مراجعه می کنید؟

 

 

چطور درمان یک بیمار، به تشخیص شما انسان پیشرفته، فراتر از آن است که با طبابتهای سرپایی عمومی صورت بگیرد، اما درمان مسائل اجتماعی را این قدر ساده می گیرید؟

 

آنچه ما در بحث امشب می خواستیم به آن برسیم این است که شناخت تزاحم و برآیند نهایی معروف و منکر، در بسیاری از مسائل اجتماعی از توان فرد خارج است و باید در دایره وظایف رهبری امت قرار بگیرد.  (بایدها و نبایدها: جلسه هفتم)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها