اعتراف میکنم وبلاگنویسی هست که هر بار پست جدید میگذارد تمرینهایش برای مثبت دیدن زندگی و اتفاقات دنیا را در دل تحسین میکنم. وی اواخر سال گذشته مطلبی با عنوان آنچه از 97 آموخته ام منتشر کرد و از خوانندهها دعوت کرد با همین عنوان مطلبی بنویسند. وقتی با عینک ایشان به سال 97 خودم نگاه کردم و مطلب |902|را نوشتم دریافتم که علیرغم اتفاقات سخت و تلخ، رویدادهای بسیار شیرینی هم در این سال اتفاق افتاده که به آنها توجه نکرده ام. شاید توجه کردن و برشماری اتفاقات خوب، آنها را بیشتر میکند. امسال هم این وبلاگنویس محترم مطلبی برای سال نود و هشت» منتشر کرد و من مایل بودم باز در پویششان شرکت کنم. پیشنهاد میکنم شما هم شرکت کنید.
روزهای اول سال نود و هشت بود که در شیراز سیل ویرانگری آمد، درست در فصلی که آنجا پر از مسافران نوروزی بود. اما، در شیراز هیچ جنسی گران نشد و مردم دربهای منازلشان را به روی مسافران سیل زده گشودند و روز بعد از سیل، مهمانان نوروزی که قصد ترک شیراز را داشتند، با هزاران شاخه گل بدرقه شدند. سیل شهر را برد، ولی رفتار شیرازیها در سیل نوروز در پس ذهن ما، بخش پوشه فرهنگ مردم شیراز باقی ماند.
نود و هشت سعی کردم با کمک پرسشنامههای کتاب اثر مرکب ذهنم را مرتب کنم. ارزشهای اصلی که سازنده شخصیت میشوند را پیدا کردم و به شیشهی میز اتاقم چسباندم. سه تا ارزش بود که زیر هر کدام سه مصداق نوشتم و این عبارت تاکیدی را نوشتم: گامهای مسبب پیشرفت را در زندگیت احساس کن! آدم با گام برداشتن جلو میرود. (پرواز نمیکند) |1181|
من در باشگاه همواره حواسم به مربی بود و حرکتهای او را تقلید میکردم. این باعث کاهش خودآگاهی من نسبت به حرکات خودم شده بود. یعنی ظاهر حرکت انجام میشد اما چون نگاهم به حرکت خودم نبود کامل انجام نمیدادم. یک بار موقع تمرین، حرکتهای خودم را در آینههای قدی توی باشگاه دیدم و از ناهماهنگی دست و پایم خنده ام گرفت و تعجب کردم! متوجه شدم که فقط تبعیت از مربی در تمرینها کافی نیست، بلکه باید به حرکتهای خودم هم نگاه کنم که شبیه مربی هست یا نه! این برایم کشف مهمی بود.
به مقدار اندکی هم نود و هشت را صرف کتاب کردم: نصف بیشتر منطق صوری رو خوندم. ملت عشق و رساله ی اوتیفرون رو هم خوندم 960، کتاب بایدها و نبایدها اثر شهید بهشتی که دربردارندهی اندیشه ی و اجتماعی متعالی بود، رو هم مطالعه کردم 1051.کتابشوالیه های ناتوی فرهنگی» 100 صفحه اش رو خوندم 1076 کتاب یک لیوان شطح داغ» رو هم این اواخر شروع کردم دارم میخونمش 1165 قواعد کلی فلسفی اثر آقای دینانی رو قصد دارم بخونم. کتاب جزء از کل» و منطق کاربردی» رو هم هدیه گرفتم که باید بخونم. زندگینامه شهید روحالله قربانی کتاب دلتنگ نباش» هم مطالعه شد.
از نظر لطف شما به فیشنگار در پویش موثرترین های بیان در سال 98 تشکر میکنم912. و کامنت( نظر) زیبا و حیرتانگیز فیشنگار ذیل مطلب یکی از وبلاگها در سال نود و هشت را تحسین میکنم 944؛ امسال یکی از خوشمزه ترین نوشیدنیها را تجربه کردم: هیچوقت شربت بیدمشک توی لیست کافیشاپ توجهم رو جلب نکرده بود تا اینکه خودمون توی خونه درست کردیم1066. ایضا شیوهی فرستادن نشانی: لوکیشن: از طریق پیام رسانهای موبایلی را یاد گرفتم 938
نود و هشت تنها سالی بود که دوبار در آن اسباب کشی کردیم! و البته در کمال ناباوری -که من به ذهنم خطور نمیکرد پولش رو بتونیم جور کنیم- اسباب کشی دوم به خونه ی خودمون بود. 962 اولین بار توی خونه جدید این آیه ها رو خوندم: خدا گفت: ای موسی، خواسته ات به تو داده شد و همانا پیش از این نیز به تو نعمتی بزرگ عطا کردیم. آن گاه که به مادرت آنچه را که باید الهام شود الهام کردیم، که فرزندت را در صندوق بگذار و آن را به رود نیل بیفکن و چنین مقرر کردیم که دریا او را به ساحل افکند و فرعون وی را از کرانه دریا برگیرد و محبّتی از خودم بر تو افکندم تا مجذوب تو گردند و زیر نظر من در کاخ فرعون به تو احسان شود.
درباره این سایت