97

مطلب وبلاگ خانه موقتی که از خودش درباره آنچه در سال 97 آموخته » پرسیده بود من را علاقمند کرد تا تجربه های مفید و آموخته های مثبت سال گذشته را مرور کنم. پیشنهاد می‌کنم شما هم در فرصت مناسب یک همچین پستی» بنویسید.



کمتر کتابی را در این سال برای تمام کردن خوانده‌ام ولی اثر مرکب» کتابی بود که آن‌را تمام کردم. این کتاب به من آموخت که در همه اتفاقاتی که در زندگی برای من افتاده و خواهد افتادخودم را 100% مقصر بدانم؛ این آموزه من را واداشت که برای اتفاقات ناگوار بعدی هیچ توجیهی نداشته باشم و آینده‌ام را فقط به خودم متکی کنم نه هیچ فرد دیگری. اثر مرکب»به من یادآوری کرد که اتفاقات و موفقیت‌های بزرگ از اتفاق‌های کوچک و تصمیم‌ها ریزِ روزمره ترکیب شده است. (اتفاق بزرگ منظور هر شکست یا موفقیتی است که به چشم می آید)

More



آموختم که در کار تیمی باید نقش خود را جدی گرفت مخصوصا در فوتبال و مخصوصا اینکه در نقش مهاجم باشی که مثلا یک توپ و فرصت مناسب با زحمت زیاد هم‌تیمی ها از دروازه بان و مدافع و هافبک توپ به تو می‌رسد ولی تو با بی‌دقتی آن را خراب می‌کنی. در هر پست دیگری که باشی باز کوتاهی تو به موفقیت کار تیمی ضربه می‌زند.
دوستانی که اهل تعمق هستند مجازند این برداشت را بکنند که فرصت‌هایی که نسل امروز ما به دست آورده است مدیون چه تلاش‌هایی است.

راستش مدتها من به خاطر روحیات شخصی بیشترِ امورات زندگی را به شوخی می‌گرفتم و این باعث شد زندگی هم به نوعی مرا به شوخی . بعدها متاثر از نگاه فلسفی زندگی را یک جبر پنداشتم که این نگاه موجب شد زندگی‌ام به وضوح تلخ و سخت و پوچ شود؛ در سالی که گذشت من تصمیم گرفتم زندگی را یک موهبت بدانم، یک موهبتِ سرشار از فرصت و محبت و رشد؛ حالا این نگاه هر روز مرا شارژ می‌کند، شانه‌هایم دیگر زیر بار امورات سخت و جدی زندگی خسته نمی‌شود چرا که چشم‌هایم حالا همه چیز را زیبا می‌بیند، زیبایی‌هایی که باید با تمام وجود قدرشان را بدانم.


یکی از جذاب‌ترین چیزهایی که در سال 97 تجربه کردم مطالعه تفسیر آیه‌های موردنظرم در سایت تدبر بود. آموختم که اگر آیه‌ای خواندم یا شنیدم به این سایت بروم و ترجمه‌ها و تفسیرها مخصوصا المیزان را بخوانم شاید متوجه شدم که چرا این آیه مرا به خودش جذب کرده است.

More



فهمیدم (هر چند دیر) که رفتارم با مدیرم مغرورانه است و خیلی بهتر از این میتونه باشه و کمی تغییر کردم. آموختم که خودم را در این رابطه مقصر بدانم و این باعث شد همه چیز درست شود! به همین سادگی.


فهمیدم که گاهی برخی اتفاقات مجازی خیلی میتونه آدم رو خوشحال کنه؛ مثل ازدواج خانم الف و مثل کار پیدا کردن محبوبه شب، (آدم خواسته یا ناخواسته با زندگی دوستانی که خاطره‌طورهای خودشون رو توی وبشون به ما میگن، همراه میشه دیگه، یک نمونه ی جالبش هم ماجراهای مامان پریسا و اردشیرشون بود که خیلی توی ذهنم مونده؛ مال قبل از 97 بود البته) یکی از چیزهایی که دوست دارم برایم به عادت تبدیل بشود این است که سعی کنم اگر با کسی دوست شدم به راحتی دوستی ام با او را تمام نکنم. دوستی ها ثمره اعتماد است و این اعتمادها در همین حد دوستی مجازی اش هم ساده به دست نیامده است.



در اوج گرانی‌های سال 97 که همه چیز کشید بالا من نیازمند مبلغ زیادی پول شدم و البته فهمیدم که هنوز رفقایی هستند که در این جور مواقع با اشتیاق به آدم کمک می‌کنند.


از یکی از رفقای وبلاگی درباره اخلاق خودم پرسیدم و گفتم قبول داری که من اکثر اوقات پسر خوبی هستم؟ تایید نکرد| پاسخش منو یاد پست 894 فیشن‌نگار انداخت. فکر کنم باید بروم ارزیابی ام از خودم را دور بِیَندازم. یا حق




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها